رؤيای آمريکايی، کابوس ايرانی! احمد وحدتخواه
شکست دموکراتها در انتخابات مياندورهای اخير ممکن است ظاهرأ به اوضاع اقتصادی اين ابرقدرت و ناتوانی دولت آقای اوباما در بهبود بخشيدن به آن و عدم پيشرفت در جبهههای جنگ افغانستان مربوط باشد، اما تزلزل رئيس جمهوری قدرتمندترين دموکراسی جهان در مقابل مستبدترين نظام خودکامه مذهبی همعصر او در ميهن ما معياری غيرمستقيم برای مردم آمريکا بوده است تا قدرت و اراده او برای مقابله با ساير مشکلات اجتماعی و بينالمللی را با آن بسنجند و نتيجه را در آرایشان به او تفهيم کنند
احمد وحدتخواه - ويژه خبرنامه گويا
جان ميکلتويت و ادريان ولدريج نويسندگان مشترک کتاب «ملت راست گرا» The Right Nation که همزمان با آغاز دور دوم رياست جمهوری جرج بوش پسر منتشر شده بود، در بررسی روح و روان مردم آمريکا به اين نتيجه قطعی می رسند که عليرغم وجود افکار ليبرال در جامعه آمريکا و وجود احزاب مخالف سياست های محافظه کارانه و انزواطلبی درميان جمهوريخواهان، ايالات متحده کشوری ذاتا دست راستی است و عمر حکومت های دموکراتها در آن ناپايدار است.
«همه انسانهايی که طی قرون متمادی آمريکا را برای زندگی انتخاب کرده اند در جستجوی آزادی و برابری برای خود و همنوعان خود بوده اند. اين احساس در هماهنگی با فرهنگ پرقدرت مذهب مسيحيت در ميان آمريکايی ها بنيان اصلی خصلت محافظه کاری و دست راستی بودن آنها را تشکيل می دهد»- همان کتاب
در کشوری به پهناوری يک قاره که مردم آن حق حمل سلاح در جيب خود را دارند و مجازات اعدام مجرمين با استفاده از جديدترين تکنولوژی های مرگ آفرين صورت می گيرد و دستگاه دولت به عنوان بازدارنده حقوق دموکراتيک شهروندان مورد نفرت می باشد و ماشين های لوکس سواری آن برمبنای مدلهای تانک و نفربرهای زره پوش تفنگدران دريايی آن طراحی می شود، سخن از ليبراليسم به عنوان فرهنگ غالب سياسی در آن بی معنا است.
به اينها بيافزاييم درگيری بزرگترين ارتش جهان معاصر در کوچه پس کوچه های بغداد و کابل با شبه نظاميانی که رهبران آمريکا را با اجنه و شياطين برابر می پندارند و اگر دستشان به يک کلاهک اتمی و موشک بالستيکی برسد در انجام يک قتل عام هسته ای درنگ نخواهند کرد، تا متوجه شويم مردم آمريکای امروز عليرغم تبليغاتی که در مورد «بی خبر بودن» آنها از بقيه دنيا می شود در دوران کنونی تا چه اندازه سرنوشت دموکراسی و رويای خود را اتفاقا به همان «بقيه دنيا» گره زده اند.
اگر شهروند آزاد آمريکايی نمی داند يا نمی خواهد بداند که سرنوشت موفقيت برنامه بيمه درمانی دولت اوباما و يا آفريدن کار برای ۱۰ درصد جمعيت بيکار آن و يا رفع کسری بودجه يک تريليون و ۳۰۰ ميليارد دلاری آن بدون در نظر گرفتن رابطه اقتصادی و سياسی ايالات متحده با اين «بقيه جهان» امکان پذير نيست و به سرانجامی نمی رسد، اين مشکل اوست. اما هر آدم عاقلی با توجه به گستردگی نفوذ سياسی و فرهنگی آمريکا در جهان می داند که رويای مردم آن برای آزادی و پيشرفت امروز به امری جهانشمول تبديل شده است و ديگر نمی توان در نقطه ای از کره زمين بهشتی اختصاصی از آزادی و دموکراسی و خوشبختی برای مردم خود فراهم کرد و ديگران را در جهنم استبداد و فقر و عقب ماندگی رها کرد.
و اين درست همان روشی بوده است که آقای اوباما خواسته يا ناخواسته با مماشات دولت خود در مقابل حکام جمهوری اسلامی و در کوران يکی از بزرگترين خيزش های آزاديخواهی قرن توسط مردم ما برای کسب سعادت ملی و حقوق بشر خود در دو سال گذشته دنبال کرده است.
آن روز که نداها و سهرابها و امير جوادی فر های ما به دنبال رای و اميد دزديده شده خود برای ساختن آينده ای روشن در خون می غلطيدند اين تنها جمهوريخواهان آمريکايی بودند که يا به علت پايبندی به ايمان عقيدتی خود در دفاع از حقوق بشر، و يا حتی فرصت طلبی سياسی، جنايات پسا انتخاباتی در ايران را محکوم کردند زيرا در همان زمان دلالان بدنامی که القاب دکتر و پروفسور را با خود به يدک می کشند دور از انظار عمومی برای حاج محمود و شرکای سپاهی او در دالانهای کاخ سفيد عريضه نويسی می کردند.
شکست دموکراتها در انتخابات ميان دوره ای اخير ممکن است ظاهرا به اوضاع اقتصادی اين ابرقدرت و ناتوانی دولت آقای اوباما در بهبود بخشيدن به آن و عدم پيشرفت در جبهه های جنگ افغانستان مربوط باشد، اما تزلزل رئيس جمهوری قدرتمندترين دموکراسی جهان درمقابل مستبدترين نظام خودکامه مذهبی هم عصر او در ميهن ما معياری غيرمستقيم برای مردم آمريکا بوده است تا قدرت و اراده او برای مقابله با ساير مشکلات اجتماعی و بين المملی را با آن بسنجند و نتيجه را در آرايشان به او تفهيم کنند.
بی جهت نيست که تحليل گران آمريکايی معتقد هستند که بيش از جر وبحث های معمول در کنگره و سنا پيرامون مسايل اقتصادی و کسری بودجه، بيشترين اختلافات در راه ميان دموکراتها و جمهوريخواهان در مجلس نمايندگان که اينک به تسخير مخالفان آقای اوباما در آمده است در روزها و ماه های آينده بر سر موضوع پرونده هسته ای ايران و نقض حقوق بشر مردم ما خواهد بود.
مردم ايران آزادی و حقوق بشر خود را از آقای اوباما نمی خواهند. اما قطعا عدم همسويی با لگد مال کنندگان اين حقوق را از او می خواهند.
***
زنان چاقوکش!
در بحبوحه هياهوی تبليغاتی که هفته گذشته در مورد گرويدن خانم لارن بوث خواهر زن تونی بلر به دين اسلام به راه افتاده بود خبر واقعا مهم ديگری که يک زن مسلمان در انگلستان آفريده بود زير سبيلی در رسانه های جمهوری اسلامی از قلم افتاد. و آن محاکمه دختر ۲۱ ساله ای به نام روشن آرا چادهوری به جرم چاقو کشی و ضرب و جرح استيفن تيمز نماينده پارلمان انگليس به خاطر حمايت او از دولت بلر در حمله به عراق بود.
در روزگار نه چندان دور گذشته و کودکی ما، مادر خدا بيامرزمان در منزلمان مراسم روضه خوانی هفتگی می گذاشت و زنان همسايه و اقوام دور نزديک با چادر نماز پای صندلی آخوندی می نشستند و پس از مدتی گريه و زاری در عزای شهادت اهل بيت و ياد آوری خدمات معنوی آنها به انسانيت و مسلمانان چند استکان چای می خوردند و بلافاصله هر دو سه نفر آنها به ذکر مصايب زندگی واقعی خود می نشستند و با خالی کردن اندوه مشکلات و سختی های روزمره به شوهران و فرزندان خود باز می گشتند. مسلمانی ديروز ما نه در انقلابی گری و عربده کشی و قتل مخالفين بود و نه در اينکه چه کسی بيشتر پوزه امپرياليسم را به خاک کشيده است.
بلا اما آن روزی دامن ما مسلمانان را گرفت که از آن دين آرام بخش به جنون انقلاب اسلامی رسيديم و امروز بقيه مسلمانان جهان را هم به اين جنون دچار کرده ايم. همان چيزی که رهبر جمهور اسلامی و پادوهای تبليغاتی او «نفوذ اسلام انقلابی در جهان» می خوانند.
روشن آرا چادهوری، دختری تحصيل کرده و مترجمی حرفه ای، در کشوری دموکراتيک که پدر و مادر خارجی او را از کوره دهات مشرق زمين در خاک خود به عنوان ميزبان پذيرفته و او را در بيمارستانی در منطقه مهاجر نشين ايست لندن به دست پرستاری انکليسی به دنيا آورده اند در روز روشن در همان محله با چاقو به سراغ نماينده پارلمانی دهها هزار کارگر زحمتکشی می رود که او را به هزار بدبختی راهی مجلس عوام انگليس کرده اند تا بخشی از خواسته های اجتماعی و فرهنگی آنها را در جامعه بزرگتر بر آورده کند.
استيفن تيمز در مصاحبه ای با روزنامه استاندارد لندن گفته است نگرانی او از مردن به دست روشن آرا نيست. وحشت او اما از اين است که چگونه يک دختر جوان و تحصيلکرده که در جامعه چند فرهنگی و مذهبی انگليس متولد و بزرگ شده است می تواند چنين جنون آميز به زندگی و سرنوشت خود پشت پا بزند و باقيمانده عمر خود را در پشت ميله های زندان به سر ببرد. حکمی که دادگاه عالی بريتانيا پس از رای هيئت منصفه و در غياب روشن آرا صادر کرد، زيرا او حتی سيستم قضايی اين کشور را هم قبول نداشته است
معلوم نيست چنين انسان توحش زده و بريده از همه روابط عاطفی و اجتماعی با همنوعان ديگر خود چگونه می توانسته است به يک الگوی زن مسلمان تبديل شود، الا آنکه قبله آمال او حکومتی بوده باشد که آن روضه خوانی های معصوم مادران ما را به مراکز پرورش چاقوکشان حرفه ای تبديل کرد.
[email protected]