مردم ايران در کابوس "ماشين زمان"، شکوه ميرزادگی
تا وقتی که زمام کار در سرزمينمان در دست اين شوريدگان گذشتههای پوسيده است، ميليونها انسان، بهخصوص آنهايی که به درک و آگاهی بيشتر رسيدهاند، در رنج و عذابی دايم در ماشين زمان هراسانگيزی که نزديک به سی و دو سال از ساختن آن میگذرد به سر خواهند برد
دانستن زندگی گذشتگان، و سر درآوردن از شيوه ی زندگی آن ها هميشه مورد توجه آدميان بوده است. توجه به تاريخ نوشتاری و گفتاری (سينه به سينه) و حتی توجه به قصه ها و استوره ها نشان می دهد که انسان هميشه دوست داشته که با گذشته ی خويش آشنا شود؛ چه برای تجربه گرفتن از راه هايی که قبل از او پيموده شده و چه به خاطر کنجکاوی و کاوشگری که خاص انسان است. اين کنجکاوی و درس گرفتن از گذشته ی انسان يا زمين، يا کل کهکشان، در نزد اهل علم به گونه ی ديگری کار و رشد کرده و به جايی رسيده است که پديده ای به نام ماشين زمان، که در روزگاران گذشته آرزويی بيش نبود، اکنون در ذهن دانشمندان آينده سازی که از علم و تکنولوژی بالايی برخوردارند شکلی واقعی بخود گرفته و چندين سال است که دانشمندان فضايی به طور عملی به آن پرداخته اند. يکی از اين دانشمندان، جيمز وب، برنده ی جايزه نوبل فيزيک است که سال هاست روی تلسکوپی فضايی کار می کند که بشر بتواند ماده ی اوليه جرم های نورانی آسمانی را که ميليون ها سال پس از انفجار بزرگ بوجود آمده اند ببيند. پس از آن نوبت به منشا کهکشان ها می رسد، و پيدايش ستارگان و چگونگی منظومه های شمسی و... و خيلی ها اميد دارند که بشر بتواند به گذشته برود و زندگی نياکان خود را از نزديک ببيند يا حداقل بتواند همانگونه که فيلمی سينمايی را می بيند شانس ديدن زندگی واقعی گذشتگان خود را داشته باشد. که البته اين ها آرزوهايی است که معلوم نيست دانشمندان کی بتوانند از برآورده شدن اش خبر دهند.
اما شکل خيالی برآورده شدن چنين آرزويی را ما سال ها است که درفيلم هايی ديده ايم که به شکل های مختلفی سفر به گذشته ی انسان را دراماتيزه می کنند. شما هم حتما حداقل يکی از اين فيلم ها را ديده ايد که موضوع اصلی شان همين ماشين زمان و گذر از تونل زمان است؛ ماشينی که دانشمندی آن را مخفيانه می سازد و با آن به گذشته های دور و نزديک سفر می کند. شايد در ساليان اخير مشهورترين فيلم ها Back to the future «بازگشت به آينده» باشد که قهرمان اصلی آن نو جوان کنجکاوی است که همراه دانشمند مربوطه سوار اتومييل زمان او می شود و به جهان هايی در گذشته ی بشری می رود؛ جهان هايی که جز وحشت و ناامنی و جنگ و کشتار در آن خبری نيست. البته در اين فيلم علاوه بر رفتن به دوران گذشته، می توان تغييری هم در سرنوشت انسان ها داد، يعنی در واقع بدبختی ها و مصيبت هايی را که به دست خود انسان بوجود می آيد، با هوشيار کردن دست اندکاران اين مصائب پاک کرد. جوان اول اين فيلم ها پس از کلی مشکلات و ترس و خطر کردن (و حتی کمک به گذشتگان برای اين که مسير زندگی خود را به گونه ای انتخاب کنند که به بدبختی نيانجامد) به شهر و خانه اش در جهان متمدن امروز و آغوش خانواده ای طبيعی و سالم باز می گردد و آرامش و آسايش او پس از آن همه توحش و ناامنی و ترس چنان است که بيننده نيز با آن سهيم می شود و قدر زندگی امروزش را می داند.اين روزها، با شنيدن خبرهای عجيب و کابوس مانندی که از سرزمين مان می رسد، مدام به اين فکر می کنم که آيا ما؛ به عنوان کسانی که عاشق زادگاه و مردمان وطن مان هستيم و به دلايلی بيرون از ايران زندگی می کنيم (چه به عنوان تبعيديان و گريختگان و چه به عنوان مهاجرين و مسافرينی موقت) به راستی متوجه آن چه در آن سرزمين و بر مردمان اش می گذرد هستيم؟ آيا می بينيم که ميليون ها ميليون انسان از خانواده ی بشری، و از خانواده ی شهروندی ما را در ماشين هراس انگيزی نشانده اند و آن ها را با زور اسلحه و زندان و شکنجه و تجاوز و اعدام روز به روز از جهان پيشرونده دور کرده و به قرن هايی می برند که جز وحشت، ناامنی، جنگ، فقر، فساد و تباهی و عقب ماندگی چيزی در خود ندارد؟من قصه نمی گويم، غلو هم نمی کنم. حتی از سی و دو سال بدبختی و عقب ماندگی نمی گويم. خواهش می کنم به چند خبر رسمی که اخيرا در رسانه های خود جمهوری اسلامی هست توجه و قضاوت کنيد که آيا اين تصاوير و خبرها می توانند متعلق به مردمان قرن بيست و يکم باشند؟ حتی متعلق به کشورهايی توسعه نيافته؟ يا اينکه متعلق به مردمان صد سال و دويست سال و هفتصد هشتصد سال پيش اند؟ مجسم کنيد که اگر به جای اتوميبل و ترن و هواپيما وسيله ی نقليه در کشورمان اسب و الاغ و شتر بود، و چيزی به نام تکنولوژی مدرن از آن جامعه حذف می شد، ديگر چه چيز آن جامعه شباهتی با جوامع انسان امروز داشت؟ آموزش و پروش اش؟ اقتصاد اش؟ سياست اش؟ وضعيت زنان اش؟ وضعيت کودکان اش؟ خواهش می کنم نگاه کنيد! اين خبرها اخيرا از خبرگزاری های رسمی نقل و منتشر شده است:
ـ در سال جديد ميلادی، تنها تا بيستم ژانويه ی، به گفته ی سازمان عفو بين الملل، ۷۱ نفر در ايران به جوخه اعدام سپرده شدند (چيزی حدود هر شش ساعت يک اعدام). و ۱۴۳ نفر که در زمان ارتکاب جرم زير ۱۸سال بودند، به اعدام محکوم شده اند؛
ـ رييس قوه قضايی خبر از پر شدن زندان های موجود کشور می دهد و خبر ساخت زندانی ده هزار نفری را برای تهران بزرگ می دهد و خبر تبديل زندان های موجود به زندان هايی در مناطق بد آب و هوا و در بيابان های دور افتاده را برای مردم دارد. يعنی درست همچون قرون وسطی که زندان به معنای شکنجه گاهی در دل بيايان های بی آب و علف بود.
ـ همين آقا، يعنی صادق لاريجانی، اعلام می کند که «دستگاه قضايی هيچ ترحمی به اشرار و قاچاقچيان نخواهد کرد» (توجه داشته باشيد که از ديد اين حکومت هر معترض و حتی هر منتقدی جزو اشرار است) و قوه ی قضاييه ی حکومت اسلامی به خاطر مخالفت سازمان های حقوق بشر و رسانه های غربی از اعدام «اشرار و قاچاقچيان» آن ها را به تمسخر گرفته است .
ـ دانشگاه ها نيز در حال تفکيک جنسيتی اند، چون مدارس، دخترانه پسرانه شود. چون وزير علوم اعلام کرده است که: «ما شاخصهای غربی را قبول نداريم و درصدد هستيم دانشگاههای دختر و پسر را از هم جدا کنيمگ»
ـ اعلام شده که با هر نوع هنر و سينما و تئاتری که اسلامی نباشد برخورد شديدی خواهد شد. يعنی تبعيض فرهنگی در حد ابتدايی ترين نوع آن.
ـ وزير به اصطلاح علوم کشور اعلام کرده است که پذيرش ۸۵ تا ۹۰ درصد ظرفيت دانشگاههای کشور از اين پس بر اساس «تفکيک قومی» انجام میشود. يعنی به سبک قرون وسطی حق انتخاب مکان تحصيل از دانشجويان گرفته خواهد شد.
ـ ايران تنها کشور جهان است که در آن نه تنها تن فروشی کودکان آزاد است، بلکه به عنوان امری قانونی و مذهبی توصيه هم می شود. در هفته ی گذشته، بر اساس فتوای آيت الله سيد محمدصادق روحانی، «صيغه برای دختران بالغ مجاز است (در قانون اسلام ۹ ساله، و اگر پريود زودتر انجام شود جوان تر) و نيازی به اجازه ی والدين هم ندارد.
ـ دروس دانشگاه های ايران به مرور از درس های امروزی در جهان دور شده و اکنون نه تنها درس های دختر و پسر متفاوت است بلکه برای دختران درس های همسرداری گذاشته شده است و، به گفته ی خانم سجادی معاون آموزش و پژوهش مرکز امور خانواده رياست جمهوری، کمترين دليل اين کار نگرانی درباره ی کاهش جمعيت، پيشگيری از بارداری، و تشويق زنان به اشتغال و فاصله ی بين مادر و فرزند دانسته شده. و اين يعنی به خانه برگرداندن زن ها و نقش ماشين بچه سازی را بازی کردن. ايشان با افتخار می فرمايند که: «يکی از کتاب هايی که در اين رشته تدريس خواهد شد"روانشناسی ازدواج و شکوه همسرداری" است که بر تفاوتهای ميان زن و مرد به لحاظ جسمی، روحی و عاطفی و بازخوردهای اين تفاوتها تاکيد دارد و ازدواج را به عنوان راهی برای رسيدن به کمال طرح میکند.
***
و مطمئنم که در طول همين مدتی که اين مطالب را می نويسم، و تا زمانی که شما آن را خواهيد خواند، باز ماشين زمان، همچنان کشور ما را به عقب خواهد کشاند و رسانه های دولتی با افتخار خبر از آن خواهند داد که بخش عظيم ديگری از زمانه ی ما جدا شده و به دوران های قرون وسطا بازگشته است.
من، همانگونه که بارها نوشته ام، به عنوان يک باورمند به نيروی شکست ناپذير انسان در مقابل هر نوع عقب گرد و ايستايی، اگرچه می دانم که اين حکومت و همه ی معتقدان اش، بخاطر نگاه عقب مانده و غير انسانی شان به جامعه، راهی جز خروج از دنيای پيشرونده ی قرن بيست و يکم ندارند و، در نتيجه، محکوم به زوال اند اما، در عين حال، از اين واقعيت نيز نمی توانم چشم بپوشم که تا وقتی که زمام کار در سرزمين مان در دست اين شوريدگان گذشته های پوسيده است، ميليون ها انسان، به خصوص آن هايی که به درک و آگاهی بيشتر رسيده اند، در رنج و عذابی دايم در ماشين زمان هراس انگيزی که نزديک به سی و دو سال از ساختن آن می گذرد به سر خواهند برد.
پرسشی اگر امروز می توان در صدر دل نگرانی هامان بنشيند چه می تواند باشد جز اينکه کی و چگونه اين ماشين لعنتی از کار خواهد افتاد و مسافران رنج ديده ی آن به آينده ی زيبا، آرام و طبيعی شان باز خواهند گشت؟
[email protected]