چهارشنبه 18 خرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

پروين، فاطمه يا روزا؟ احمد وحدت‌خواه

احمد وحدت‌خواه
پريشان‌فکری و کندی حرکت جنبش آزادی‌خواهی ملت ما، صرف نظر از مشکلات سر راه از ميان برداشتن هارترين رژيم تاريخ ايران، بازتابی از تحولات عصر جديدی است که در آن مقولاتی مانند آزادی، اقتصاد، منافع ملی و سياست دستخوش دگرگونی‌های ژرف در مفاهيم خود شده‌اند، بی‌آن‌که روشنفکران ما همراه آنان به پيش آمده باشند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


احمد وحدت‌خواه ـ ويژه خبرنامه گويا

دکتر حسين لاجوردی رئيس انجمن پژوهشگران ايران در سخنرانی اخير خود در آمريکا برای جمعی از کارشناسان اقتصادی و صاحبان صنايع هموطن ما، به درستی يادآوری کرده است که ميهن ما در آغاز قرن بيستم ميلادی با جمعيتی کمتر از ۸ ميليون نفر که ۹۵ درصد آنها هم بيسواد بودند تنها با همت، دور انديشی و از خودگذشتگی روشنفکرانی به تعداد انگشتهای دست انقلاب تاريخساز مشروطيت را برای ورود ايران به جهان معاصر رقم زد.
پرسشی که دل هر ميهن پرست ايرانی را اين روزها به درد می آورد اين است که چگونه کشور ما امروز با داشتن ميليونها تحصيلکرده و روشنفکر و کارشناس و جمعيتی نزيک به ۸۰ ميليون نفر که از باسوادترين و جوانترين ملل خاورميانه و آسيای مرکزی محسوب می شود، و بهره مند از منابع سرشار طبيعی و استعداد های بی نظير، به چنين روزگار تلخ و سياهی رسيده است؟
آيا در ميان اين لشگر عظيم و آماده فداکاری برای تغيير و تحول سرنوشت ملت ما و کسب آزادی و حکومت قانون و ساختن کشوری نوين، انديشمندانی، حتی به همان تعداد محدود انگشتان دست صد سال پيش نيز نمی توان سراغ گرفت؟
آيا آنها وجود خارجی ندارند؟ سکوت پيشه کرده اند؟ يا باور به پيروزی و ايمان به هموطن خود ندارند؟ براستی پاسخ چيست؟
واقعيت اين است که اين لشگر گسترده و تحصيلکرده وجود دارد، درد ايران و ايرانی دارد، هيچگاه نيز لب فرو نبسته است و انبوهی از زندانيان قهرمان و جانباختگانی حی و حاضر چون هاله سحابی را نيز تقديم اين آرزوهای عظيم کرده است. گرفتاری اتفاقا از همين گستردگی انديشه ها و ابراز عقايد بيشماری است که در يک راستا، يعنی آزادی ايران و خوشبختی مردم آن، هماهنگ عمل نمی کند.
اگر قبول کنيم که ماحصل انقلاب اسلامی امروز، نه آرمانهای ديروز و برباد رفته آن، نهايتا تولد رژيمی استبدادی و با ارزشهايی نامانوس و اساسا متضاد با فرهنگ و منافع ملی ما ايرانيان بوده است، يک طرف اين معادله را به درستی تشخيص داده ايم.
از سوی ديگر، تلاش امروز ملت ايران برای کسب آزادی و حقوق بشر اگرچه عنصر اختلافات طبقاتی را هم در بطن خود دارد، اما جنبه غالب آن نبرد فرهنگی - تاريخی ملتی است که از يکسو ميان ايرانی و مسلمان بودن در فکر و رفتار اجتماعی خود دست و پا می زند و از سوی ديگر برای گذار به سوی آينده خود نماد ايدئولوژيکی مشخصی را فرای اين عناصر فکری برای انتخاب نمی بيند.
نيروهای موثر و دموکرات مذهبی ما کماکان عنصر دين را رهگشای اين مسير پرسنگلاخ می بينند. در مقابل آسيب ديدگان از تداخل خونين و ويرانگر دکانداران دين در سياست و برای مقابله با کينه های آنها نسبت به ناسيوناليسم ايرانی به دوران باستان ما پناه برده اند.
روشنفکران سکيولار ما نيز بی توجه به هر دوی اين نيروهای ملی و مذهبی در بحث های تئوريک خود برای پياده کردن سوسياليسم روسی يا برزيلی و حتی مارکسيسم نپالی غوطه می خورند .
بی جهت نيست که يکی در پروين دختر ساسان صادق هدايت به عظمت ايران پيش از اسلام دلبسته است، ديگری در ستايش فضايل اخلاقی حضرت فاطمه دختر پيامبر آزادگی را می جويد، و سومی از انديشه های روزا لوگزامبورگ در پيشبرد مبارزه برای حقوق بشر و برابری سرمشق می گيرد.
و در اين ميان وطن ذره ذره زير ساطور استبداد ولی فقيه و اعوانش تکه تکه و به فروش می رسد.
اين پريشان فکری و کندی حرکت جنبش آزاديخواهی ملت ما، صرفنظر از مشکلات سر راه از ميان برداشتن هارترين رژيم تاريخ ايران، بازتابی از تحولات عصر جديدی است که در آن مقولاتی مانند آزادی، اقتصاد، منافع ملی و سياست دستخوش دگرگونی های ژرف در مفاهيم خود شده اند، بی آنکه روشنفکران ما همراه آنان به پيش آمده باشند. به اينها بيافزاييم رقابت قطب های منطقه ای و جهانی برای تاثير گزاردن بر روند تحولات کشور، آنگاه تصوير واقعی جنبش و کجايی نيروهای اوپوزيسيون روشنتر می شود.
آزاديخواهی و دست يابی به حقوق بشر و اجرای حکومت قانون و عدالت پروری هر آيينه در چهارچوب فضايل اخلاقی و انسانی باقی بمانند و سيستمی اقتصادی - سياسی آفريننده آنها نباشد در حد همان آرزوها باقی می مانند. مشکل نيروهای مخالف ايرانی در بسيج همگانی دقيقا همان مشکل رژيم نيز هست. هر دو از ارايه يک الگوی حکومتی سازگار با واقعيات و نيازهای اقتصادی و مادی جامعه ايرانی عاجز هستند. با اين تفاوت که يکی با زور اسلحه و سرکوب و حراج سرمايه های ملی به ماندن در قدرت ادامه می دهد و ديگری برای دستيابی به اهداف خود دچار تشتت فکری است.
و اين سر درگمی شوربختانه در روزگاری گريبانگير نخبگان ما را گرفته است که غفلت از تحولات جاری و عظيم منطقه می تواند تا دهه ها ايران ما را از دستيابی به صلح اجتماعی و پيشرفت مدنی و تکنولوژيکی محروم و در چنگال فقر و استبداد نگاه دارد.
جای شکی نيست که دگرگونيهای اخير در ميان کشورهای خاورميانه و شمال آفريقا از تصميم قاطع غرب در کمک به يکسان سازی نوع حکومت های حاکم بر اين کشورها که در مناسبات جهانی از اقتصاد ليبرالی پيروی کنند حکايت دارد. واقعيت انکار ناپذير اين است که در حال حاضر قوانين اين اقتصاد، چه خوب و چه بد، و چه خرد و کلان، بر زندگی روزمره اکثريت قريب به اتفاق ساکنان اين کره خاکی حاکم است و همه به نوعی اين چرخ عظيم را به گردش در می آوريم.
اپوزيسيون ايرانی برای پيوستن به اين روند دموکراتيزه کردن حکومت های منطقه ديگر نمی تواند با بحث های سياسی - فلسفی و نسخه های اقتصادی دوران پيش از جنگ سرد ره به جايی ببرد. بسيج روشنفکران و نخبگان بر مبنای دست يابی و توافق بر سر يک سيستم اقتصادی هماهنگ با اين روند بی بازگشت آسانتر و موثرتر از تلاش برای اتحاد آنها بر سر نوع حکومت آينده ايران خواهد بود.

[email protected]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016