گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 تیر» شمشير اسکندر در قبضه رهبر! احمد وحدتخواه14 تیر» انتهخوابآت! احمد وحدتخواه 18 خرداد» پروين، فاطمه يا روزا؟ احمد وحدتخواه 15 اردیبهشت» مهدی بيا! احمد وحدتخواه 31 فروردین» "مکتب ويرانی"! احمد وحدتخواه
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! سلسله عزامنشيان! احمد وحدتخواهفرض عمومی بر اين بوده است که انقلاب اسلامی يک سيستم حکومتی به نام سلطنت موروثی را سرنگون و بهجای آن يک جمهوری با صفت اسلامی نشانده است. اما واقعيات امروز جامعه ايرانی نشان میدهد که هيچ درکی ناقصتر و گمراهکنندهتر نسبت به اين جابهجايی رژيمها وجود نداشته است و اصولأ ما نه تنها به رژيم پادشاهی نه نگفتهايم، بلکه قسیالقلبترين و ارتجاعیترين نوع آن را هم از دل تاريک تاريخمان بيرون کشيده و جانشين مدرنترين و ملیترين آنها کردهايم
احمد وحدتخواه - ويژه خبرنامه گويا
حوادث هفته های گذشته در ميهن مصيبت زده ما به اين تعاريف اجتماعی و نحوه عمل ساختار قدرت در رژيم ولايت فقيه روشنايی بيشتری بخشيد و فرق ميان رياست بر جمهوری و جمهور را مشخص کرد. فرض عمومی بر اين بوده است که انقلاب اسلامی يک سيستم حکومتی به نام سلطنت موروثی را سرنگون و به جای آن يک جمهوری با صفت اسلامی نشانده است. اما واقعيات امروز جامعه ايرانی نشان می دهد که هيچ درکی ناقص تر و گمراه کننده تر نسبت به اين جابجايی رژيم ها وجود نداشته است و اصولا ما نه تنها به رژيم پادشاهی نه نگفته ايم، بلکه قسی القلب ترين و ارتجاعی ترين نوع آن را هم از دل تاريک تاريخ مان بيرون کشيده و جانشين مدرن ترين و ملی ترين آنها کرده ايم. سنت ديرينه سلطنت در درازای تاريخ ايران تنها امری محدود به آمدن و رفتن يک سلسله پادشاهی و جابجايی هر چند سال يکی با ديگری نبوده است و روح و روان ايرانيان در زرق و برق تاج و تخت پادشاهان به درست يا نادرست نوعی اقتدار و تداوم سرزمين و فرهنگ خويش را می ديده است. بوده اند پادشاهان ستمگر و خونخواری هم که برای حفظ اين تاج و تخت حتی چشم فرزندانشان را نيز از حدقه در آورده اند. اما، حتی آنها نيز در محدوده زمانی و شرايط مکانی تاريخ وجودشان دستی بر سر رعايا و حفاظت از خاک ميهن کشيده اند و ايران را به وارثان خود سپرده و به ابديت پيوسته اند. قضاوت درباره کردار و صفات پادشاهان دوران فرضا سلجوقيان با معيارهای اجتماعی و سياسی عصر اينترنت و تسخير فضا اگر از روی ساده لوحی نباشد، در زمره بحث های پيش پا افتاده روشنفکرانی جای می گيرد که محل تولد فلسفه اقتصاد مارکسيستی را در ميان مزدکيان دوران ساسانيان معرفی می کنند! بنياد سلطنت، و پادشاهی به عنوان نماد آن، نيز مانند هر پديده ديگر در کشور ما طی قرون متمادی دستخوش دگرگونيهای تاريخی شده و باگذر از توفان حوادثی مانند جنگ با همسايگان و کشورگشايی، و يا از دست دادن بخشی از خاک ميهن و مراوده تجاری و نظامی با ملل اروپايی به تدريج از نوع سلطنت های دوران باستان و سپس قرون وسطی به پادشاهی های عصر تولد دولت و ملت رسيده بودند. همزمان با تحولات عظيم صنعتی و علمی در مغرب زمين دوران سلطنت قاجارها اوج انحطاط نهاد پادشاهی و به دنبال آن عقب ماندگی ميهن ما از کاروان تمدن بشری بوده است و اگر نبود جانفشانی آزاديخواهان و عطش نوگرايی روشنگران آن عصر، در کشاکش ميان امپراتوريهای روس و انگليس بر سر تصاحب ايران هيچ تضمينی حتی برای بقای ميهن نيز وجود نداشت. عليرغم اين، حتی انقلاب تاريخساز مشروطه نيز توان و خواست سرنگونی سلطنت قاجاريه در ايران را نداشت و جز بر تبديل پادشاه به يک نماد فرا مسلکی و بی قدرت سياسی اصرار نمی کرد. دکتر ماشاالله آجودانی در کتاب ارزشمند خود «مشروطه ايرانی» ضمن ارج گزاری بر نقش روشنفکران و روحانيون آزاديخواهی که زمينه ساز نهضت مشروطه گشتند فرزند واقعی آن جنبش تاريخساز را رضا شاه می داند که به آرزوی وطنپرستان آن دوران برای حفظ تماميت ارضی و ساختن ايران نوين جامه واقعيت پوشاند. به عبارت ديگر، رضا شاه در ورای تلاش برای پايه ريزی ايران نوين عنصر ملی گرايی ايرانيان را از زنگارهای تاريخی و حقارت های ناشی از فساد و عفونت دربار قاجار در مقابل استعمار خارجی پاک کرد و در روند اين بازسازی نهاد سطلنت را نيز وارد دنيای مدرن کرد. بی جهت نيست که سقوط پادشاهی او به بازگشت دوباره استعمار روس و انگليس به ساختار اجتماعی ايران و تاخت و تاز ويرانگر سرسپردگان آنها در صحنه سياست ايران در سالهای پس از جنگ دوم جهانی منجر می شود. مرحوم اسفنديار بزرگمهر که در دولت سپهبد زاهدی پس از ۲۸ مرداد اداره تبليغات کابينه او را سرپرستی می کرد در زندگينامه خود می نويسد دولت انگليس پس از تبعيد رضا شاه به دنبال يکی از شاهزاده های سلسه قاجار می گشته است تا ضمن ادامه نفوذ سياسی خود در ايران با ادامه رژيم سلطنتی ثبات کشور را در مقابل دست اندازيهای رقيب روسی حفظ کند. قرعه اين فال استعماری به نام شاهزاده سلطان حميد قاجار فرزند محمد حسن ميرزا برادر احمد شاه می خورد که در آن زمان در نيروی دريايی انگليس خدمت می کرده است. ايدن وزير خارجه وقت انگليس به اين منظور با حميد قاجار ملاقات می کند و در طی ديدار آنها معلوم می شود که فارسی صحبت کردن وزير انگليسی از شاهزاده ايرانی بهتر است و همانجا براين طرح خط بطلان می کشند. از سوی ديگر مرحوم فروغی نخست وزير وقت با طرح تبديل ايران به يک جمهوری ميانه رو با توجه به شعله های جنگ جهانی و اشغال ايران مخالفت می ورزد و راه برای ادامه سلطنت سلسله پهلوی و پادشاهی محمد رضا هموار می گردد. رفرم های پهلوی دوم به دست نسل جديدی از مديران علمی و صنعتی و آموزشی، درتکميل نوسازی ايران به دست رضا شاه و معدود تحصيلکردگان زمان او، سرانجام ايران ما را از دهکده ای عقب افتاده و گم گشته در لابلای اوراق تاريخ باستان به سرزمينی در پی سربلندی و ملتی پر آرزو رساند زيرا پادشاهان پهلوی با تمامی معايب و کمبود ها و فرد گرايی های ويژه شان، نه تنها با زمان و مردم خود برای پيشرفت و رفاه همراه بودند، بلکه فرای آنها نيز می انديشيدند. ايران در آستانه انقلاب خونين و ويرانگر اسلامی اگر نه در بيرون دروازه تخيلی تمدن بزرگ، اما بدون شک در بيرون از دروازه های جهنمی جهل و جنون و استبداد قرون وسطايی امروز خود بود و نهاد سلطنت در آن با گذر از هزاره های دور به نماد خواست همگانی ملت ما برای ساختن ايرانی نوين برمبنای تاريخی کهن و فرهنگی مهرپرور پا گذاشته بود. ما با پشت کردن به اين حقيقت به روزگار سياه کنونی رسيده ايم و خود کرده را آيا تدبير نيست! *** لغت نامه دهخدا در تعريف «ممارست» آن را با مشقت ديدن، رنج کشيدن از روزگار و همچنين انگولک کردن و اتلاف و به هدر دادن برابر می داند. پوشيده نيست که بسياری از رهبران و هواداران حزب «مشارکت» در همراهی با جنبش سبز و مخالفت با استبداد ولايت فقيه در سالهای دور و نزديک رنج و مشقت های فراوانی کشيده اند و انکار از خودگذشتگی آنها در مبارزات آزاديخواهانه ملت ايران تف سربالاست. بااين حال تاکيد محمد رضا خاتمی در مصاحبه اخير او که رهبران خارج از زندان اين سازمان حاضرند برای اثبات وفاداری خود به رژيم حتی درهای حزب مشارکت را هم تخته و آن را منحل کنند (مگر هنوز نشده است؟) تمامی اعتبار اين مشقت ها را به مسلخ قدرت حاکم می برد. و همه اين تلاش ها از اتلاف وقت برای کشاندن دوباره اندکی هوادار و اميدوار به انتخاباتی است که رقيب از همين امروز مشخصات و نتيجه آن را تهيه و تدارک ديده است. به جرئت می توان گفت که تاکتيک بی ثمر اصلاح طلبان در به وجود آوردن هيجان انتخاباتی در ميان مردم و سپس رها کردن آنها به دست گرگهای خونخوار حکومت پس از هر تقلب و سرکوب، شوربختانه ارمغانی جز نفرت از حضور در انتخابات به عنوان يکی از ستونهای دموکراسی در فرهنگ مردم ما به وجود نياورده است. *** موزه مطب روان درمانی زيگموند فرويد روانکاو برجسته قرن بيستم هفته پيش در منطقه اعيان نشين همپستد در شمال لندن بيست و پنجمين سالروز تاسيس خود را در حضور سفير اتريش و شماری از شخصيت های پزشکی و پژوهشی جشن گرفت. مهمترين و تاريخی ترين موجودی اين موزه ، در کنار کتابخانه شخصی و نامه نگاريها و ادوات پزشکی آن مبل معروف بزرگی است که بيماران فرويد در روی آن دراز می کشيده اند و با روش گفتار و کاوش در لابلای ضمير ناخودآگاه آنها توسط فرويد درمان روانی می شده اند. اميل بريکس سفير اتريش در اين مهمانی در طی سخنرانی خود از دولت انگليس خواسته است که اين مبل معروف را به عنوان يکی از آثار تاريخی متعلق به کشور متبوع خود به وين برگرداند. تا اين جای قضيه خبر مربوطه ربط چندانی به ما ايرانيان ندارد تا آنکه بدانيم مبل معروف مرحوم فرويد برای دادن آسايش فکری و راحتی به بيماران خود در طول معالجه سخترين نارحتی های روانی از مخده و قاليچه های ابريشمی رنگين و زيبای ايرانی تشکيل شده است . فرويد با انتخاب اين قاليچه ها به طور غير مستقيم به ارزش هنری بی نظير رنگ آميزی آرام بخش و قدرت تخيل ايرانيان در آفريدن نقوش هماهنگ از گره های ريز فرش مهر تاييد زده است. ايکاش ما ايرانيان می توانستيم به اندازه او به اين ارزشها واقف و از تکه پاره های جدا از همديگر خود فرشی به وسعت ايرانی آزاد ببافيم و روی آن با آسايش دراز بکشيم. ايکاش! Copyright: gooya.com 2016
|