گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 آذر» جشنهای ملی ما، زير تيغ بیدادگر تبعيض، بهمناسبت يلدا، شکوه ميرزادگی15 آذر» ۱۶ آذر و جوانی که هميشه حق با اوست! شکوه ميرزادگی 7 آذر» زنان مراکش و پيروزی اسلاميستها: برندهاند يا بازنده؟ شکوه ميرزادگی 30 آبان» برهنگی: پورنوگرافی يا آزادیخواهی، شکوه ميرزادگی 23 آبان» آيا جنگی در راه است؟ جنگ، زنان، و جمهوری اسلامی، شکوه ميرزادگی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! پديده هراسانگيز "ديکتاتور شيفتگی"، شکوه ميرزادگیعزاداری و اشکها و اندوه بسياری از مردمان کرهی شمالی بر مرگ کسی که جز رنج و خفقان و سانسور و بدبختی و تيرهروزی و انزوای روانی و اجتماعی به آنها چيزی نداده بود، به باور من، نشانهی روشنی است از پديدهای به نام "اعتياد به ديکتاتوری"؛ اعتياد هراسانگيزی که در بيشتر کشورهای ديکتاتورزده، بهخصوص در ديکتاتوریهايی که به پشتوانهی مذهب، نژاد، و يا ايدئولوژی خاصی انسان را وادار به اطاعتی چشم و گوش بسته و دايمی میکنند، بهوجود میآيدهفته گذشته يک ديکتاتور ديگر از صحنه ی جهان حذف شد؛ جهانی که، برکنار از خواست ها و يا زد و بندهای سياسی برخی از دولت ها، با همه ی توان خود در تلاش رسيدن به پايان ديکتاتوری هاست. حذف اين ديکتاتور، يعنی کيم جونگ ايل، رهبر کره شمالی، از آنجايی که به دست مردمان سرزمين اش نبوده و در مسير جبر بی سر و صدای طبيعت انجام شد، برخلاف ديگر کشورها، و در ميان حيرت بسياری از مردمان جهان، شادمانی و جشن مردم سرزمين اش را در پی نداشت؛ هر چند که ما تنها از راه ديدن تصاوير تبليغاتی دولتی با واکنش بخشی از مردم کره شمالی روبرو می شويم، و نمی دانيم آن مردمانی که در خيابان ها نيستند، در زندان ها، يا در خانه هاشان چه حالی يا چه احساسی دارند. اما عزاداری و اشک ها و اندوه بسياری از مردمان کره ی شمالی بر مرگ کسی که جز رنج و خفقان و سانسور و بدبختی و تيره روزی و انزوای روانی و اجتماعی به آن ها چيزی نداده بود، به باور من، نشانه ی روشنی است از پديده ای به نام «اعتياد به ديکتاتوری»؛ اعتياد هراس انگيزی که در بيشتر کشورهای ديکتاتور زده، به خصوص در ديکتاتوری هايی که به پشتوانه ی مذهب، نژاد، و يا ايدئولوژی خاصی انسان را وادار به اطاعتی چشم و گوش بسته و دايمی می کنند، بوجود می آيد. طبيعی است که يک انسان سالم از مرگ هيچ جانداری، اعم از انسان و حيوان و درخت، شادمان نمی شود؛ اما مرگ بيدادگرانی که خون هزاران انسان بی گناه و آزادی خواه و حق طلب از دست هايشان زدودنی نيست، نمی تواند، آن گونه که در کره شمالی، اندوه و اشک بيافريند. و اگر آفريد به طور قطع چيزی جز ناآگاهی، بی خبری و يا، نتيجه ی اعتياد کشنده به ديکتاتوری نيست. اعتياد به ديکتاتوری چيست؟ اعتياد، آن گونه که روانشناسی پس از فرويد به دنبال دلايل بوجود آمدن اش بوده و هست، چيزی نيست که فقط اختصاص به مواد مخدر داشته باشد. اعتيادهايی هم هستند که نسبت به پديده های مختلف اجتماعی بوجود می آيند. مثل اعتياد به خشونت، اعتياد به اندوه، اعتياد به توجه، اعتياد به شنيدن ستايش و تحسين، اعتياد به مورد پرستاری قرار گرفتن، و ... امثالهم؛ که هر کدام شان موارد بيشماری از انواع اعتياد ها را در دل خود دارند. و چنين است که در دنيای پيشرفته، معتاد به کسی گفته می شود که، چه به مواد مخدر، و چه به مواردی که نشانه های خودآزاری يا ديگر آزاری را در خود دارند «وابسته» شده باشد و جدا شدن از آن برايش آنقدر سخت باشد که تبديل به بيماری شود که نياز به درمان و ترک عادت دارد؛ ترک عادتی که، بر خلاف ضرب المثل قديمی ما، نه تنها موجب مرض نيست بلکه مرض را شفا می بخشد. برخی از روانشناسان، همانگونه که اعتياد به مواد مخدر را ژنيتيکی می دانند، (به اين معنا که اعتياد به مواد مخدر و يا سيگار معمولاً در ميان افراد يک خانواده و اقوام نزديک ديده می شود،) اعتياد به برخی از موارد ديگر را هم ژنيتيکی می دانند، هرچند که در مورد اعتيادهای اجتماعی به طور قطع مسايل اکتسابی هم، که همانا انواع «بدآموزی» است، دخالت زيادی دارند. به نظر من، از آنجا که عادت به خشونت ديدن از سوی شخص يا اشخاصی قدرتمند (فيزيکی يا روانی) در روانشناسی نوعی بيماری شناخته شده است که معمولاً متوجه افرادی است که در کودکی مرتب کتک خورده اند، و يا گرفتار خشونت هايی بوده اند که در فرهنگ يا مذهب آن ها مجاز شمرده می شده (مثل «زدن کودکان از سوی معلمين» و يا «زدن زن از سوی همسر» و يا «قتل های ناموسی» و غيره) در گستره ی وسيع تری نيز می توانيم «پذيرفتن ديکتاتوری» يا «ديکتاتور شيفتگی» را نوعی اعتياد به حساب آوريم. به خصوص که بيشتر معتادين آشکارا به خاطر ضعف شخصيت به اعتياد روی می آورند. آن ها يا نياز به چسبيدن به چيزی و کسی را داشته اند که با تکيه بر آن احساس امنيت و آرامش کنند و يا برای فراموش کردن رنج هايشان به طناب پوسيده ای که ظاهرا آرامش بخش يا امنيت دهنده است پناه می برند. و اين اعتياد گاه نسل تا نسل را مبتلا کرده و شکلی شبه ژنيتيکی به آن می دهد. نگاهی به قوانين نوشته و نانوشته، اما قابل اجرا، در کره ی شمالی و اشک و ناله ی مردمانی در مرگ «رهبر» شان به ما نشان می دهد که در آن سرزمين نيز برقراری سال ها ديکتاتوری و سد شدن راه های برخورداری از آزادی، و بسته شدن درهای ارتباط و تبادل فرهنگی با ديگر مردم جهان، مردم زندگی کننده در اين شرايط را گرفتار نوعی اعتياد به ديکتاتور کرده است؛ قوانينی همچون پوشش اجباری، کنترل شديد مردم در محل کار و کوچه و خيابان، بستن درها به روی ارتباط مردم با جهان، زدن انگ جاسوس خارجی و خائن به انقلاب به هر آن کسی که انتقادی دارد، ممنوع بودن ديدن يا خريدن انواع فيلم ها و ويدئوهای خارجی، و همزمان پخش فيلم ها و ويدئوهايی کاملاً تبليغاتی در ارتباط با اهداف حکومت، قطع کردن ارتباط های فرهنگی با همه ی جهان، و تحميل فرهنگ يک بعدی و به اصطلاح انقلابی، نداشتن آزادی های سياسی، نداشتن شادی های ساده و آزادانه مردم در ارتباط با فرهنگ ملی خود، و به نظارت کشاندن همه ی جشن ها و مراسم و آيين ها، و در کنترل داشتن توريسم و استفاده از آن ها در خدمت تبليغات حکومتی، و نداشتن آزادی بيان و آزادی انتشار نشريات (کره تنها دوازده روزنامه و بيست نشريه دارد که همه زير نظر مستقيم دولت کار می کنند) و .. و مهمتر از همه فقر و گرسنگی ميليون ها تن از مردم، و درکنارش هزينه کردن ميلياردها برای قدرتمند کردن ارتش و سلاح هسته ای و غيره. به راستی کدام انسان سلامتی می تواند اين همه بدبختی را ببيند و نه تنها ناراضی و رنجور نباشد، بلکه شيفته چنين حکومتی و چنين رهبری نيز باشد؟ نه، ترديدی نيست که چنين وضعيتی همان بيماری خطرناک اعتياد است که کشورهای ديکتاتوری مردمان را گرفتار کرده اند. همان اعتيادی که با عادت دادن مردم از کودکی به جان شان انداخته اند، عادت به تحسين و ستايش رهبر، به عنوان شخصيتی فرا انسانی و قديس گونه، چه از طريق اجبار و چه از طريق تبليغات بدون توقف به ظاهر آموزشی. در اين تبليغات از رهبر و «ارتش شکست ناپذيرش» تصويری توامان از مهر و خشونت ساخته می شود و او را به عنوان «پدری دلسوز» بر سر مردم می نشانند. و اين چيزی است که حکومت های ديکتاتوری و وابستگان آن ها به خوبی می دانند و به کمک آنها در معتاد کردن مردمان عامليت می يابند. آن ها هميشه تلاش می کنند که توده هايی از مردمان بدبخت و يا نيازمند به امنيت را جزو قشون و يا تحسين کنندگان و شيفتگان رهبر يا حکومت در آورند؛ مردمانی که از حکومت قلدر و زورگو، و يا رهبر، سروری، يا چتری و يا تکيه گاهی برای کمبودهای مادی و ضعف های روانی خود می سازند. و به اين ترتيب، درست همچون يک معتاد به مواد مخدر، از ترس ها و ناامنی های خود (حتی به طور موقت يا ظاهراً)، رها شده و احساس آرامش می کنند. نظام های ديکتاتوری هميشه بزرگی ها، استثنايی بودن ها، مقدس بودن ها، و قدرتمند بودن ها و، مهم تر از همه، شکست ناپذير بودن ديکتاتور و ديکتاتوری را مدام به رخ مردم و به خصوص شيفتگان آن کشيده و در واقع در رگ و خون آن ها حس تکيه دادن به اين منبع امنيت و آرامش را تزريق می کنند. درمان ديکتاتور شيفتگی ديکتاتور «کيم جونگ ايل» رفت، پسرش «کيم جنگ اون»، به جای او نشست. هنوز کسی نمی داند که اين يکی هم مثل پدر و پدربزرگش ديکتاتور است يا نه. در کره، همچون همه ی کشورهای ديکتاتوری، جز عده ای «خاص» کسی خبر از پشت درهای بسته ی سياست ندارد. اين جوان تازه به قدرت رسيده يا همان روش های پدر را دنبال خواهد کرد و در نتيجه دوران حکومت اش ادامه ی همان وضع خواهد بود، و يا ذره ای از آموزش هايش در سرزمينی چون سوييس را چراغ راه می کند و ميليون ها انسان را از شر ديکتاتوری و از شر اعتياد کشنده ی «ديکتاتور شيفتگی» نجات می بخشد. و يا در فاصله اين تغييرات آن بخش از مردمان کره که هنوز سم اعتياد بر جان شان ننشسته و آماده نجات ديگران هستند چرخشی به سوی آزادی را در کره ميسر خواهند کرد. اما هر چه بشود برای ترک اعتياد شيفتگان ديکتاتور زمان لازم است. همان طور که معتادان به مواد مخدر حتی پس از رها شدن فيزيکی از اعتياد مدت ها طول می کشد تا از وابستگی روانی به آن رها شوند، بيماران مبتلا به «ديکتاتور شيفتگی» نيز، پس از فرو ريختن ديکتاتوری، سال ها طول می کشد تا بتوانند از شر چنين اعتيادی رها شوند. اين اعتياد، همچون همه ی اعتيادهای ديگر، نياز به «سم زدايی» دارد. همانطور که در ترک اعتياد به مواد مخدر درمان طولانی است، درمان ديکتاتور شيفتگی نيز طول می کشد. هر دو نوع معتاد برای نجات خود نياز به محيطی سالم و امن دارند، نيازمند معلمان و پزشکانی دلسوزند که، به جای قلدری و زورگويی، راه و رسم نجات را بياموزند،؛ راه و رسم رهايی و نفس به سلامت کشيدن را. البته در موجبات و وسائل ترک اعتياد بين مواد مخدر و شيفتگی به ديکتاتوری تفاوت هايی هم وجود دارد. مهمترين داروی ضد شيفتگی به ديکتاتوری «آزادی، دموکراسی و قانون سالاری» است. تجربه ی بلند بشری نشان داده است که برای درمان اعتياد به ديکتاتوری اين «نسخه» بدون ترديد نقشی معجزه آسا ايفا می کند. Copyright: gooya.com 2016
|