شنبه 17 مهر 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کودکان، قربانیان استثمار سرمایه و استبداد دینی، ارژنگ بامشاد

روز ۱۶ مهرماه برابر با ۸ اکتبر روز جهانی کودک است . هر ساله به این مناسبت، نیم نگاهی به وضعیت کودکان انداخته می شود. در ایران نیز این روز را به عنوان روز جهانی کودک مورد توجه قرار می دهند. اما نگاهی به آمار نشان می دهد که کودکان، بی پناهترین بخش جامعه محسوب می شوند. طبق آخرین آمار ۳۰ درصد از كودكان يك تا پنج سال در معرض آزارهاى جسمى هستند، ۵۳ درصد از آزاررسان‌هاى پر و پا قرص كودكان پدران و ۹۰ درصد آزارها توسط پدر و مادر و يا ناپدرى و نامادرى و در فضاى خصوصى خانه صورت مي‌گيرد؛ و ۷۰ درصد از تماس‌ها با اورژانس اجتماعى (۱۲۳) به دليل كودك‌آزارى بوده، و امسال حدود ۳۰۰ هزار كودك از تحصيل بازمانده‌اند. اگر کودک آزاری یکی از وجوه تجاوز به حقوق کودک است، فقر وجه دیگر آن است.

فرشید یزدانی” مدیرعامل سابق انجمن حمایت از حقوق کودکان" به ایلنا گفته است:« در حال حاضر مطابق با برآوردهای صورت گرفته حدود ۱۴ میلیون نفر زیر خط فقر هستند که از این تعداد، چهار میلیون کودک در زیر خط فقر مطلق به سر می‌برند به طوری که آمار به نوعی با آمار کودکان خارج از چرخه تحصیل نیز هم‌خوانی داشته و مطابق با سرشماری سال ۱۳۸۵، بیش از ۵ میلیون ۳۰۰ هزار کودک از چرخه تحصیل خارج هستند». تجاوز به حقوق کودک تنها کودک آزاری و استثمار کودکان نیست. وادار کردن کودکان به ازدواج در سنین پائین نیز عرصه دیگری از تجاوز به حقوق کودک است. طبق آخرین آمار منتشرشده توسط نهادهای دولتی در ایران، هم اکنون بیش از ۹۵۰ هزار کودک متاهل در کشور وجود دارند که ۸۵ درصد آن ها دختر هستند. بر اساس قانون مدنی ایران، سن ازدواج برای دختر ۱۳ سال و برای پسر ۱۵ سال تعیین شده است، اما پدر یا جد پدری دختر می‌تواند در صورت صلاحدید خود، دختر را قبل از ۱۳ سالگی نیز شوهر دهد. این در حالی است که مطابق کنوانسیون حقوق کودک که ایران نیز آن را امضا کرده، افراد تا ۱۸ سالگی کودک محسوب می‌شوند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




تجاوز به حقوق کودکان، کودک آزاری، استثمار کودکان و محروم از تحصیل ماندن آن ها، مسائلی نیستند که بتوان با موعظه و یا سخنرانی های اخلاقی و یا ابراز تاسف کردن های تکراری، با آن ها روبرو شد. بیش از هرکاری برای چاره جوئی، باید ریشه های این مشکلات را دریافت.

اولین و مهمترین مسلئه ارتباط تنگاتنگ مسئله کودکان با مسئله زنان است. اگر وضعیت زنان در جامعه تغییر نکند، وضعیت کودکان نیز بهبود نخواهد یافت. نگاهی به وضعیت کودکان در کشورهای پیشرفته نشان می دهد که هر چه میزان دانش و سواد زنان بالاتر باشد، اولاـ سن ازدواج بالاتر رفته و زنان، زمان بیشتری برای آماده شدن برای ایفای نقش مادر پیدا خواهند کرد. همین آمادگی و حساسیت آن ها به سرنوشت فرزندان، تمایل به تعداد زیاد فرزند را پائین می آورند و ثانیأ ـ برنامه ریزی برای تربیت بهتر و دقیق تر را بالا می برد. وقتی مادری از دانش و سواد کافی برخوردار باشد، توجه او به سلامت کودک فوق العاده بالا می رود. آمارهای جهانی نشان می دهد فرزندان مادرانی که حداقل سواد ابتدائی دارند، از فرزندان مادران بیسواد، سالم تر هستند. ثالثأـ بالا بودن سطح سواد و دانش مادران، میزان توجه آن ها به فرزندان را بالا برده، حساسیت به حق کودک افزایش یافته و کودک آزاری به میزان بسیار زیادی کاهش می یابد. آمارهای کنونی نشان می دهد که کودک آزاری در خانواده های بیسواد یا کم سواد و بویژه فقیر بسیار بالاست. از این روست که آموزش مادر، برای تربیت کودکان سالم یک اصل کلیدی است.

توجه ویژه به حقوق زنان وبالابردن سطح سواد و دانش، بدون بدور ریختن خرافه های زن ستیزانه امکان پذیر نیست. خرافه های ضد زن نهادی شده در جوامع گوناگون و از جمله جوامع اسلامی سبب شده تا نیمی از جمعیت کودکان، یعنی دختران خردسال، از تبعیضی جانگذار در رنج باشند. در کشور ما، نگاه دینی و مردسالارانه به زنان و ضعیفه پنداشتن آنها، باعث شده تا نیمی از جمعیت جوان کشور در وضعیت اسفباری به سر برند. کنترل های گسترده در خیابان ها و مدارس و ضوابط بی حد و حصر برای کنترل دختران دانش آموز، عملأ آن ها را از بسیاری از عرصه های زندگی اجتماعی، ورزش، تفریحات و پرداختن به هنر و فعالیت های فرهنگی کنار می گذارد. اگر تنها ورزش را در نظر بگیریم، عمق فاجعه ای که در ایران تحت حاکمیت استبداد دینی، اتفاق افتاده است را بهتر درک خواهیم کرد. هم اکنون به علت عدم توجه به ورزش منظم در مدارس و بویژه مدارس دخترانه، بخش بالائی از دختران کشور از نارسائی هائی جسمی رنج می برند. عدم تحرک، نبود امکانات ورزشی، محدودیت های دینی در ورزش دختران، نسل آینده زنان و مادران کشور را با بیماری های جدی جسمی روبرو خواهد ساخت. از این رو برای دست یافتن به حقوق کودکان و توجه به آن ها، باید با خرافه های ضد زن و آموزه های زن ستیزانه ی دینی و مردسالارانه که از سوی حاکمیت حمایت و اجرا می شود به مقابله برخاست.

اگر آموزش زنان و دختران و مبارزه با خرافه های زن ستیزانه دینی و مردسالارانه، دو رکن مهم تلاش برای حقوق کودک است، مبارزه با فقر را نیز باید رکن سوم این مبارزه در نظر گرفت. واقعیت این است که وقتی فقر چنگال های شوم خود را بر گلوی تهیدستان جامعه می فشارد، و وقتی هزینه های مایجتاج اولیه زندگی، بخش اعظم سبد هزینه های خانوار را به خود اختصاص می دهد، خانواده ها نمی توانند از امکانات لازم برای بهداشت کودکان، برای تفریحات آن ها و حتی برای آموزش کودکانشان برخوردار باشند. وقتی ۱۴ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق هستند و ۴ میلیون آن ها را کودکان تشکیل می دهد، می توان به عمق فاجعه پی برد. همین فقر و دست و پنچه نرم کردن برای بدست آوردن لقمه نانی برای زنده ماندن، زمینه ساز ترک تحصیل بسیاری از کودکان شده و آن ها را راهی خیابان و محیط های کار می کند. کار کودکان را نمی توان بدون مبارزه با فقر خانواده هایشان، از میان برداشت. توجه سرمایه به کار کودکان نیز از آن روست که اولأـ کار کودکان بسیار ارزان است و ثانیأـ نیازی به بیمه ندارد و ثالثأـ خطر ایجاد تشکل های اتحادیه ای و یا صنفی در میان نخواهد بود. و از اینجاست که سرمایه از کار کودکان، درست به شیوه برده داری سوءاستفاده می کند. درست در شرایطی که فقر یکی از اساسی ترین زمینه های تجاوز به حقوق کودکان است، در طرح " هدفمند کردن یارانه ها" که پرداخت یارانه نه به نیازها بلکه به نیازمندان تعلق می گیرد، هم حقوق کودکان نادیده گرفته شده است. زیرا پرداخت احتمالی یارانه ها وقتی به سرپرست خانواده داده شود، احتمال این که نیازهای کودکان مورد توجه قرار گیرد بسیار پائین است. در صورتی که اگر یارانه های احتمالی به مادران تعلق می گرفت احتمال برآورده شدن نیازهای کودکان بسیار بالاتر می بود.

فقر، نه تنها زمینه ساز ترک تحصیل و کار کودکان است، بلکه عامل گسترش اعیتاد نیز هست. اعتیاد هر چند بلای خانمانسوزی است که بسیاری از انسان ها را به نابودی می کشاند، اما ضربات آن بر جان و روان کودکان و سرنوشت آن ها، غیر قابل توصیف است. کودکانی که در خانواده های معتاد پرورش می یابند، به غنچه هایی می مانند که نشکفته پژمرده می شوند. کودکان، در چنین محیط هایی نه تنها از امکانات آموزش و بهداشت و زندگی سالم برخوردار نخواهند بود، بلکه در معرض کودک آزاری خشن و حتی تجاوزات جنسی و تبدیل شدن به نیروی کار در عرصه مواد مخدر نیز قرار می گیرند. اعتیاد به معنای واقعی بمبی است که خانواده ها را متلاشی می کند و کودکان را نابود می سازد.

آنجه در بالا آمد، جنبه هائی از پیوند حقوق کودکان با وضعیت مادران و خانواده هاست. اما پرداختن به این موارد بدون درگیر شدن با اصل کالا شدن نیروی کار توسط سرمایه داری، ره به جائی نمی برد. کالائی شدن نیروی کار یکی از شیطانی ترین و شریرانه ترین کشف های سرمایه داری است. اگر بخواهیم جامعه ای انسانی برپا شود باید از نیروی کار کالازدائی شود. چنین امری، هر چند به یک باره انجام نخواهد گرفت اما باید در این راستا تلاش کرد. از این رو باید در گام نخست دولت ها را مجبور کرد که حداقل، آموزش رایگان، بهداشت رایگان ، بیمه درمانی رایگان برای کودکان را تضمین کنند. وقتی آموزش دورۀ ابتدائی رایگان و اجباری باشد، آن گاه نمی توان کودکان را روانه ی بازار کار کرد. وقتی آموزش، بهداشت، فعالیت های هنری و فرهنگی برای تمامی کودکان بی توجه به درآمد خانواده هایشان مجانی باشد و از طرف دولت تامین شود، می توان امید داشت که فرصت های برابر برای کودکان ایجاد گردد. روشن است که چنین اقداماتی، تنها گام های کوچکی در راستای کالا زدائی از نیروی کار است. روشن است که آموزش رایگان، بهداشت، حق داشتن مسکن، و حق کار برای همه، عرصه هایی است که می تواند زمینه ساز یک جامعه انسانی تر گردد. دنیای کودکان را بدون مبارزه برای جامعه ای انسانی نمی توان، به دنیای شیرین کودکانه تبدیل کرد.

http://bamschad.wordpress.com/

۱۶ مهرماه ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016