خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
29 فروردین» واکنش سينماگران به اظهارات معاون اجتماعی نيروی انتظامی24 فروردین» داريوش مهرجويی: مردم منتقدان اصلی آثارم هستند 15 فروردین» قلب عسل بديعی به يک بيمار پيوند زده شد 2 فروردین» هوشنگ کاووسی درگذشت 26 اسفند» قيمت بليت سينماها در سال ۹۲ مشخص شد
بخوانید!
29 فروردین » "گذشته" اصغر فرهادی رسما نامزد نخل طلای جشنواره کن شد
29 فروردین » گاردين: دولت ايران سينمای بیطرف و کمعمق میخواهد 29 فروردین » واکنش سينماگران به اظهارات معاون اجتماعی نيروی انتظامی 29 فروردین » پخش صدای ستار در سریال صدا و سیما 28 فروردین » «کلنل» دولت آبادی، نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه در آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گاردين: دولت ايران سينمای بیطرف و کمعمق میخواهد روزنامه بهار ـ شايد تعجبی نداشته باشد که آنچه مخاطبان بينالمللی به نام «سينمای ايران» میشناسند تنها بخش کوچک و گلچينشدهای از کل فيلمهای توليدشده در ايران را در برمیگيرد. سينمای ايران و آنچه گيشهها را تسخير کرده ماجرای ديگری است. به گزارش گاردين، به ازای همه فيلمهای نوآورانهای که در جشنوارهها توجهبرانگيز میشوند، بسياری فيلمهای ديگر هم هستند که هرگز پايشان را از مرزهای کشور بيرون نمیگذارند و اکثرشان هيچگونه ادعای هنری نيز ندارند. آنها فقط ساخته میشوند تا چندهفتهای در سينماهای محلی و ويترينهای فروش دیویدی دوام بياورند. بنابراين جای شرمندگی هم ندارد که خيلی زود فراموش شوند، ولی به هرحال نمیتوان آنها را کلا ناديده گرفت. صنعت فيلم ايران که در حال حاضر يکی از فعالترينهای جهان است، سالانه نزديک به صد فيلم میسازد، آن هم بدون احتساب فيلمهای مستند، زيرزمينی و انبوه برنامههای تلويزيونی. برای مقايسه بايد گفت فرانسه که موفقترين صنعت سينمای اروپا را دارد سالانه حدود ۲۰۰فيلم توليد میکند و توليد بريتانيا نيز از صد فيلم فراتر نمیرود. اين فيلمهای ايرانی نه جنبه تجاری و نه جنبه تبليغات عقيدتی يا سياسی دارند، بلکه اکثرا نوع خاصی از روايتهای شهری هستند که فيلمسازان و منتقدان نامشان را «سينمای بدنه» گذاشتهاند؛ اصطلاحی که نبايد آن را با «جريان غالب» اشتباه گرفت، زيرا اين فيلمها چندان در جامعه ديده نمیشوند و جايی باز نمیکنند. ولی با همه اينها چنين فيلمهايی ساخته میشوند و دولت که بزرگترين سرمايهگذار صنعت فيلم است از ساخت آنها حمايت میکند. سوپرمارکتهای ايرانی اين روزها پر از فيلمهايی است که حتی شانس خودشان را در سينما امتحان نمیکنند و يکسره به شکل سیدی راهی شبکه توزيع سوپرمارکتی میشوند و فروششان در قسمتهای پايينشهر بسيار بالا است. يک خانواده چهارنفره برای رفتن به سينما لااقل بايد ۱۰ پوند هزينه کند، اما با خريد يک فيلم از سوپرمارکت کمتر از دو پوند هزينه میکند و احتمالا فيلم را بعد از تماشا به همسايه فقيرتر میدهد. اما چرا از اين سينما دولت حمايت میکند و چرا فروش اين فيلمها دوام دارد؟ گاردين در بخشهايی از اين گزارش نوشته است: «فيلمهای «بدنه اصلی» سينما بسيار شبيه و يکدست هستند. دوربين در آنها مسير ثابت، افقی و مستقيمی دارد. تقريبا در هر فريم دستکم يک شخصيت حضور دارد و از مناظر طبيعی يا صحنههای ازدحام مردم خبری نيست. مديومشات در اکثر صحنهها غلبه دارد، به اين ترتيب بيننده همزمان شاهد دو يا سه شخصيت است، ولی از پسزمينه چندان خبری نيست. لباسها، گريمها و دکورها نو، نرم و پررنگ و لعاب هستند. شيوه بازی ناتوراليسم کاذبی است با ژستهايی که اندکی اغراقآميزند و در مرز بازی تئاتری قرار میگيرند. همخوانی غريبی ديده میشود ميان سبک اين فيلمها با فيلمهای دوره کلاسيک هاليوود، يعنی بين سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۶۹. چرا بدنه اصلی فيلمهای ايرانی بايد هاليوود کلاسيک را الگو قرار دهد؟ مسئله نبايد فقط تقليد از الگوی اشتباه باشد، بلکه شباهتی در هدف و جهانبينی است که چنين انتخابی را باعث شده است. در فيلمهای کلاسيک هاليوود، مانند بدنه اصلی فيلمهای ايران، همه سطوح قابلديد مطبوع و دلپذيرند. همه ديوارها تازه رنگ شدهاند و همه وسايل خانه نو هستند. چهرهها آشکارا گريم و آرايش شدهاند. نورپردازی بدنها را از پسزمينه جدا میکند و دوربين بدنها را در معرض توجه قرار میدهد. در حالی که در زندگی واقعی سطوح رنگی از تاريخ، زمان و گذشت زمان را دارند. خراش و شکافهای روی ديوار برای ما از زندگیهايی حکايت میکنند که در اين اتاق در جريان است. تاريخی که اين سطوح در خود دارند، گويای تعارضهايی است که آنها به خود ديدهاند. بدون تعارض، سطوح دستنخورده و سالم میمانند. در زندگی واقعی فقط در خانه ثروتمندان يا کسانی که وانمود میکنند ثروتمند هستند، سطوح آنقدر سريع نو میشوند که نشانههای گذشت زمان و تعارضها به طور کامل پاک میشود. يک جنبه مشترک ديگر ميان هاليوود کلاسيک و بدنه اصلی فيلمهای ايرانی آن است که شخصيتها يا مرفهاند يا بهزودی به شرايط مرفهتری دست پيدا میکنند. از بين بردن هر نشانه کمبود اقتصادی و رخت بربستن آن ازصحنه، عامل مهمی است که نياز به تلاش متمرکز و آگاهانه دارد. ناگفته پيداست که در اين فيلمها از مسائل سياسی روز خبری نيست. هنگامی که همه تعارضهای اجتماعی به شکل مصنوعی از پسزمينه فيلم حذف میشود، ديگر فقط تعارضهای فردی و روانشناختی است که روی صحنه باقی میماند و جايگزين هر نوع تعارض ديگر میشود. کارگردان صريحی همچون جعفر پناهی نيز معتقد است آنچه دولت از سينما انتظار دارد همين است. دولتی که خودش بودجه سينما را میدهد انتظاراتی هم دارد که بايد برآورده شود. پناهی معتقد است: «سينمای مدنظر آنها چيزی است که نه سودی داشته باشد، نه گناهی و نه مزيت و ضرری داشته باشد؛ سينمايی که جدی گرفته نشود و هيچ بحران جدی در چشمانداز اين سينما برای مخاطب به وجود نيايد. اين الگويی است که صفارهرندی، وزير پيشين فرهنگ، روی آن تاکيد داشت. آنها همواره میخواهند سينما بیطرف باشد و هر فيلمی جز اين را سياهنمايی مینامند.» در دهه ۱۹۶۰ مشکلات اقتصادی هاليوود موجب پيدايش عناصری از سينمايی تازه شد که زندگی را واقعیتر به بينندگانش عرضه میکرد. در ايران نيز بدنه اصلی فيلمها دچار بحران هستند. آنها نمیفروشند. آنها پولشان را پيش از اکران از بودجه دولتی درمیآورند. با اين حال بدنه اصلی سينمای ايران هنوز راه هاليوود جديد را در پيش نگرفته است، نه به دليل آنکه از دانش فنی برخوردار نيست، بلکه برای احتراز از تصوير تعارضهای اجتماعی. فقط سبک هاليوود کلاسيک يا بدنه اصلی است که میتواند به بهترين شکل مانعی برای جلوگيری از ورود تعارضهای واقعی به فيلم ايجاد کند. بسيار مطلوب است که اين محيط مرفه و غيرسياسی بدنه اصلی، پيوسته به عنوان تصويری ملی از خويشتن تبليغ شود. به گفته بسياری از سينماگرانی که خارج از سينمای بدنه کار میکنند و راه خودشان را میروند، بخشی از مسئله سينمای امروز ايران اينجاست که واردشدن به حيطههای اجتماعی و نشاندادن فضاهای واقعی کار آسانی نيست و در بسياری از موارد کارگردانانی از اين دست محکوم به سياهنمايی میشوند. گاهیوقتها سينماگرانی همچون «ابراهيم حاتمیکيا» نيز وارد اين بحث میشوند و به شکل سربسته کارگردانی همچون «اصغر فرهادی» را متهم به سياهنمايی میکنند، چون فرهادی در فيلم «جدايی» لايههای عميق اجتماعی و علاقه به مهاجرت و ميل به طلاق و جدايی را به تصوير میکشد. Copyright: gooya.com 2016
|