خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
13 شهریور» تماشای نقاشیهای سيدعلی صالحی زير نور شمع!10 شهریور» شايان افضلی، شاعر شعر سپيد و نيمايی، درگذشت 20 خرداد» حافظ موسوی بعد از ۵ سال شعر چاپ میکند؟ 8 اردیبهشت» شاعر از نگاه علی باباچاهی 28 فروردین» عاشقانههای شمس لنگرودی و نقدی بر آثار او در نمايشگاه کتاب
بخوانید!
27 شهریور » راهاندازی «آکادمی موسیقی ایرانی» در صدا وسیما
27 شهریور » گفتوگو با مریم حیدرزاده درباره شعر، نقاشی و ممنوع الکاریاش 27 شهریور » درياچه اروميه ۱۹ ميليارد متر مکعب آب نياز دارد 27 شهریور » "شب شيدايی" به روايت ناصر صفاريان 26 شهریور » «کلنل» نامزد یک جایزه سوییسی شد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! گفتوگو با مریم حیدرزاده درباره شعر، نقاشی و ممنوع الکاریاشپایگاه خبری تحلیلی جمهوریت ، سمیرا جعفری - حسودیم شد، یا شاید به قول خودش حسرت خوردم وقتی دیدم اش. وقتی رنگهای زیبا را روی بوم سفید بی در و پیکر میبینم که چقدر زیبا بهاری و پاییز و زمستانی که در پیش داریم را ترسیم کرده ، زیباتر از تصویری که دو چشم بینا میبیند ولی درک نمیکند، حسرت می خورم. مریم حیدرزاده را همه میشناسند، شاعر روشندلی که سالها پیش شعرهایش را همه زیر لب زمزمه میکردند و برخی خوانندهها اشعار او را به سبک های مختلف خواندند و مردم شنیدند. حیدرزاده این روزها با اینکه در زمینه موسیقی نسبت به گذشته کم کار شده اما عرصه جدیدی از هنر را تجربه کرده و حال و هوای ترانههایش را در رنگ و بوم منعکس می کند. او نقاشیهایش در نمایشگاهی با عنوان « پس از آن همه حسرت» به نمایش گذاشت. البته دومین نمایشگاه او نیز با همین عنوان برگزار شد.او در نمایشگاهش سرحال و مهربان مثل همیشه در کنار تابلوهایش میایستد و برای هر کدام از عشق و امید میگوید. امیدی که در سرتا سر گفت و گوی مریم حیدرزاده و «جمهوریت» نیز موج می زند. او دربین تمام نقاشیهایش به نقاشی اشاره کرد که خیلی دوستش داشت. نقاشی که آسمان و دریا بود. آسمانی ابری و زیبا. این تابلو اولین نقاشی بود که مریم حیدرزاده در کلاس به شکل حرفهای کشیده بود چون دوست داشت نقاشی را از منبع شروع کند ؛ یعنی آسمان ، آسمانی ابری که نشان از دل ابری مریم دارد... نامه های عاشقانه برای مخاطب خاص این روزها بیشتر درگیر کارهای کتاب و آلبومم هستم. یک کتاب نثر که شامل نامه های عاشقانه ای می شود و دو سالی است مشغول جمع آوری آنها هستم. نامه های خیلی عاشقانه ای که سبک شان متفاوت است. این نامه ها مخاطب خاصی دارند که مشخص است. برای ترجمه به چند زبان زنده دنیا که هم اکنون در آستانه ویراستاری است صحبت هایی انجام شده. احتمالا اسم آن «آسمان ستاره نداشت» خواهم گذاشت. احساس می کنم همه ما از عرصه نامه نویسی و آن حس نوستالژیکی که این کار دارد دور افتاده ایم و امیدوارم دوباره با این کتاب بتوانیم به آن حال و هوای قشنگ برگردیم تا حال و روزمان عوض شود. خوشبختانه کارها به خوبی پیش رفته و در حال حاضر مراحل ویرایش آن را انجام می دهیم. این کتاب حدود 500 صفحه است و فکر می کنم مورد استقبال دوستداران کتاب و کارهای من قرار بگیرد. علاوه بر کتاب آلبوم دکلمه ای را هم می خواهم به بازار بدهم که ترانه هایش را نوشتم و مشغول گلچین کردن آنها هستم تا برای گرفتن مجوز ارائه شان دهم. این آلبوم را خودم به تنهایی دکلمه خواهم کرد و خواننده ای در آن حضور نخواهد داشت. نقاشی هم که مثل گذشته جریان دارد و انجامش می دهم. ولی الان تمرکز اصلی ام روی کتاب و آلبوم است چون دوست ندارم از ادبیات فاصله بگیرم. ماجرای ممنوع الکاری من متاسفانه در این مدت به شدت مورد بی مهری وزارت ارشاد قرار گرفتم و علیرغم اینکه از آنها خواستم تا درباره شرایط کاری ام توضیحی بدهند هیچ کس حاضر نشد حتی مسالمت آمیز با من حرف بزند. من می خواستم اگر مشکلی هم وجود دارد حل شود اما متاسفانه همکاری نکردند. هیچ دلیل و بهانه ای برای ممنوع الکاری من وجود نداشت و از هیچ منبع رسمی هم این موضوع به من اطلاع داده نشده بود. من خودم هم هرچقدر تحقیق کردم هیچ نامه و نوشته ای این که کتبا درباره این موضوع باشد پیدا نکردم. دوستان همیشه این موضوع را به آینده موکول می کردند و در جواب سوال های من هم فقط می گفتند بعدا! خودشان هم به این موضوع اشاره ای نمی کردند که موردی وجود دارد. حقوق خواندم و از قانون سر در می آورم رشته تحصیلی من در دانشگاه حقوق بوده و با مسائل حقوقی آشنا هستم. اگر قانونی وجود دارد باید برای همه یکسان به اجرا در بیاید در غیر این صورت موجب اعتراض می شود. من می گویم اگر در هر زمینه ای محدودیتی وجود دارد باید همه از آن پیروی کنند. اینکه افراد با شرایط یکسان را دسته بندی کنند نه تنها قانونی نیست بلکه صورت خوشی هم ندارد و سوءتفاهم برانگیز می شود. به دولت تدبیر و امید امیدوارم به شرایط جدید خیلی امیدوار هستم و فکر می کنم باید به دولت تدبیر و امید واقعا امید داشت. ضمن اینکه با توجه به پرس و جوهایی که از دوستان داشتم گفتند برای فعالیت من اصلا موردی وجود ندارد. قبل از این موضوع هم هیچ دلیل قانع کننده و موجهی وجود نداشت که من بدانم مشکل از کجاست. البته خودم هنوز جویا نشده ام، ولی از دوستان اینطور شنیده ام. این همه حسرت تمام نمیشود تابلوهای نمایشگاه دومم نسبت به سال گذشته چندان تغییر نکرده است. فضاها همان بود. در ضمن دو سال پیش برای اولین نمایشگاه اطلاعرسانی خیلی خوب نبود. به همین دلیل نام نمایشگاه را تغییر ندادم. چرا که روی همان کارهای قبلی مانور دادم. ابعادش را گسترده کرده وکارهای انتزاعی به آن اضافه کردم. البته باید بگویم، هرچه نمایشگاه تا آخر عمرم بگذارم اسمش را همین خواهم گذاشت. چون این اسم را خیلی دوست دارم و برایم یادآور خیلی چیزهاست. به این دلیل که من از بچگی حسرت این اتفاق را میکشیدم. نقاشی با آبرنگ. به همین دلیل فکر میکنم آن همه حسرت با چند تا نمایشگاه تمام نمیشود. تا وقتی حسرتها تمام شود، همین اسم را میگذارم. در این نمایشگاه بیش از 50 اثرش که با تکنیک آبرنگ و به سبک های ناتورالیسم و اکسپرسیونیسم خلق شده اند و به روی دیوار رفتند. جای شعر در نقاشی همان زندگی که درشعرهایم جریان دارد در نقاشیهایم هم است. حس و حال آدمها در همه مخلوقاتش اثرگذار است. پس بیشک درتک تک و خط به خط نقاشیهایم شعرهایم هم وجود دارد. هنوز هم مانند گذشته شعر میگویم. بیشک از خوانندهها برای خواندن اشعارم استقبال میکنم. دوست دارم عاشقانههایم شنیده شود. هنری بیواسطه من از بچگی عاشق آبرنگ بودم . خیلی دوست داشتم ولی متاسفانه مدرسه و دانشگاه و نوشتن این اجازه را نداد که به شکل حرفهای ادامه بدهم چون سرم خیلی شلوغ میشد. ولی خوشبختانه پس از سالها توانستم به یکی از حسرتهای دوران کودکیام خاتمه بدهم. به نظر من نقاشی بی واسطهترین هنر دنیا است چون هیچ نیازی به ترجمه ندارد و همه مردم دنیا از هر قوم و ملیتی وقتی به تصاویر نگاه میکنند متوجه میشوند که هوا ابری است یا آفتابی... . من یک آبانیام سه سال پیش آبرنگ را به شکل حرفهای زیر نظر استادم آقای امیر قاسمیزاده شروع کردم . برای اطرافیانم که مرا میشناختند این تصمیم بسیار طبیعی بود. ولی دیگران شگفت زده بودند و منتظر که ببینند قرار است چه کار کنم. هیچ کس هم حرف ناامید کنندهای نزد که اگر هم میزد فایدهای نداشت چون ندای درونم و چیزی که قلبم میگفت حقیقیترین پیغام دنیا است. پس این کار را کردم . برای بار دوم هم که این نمایشگاه را برپا کردم کارهایم مورد استقبال قرار گرفت و واقعا از این استقبال خوشحالم. ناگفته نماند من متولد آبان هستم و اگر یک آبانی تصمیمش را برای انجام کاری بگیرد حتی اگر زمین هم به آسمان بیاید از تصمیمش برنمیگردد. خسته نمیشوم نقاشی از علاقه من نشات میگیرد. به نظر من هر آدمی به هر چه علاقه داشته باشد تمام عزمش را جزم میکند تا به بهترین شکل آن کار را انجام دهد. من هم آنقدر علاقمند بودم که برخی اوقات شبی 9- 8 نقاشی میکشیدم و باز هم خسته نمی شدم. پائیز شفاف نیست سه سال و نیم بیشتر نداشتم که آخرین عمل جراحی را روی چشمم انجام دادم. ولی بیتصور از رنگها نیستم ؛ البته نمیتوانم بگویم مثلا از پائیز تصور شفافی دارم . ولی هیچ کدام از تصاویر خیلی برگرفته از تخیل نیست و کاملا رئال هستند . حال اینکه تا چه حد توانستم در این امر موفق باشم باید دیگران قضاوت کنند . پائیز فصل عشقه در آن مدتی که با استادم نقاشی میکشیدیم، سعی کردیم زمین را دور بزنیم و طبیعتش را نگاه کنیم و به تصویر بکشیم ولی بیشتر از همه پائیز را کار کردم. من عاشق پائیزم چون به نظر من پائیز فصل عشق است به خاطر ترکیب رنگهایی که دارد – قرمز و نارنجی – گرم است به خاطر سفر برگها و به خاطر شروعش و.... اینبار هم مانند سال پیش نقاشیهایم ترکیبی از رنگها و فصلهاست. سعی کردم مناظر و طبیعت مورد علاقهام را به تصویر بکشم. البته به دلیل علاقه زیادی که به نقاش هلندی (ونگوگ ) دارم، درخلق نقاشیهای دومین نمایشگاهم نیز از رنگ زرد و سبک ایشان الهام گرفتم. شعر و نقاشی مکمل یکدیگرند شعر و نقاشی دو مقوله جدا از هم است. ترانه جای خودش را دارد و نیازهای عاطفی انسان را جداگانه برطرف میکند و نقاشی پاسخگوی قسمتی دیگر از نیازها است. این دو میتوانند مکمل هم باشند ولی نمیتوانند جای یکدیگر را بگیرند. الان هم آنقدر با نقاشی مانوس هستم که نمیتوانم بگویم نقاشی را بیشتر دوست دارم یا شعر را . یک نغمه غمانگیز در نقاشیهایم همان حال و هوای شعرم به چشم میخورد .استادم همیشه میگوید:« تو این همه سال نقاشیهایت را نوشتی و حالا نوشتههایت را نقاشی می کنی.» یعنی آن غصه در نقاشیهایم هم دیده میشود. یا به قول خسرو شکیبایی عزیز در سریال خانه سبز، نغمه غمانگیز ترانههایم در نقاشیهایم موج میزند. این مساله به شکلی طبیعی جریان دارد مثل سکان کشتی که بعد از مدتی خودش راهی را که به موعود میرسد بلد است . کسی که دوستش دارم بعد از برپایی نمایشگاه و استقبال بازدیدکنندگان به این فکر افتادم که پرتره را شروع کنم. شاید این کار به نظر خیلیها عجیب و غریب باشد اما نظر استادم این است که کار سختی نیست و حتما از عهدهاش برمیآیم. الان در شرف شروع کردن پرتره هستم. اولین پرترهای را که خواهم کشیدم چهرهی کسی است که دوستش دارم. ولی در بین چهرههای معروف دوست دارم اولین پرترهام چهرهی ونگوک باشد. یک دنیا گل رز دربارهی استادم هر چیزی بگویم کم است .استاد من آقای امیر قاسمی زاده نقاش و مجسمه ساز که کارهای زیادی انجام دادهاند و کتابهایی در این زمینه دارند و تخصص اصلی ایشان پرتره است. ایشان خیلی با صبر و مهربانی فراوان و در عین حال با جدیت به من آموزش میدادند. آموزشی که به گفته خودشان بسیار متفاوت و تکرار نشدنی بود. خب قطعا این آموزش به خاطر شرایط من خیلی متفاوت بود ولی من سعی کردم شاگرد خوبی باشم و ایشان را عصبانی نکنم( میخندد ). چون حرفهای ایشان را گوش میدادم و یا حتی اگر میگفت پنج بار تمرین کن من پنجاه بار تمرین میکردم که جلسه بعد کاملا از من راضی باشند. از همینجا از ایشان تشکر میکنم و یک دنیا گل رز تقدیمشان میکنم . تبدیل آن همه حسرت به این همه حسرت «پس از آن همه حسرت » اسم نمایشگاه ما بود. به نظرم کار خیلی بزرگی است که کسی آن همه حسرت را به این همه حسرت تبدیل کند و در حقیقت آن همه حسرت را به این همه لذت تبدیل کند و استادم این کار را برای من انجام داد و امیدوارم شاگرد خوبی برای ایشان باشم. پیشگو لازم است تا به حال به این فکر نکردهام که اگر توانایی دیدن داشتم چه تاثیری در شعر و نقاشیام میگذاشت. فکر میکنم یک پیشگو باید به این سوال پاسخ دهد( میخندد ). جدای از این مساله هیچ وقت به این مساله فکر نکردهام که کاش میدیدم چون آنقدر فکرهای عاشقانه و زیبا در سر دارم که دیگر فرصتی برای فکر کردن به این مساله باقی نمیماند . آبرنگ معجزه است نمیدانم این دو نمایشگاه برای من یک معجزه بود یا نه، ولی معتقدم آبرنگ یک معجزه است. همچنین آرزویم برای همه مردم این است که معجزهای برایشان رخ دهد ، معجزهای که از آن قطع امید کردند و فکرش را نمیکنند. معجزهای که من هم منتظرش هستم. چشمانی پر از اشک خوشبختانه استقبال از هر دو نمایشگاه خیلی خوب بود. بازدید کنندگان زیادی به نمایشگاه آمدند و شگفت زده از جلوی تابلوها میگذشتند و همین شگفتی چشمانشان را پر اشک میکرد و گفتههای تحسین برانگیزشان من را برای ادامه راهم مصممتر میکرد. امیدورام بتوانم در ادامه این راه نیز موفق باشم. Copyright: gooya.com 2016
|