خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
2 بهمن» مهدویکيا: هيچ سازندگی در فوتبال پايه نمیبينيم5 آذر» دست ايران به هيچ جايزه فوتبال آسيا نرسيد! 13 آبان» کفاشیان: کیروش گفت دیدار با آمریکا قطعی نشود 7 آبان» خداداد عزيزی: خيلی وقت است میگويم اين فوتبال کثيف است 30 مهر» "سونامی فساد" فوتبال ايران را نابود میکند، گفتوگو با کاظم اوليايی مديرعامل سابق باشگاه استقلال
بخوانید!
24 بهمن » فوتبال ايران با ۴ پله سقوط سی و هشتم جهان شد
24 بهمن » خاطرات خسرو غفاری بازمانده نسل اول فوتبال ايران 24 بهمن » مسکرمان - تراکتورسازی؛ فينال جامحذفی 23 بهمن » قلعهنویی آبیها را از هتل ممنوع الخروج کرد 23 بهمن » گزارش فدراسيون جهانی واليبال از پايان کار ولاسکو در ايران
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خاطرات خسرو غفاری بازمانده نسل اول فوتبال ايرانايسنا ـ بدترين اتفاقی که میتواند برای يک آلبوم قديمی بيفتد اين است که عکسهايش يکی يکی گم شوند و ديگر نشود پيدايشان کرد. آلبوم ايران عکسهايی داشت که خاطراتی دلنشين از روزگاران پرافتخار فوتبالش را در دل خود داشتند اما افسوس که در اين آلبوم جز چند عکس قديمی، چيزی باقی نمانده است. به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، خسرو غفاری يکی از اين عکسهاست؛ يکی از قديمیترين شاهينیهای فوتبال ايران و ميراثدار مکتبی که نام و خاطره شاگردانش نسل به نسل و سينه به سينه نقل شده و امروز به دست ما رسيده است. اول اخلاق، دوم درس و سوم ورزش؛ اين شعاری بود که "شاهين" به فوتبال ايران آورد و دل خيلیها را برد. دکتر خسرو غفاری ۸۵ ساله، اينک خارج از گود فوتبال است و از دور دستی بر آتش دارد اما هنوز دلش سبز است و خاطرش در مستطيل سبز به دنبال توپهای چرمی میدود. خودش میگويد هنوز همان "آدم عادی توی شاهين و تيم ملی است" اما ما میدانيم که او برای فوتبال ما يک گنج است؛ او و همنسلانش – که حالا میشود با انگشت تعدادشان را شمرد – خالق پرنده پرغروری بودند که تا امروز و هميشه، سايه سعادتش بر سر فوتبال کمغرور و آلوده به خستگیها و پلشتیهای ايران، سنگينی میکند. فوتبال ايران، هنوز به "شاهين" و پرندگان بلند پروازش محتاج است. عصر يک روز پاييزی بود که در کوچه پسکوچههای محله قديمی "دروس" تهران به دنبال يافتن خانهای قديمی بوديم تا در آن يکی از گنجهای فراموش شده فوتبال ايران را بيابيم. خيابان پس از خيابان و کوچه پس از کوچه گذشتيم تا بالاخره آنچه را میخواستيم، پيدا کرديم؛ در اين جا پيرمرد جواندلی زندگی میکند که سينهاش پر است از خاطرات شيرين فوتبالی و دلی پردرد دارد از بیمهریهای زمانه و فراموشکاری تاريخ و فرزندان ناخلف فوتبال که حالا همه چيز را در پول میبينند. خانه قديمی بود اما ظاهرش با برگهای چسبان و درختان تر و تازهاش جديد میزد. روی بالکن يک تاب فلزی بزرگ بود که پيرمرد کنار آن به استقبال ما ايستاده بود. عمق خاطرات مرد از ژرفای نگاهش قابل لمس بود. گويی رودخانهای زيرزمينی پس از عبور از سنگلاخها و موانع عمق زمين، حالا مجالی برای سرباز کردن و فوران پيدا کرده است. پيرمرد شاهينی پس از گذشت ۷۲ سال از عمر فوتبالیاش، برای نخستين بار ميزبان اهالی رسانه شده بود و اين يعنی فتحالفتوح يک رسانه ورزشی؛ يعنی تا چند لحظه ديگر برگی از برگهای تاريخ ورق خواهد خورد و گوشهای از اتاق تاريک خاطرات، با شمعی قديمی روشن خواهد شد. "حسين نسل سوم تيم ملی فوتبال ايران است از خانواده ما. پدرم ارتشی بود ولی در تيم ملی و تيم ارتش بازی میکرد. من هم در تيم ملی يک توپی به پايم خورده است. بعد هم حسين." اين حسين که خسروخان غفاری از آن نام میبرد، حسين کلانی است. بازيکن سالهای دور شاهين و پرسپوليس که ما را در منزل دايیاش همراهی میکند. کلانی میگويد که برای دايیاش حکم پسرِ نداشتهاش را دارد و هميشه با او همراه بوده است. هم او بود که افتخار ديدار ما با دايی شاهينی اش را فراهم کرد. هنوز بحث ما گل نينداخته که دکتر سراغ آلبومهای عکسش را گرفت و يکی دو عکس ناب به ما نشان داد. "عکس زياد دارم اما هر کسی از راه رسيده عکسهای آلبومها را کنده و با خود برده!" يک عکس فوتبالی – از آنهايی که تيمها به يادگار میاندازند – نشانمان میدهد و میگويد: "اين عکس مال ۱۳۲۷ است. ببينيد که چه کسانی در عکس هستند. در تيم ملی آن موقع به جز يک نفر، همه شاهينی هستند. اين اولين عکسی است که از نظر فوتبالی در اين مملکت گرفته شده. يکی هم بود که هرچه گشتم پيدا نکردم. فکر کنم يکی از روزنامهها از من گرفت و ديگر برنگرداند." دکتر غفاری عکسی هم از تيم شاهين در خانهاش داشت. "۱۳۱۸ يا ۱۳۲۰" تاريخ عکس را درست نمیدانست اما نام افرادی که در عکس بودند را خوب به خاطر داشت. "ارتشبد فتحالله مين باشيان که فرمانده ارتش بود و شاگرد دانشکده افسری. برادران خان خانا، نيکخو که مدير تيم بود و عبدالله شوتی معروف!" در خانه آدمهای قديمی، آن چه بيش از هرچيز جلب توجه میکند، عکسهايی است که قاب شده و روی ديوار نصب شدهاند. يکی از اين عکسها مرد بلندقامت و چارشانهای را نشان میداد که روی اسب نشسته و در حال زدن گوی چوگان بود. غفاری در توضيح اين عکس میگويد: "پدرم ۴۰ سال کاپيتان تيم ملی چوگان ايران بود." میدانيد رمز ماندگاری خاطره شاهين چيست؟ مکتب شاهين معتقد بود که اگر کسی درسش را بخواند، فوتباليست خوبی میشود و به همين دليل هم بود که فوتباليستهای شاهين همه به درجات علمی و اداری بالايی در کشور رسيدند. اين را وقتی بهتر درک میکنيم که غفاری عکس شاهين را به ما نشان میدهد و فوتباليستهايش را نام میبرد:" دکتر اکرامی کنار تيم ايستاده و سرمربی ما بود. نصير اوغلی اکنون عضو هيات مديره شاهين است، مسعود انصاری، دکتر احسان ترابی، مهندس جمشيد فروغی، دکتر برومند، دکتر عبداللهيان، عراقی که رييس کل دادگاههای تهران بود، حسين فکری که همه او را میشناسند، صبا مربی ما بود، مهندس ناظری معاون اول رييس قوه قضاييه، شکيبی رييس شعب ديوان عالی کشور و من که دستم در جيب خودم است!" از اين جا به بعد بود که گفتوگوی ما با دکتر خسرو غفاری، عضو اسبق شاهين در دهه ۲۰ و ۳۰ سر و شکل رسمی گرفت. * آقای دکتر، از خودتان بگوييد. چطور شد که وارد فوتبال شديد؟ * چطور با دکتر اکرامی آشنا شديد و به شاهين آمديد؟ * چه شد که دکتر اکرامی "شاهين" را ساخت؟
* شما کی به شاهين پيوستيد؟ * چند سال داشتيد؟ * دوشنبه رفتيد؟ * در چه پستی بازی میکرديد؟ * باشگاه شاهين چند تيم داشت؟ * سالی که شاهين منحل شد.
- آن زمان خدابيامرز "محمد بوقی" تکيهای داشت در جنوب تهران که از ما تعهد گرفته بود هر سال دهه اول محرم به آن کمک کنيم. وقتش که میشد نزد ما میآمد و هر کس سهم خودش را کمک میکرد. آن زمان خود دکتر اکرامی مديريت کل باشگاه را داشت و در کار بخشها دخالت نمیکرد. مديريت شاهين با عبدالله خواجه نوری بود که آن سال با حسين سروری، رييس فدراسيون وقت هم کتککاری کرد و دليل اين موضوع را هم در دفتری نوشته که در باشگاه شاهين است. * دليل انحلال شاهين، همين کتککاری بود؟ * بعد چه شد؟ * سپهبد حجت نگفت که چرا خواستهاند اسم شاهين عوض شود؟ * بعد از انقلاب چه اتفاقی برای شاهين افتاد؟ * اکنون مالک باشگاه کيست؟ *** دکتر غفاری از خاطراتش میگفت و ما غرق در لذت شنيدن و غوطهور شدن در دريای گذشته بوديم تا اين که خاطرهای جالب به ذهن او خطور کرد. اين خاطره مسير بحث را عوض کرد و باعث شد که بار ديگر به سالهای دور و دراز برگرديم. " دکتر اکرامی به ما گفته بود که اگر در بازی، داور تصميمی گرفت که به مذاقتان خوش نيامد، نبايد با او برخورد تندی داشته باشيد. اگر بازيکنی به داور، تند نگاه می کرد، اکرامی او را سه جلسه از تيم کنار می گذاشت اما حالا با مشت به سينه داور می کوبند و اتفاقی نمی افتد! گفتم که آدم شلوغی بودم. يک بار با محب رييس باشگاه دارايی حرفم شد و توی گوشش زدم. او به داور فحش داد و من به او گفتم شما مدير باشگاه هستيد و نبايد اين طور صحبت کنيد اما او به من هم توهين کرد. من روی پلکان امجديه نشسته بودم. دويدم سمت نردههای پيست دووميدانی و زدم توی گوش او که باعث شد از لای نردهها بيفتد روی پيست! بعد هم بين شاهين و دارايی دعوا شد. آقای فاخری و دکتر برومند و يک نفر ديگر از ما با چهار نفر از آنها دعوا کرديم. آخرش هم آنها رفتند دادگستری و از ما شکايت کردند. ما هم که به اين کار وارد بوديم! (با خنده) همين آقای محب، سر فوت دکتر برومند با عصا آمده بود و روی صندلی نشست. در مراسم از من خواستند که به عنوان پيشکسوت صحبت کنم. گفتم اگر آقای محب اجازه بدهند صحبت میکنم. گريهاش گرفت. چند تا از بچههای دارايی مرا بوسيدند. وضعيت ما اين طوری بود." * دکتر اکرامی چگونه مردی بود؟ نحوه مديريت او در باشگاه شاهين چطور بود؟ * حالا چرا هشت گرفته بوديد؟ * بعد از انقلاب هم با دکتر اکرامی ارتباطی داشتيد؟ آن زمان که ديگر دکتر در شاهين مديريت نمیکردند. * نقش دکتر اکرامی بعد از آن چه شد؟ * کمی درباره وضعيت فعلی باشگاه صحبت کنيد. *** قصه به اينجا که رسيد از دکتر غفاری خواستيم که ماجرای کوچ ستارگان شاهين به پرسپوليس را برايمان تعريف کند. اين که چرا شاهينیها پرسپوليسی شدند. غفاری با شنيدن نام پرسپوليس آهی کشيد و گفت: "پرسپوليس فرزند شاهين بود اما فرزند ناخلف!" دکتر بيشتر از اين توضيح نداد که چرا پرسپوليس را فرزند ناخلف شاهين میداند اما حسين کلانی هم با ما همراه شد تا دليل اين مسئله را بداند. در نهايت، دکتر غفاری اصل ماجرا را تعريف کرد ولی از ما خواست که نشنيده بگيريم! ميزبان خوش مشرب و دوست داشتنی ما عاقبت بخشی از خاطرات خود را از دوران گذار شاهين به پرسپوليس اين طور بيان کرد: "علی عبدو در مدرسه شاگرد من بود. در کودک سالان ايران قهرمان بوکس شد. پرسپوليس را علی عبدو درست کرد. وقتی شاهين را محروم کردند، بچهها به تيم عبدو رفتند، ولی او مديريت نداشت که آنها را نگه دارد. آقای خيامی، مدير وقت ايران خودرو دست و دلش باز بود و خوب پول میداد . پيکان را راه انداخت و بازيکنان پرسپوليس را به اصطلاح خريد، اما بعدش نمیدانم چه شد که با آن هم به هم زدند و برگشتند پرسپوليس . * شاهين امروز حالش چطور است؟ * تيمهای امروزی چطور میتوانند شعار مکتب شاهين را رعايت کنند؟ آيا میشود امروز هم بدون پول بازی کرد؟ * چرا؟ * چه سالی بود؟ * چه کنيم که باشگاهها به فکر بيفتند و دنبال اجرای شعار مکتب شاهين باشند؟ * توصيهای به علاقمندان به مکتب شاهين داريد؟
* شاهينیترين فردی که میشناسيد کيست؟ * آخرين بازی رسمیتان چه زمانی بود؟ يادتان هست؟ * با تيمهای خارجی هم بازی کرديد؟ *** دو ساعت از گفت و گوی ما با تاريخِ گويای باشگاه شاهين میگذشت که بحث به جايی رسيد که از خاطرات بگوييم و بشنويم. قبلش چند سوال پرسيديم که جوابهايش حسابی توی سرمان زنگ خورد. اولين سوال درباره حال و روز شاهين امروز بود. دکتر گفت: "کسی که زمين فوتبال را چمن مصنوعی کرده از مردم پول میگيرد تا بازی کنند و شنيدهام که پول آب و برق را هم نداده است . يکی از کار آموزهايم پيگير پرونده است. فردی هم در کرج ادعا کرده که از ۲۰ سال پيش شاهين را در کرج ثبت کرده، ولی از ما اجازه نگرفته است. شکايت اين موضوع را به فدراسيون کردهايم ، اما هيچ تصميمی راجع به اين مساله نمی گيرند. آن فرد هم پولدار است و همه جا میخواهد کارش را با رشوه پيش ببرد. حتی يک بار در دادگستری اين کار را کرد که به او گفتند برو خجالت بکش! از دکتر غفاری پرسيديم، آخرين باری که برای ديدن يک بازی فوتبال به ورزشگاه رفته، کی بوده است؟ او پاسخ داد که چند شب قبل بازی بايرن مونيخ و شالکه را ديده! حسين کلانی به او گفت: "دايی جان منظور آقايان اين است که کی به ورزشگاه رفتهايد؟" اما ميزبان ما گفت: "میدانم چه میگويند!" آنها که کنايه را میفهمند درک میکنند که منظور اين شاهينی قديمی از اين حرف چه بوده است. غفاری چند دسته چک نشانمان داد که متعلق به بانک "تجارتی ايران و هلند" بود. برگههای قديمی چک و مبالغ آن جلب توجه میکرد ، ۵ هزار تومان به فلانی، ۱۲ هزار تومان به ديگری و ... "مرحوم ناصر حجازی يک بار گفته بود بازی نمیکند مگر اين که ۱۰۰ هزار تومان به او بدهند. اين پول را شاهين به او داد. البته شنيدم خودش گفته خانهای که ساخته از پول شاهينیها بوده. چنين کرامتی داشت آن مرحوم." دکتر اکرامی پس از اتمام درسش در ايران برای گذراندن يک دوره تکميلی به انگليس سفر کرد. او در آنجا با "سر استنلی راوس" ، رييس وقت فدراسيون جهانی فوتبال – که تازه تشکيل شده بود – آشنا شد و از طريق او به آکادمی آرسنال رفت. شش ماه در آنجا تعليم ديد و پس از بازگشت به ايران همانها را به جوانان ايرانی آموزش داد. دکتر غفاری میگويد که جايگاه دکتر اکرامی در فوتبال دنيا آنقدر بالا بود که "تا سالها نامههای رسمی فيفا به ايران به جای فدراسيون فوتبال، خطاب به دکتر اکرامی نوشته میشد. " استنلی راوس، سفری هم به ايران داشت. او در اين سفر گفته بود که فقط میخواهد شاهينیها را ببينيد. دکتر غفاری درباره اين سفر میگويد: "دکتر اکرامی از من خواست که به ديدارش بروم چون زبان انگليسیام خوب بود. در آن روز، سر استنلی راوس که به ايران آمده بود به ديدن دکتر اکرامی رفته بود. راوس وقتی درگذشت طبق سنت قديمی خودشان دکمه سر دستهای خود را برای اکرامی گذاشته بود. دکتر برای فوتبال دنيا قابل احترام بود." *** و سوالات ما همچنان ادامه داشت. .. * بازيکن مورد علاقهتان کيست؟ * طرفدار بارسا هستيد يا رئال؟ * حسين کلانی، خواهرزادهتان چه زمانی وارد فوتبال شد آيا شما نقشی در فوتباليست شدنش داشتيد؟ *** اوج گفت و گوی ما با دکتر خسرو غفاری نه پايان آن که ميانههای آن بود. لحظهای که از او خواستيم خاطرهای ماندگار از دکتر اکرامی برای ما بگويد، مکثی کرد و سپس گفت: "تمام زندگی دکتر اکرامی برايم خاطره است. نمیتوانم يکی را به ديگری ترجيح دهم. آدمی که پدر نداشت ، از کاشان به تهران میآيد و میشود دکتر اکرامی. شما دومیاش را پيدا کنيد. اين آدم يک قِران در زندگیاش اين طرف و آن طرف نکرد . با همان حقوق وزارت فرهنگ ، خودش و زن و بچهاش را اداره کرد." ما ولی اصرار داشتيم که يک خاطره از دکتر برايمان بگويد پس دوباره خواستيم که از بين گلستان خاطرههايش يک گل را دستچين کند. اين بار بغض گلوی پيرمرد را گرفت و پس از چند لحظه سکوت محض گفت: "نمیتوانم !" بدترين اتفاقی که میتواند برای يک آلبوم عکس قديمی بيفتد اين است که عکسهايش گم شوند و ديگر نشود پيدايشان کرد. عکسهايی که با خود رازهايی از گذشته دارند و خاطراتی را به ياد آدم میآورند که چون گنجی در صندوق اسرار تاريخ میدرخشند. در آلبوم خاطرات فوتبال ايران ديگر عکس زيادی باقی نمانده است. میشود با انگشت تعدادشان را شمرد. بهتر است پيش از آن که عکسهای تاريخی آلبوم فوتبال ايران تمام شوند، کمی آن را ورق بزنيم. در پايان شايد زيباترين جمله را در وصف شاهينیها ، جعفر کاشانی زده باشد. او میگويد : "شاهينیها بیچشمداشتی زحمت کشيدند و انتظاری نداشتند. شاهينیها چه می دانستند بدی چيست؟ شاهينیها همه کبوتر بودند." Copyright: gooya.com 2016
|