از اوج تا حضیض، فاصله یک لغزش است. سال ها زحمت و محنت باید کشید تا به اوج رسید، ولی یک لحظه غفلت، و پافشاری بر خطا و لجاج، کافی ست تا انسان به قعر دره ها سقوط کند.
من به اکبر گنجی بسیار احترام می گذاشتم. بخاطر ایستادگی اش در مقابل حکومت، تا پای جان.
زمانی که در ایران در زندان و اعتصاب غذا بود، هر کار می توانستم با دوستان اینترنتی ام انجام می دادم به امید رهایی اش.
کارنامه ی سابق او و خطاهایش به جای خود، اما زمانی که در زندان بود و در آستانه ی مرگ، فکری جز فکر آزادی و رهایی اش نداشتم.
و او آزاد شد و به خارج آمد و در اینجا مستقر شد. بسیار فعالیت می کرد. در دوران جنبش سبز یکی از پرچمداران سبز بود.
بسیار می نوشت، با نقل قول از بزرگان فلسفه ی جهان و با نگاهی که تلاش می کرد روشن باشد. با بزرگان تفکر و قلم در جهان تماس می گرفت برای رهایی ایران...
و این ها چه با روش درست، چه غلط، هر چه بود، تلاش هایی بود احتمالا به نفع مردم ایران.
گهگاهی با او تماس می گرفتم و حال و احوال اش را جویا می شدم. او به شدت بیمار بود و تمام مطالب اش را در حالت دراز کش می نوشت.
به تدریج تلگرام، محلی شد برای انعکاس نظر های او.
و این نظرها اندک اندک تبدیل شد به درج پی در پی نظرهای منفی در باره ی امریکا و ترامپ.
و بعد از مدتی هر چه بود، امریکا بود و ترامپ بود و اسراییل بود و امثال این ها.
و آرام آرام، پادشاه فقید ایران بود که وارد نوشته های گنجی شد و خاطرات علم از روابط شاه با زن ها.
یکبار دوبار سه بار چهار بار خواندن چنین مطالبی قابل تحمل بود، اما وقتی این داستان دنباله دار شد، مثل هر چیز دیگری مبتذل شد و کار گنجی به ابتذال و افتضاح کشید.
یادآوری ها و زنهار دادن ها و تذکرها کارساز نشد و گنجی مثل کسی که با منتقدان اش سر لج افتاده باشد، همچنان به موضوع شاه و زنان پرداخت... و هنوز هم می پردازد....
خودش می گوید برای این کار دلیل سیاسی دارد، ولی ظاهرا خبر ندارد که این دلیل سیاسی، دارد او را تبدیل به انسانی عقده ای می کند که جز به روابط جنسی شاه و امثال او کاری ندارد.
و پریروز که به تلگرام او سر زدم تا ببینم آیا ماجرای شاه را تمام کرده یا نه، چشم ام به پستی افتاد که نگارش آن را باور نمی کردم.
تصویر این پست را اینجا می بینید:
گفتم چیزی بنویسم در این باره، که هرگز زبان ام را در مقابل دوست و دشمن و در نقدشان نگاه نداشته ام، و از این رهگذر آسیب های بسیار و باور نکردنی دیده ام، ولی به خودم گفتم چیز زشت و سخیفی که دیگران از آن بی خبرند را مسوول نشر و پخش اش من نباشم.
و امروز دیدم که خبرش در سایت های مختلف پیچیده و همگانی شده پس ایرادی ندارد اشاره ی من به آن.
از ترجمه ی نادرست و ناجور جمله ای که کاپیتان تیم ملی زنان امریکا گفته بگذریم، شنیدن چنین چیزهایی از زبان کسی که روزگاری روی سخن اش با امثال هابرماس بود تاسف بار بود.
گیرم که ترجمه صحبت مگان رپینو، همین بود که گنجی نوشت، آیا درج و انعکاس آن، چیزِ قشنگی -حتی در عالم زشت سیاست- بود که گنجی به آن اقدام کرد؟
اقدامی که او هم از نظر معلوماتِ زبانی اش هم از نظر شخصیت سیاسی اش مسخره ی خاص و عام کرد؟
سقوط، رخ داده و گنجی به زیر افتاده. هیچ جور هم نمی توان آن را پرده پوشی کرد. حال باید دید، که گنجی می خواهد همچنان در اعماق به سیر و سیاحت های سکسی در کتاب علم ادامه دهد، یا باز دوباره گام به گام و عرق ریزان، از این دره و مهلکه ی سیاسی خود را بیرون بکشد.
باید منتظر بمانیم و ببینیم...