مبارزه برای رهائی مردم و نجات ایران، نیاز به شخصیتهای آگاه، آزاده و از خود گذشته دارد. کسانی که طی دوران با تأمل، با مشورت، و آموزش، توانستهاند بر کمبودهای فرهنگی، و کاستی هایِ اخلاقی، غلبه نمایند. کسانی که درک میکنند که هدف مان از خودمان بزرگتر است؛ و به رُشدی رسیدهاند که آمادهاند "من" را، فدای "ما" و "ما" را فدای "ایران" کنند.
نیاز به شخصیت هائی دارد که درد مردم را حس میکنند و به نیازهای جامعه واقفاند، و در این راه گام بر میدارند و تلاش میکنند. کسانی که سیر تکاملی گرایش به انسان را طی کرده؛ خردگرایی را با جان و دل خریده و به درجهی کمال رساندهاند. آزادی فردی و منافع شخصی، دیگر کاملشان نمیکند، و تنها بدنبال عدالت اجتماعی و منافع جمعی و ملی هستند.
شحصیت آگاه، آزاده و از خودگذشته، کسی است که مسئولیت انتقال دانش و بینش را درک کرده، پذیرفته و این آمادگی را دارد که بدون کوچکترین چشم داشتی، هستیاش را فدای هدف، برنامه و آرمانش سازد. این شخصیت به درجهی نُخبگی رسیده است.
نُخبه میداند چه میخواهد، و با گامهای پیوسته و با استقامت بیشتری پیش میرود. او با مهارت، کاردانی و اراده یِ قوی، حرکت میکند. بزرگترین خصوصیت نُخبه، از خود گذشتگی است. ارزش و اهمیت نخبگان در راهبری و الگوسازی در جهت رشد و پیشرفت و دگرگونی جامعه، نقش بنیادی و انکار ناپذیر دارد. نُخبه بر این باور است که زندگی در "عمل" خلاصه میشود. از اینروست که کمر همت بسته، به پا خواسته، و بدون کوچکترین چشم داشتی، در راه تعالی مردم و پیشرفت جامعه، گام برمیدارد.
راه، روش و وسیلهی مبارزه
این زبانزد: "تا توانی به جهان خدمت محتاجان کن، به دمی یا درمی یا قلمی" میتواند راهگشا باشد. زیرا نشان میدهد که برای رسیدن به هدف، بیش از یک راه وجود دارد. عدهای در همین مسیر یعنی با سخن گفتن، نوشتن و کمک مالی گام بر میدارند؛ که هم اساسی ترین وسیلهی انتقال دانش و بینش است، و هم در بوجود آوردنِ زمینهی مورد نیاز دگرگونی جامعه، نقش کلیدی دارد.
اما این زبانزد به نوع دیگری نیز خود نمائی میکند، و به جای واژه یِ "قلمی" از واژهی "قدمی" استفاده میشود. این دقیقن (دقیقاً) راهی است که در نهایت مورد نیاز میباشد. نخست، گسترش دانش و بینش برای فراهم آوردن زمینهی مساعد (شهروندسازی)، سپس، گام برداشتن یا عمل گرائی است. در حقیقت، یک سیر تکاملی را پیمودن است، زیرا هیچکدام به تنهائی کارساز نیستند و برای تکمیل شدن، باید هر دو را داشته باشیم.
آنهائی که وارد مرحلهی عمل میشوند، نیاز به یک وسیله دارند: یک تشکل، یا گروه و یا حزب. پس از ساختن و بر پا کردن وسیله، گام طبیعیِ بعدی، پیدا کردن و جلب و جمع کردن هم اندیشان است. این گامِ نهائی است در ساختن وسیله و همرا کردنِ هم اندیشان، در یک جبهه.
جبهه، ائتلافی است از چند جریان فکری و سیاسی، گرد هدف و برنامه و راهِ مشترک در مبارزه برای دستیابی به عدالت و آزادی، و برپائی یک حکومت مردمسالار. تشکلها در جبهه، با هم برابر هستند. تصمیمها در گفتگو شفاف میشوند و مشترکن (مشترکاً) گرفته میشوند. چنانچه جبهه گرفتارِ کمبودهای فرهنگی، و کاستی هایِ اخلاقی نباشد، با تکیه به اخلاق مداری، فضای مورد نیاز را برای همکاری و همگامی ایجاد مینماید و تشکلها شکوفا میگردند.
مولانا کردار آدمیان را گواه باور ایشان میشمارد نه گفتار، که لاف و گزاف بیهوده تواند بود. با تکیه به این پدیده که "حرف" کافی نیست؛ باید عملن (عملاً) نشان بدهیم که همراه و همگام هستیم. خود بزرگ بینی، برتری جوئی و توهم همه چیز دانی، که زائیده یِ ضعف شخصیت هستند، پراکندگی و ناکامی را رقم میزنند؛ و مانورهایِ پسُ پرده و پنهانکاری، زحمات و انرژی همه را به هدر میدهند!
چنانچه به درجهی نُخبگی رسیده باشیم، نیاز به ژستهای پوچِ برتری جوئی نداریم و گوریل وار به سینه مان نمیزنیم. نُخبه گرفتارِ توهمِ همه چیز دانی که اوجِ "کم دانی" است، نیست؛ همه چیز دانی شخص را گمراه میسازد، و مشتِ خالیاش را باز میکند و به نمایش میگذارد!؟
رهائی مردم و نجات ایران اهداف بسیار ارزشمند، ورجاوند، و بزرگی هستند؛ در بحرانی که هم میهنانمان درگیرش هستند؛ و در موقعیت اضطراری و خطرناک میهنمان، نمیتوانیم خاموش یا تماشاچی باشیم. وظیفه و مسئولیت هر ایرانی بیدار و آگاه و با وجدان است که در حد توانائیاش "با درمی یا قلمی یا قدمی" وارد صحنهی مبارزه گردد. ایران بشدت به همکاری و همگامی تمام فرزندانش نیازمند میباشد.
امیرحسین لادن
آذرماه ۱۳۹۸
[email protected]
دوباره بر میخیزیم، کوروش مختاری
جنایت بر جنایت، خاورانهای دیگر، رحمت تقوی