فرهاد پایار
ویژه خبرنامه گویا
این روزها شمار سوگنامههای انفرادی و دستهجمعی به مناسبت درگذشت سعید میرهادی، شاعر و نویسنده ایرانیتبار آلمانیزبان در رسانههای فارسی زبان خارج کشور و شبکههای اجتماعی قابل توجه است.
این متنها که سراسر تمجید از سعید و ستایش از کارهای اویند به احتمال زیاد برای خوانندگانی که خارج از آلمان زندگی میکنند این شبهه را برمیانگیزانند که گویا بزرگواران امضاکننده سوگنامهها دستکم نیمی از ۲۱ جلد دفتر شعر سعید را در خانه دارند و این اواخر که به گفته دوستی، به دلیل درد معده نمیتوانست یک وعده غذای کامل بخورد، به او رسیدهاند و از او در مناسبتهای گوناگون قدردانی کردهاند.
چهار سال پیش، هنگامی که سعید ۷۰ ساله شده بود چند رسانه مطرح آلمانیزبان به این بهانه با او مصاحبه کردند اما از «دوستداران» او و آثارش صدایی برنخاست.
اشعار و جُستارهای سعید هم تا جایی که میتوان از اینترنت دریافت، قابل توجه ایرانیان نبوده است و حتی یک مقاله کارشناسانه به فارسی در معرفی آثار او پیش از مرگش نمیتوان یافت.
زمانی که شهروز رشید، شاعر فارسیزبان در برلین درگذشت واکنش مشابهی صورت گرفت: هم خیل «دوستدارانش» از او یاد کردند و هم کارشناسان شعر و ادب از آثارش تمجید.
پس از مرگ مجید فلاحزاده، کارورز تئاتر و رئیس جشنواره تئاتر کلن هم شاهد همین رفتار بودیم. حتی برخی از کسانی که در زمان حیاتش با او دشمنی میورزیدند و علیهاش بیانیه منتشر میکردند (چون برای جشنوارهاش یک گروه نمایشی از ایران دعوت کرده بود!) برای او سوگنامه نوشتند.
در سوگ فرهنگسازان و هنرمندان نشستن و از آنها یادکردن رسمی شایسته است و مرهمی بر زخم بازماندگان. اما تناسب تجلیلهای پیش و پس از مرگ آنان غمانگیز است.
شاعران و نویسندگان و کارورزان تئاتر و فیلمسازان زیادی در تبعید عمر میگذرانند که هیچ رسانه مطرحی به کارهای آنها نیمنگاهی نمیاندازد، بزرگان قوم برنامهای برای قدردانی از آنها برگزار نمیکنند و کارشناسان حتی یک جمله در وصف آنان یا آثارشان نمینویسند.
بعضی از آنها از تنهایی و دوری از خاستگاه فرهنگیشان بهشدت رنج میبرند. اگر امروز یکدهم توجهی را که پس از مرگ نصیبشان (یا نصیب امضاکنندگان سوگنامهها) میشود به آنها نشان دهیم، بیشتر به دردشان میخورد و شاید حتی بتوان از این راه جلوی مرگ زودرس برخیشان را گرفت.
سعید در ۷۴سالگی درگذشت، مجید فلاحزاده در سن ۷۱سالگی و شهروز رشید در ۵۸سالگی.