در پُروکُپ*، این بار تاریخی
در این بار، کز روح بزرگان کلمه سرشار است
دارم به تو می اندیشم مهوش
دارم به یادِ ارجمندِ تو مینوشم
تو آوازخوان بودی مهوش!
- قلب سفید کوچه و بازار،
قلب سفید کافهها و کابارهها -
و با رقص دست و سرینات،
هوس مردان را روشن می کردی
تو ریاکار نبودی! تو سیاهکار نبودی
تو راههای زندگی را قُرُق نکرده بودی
تو دکانِ هزارنبش دین نگشوده بودی
و به زور به مردم کالاهای کهنهی ایمان نمی فروختی
تو در چهارراههای آزادی،
با گلوی اوباش عربده نمی کشیدی
تو هوسکار بودی! همین!
تو هرگز کسی را به دیدن رقصات وانداشتی
و ترانههایت را هرگز به زور به گوش مردم نخوراندی
تو هر گز کسی را وانداشتی که ترانههایت را زمزمه کند
و پایکوبیات را بستاید
تو هوسکار بودی. همین!
و کفل تو، دمکراتترین کفلها بود
چرا که هیچ سُرینی را به زور نرقصاند
و به هیچ سُرینی توهین نکرد!
***
زور، زور است مهوش
زور، سنگ و شلاق و سرنیزه است
زور، چنگ و دندان است
زور، وحشی است، مهوش!
زور، بی پرنسیب است!
زور، خاستگاه همهی تبهکاریهاست
و تبهکاری ناب،
در شکستن قلم هاست، در بستن دهانهاست
و تبهکاری ناب، شلیک ایمان است
زندانی کردن زندگیست!
تو خواهر آزادی بودی مهوش
تو خواهر مهربانی بودی
تو هرگز! هرگز! خوراک مردم را به پُرسش نخوراندی
تو هرگز! هرگز! نوشاک مردم را به پُرسش نچشاندی
تو هرگز! هرگز! پوشاک مردم را به گیرههای پُرسش نیاویختی
تو هرگز! هرگز! اندیشههای مردم را در روزنامه ها نبستی
تو به هیج کس یک کلمهی ناروا نگفتی
و در پارکها و جشنها در کمین شادی مردم ننشستی
تو حتی، توهینکنندگانات را هم به دادگاه نکشاندی
جواباشان را هم ندادی!
تو نماد بخشندگی بودی
و با دستهای پُر، پنهانی، به دیدن نابسامانی میرفتی
تو خواهر آزداگی بودی مهوش
تو ماه بودی، ماه!
من اگر می توانستم
در سایهی لُمبرهای دمکراتِ تو می زیستم مهوش
تا در سایهی گنبدهای زور
اگر برای رقص سرین تو جایی نباشد
برای آزادی هم نخواهد بود مهوش
من با همهی واژههایم که خواهران تواند
یادت را می بوسم مهوش
دست و سرین گرامیات را می بوسم
چه راست باشد! چه کج!
تهران اگر بزرگ شود
برای رقص سرین تو هم جا خواهد داشت
کفل تو، هرگز به روی زندگی مردم ننشست
کفل تو، هرگز نگفت که کفل نیست
کفل تو، هرگز به کفلهای دیگر پاپوش ندوخت
کفل تو، هرگز با خودش مسابقه نداد که بعد بگوید
همه به او رای دادهاند و بهترین کفل است
کفل تو هرگز به کفلهای دیگر شاخشانه نکشید
و عکساش را به زور به خوردِ چشم مردم نداد
تو دموکراتترین کفلها را داشتی مهوش!
من با همهی واژههایم که خواهران تواند
یادت را می بوسم مهوش
دست و سرین گرامیات را می بوسم
چه راست باشد! چه کج!
سرین تو با درخششاش همهی حرفهایش را می زد
تو راستگوترین، اخلاقیترین کفل ها را داشتی مهوش
تردامنان، تباهاندیشان،
سرینات را به زرورق هوس می پیچیدند و به خلوت می بردند
و در کوچهها و بازارها، ناسپاسانه محکومات می کردند
تو پاکترین کفلها را داشتی مهوش!
***
تو هیچ بدهکاری به اخلاق نداری مهوش!
سرین تو دخترکان خُردسال را به حجره زفاف نفرستاد
سرین تو هماغوشی را سنگسار نکرد!
سرین تو خوابگاهِ مردم را به جستجوی گناه نگشت!
سرین تو در برابر همه،
انگشتاش را بی شرمانه به باکرگی دختران نکشید!
سرین تو به راستی مهوش هچیک ازاین کارها را نکرد!
من با همهی واژههایم که خواهران تواند
یادت را می بوسم مهوش
دست و سرین گرامیات را می بوسم
چه راست باشد! چه کج!
و در شعرم، با سری افراشته
رقصات را به صحنه می برم
و ترانههایت را پخش می کنم
----------------------------
* Le Procope یکی از قدیمیترین بار-رستوران های پاریس واقع در اودئون، پاتوق بزرگترین نویسندگاه فرانسه
چون روسو، ولتر، بالزاک، هوگو، ورلن...
پاریس. ۲۶ ژوئیه ۲۰۰۴
برگرفته از مجموعهی «شعرهای پاریسی»