رعد می کوبد بر سرِ کوهِ سپید
باد می دزد نشاط از شاخ بید
در شکافی کلبه ای دارد قرار
گِرد آن خرمنگه و تاک و انار
گاو زردی می چرد روی چمن
بویِ پونه پر کند کوه و دمن
دل شکسته می کشد دستی به سر
در سرش نقشی از آن بند و پسر
می رسد پیکی ز کوی لاله ها
همرهش آوایِ نی با ناله ها
مرد چوپان می کند بر او نگاه
نغمه های نای ودل پر درد و آه
بر زبانش لعنتی بر هر پلید
در دو دستش نامه و عکس نوید
ناگهان لرزد تن کوه ِ خموش
آن ندا و این نوید اندر خروش
رو به مردم، پُشت به حاکمیت، کوروش گلنام