در اساطیر ایرانیِ بازمانده از دوران مادرسالاری (زنسالاری) الههای است به نام «آناهیتا» که خدای عشق، باروری، آب و نبرد است. آناهیتا که وجودش ملهم از ایزدبانویی بابلی به نام «ایشتر» است، در تمدن اواخر هخامنشی و تمدنهای اشکانی و ساسانی نقش عمدهای یافته بود، و به صورت زنی بسیار زیبا و خوشاندام تصویر میشد. در سرودی که در آیینهای مذهبی ایرانیان به آناهیتا (ایشتر) اختصاص دارد، نبرد این الهه با دیو خشکسالی بازگو شده است. ایشتر به شکل اسب زیبای سفید زرینگوشی، با سازوبرگ زرین، به دریای کیهانی فرو میرود. در آنجا با دیو «اَپوشَه» (اپوش) که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود ظاهری ترسناک دارد، روبرو میشود. نبردشان سه شبانه روز طول میکشد، اما اپوش نیرومندتر ظاهر میشود. ایشتر با غم و اندوه به سوی اهورامزدا فریاد برمیآورد که ناتوانی او از آن روست که مردم نیایشها و قربانیهای شایستهای بدو تقدیم نکردهاند. آنگاه اهورامزدا خود برای الههی عشق، باروری و نبرد قربانی میکند و نیروی ده اسب، ده شتر، ده گاو نر، ده کوه، و ده رود در او دمیده میشود. این قربانی موجب نیرو گرفتن ایشتر و غلبهی او بر دیو خشکسالی یا اپوش میشود. نفوذ این الهه در باور و فرهنگ ایرانی به قدری عمیق بود که تا هزاران سال بعد از تحول اجتماعی از زنسالاری به مردسالاری و از بین بردن تمام نمادهای زنانگی و زنبودگی، این الهه همچنان از شأن و منزلت بایستهای برخوردار بود و معابد بسیاری برایش ساخته بودند. حتی در دوران طولانی مردسالاری نیز هیچ نماد مردانگیای نتوانست جای او را بگیرد. الههی آناهیتا، با تمام نمادها و نمودهای زنانگی، در فرهنگ مردمان فلات ایران نماد زندگی بود. او در نبردی مستمر با دیو خشکسالی هرسال بر او پیروز میشد و نوید بهاری سرسبز و خرم را میداد. همسر او در اساطیر بینالنهرین «دوموزی» (خدای شهیدشونده) بود که در نبرد با شر و دیو خشکسالی شهید میشود؛ بعد از آن، آناهیتا به نبرد با دیو تباهی و ظلمت میپردازد و بر او پیروز میشود؛ در نتیجهی این پیروزی دموزی زنده میشود و به جهان زندگان بازمیگردد و با خود برکت و فراوانی میآورد.
در فرآیند اسطورهزدایی عظیمی که بعد از یکتاپرستی آغاز شد، اگرچه تمامی خویشکاری و صفات الهگان و اساطیر در خدای واحد جمع شدند، اما روایتهای اساطیری این الهگان در وجود قهرمانان و در اشکال گونهگون حماسهها تداوم یافت. سیاوش جای دموزی را گرفت و افراسیاب در نقش و جایگاه اپوش نشست. افراسیاب خشکیآور است، رودها را میخشکاند، و با مرگ اوست که این رودها از نو زنده و جاری میشوند. او مظهر خشکی و بیآبی و تشنگی است که باران را از ایران دور میدارد و مسیر رودها را میگرداند تا آب به این سرزمین نرسد. زندهیاد «شاهرخ مسکوب» در پانوشت صفحهی ۱۰۶ کتاب «سوگ سیاوش» میآورد که: «کلمهی افراسیاب را «یوستی» اینطور معرفی میکند: کسی که بسیار به هراس میاندازد». پادشاهی است که به روش النصر بالرعب حکومت میکند.
در واقع افراسیاب بعد از دو تحول عظیم اجتماعی، یکی از زنسالاری به مردسالاری و دیگری از اساطیری به یکتاپرستی، همان خدای خشکسالی است که از دیوبودگی و خدایگانی شر به پادشاهی انیرانی تحول مییابد و به جای شهید کردن دموزی، سیاوش را به شهادت میرساند. در نتیجهی همین تحول اجتماعی است که سوگواری و عزاداری برای دموزی تبدیل به سوگواری برای سیاوش میشود و مردم در روزهای پیش از نوروز با برپا کردن دستههای عزاداری و به راه انداختن آیینهای سوگواری در سوگ او مینشستند. در فرهنگ حماسی، قهرمانِ شهید بازنمیگردد (آنچنان که خدای شهید شونده باز میگردد) اما از تخمهی او فرزندی میپرورد که با به دنیا آمدنش شادی و آزادی و آبادانی را به ارمغان میآورد. در داستان سیاوش، فرنگیس همسر سیاوش و دختر افراسیاب، حامل فرزند سیاوش است؛ کیخسرو، نماد بازگشت سیاوش است. اگرچه در فرهنگ مردسالاری قهرمانان مرد هستند، اما نفوذ پردوام و خارقالعادهی آناهیتا موجب شده که برای زنان نیز نقشی محوری، در حد قهرمانان مرد، قائل باشند. در داستان سیاوش، فرنگیس این نقش را دارد. اوست که حامل کیخسرو است و با به دنیا آوردنش گویی که سیاوش به جهان زندگان بازگشته و با خود برکت و فراوانی آورده است.
بعد از اسلام، ایرانیان داستان سیاوش را در روایت عاشورا بازنمایی و بازسازی میکنند. یزید افراسیابی است که آبها و رودها را بر حسین و یارانش میبندد. یزید حاکمی ظالم و مستبد است که به روش النصر بالرعب حکومت میکند و به زور میخواهد از حسین بیعت بگیرد و چون حسین تن به این حقارت نمیدهد شهیدش میکند. حامل پیام حسین به آیندگان نیز یک زن است. زینب خواهر حسین است که با انتقال پیام او به آیندگان نوید آزادی و آزادگی از بند ظلم و ستم حاکمان مستبد و ظالم را میدهد. زینب است که با انتقال و انتشار پیام مقاومت حسین در تمام زمینها و زمانها، همهی زمینها را به کربلا و همهی زمانها را به عاشورا تبدیل میکند. حسین نماد انسانی آزاده و آزادیخواست که به ظلم و بیداد حاکم مستبد «نه» میگوید و حقارت و بندگی را نمیپذیرد. یزید حاکم فاسدی است که به نام دین و خدا، زمین و زراعت و انسان و انسانیت را به تباهی و نابودی کشانده است. او مصداق عیان یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ، و تداوم حکمرانی افراسیابی است.
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُک قَوْلُهُ فى الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ یُشهِدُ اللَّهَ عَلى مَا فى قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ (۲۰۴) وَ إِذَا تَوَلى سعَى فى الاَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِک الْحَرْث وَ النَّسلَ وَ اللَّهُ لا یحِب الْفَسادَ (۲۰۵) وَ إِذَا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاثْمِ فَحَسبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْس الْمِهَادُ (۲۰۶) (آیات ۲۰۴ و ۲۰۵ و ۲۰۶ سورهای بقره)
ترجمهی آیات: پارهاى از مردم، وقتی سخن میگویند و خدا را شاهد مىگیرند که آنچه مىگویند مطابق چیزى است که در دل دارند تو را شگفت زده میکنند، حال آنکه سرسختترین دشمناناند. این افراد وقتى به ولایت و حکومت میرسند با تمام نیرو در گستردن فساد در زمین مىکوشند و زراعت و نسل را نابود میکنند، حال آن که خدا فساد را دوست نمىدارد. و وقتى به ایشان گفته مىشود از خدا بترس دستخوش آن غروری مىشوند که گناه در دلشان ایجاد کرده و تنها درمان دردشان جهنم است که بد قرارگاهی است.
حکومتهای افراسیابی - یزیدی مصداق این آیات قرآنیاند. این آیات ترجمان مستبدینی است که وقتی ولایت و قدرت مییابند محیط زیست را نابود میکنند، رودها و دریاچهها و تالابها را میخشکانند، تولید را به حداقل میرسانند، فقر و فلاکت را افزایش میدهند، حکومتهای فاسدی که با عملکرد خود مانع از ازدواج و زادوولد انسانها میشوند؛ و به طور کلی محیط زیست و تداوم نسل را نابود میکنند؛ و وقتی به آنها هشدار داده میشود دستخوش غرور و لجبازی شده تا جایی که نابود و گرفتار جهنم میشوند. جمهوری اسلامی مصداق چنین حکومتی است. کسانی که به نام خدا و دین، حکومت و ولایت یافتهاند و در حال نابود کردن زمین و زمان و انساناند، و در برابر همهی انذارها و هشدارها با غرور و تبختر و تفرعن لجبازی میکنند و ره خود میروند. یک حکومت افراسیابی - یزیدی است که ضد شادی و آزادی و زندگی و زنانگی است. اکنون اما زنان ایران که هزاران سال است نماد زندگی و آزادیاند، در خروشی بیامان بر این نظام زنستیز و زنکش شوریده و حقوق اولیهشان را که همانا زندگی و آزادی است فریاد میکنند. اینبار اما، آنچنان نیست که بنا بر فرهنگ مردسالاری، دوباره مردان قهرمان و زنان حامل پیام و ناشر حماسهشان باشند. قهرمانان و رهبران، حماسهسازان و تحولآفرینان خود زناناند، آناهیتاهایی که در برابر خدایان شر، دیوان خشکیساز و آدمیکش قد علم کردهاند و نوید زندگی، آزادی و شادی سر میدهند. زنان در سراسر ایران، این الهگان عشق و نبرد، از سر عشق، نبردی را آغازیدهاند که بیگمان پایانش آزادی و زندگی و شادی است.
بنابر پژوهشهای انجام شدهی محققانی چون اریکا چنووت و زوئی مارکس، جنبشهایی که زنان در خط مقدمشأن حضوری فعال دارند، هم از حیث پیروزیهای فوری و هم از حیث ماندگاری تحولات دموکراتیک موفقتر بودهاند. (مقالهی چنووت و مارکس با ترجمهی بنده را میتوانید در اینجا بخوانید: https://news.gooya.com/2022/06/post-65371.php)
جنبش زنمحور ایران با شعار زن، زندگی، آزادی، نوید تحولی عظیم در مناسبات و تناسبات سیاسی و اجتماعی در آیندهای نه چندان دور است. جنبشی حقخواه که تن به هیچ دیکتاتوری و نهاد مردسالار زنستیزی نمیدهد و گرفتار مدار بستهی استبداد ایرانی (دیالکتیک سلطنت و روحانیت) نشده است و با شعارهایی به غایت مترقی و آزادیخواهانه حقوق حقهی خویش را طلب میکند و نه تغییر مستبدین را. وجدان جمعی - تاریخی زنان ایرانی به نیکی دریافته که جز در نظامی سکولار دموکراتیک نمیتوان به زندگی و زنانگی و آزادی رسید. الهگان زیبایی و خرد رقصکنان میدانداری میکنند و نبرد را چونان پیش میبرند که جهان و جهانیان را به همراهی و همنوایی واداشتهاند. مردم دنیا وقتی دریافتند که مردم ایران آزادی میخواهند و برای کرامت انسانیشان مبارزه میکنند، به کرامت آنها پی بردند و همراهشان شدند. این همراهی جهانی ارمغان میدانداری زنان حقخواهی است که به جای آنکه در شعارهایشأن مستبدِ زنستیز دیگری را فرا بخوانند، آزادی را فریاد زدند.
این نبرد اگرچه ممکن است پایان سیاهی و ظلمت نباشد، اما بیگمان آغاز روشنی و نور است و به زودی خورشید آزادی در آسمان ایران طلوعی روشنیبخش خواهد داشت.
نصرالله لشنی
همبستگی در مسیر یک انقلاب، کوثر فتاحی