من هم مثل بسیاری از همگنان از فراگیری جنبش زنانه و مردمی کنونی غافگیر شدم. هر دقیقه خبر تازهای میرسد و توان تحلیل را از تحلیل گر باز میستاند. خاضعانه اعتراف میکنم به مراتب عقب ترا از جنبش و ابتکار جوانانم و لنگ لنگان با فاصلهای بسیار به دنبال آن میخزم. امروز در جامعهی ملتهب ایران این نگرانی جسم و روح همگان را میآزارد که آیا جنبش کنونی علیرغم همهی جانفشانیها، سرانجامی نیکو خواهد داشت یا بار دیگر پاشنهی آهنین جباریت و واپس گرایی آنرا سرکوب خواهد کرد؟ واقعیت این است که جنبش مردمی علیه نظام جمهوری اسلامی به عمر این نظام باز میگردد. زنان و مردان رزمندهی ما همواره رنج بردهاند و پیکار کردهاند و سرکوب شدهاند. همهی ما به جنبش کنونی زنان و جوانان دلبستهایم و آیندهی خود را در آیندهی آن میبینیم.
در پاسخ کسانی که جنبش کنونی را احساسی، هیجانی، بی برنامه و فاقد دور اندیشی ارزیابی کردهاند، باید عرض کنم که در یک نگاه کلی جامعهی انسانی بدون خرد و احساس قابل تداوم نیست. بالندگی یک جامعه در این است که خرد و احساس برهم منطبق یا حداقل به هم نزدیک باشند. جنبش عدالت خواهانهای که امروز در ایران جریان است عناصری از هردو را در خود نهان دارد. در خواست عدالت و اینکه هرچیز به جای خود باشد در سرشت خود خرد ورزانه است. مبارزه برای واژگون کردن یک جامعه سراپا واژگونه نیز کمال خرد ورزی است. احساس مشترک جوانان جامعه علیه قتل مهسا (ژینا) امینی، همگان را به جنبشی خود انگیخته کشانده است که شور انگیز و احساسی است و آنقدر نیرومند که بسیاری از عناصر ترقی خواه جهان را به پشتیبانی از آن کشانده است. در طول تاریخ ایران، جبّاریت همواره گرایشات خرد گرایانه را سرکوب کرده است. امروز جبّاریت و تیره گرایی مذهبی بزرگترین سدّ راه خرد ورزی است. برداشتن این سد سکندری نخستین گام در راه استقرار و تداوم خرد ورزی در جامعهی ایرانی است. فراموش نکنیم که خردگرایی جمعی یک شبه حاصل نمیشود و به سالها کار و تلاش مشترک نیاز دارد.
جنبش اخیر مردم ایران تا همین لحظه دستاوردهای فراوانی داشته تا جایی که دنیا را به شگفتی و تحسین وا داشته است. نخست از شعار "زن، زندگی، آزادی" آغاز کنیم که گویا سالها پیش توسط زنان رزمنده کرد در ترکیه مورد استفاده قرار گرفته است. این شعار دنیایی از معنا و خواسته را در خود نهان دارد. نخست از زن و حقوق بشر زنان آغاز میکند که نه تنها باید حقوقی برابر با مردان داشته باشند، بلکه فراتر از آن جامعه باید به نیازها و ویژگی جنسیتی زنان نیز توجه کافی مبذول دارد. دراین رابطه "کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان" که دولت جمهوری اسلامی، آنرا امضا نکرده است، شفافیت کامل دارد. اغراق آمیز نیست اگر بگوییم که امروز یکی از با شکوه ترین جنبشهای فمنیستی جهان در ایران در حال وقوع است. در درازنای تاریخ ایران همکاری و همیاری نزدیک زنان و مردان آزادیخواه برای نیل به هدف مشترک اینقدر نزدیک نبوده است.
از زندگی بگوییم که آنرا از فرد فرد جامعهی ایرانی باز پس گرفتهاند. زندگی پدیدهای است شگفت انگیز، گونه گون و بسیار وسیع که هیج کس حق گرفتن آنرا ندارد. اگر بخواهم به زبان حقوق بشر بین المللی سخن گوییم، "کنوانسیون حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ملل متحد" مورخ ۱۶ دسامبر ۱۹۶۶ بر بسیاری از جنبههای یک زندگی شرافتمندانه پرتو افکنده است، گرچه در رابطه با محیط زیست و حق توسعه یافتگی کمبودهایی دارد.
آزادی طیف وسیعی از آزادیهای فردی و اجتماعی را در بر میگیرد از جمله آزادی بیان، مذهب، اجتماعات، اشتغال، اعتصاب، حق دادرسی عادلانه در دادگاهها، حق داشتن وکیل، حق جابجایی، احترام به حریم خصوصی، لغو مجازات اعدام و بسیاری از موارد دیگر که در "کنوانسیون حقوق سیاسی و مدنی ملل متحد" و پروتکلهای اختیاری آن مندرج است.
جالب این است که شعار "زن، زندگی، آزادی" این هر سه را به عنوان یک کل بهم پیوسته و جدایی نا پذیر آورده و این دستاورد بزرگی است برای کل بشریت امروز.
زنان و جوانان جامعهی ایرانی از شکست جنبشهای خود انگیختهی پیشین درسها گرفتهاند. آنان با در پیش گرفتن تاکتیک پراکندگی و جنگ و گریز، به استمرار جنبش مدد رسانیده و اجازه ندادهاند این مشعل فروزان به خاموشی گراید. همبستگی ورزشکاران، هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران با جنبش در سالهای اخیر کم سابقه بوده است. جامعهی ایرانی در تبعید با تمام وجود و با تظاهرات هزاران نفری خود از جنبش حمایت کرده است. جامعه بین المللی و بزرگان جهان نیز از زنان ایرانی و جنبش مردمی در ایران پشتیبانی کردهاند. برخلاف بلوای سال ۱۳۵۷ که با توجه به پایگاه لمپنی آن، تقربیاً تمامی شعارهایش مذهبی بودند و بیش از نیمی از آنها از دشنامهای رکیک تشکیل میشدند، شعارهای جنبش کنونی غیر مذهبی، صلح آمیز و خرد گرایانهاند. این خود نشانهی رشد فرهنگی زنان و جوانان جامعه و خواستگاه آنان برای جدایی دین از سیاست است.
از دستاوردهای دیگر خیزش کنونی اینکه تضادهای درونی رژیم را تشدید کرده است تا جایی که برخی از نزدیکان رژیم، از ترس مردم، با قید احتیاط، علیه سرکوب حکومتی موضع گرفتهاند. موضع گیری ضد مردمی مجلس، قوهی قضائیه و سایر نهادهای رژیم هرنوع توهم را نسبت به توانایی رژیم برای اصلاحات از بین برده و پتهی اصلاح طلبان و ملی - مذهبیها را روی آب انداخته است. میگویند زنبور در حال مرگ نیشی کشنده دارد. خامنه اخیراً دو باره از جلد خود بیرون آمد و در یکی از پادگان تهران سخنرانی کرده و از مظلومیت سپاه و بسیج سخن گفته است. این خود نشانهای است از بحران رژیم. خامنهای با این ترفند میخواهد به همپالکیها خود تفهیم کند که اولاً از حمایت ارتش و پلیس برخوردار است و دوماً دل افراد سپاه و بسیج را به دست آورد و بر ترس خود از ریزشان فائق آید. او مثل همیشه از سرکوب دفاع کرده و حنبش مردمی را به عوامل خارجی (آمریکا و اسرائیل) نسبت داده است. خامنهای مانند تمام جبّاران روزگار، در توجیه سرکوبهای خونین پاسداران ددمنش خود، آشکارا به دروغ متوسل شد. او گفت اینکه "عدهای بیایند خیابانها را ناامن کنند، قرآن آتش بزنند، حجاب از سر زن محجبه بکشند، مسجد و حسینیه و خودروی مردم را به آتش بکشند، یک واکنش عادی و طبیعی نیود. "
نظام جمهوری اسلامی نظامی نا بهنگام، سرتاپا فاسد و قرون وسطایی است که میخواهد به زور سرنیزه و سرکوب همه جانبه بر جامعهای مدرن ایران حکومت کند. رژیم با تکیه بر ماهیت دینیاش، همانند نظامهای کلیسایی سدههای میانه، از اینکه نیمی از مردم ایران را قلع و قمع کند ابایی ندارد. حکومت جمهوری اسلامی هرکه را، چه خودی و چه غیر خودی، که استقلال عمل و اندیشه داشته باشد، وحشیانه نابود میکند و یا مکارانه از صحنه خارج میسازد. متاسفانه این رژیم پوسیده ضمن سرکوب همه جانبهی مخالفین، و در نبود هرنوع آلترناتیو انقلابی، میتواند سالهای به صورت پوسیده باقی بماند و به کشت و کشتار ادامه دهد.
رژیم در گذشته با منزوی کردن جنبشهای خود انگیخته مردمی و ایجاد ترس و وحشت توانسته است به حیات ننگین و گندیدهی خود ادامه دهد. رژیم تا به امروز، در رابطه با خواستهای مردمی، حتی نیم گام هم عقب نشینی نکرده زیرا نیک میداند که با دادن اندک امتیازی مطالبات مردم را بالاتر میبرد. این رژیم تا به امروز با تکیه بر متحدین خود، به ویژه روسیه و چین، در برابر فشارهای بین المللی و افشاگریهای دفتر کمیساریای حقوق بشر سازمان ملل و نهادهای غیردولتی جهانی ایستادگی کرده است. با وجود همهی اینها، رژیم نقاط ضعف ویژه خود را دارد که جنبش داد خواهی و عدالت طلبانهی مردمی باید آنرا با درایت به کار گیرد.
نقاط ضعف نظام جمهوری اسلامی از ماهیت خود این نظام سرچشمه میگیرد. نخست اینکه بحرانهای ذاتی رژیم در آینده و تا این نظام پا برجاست باقی خواهند ماند. نظام قادر به هیچ نوع رفرم اقتصادی - اجتماعی و ایجاد رفاه همگانی نیست. حتی اگر برجام هم امضا و تحریمها برداشته شود، پولی که به ایران سرازیر خواهد شد صرف خرید اسلحه، تقویت بیضههای اسلام (آنهم از نوع شیعه گری آن)، تقویت تروریسم اسلامی و پر کردن جیب آخوندهای حاکم و آقا زادهها خواهد شد. نتیجه ادامهی فقر همگانی و نارضایتی عمومی است در شرایطی که به قول کارو:
زن غمین، مرد غمین، بچه غمین، پیر غمین
وه که سرتاسر این ملک ستمدیدهی زار
نفسی نیست دهد مژدهی ایام بهار
ترس از جنبش مردمی باعث میشود که رژیم با به کار گماردن و تقویت هرچه بیشتر نیروهای سرکوب، بخش بزرگی از جامعه را از تولید جدا کند و به انگل پروری کنونی دامن زند. نتیجه آنکه شرایط انقلابی همواره در جامعه بر قرار خواهد ماند و اگر در برههای از زمان رژیم موفق به مهار کردن حنبش مردمی شود، دو باره آتش انقلاب از زیر خاکستر بیرون خواهد آمد. به قول رودکی سمرقندی:
پری رو تاب مستوری ندارد
درش بندی سر از روزن بر آرد
امروز رژیم جمهوری اسلامی از سایهی خودش نیز هراس دارد. رژیم فعالین کارگری و صنفی را به بند میکشد چون از اعتصاب همگانی کارگری میترسد؛ زنان دلیر و با تدبیر جامعه را سرکوب میکند چرا که از خیزش نیمی از جامعه برخود میلرزد؛ نویسندگان و هنرمندان را زندانی میکند زیرا که از جنبش روشنگری وحشت دارد. معلمین و دانشگاهیان سرکوب میشوند زیرا که رژیم از خیزش هر چه بیشتر دانش آموزان و دانشجویان هراس دارد. رژیم حتی به فعالان محیط زیست رحم نمیکند زیرا از آن وحشت دارد که مردم تخریب محیط طبیعیشان را توسط رژیم فعالانه به چالش بکشند. وظیفهی مبرم و فوری جنبش این است که ترس و بزدلی رژیم را با شجاعت و شهامت خرد ورزانه علیه نظام حاکم به کار گیرد.
باید بر خود انگیختگی و نبود رهبری در جنبش چیره شد و نهادهای انقلابی پایدار ایجاد کرد. رژیم رفتنی است ولی درد زایمان را باید کوتاه ساخت. زنان، مردان و جوانان غیوری که با دست خالی در برابر رژیمی تا بن دندان مسلح مبارزه میکنند، توان آنرا دارند که هستههای مخفی و پایدار تشکیل دهند. حنبشی که تک تک رهبران آنرا بکشند یا در بند کنند نمیتواند پایدار بماند. با کار مخفی پیگیر است که رهبری جنبش حفظ میشود و رهبران تازه ساخته میشوند. رژیم جمهوری اسلامی با شدت و حدت شبکه اینترنتی را محدود کرده و فعالان این حوزه را یا به کام مرگ میکشاند و یا حتی سالهای در پشت میلههای زندان نگه میدارد. دلیلاش این است که رژیم از ایجاد ارتباط بین گروهها انقلابی در شهرها و مناطق مختلف میترسد. باید این ارتباط حیاتی را به اشکال مختلف ایجاد و حفظ کرد.
در مسیر پر پیچ و خم چیرگی بر خود انگیختگی ضروری است که خواستگاهها و شعارهای جنبش هر چه بیشتر همگانی و مردمی بشوند. بنظر اینجانب موفقیت جنبش تا مقطع کنونی این بوده است که قتل بربر منشانه مهسا (ژینا) امینی را، چنانکه باید، به یک فاجعهی ملی بدل ساخته است. این فاجعه باعث شد که خواستههای برحق بسیاری مطرح شود. با وجود این جنبش، سوگمندانه، هنوز شاملیت کافی ندارد و تاکنون نتوانسته است طبقات و افشار مختلف ستم کشیده را به مبدان مبارزه گسیل دارد. به عنوان مثال رژیم تاکنون بیش از ۱۶۰ نفر را به قتل رسانیده، صدها نفر را زخمی و مصدوم ساخته، و آزدایخواهان بسیاری را به بند کشیده ااست. بیش از نه کودک را کشتهاند و در بلوچستان حمام خون به راه انداختهاند. این جنایات هولناک رژیم آنچنان که باید و شاید انعکاس نیافته است. به "ماهو" دختر پانزده سالهی بلوچ تجاوز میشود، نیکا شاه کرمی را خونسردانه به قتل میرسانند و حدیث نجفی را ساچمه آجین میکنند. جنبش باید در ادامهی خود، عدالت خواهی را در مورد همه طلب کند همینطور آزادی زنداینان سیاسی و توقف سرکوب را.
یکی از نمودها خود انگیختگی جبنش را میتوان در نوع شعارهای درون و برون مرزی مشاهده کرد. اگرجه اغلب شعارها با درایت بیان شدهاند، لیکن نبود برنامه قبلی باعث شده که گاه افراد غیر مسئول شعارهای بازدارنده سر دهند. به عنوان مثال شعار داده "می کشم آنکه خواهرم را کشت"، جنبش را از ماهیت صلح طبانهی خود جدا میسازد و شعار دهندگان را در حد دشمنان مردم تنزل میدهد. شعار "یک ملت، یک پرچم" ممکن است مطلوب بخشی از افراد جنبش باشد، لیکن جبنهی همگانی ندارد و با اندیشهی یک جامعهی فدرال که علاوه بر پرچم کل کشور، هر ایالتی نیر پرچم خاص خود را دارد در تضاد است.
برخی با تکیه بر این نکته که جنبش درون مرزی تعیین کننده است، به جنبش برون مرزی آنچنان که باید و شاید بها نمیدهند. درست است که رهائی هر جامعه کار مردم آن جامعه است و به قول شاعر:
حقیقتی است ولیکن به چیستان ماند
که سیل خانه بر افکن ز خانه میروید
با وجود این نباید نقش کمکی و تسریع کنندهی نیروهای بالندهی برون مرزی را نادیده انگاشت. بسیاری از جنبشهای رهایی بخش جهان از انقلابیون تبعیدی الهام گرفتهاند. سون یات سین از ژاپن، تایلند، شوروی، اروپا و آمریکا جمهوریت چین را سامان داد. لنین، تروتسکی، هوشی مین و قوام نکرومه از تبعید مردم سرزمین خود را بسیج کردند. جبنشهای بسیاری مانند جنبش آفریقای جنوبی، نامی بیا، فلسطین در تبعید ملیت خود را شکل دادند. جنبش مشروطیت در ایران مدیون اندیشههای تابناک کسانی است مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده، طالبوف، حاج زین العابدین مراغهای، حیدر عمو اوغلی، میرزا حبیب اصفهانی و میرزا آقاخان کرمانی. افسوس که تا به امروز جنبش برون مرزی مان نیز، علیرغم اینکه از آزادی عمل بیشتری برخوردار بوده است، نیز جنبهی خود انگیخته داشته است. ضرورت کنونی ایجاد یک رابطه زنده، پایدار و متقابل بین جنبش درون مرزی و برون مرزی را ایجاب میکند. جنبش برون مرزی میتواند و یاید از یک طرف رژیم را بیش از پیش نزد جهانیان افشا کند و برخواستهای برحق مردم ایران پای بفشرد و از طرف دیگر از لحاظ فکری، مالی و حتی تشکیلاتی جنبش درون مرزی را تغذیه نماید.
دُران صدرایی
روزگار ایستادگی، امیر امیری