در بخش اول گفته شد که قشر وسیعی از مردم ناراضی از جمله بخشی از قشر خاکستری مردد جامعه که با خودشان از نظر روحی و ذهنی مشکل و کلنجار داشتند. با گرفتن جان عزیز ژیان (مهسا) توسط رژیم منفور آخوندی این کلنجارهای مردم در برخورد با خودشان و در برخورد با زندگی فلاکت بار و در برخورد با رژیم جنایتکار افراطی آخوندی مهساوار گُر گرفتند. جامعه به هم ریخت. دامنه شِکوه و شکایت مردم از خود و از رژیم نکبت آخوندی بالا گرفت، حتی بین بخشی از قشر خاکستری جامعه هم به بیداد تبدیل شد. مردم در درون خود مهسای گم شده خود را میجستند. قبلا که بوی خون و مرگ میآمد مردم مرگ را بر زندگی ترجیح میدادند. اما بعد از مرگ ناجوانمردانه مهسا از منجلاب آخوندی بیشتر از قبل بوی خون میآمد و به مشام مردم میخورد که نسبت به قبل تحمل ناپذیرتر بود، در نتیجه مردم فردی و جمعی از خود انتقاد که چرا ساکتی؟ تحمل این همه بد بختی تا کی؟ بی آبی، بی نانی، بی کاری تاکی؟ قحطی در خانهات را میزند، بوی جنگ میآید. تعامل و دوستی و همدردیت کجا رفته؟، چرا بی تفاوتی؟، امروز مهسا را کشتند، چون من ساکت بودم. فردا مهسای من و مهساهای دیگران را میکشند. اینها همه ادامه همان بازجوییهای ۴۴ سالهای بودند که مردم شدید تر از قبل از خودشان میکردند، حتی به درون خود مراجعه و از خدای شورشی و خدای جنبشی درون ذهن و روح خود شکایت کردند.
نطق خدای شورشی و جنبشی در دادگاه ذهن و روح مردم
ای عزیزان تا چه قدر ما به شما مردم بگوییم که عیب و ایراد در درجه اول در خود شما مردم است و باید خودتان را اصلاح کنید. تا چه قدر به شما بگوییم که با همدیگر دشمنی نکنید! دشمن اصلی و مسبب تمام این بدبختیها این رژیم منفور و مذهب افراطی آخوندی و اربابان آن هستند. شما مردم خمینیها و دیکتاتورهای کوچکی بودید که این خمینی جلاد دیکتاتور را سوار گرده خود کردید. کاری کردند که نه فقط جمع، حتی افراد دو نفره، مثل زن و شوهر و یا خواهر و برادر از هم پاشیدند. فرد از خود پاشید و خودش را کشت. الآن باید همان کار را برعکس بکنید، یعنی دو نفره و سه نفره هستهای تشکیل داده و با کمک عقل و احساس جمعی خودتان مشکلات همدیگر را حل کنید. مردم بیدار تر شدند. اما این سؤال را از خدایان شورشی و جنبشی خود کردند که چرا قبلا چنین حرفهایی را کمتر به ما میزدید؟ آنها گفتند که ما همه باهم رشد و همدیگر را میسازیم. اشتباهات از همه ما هستند. سعی کنیم که دو نفره و سه نفره هستهای تشکیل و از عقل سلیم و احساس سالم خودمان در برخورد درست با واقعیات استفاده و با هم اشتباهات خودمان را اصلاح کنیم. این یعنی رشد سالم ما همگانی در رابطه با هم. مردم به فرمان خدای شورشی و خدای جنبشی در ذهن و روح خودشان هستههای دو نفره و سه نفره تشکیل و از عقل سلیم و احساس سالم خودشان کمک گرفتند، یعنی در برخورد با واقعیات اجتماعی و محیط زیست در جایی از عقل و در جایی دیگر از احساس و در جایی هم از هر دو درست تر استفاده کردند. این محیطها هم بر روی رشد ذهن، روح، عقل و احساس افراد تاثیرات درست تری گذاشتند. به همین نسبت دو خدای شورشی و جنبشی در ذهن و روح مردم درست تر رشد کردند. به واقعیات نزدیک تر، آگاه تر و از شک و تردید و توهمات خودشان تا حدود زیادی کاستند. به همین نسبت از تضادهای هم کاسته و بیشتر با هم آشتی کردند. واقعیات بحرانی اجتماعی را بهتر شناختند، در نتیجه به نقطه ضعف و نقطه قوتهای مردم و نقطه ضعف و نقطه قوتهای رژیم منفور آخوندی بهتر پی بردند. به همین نسبت خدای شورشی و خدای جنبشی در ذهن و روح مردم آگاه تر و به آن معنی دیگر زیر سلطه خدای شورشی مذهبی آخوندیسم نبودند، یعنی هستهها توسط مردم بوجود آمده و تا حدودی رشد کرده و بعد از مرگ مهسای نازنین زمینه عینی و ذهنی فردی و جمعی در جامعه ایران بیشتر فراهم شد، در نتیجه خدای شورشی و خدای جنبشی در ذهن و روح مردم توانستند که دشمن واقعی، یعنی آخوندیسم ناب محمدی افراطی را بیشتر به مردم معرفی کنند. صفهای مردم بر علیه این رژیم ستمگر معنی دار تر، هدفمندتر و منسجم تر، مستحکم تر میشدند. این دو خدا به مردم گفتند که به جای انتخاب مرگ برای خود، خانواده و همنوع خود، مبارزه با رژیم منفور را برای زندگی بهتر انتخاب کنید هرچند جانی و مالی هزینه دارند! یک چنین گرایشی هم به قشر خاکستری جامعه اثر کرد و بخشی از آنها هم به مردم در کف خیابانها پیوستند و آنچه در درون پر تلاطمشان میگذشت را مهساوار فریاد بزنند.
برخورد تند خدای شورشی مطلقگرای آخوندیسم
خدای شورشی مطلقگرای افراطی مذهبی در ذهن و روح آخوند جماعت بعد از گرفتن جان عزیز مهسا (ژیان) وضعیت را جدی تر و بحرانی تر میبیند. خدای شورشی مذهبی آخوندیسم که خدای جنبشی اصلاح طلبی را هزار و چهارصد سال در صندوقچه ذهنی و روحی مذهبیها، بخصوص آخوندها زندانی کرده سری به صندوقچه ذهنی و روحی آخوندها میزند تا شاید در این بحرانها از خدای جنبشی کمک بگیرد. اما خدای جنبشی اصلاح طلب قرنها در این دخمه مرده و پوسیده بود. خدای شورشی مذهبی آخوندی در انزوا و تنهایی مطلق، انحصارگراتر و مطلقگرا تر شد. این خدای شورشی در ذهن و روح آخوندهای لجن بعد از کشتن مهسا فشار بر مردم و ترس از زندان و کشتن را زیادتر کرد و از خدای شورشی و جنبشی در ذهن و روح مردم خواست که مثل گذشته مطیع و فرمان بردار من، خدای شورشی آخوندی باشند. خدای شورشی در ذهن و روح مردم پس از مشورت با خدای جنبشی در جواب به خدای شورشی در ذهن و روح آخوندجماعت گفت که ما را از مرگ و زندان نترسان! ما پیشرفت کردهایم و دیگر حاضر نیستیم بین بد و بدتر بد را انتخاب کنیم. ما دیگر حاضر نیستیم بین مرگ و زندگی مرگ را انتخاب و خود، خانواده و همنوع خود را به پیشواز مرگ بفرستیم تا تو خدای شورشی مطلقگرای جنایتکار کمبود دار و آخوندهای ضحاک صفت راضی شوید. ما دیگر زیر بار توی خدای شورشی عقب مانده هزار و چهارصد ساله مذهبی افراطی نمیرویم. خدای شورشی در ذهن و روح آخوندها گفت که ما مهساوار از شما قربانی میگیریم. خدای شورشی مطلقگرا در ذهن و روح مذهبیهای افراطی، بخصوص آخوندهای جنایتکار و در رأس همه خامنهای جلاد فرمان آتش به اختیار کشتار بیشتر جوانان مردم را صادر کرد. خدای شورشی و خدای جنبشی در ذهن و روح مردم آماده نبرد با خدای شورشی مذهبی آخوندها شدند و به مردم فرمان مقاومت در برابر تهاجم خدای شورشی آخوندها را دادند. در برخورد با رژیم تا دندان مسلح رژیم آخوندی، خدای شورشی و خدای جنبشی در ذهن و روح مردم همدیگر را بیشتر پیدا کرده و جمع پراکنده مردم را بیشتر متحد و از اینجا به بعد رهبری شوندگی و رهبری کنندگی خدای شورشی و جنبشی در ذهن و روح مردم فردی و جمعی گُل میکند کهای عزیز جون در کف خیابان تعداد زیادی از قشر خاکستری جامعه به ما پیوسته و تعداد ما زیاد است. با تعداد زیاد نفرات نباید سست و پراکنده عمل کرد! ما همه باید در حین مبارزه با رژیم از واقعیات اجتماعی و از همدیگر خیلی چیزها یاد بگیریم. هستههای خودمان را به هم پیوند دهیم تا از پراکندگی خود بکاهیم. به همین خاطر در این نبردها با رژیم منفور آخوندی افراد بیشتر با هم کنار آمده و از هم خیلی چیزها یاد گرفتند. با هم تاکتیکهای نبرد خیابانی، میدانی، محله محوری و کم کم شهر محوری بوجود آوردند، در نتیجه رهبری شوندگی و رهبری کنندگی بین مردم جامع تر، منسجم تر و حساب شده تر و از رهبری هستهای فرا تر رفت و رهبری میدانی و برون میدانی (عمودی) بوجود آمد. در این رشد رهبری شوندگی و رهبری کنندگی خدای شورشی و خدای جنبشی در رابطه با واقعیات اجتماعی، مردم از نظر ذهنی، روحی، عقلی، احساسی و جسمی رشد کرده و در کارهای فکری و عملی بیشتر شریک شدند و همدیگر را بهتر پیدا کردند. مردم خودشان را بیشتر اصلاح و یک پارچگی بیشتری پیدا و حساب شده تر، جدی تر و قاطع تر با رژیم منفور آخوندی و خدای شورشی مطلقگرای مذهبیاش همه جانبه میجنگیدند. اما رژیم تا دندان مسلح بود. ابزار مردم فقط انرژی از اتحاد مهسایی، یکپارچگی، همدلی، از هم نیرو گرفتن، پشت هم را داشتن، یک صدا بودن، متفرق نبودن، صداقت با هم، پایداری و اگر یکی از عزیزان مردم مهساوار در راه حق و حقیقت جانش را فدا میکرد فوری مهساهای دختر و پسر دیگری جایش قرار میگرفتند و با دشمن واقعی بشریت تهاجمی برخورد میکردند. همه این اتحاد و یکپارچگی معنی دار مردم کمر رژیم را شکسته و میشکند. اما هنوز قشر خاکستری جامعه آگاه نیستند. هنوز به آن معنی هستههای متعدد و متنوع و گسترده شکل نگرفته و به هم نپیوستهاند. این روند رهبری هسته محوری، میدان محوری و فرامیدانی (عمودی) باید تشکیل و تکامل پیدا کنند و باید مخفی و علنی باشند. باید آنها را به قشر خاکستری جامعه ببریم.
شعارهای اصلی و محوری در باره بی آبی، بی نانی، بی کاری، تورم، قحطی، فقر، بچههای کار، فروش و کشتن بچهها، فروش اعضای بدن و غیره در کنار مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنهای و زن زندگی آزادی باید سر داده شوند. تا قشر خاکستری جامعه بیشتر تمایل به جنبش پیدا کند. با رشد اینها جنبش انقلابی مهسایی معنی دار تر، رشدیابنده تر، گسترده تر میشود. در غیر این صورت دوباره عقبگر کرده و انتخاب ما مردم بین بد و بدتر میشود. مردم مرگ را نمیخواهند و زندگی شرافتمندانه میخواهند، حتی اگر برایش جانی و مالی هزینه بدهند. این جنبش انقلابی تا به حال رهبریهای هستهای رو به رشد، رهبریهای میدانی و رهبریهای فرامیدانی (عمودی) در حال رشد خودشان را ساخته و رشد پیوندی بین اعضاء مردمی خود را بوجود آورده است. اما تا این حد برای شروع انقلاب سالم مردمی کافی نیست. رهبری هستهای، رهبری میدانی و عمودی (فرامیدانی) باید رشد یابنده تر، منسجم تر و گسترده تر شوند.
رشد تاکتیکی و استراتژیکی در رهبری هستهها، رهبری میدانی و فرامیدانی وجود دارند. این رشد تاکتیکی و استراتژیکی میتوانند بر علیه مشکلات فردی و اجتماعی و بر علیه مشکلاتی با رژیم منفور آخوندی به کار روند. در جنبش انقلابی مهسایی سه ماه تمام شکست بزرگی برای خدای شورشی مذهبی افراطی مطلقگرای آخوندی و اربابانش، بخصوص اسرائیل و انگلیس و روسیه بوده و هست. متقابلا یک پیروزی با کیفیت و کمیت بالا برای مردم ایران، بخصوص برای زنها و دخترها و پسران قهرمان این سرزمین که در صحنه مبارزه هستند، درود بر دلاوریهای شما کاوههای عزیز، درود بر کاوه بزرگ و فرزندان غیورش، روح عزیزان از دست رفته در راه آزادی شاد و راهشان استوار باد.
اما باید مواظب باشیم هر خطایی را به موقع اصلاح کنیم چه از طرف خودمان، چه از طرف جاسوسان و چه از طرف رژیم آخوندی و اربابانش. این جنبش انقلابی سخنی هم با جهانیان داشت و دارد. اول اینکه مردم جهان ما مردم ایران را درست بفهمند و حمایت درست و بجای خودشان را از ما دریغ نکنند. دوم این جنبش انقلابی تمام رابطههای مخفی و علنی کشورها با رژیم منفور را به هم ریخته و ما مردم ایران هر نوع بده و بستان با رژیم آدمکش و جنایتکار آخوندی را تحمل نمیکنیم. در ضمن قشر خاکستری جامعه و تشکیل هستهها بحث مفصل تری را میطلبد و در مقالهای دیگر به آن میپردازم.
این مقاله قسمت به روز شده بخشی از کتابی است که در آلمان منتشر کردهام.
موفق و پیروز باشید! پاینده و جاوید ایران عزیز ما
اکبر دهقانی ناژوانی