بیگانگانیم در گذر باد
هرآز لبخندی برلبان ناچار.
فرشتگانیم در زنجیر آه
درودی نابهنگام و رقّت سپاسی به اجبار.
اوراق زرین خورشید
در کنج پنجرهی تنهایی مان
مطلع آیات سالوسانه ایست
که در نمورین شبهامان زمزمه میکنیم.
رنگین تار و پود تفکرات حبسیم
بر گُردهی امپراتوریهای تن.
شاهدی خفته
در مخمل تصورات دروغین
وقتی که حکم بی بهایی ما تقریر میشود.
شاعرانیم در کنکاش قلم
که سیلابهای سکوت را
بر کُندهی موریانه زدهی ساعات حک میکنیم.
بیگانگانیم
فرشتگانیم
شاهدی خفته
شاعرانیم.
ابراهیم باران
این گوی! این میدان! ابوالفضل محققی