سخن از روشنفکران میهنمان که به میان می آید، روشنفکرستیزان نه با پرسش و نقد، که با توهین و تحقیر و تهدید فضای گفت وگو را آلوده می کنند. روشنفکرستیزان هر کدام از زوایه نگاه خود عیب و نقصی از روشنفکرانمان را برجسته می کنند و به جای پرسش و نقد، تلاش ها و دستاوردهای روشنفکر و روشنفکری را نه فقط بی ارزش که زیانبارجلوه می دهند. روشنفکر ستیزان آگاهانه و شاید در مواردی نا آگاهانه بر این واقعیت چشم می بندند که روشنفکر گُل بی عیب و موجودی لاهوتی و جبروتی و ملکوتی نیست، ناسوتی وزمینی ست، انسانی ست که علیرغم فکر"روشن" و کنش های فردی و اجتماعی انسانی و پیشرو می تواند در مواری مرتکب خطا و لغزش شود و در مقاطعی از فکر روشن اش دور بیفتد، به ویژه در جوامعی که فقر فرهنگی و استبداد و ارتجاع در آن ریشه دوانده باشند. راه تحقق رشد و تعالی انسان و جامعه در چنین جوامعی با موانع متعدد و متنوع، وکشمکش ها، تناقض ها و ابهام ها ی بسیار مواجه است. روشنفکر به عنوان یکی ازرهروان و سازندگان راه دستیابی به رشد و تعالی انسان و جامعه با این موانع و مسائل مواجه ودرگیراست. نمی توان و نمی باید از روشنفکری ما انتظاری را داشت که از روشنفکری در جوامع "متجدد و مدرن" می باید داشت، در جوامع متجدد و مدرن روشنفکری یک پروسه ی آگاهانه و قانونمند بر بستر فرهنگی غنی و پیشرو پدید آمده است در حالیکه در جوامع عقب مانده بیشتر یک طرح و نقشه و پروژه، آنهم از موضع و سطحی متفاوت بوده است.
روشنفکران و جنبش روشنفکری ایران سالیانی ست زخم های هجمۀ روحانیون و آخوندهای معمم و مکلا، و سرکوب حکومت های مستبد روشنفکرستیز را بر جسم و جان و جهان اش دارند.
در میهنمان آخوندها در بروز و تداوم و گسترش روشنفکر ستیزی و مانع تراشی برای تصحیح آن نقشی مهم داشته و دارند، این جماعت پیشتاز این ستیزه گری بوده اند. تحقیر، تقبیح، اتهام زنی، دفع و نفی و حذف روشنفکران از جوهره های تبلیغات آخوندی ست. برای نمونه در دوران مشروطیت کلام و رفتار شیخ فضل الله نوری و بعد تر فرزند فکری و رفتاری او آیت الله خمینی و حتی " نواندیشان " این جماعت همچون مرتضی مطهری وعلی شریعتی و جلال آل احمد و... این ویژگی را نمایندگی کرده اند. بسیاری از روحانیون سخنان روشنفکران را"شرک" خواندند. حتی واژه ومفهوم وطن و میهن، وطن و میهن دوستی را که روشنفکران متداول کردند شریک قائل شدن برای خداوند تعبیر کردند، وکلمه ی آزادی را کلمه ی قبیحه ی منورالفکرانه خواندند و مجلس و پارلمان را« کفر آباد» نامیدند و... دلیل اصلی این کینه ورزی و ستیزه روشن بوده است، تولید کنندگی ایده و فکر و اندیشه، پرسشگری، سنجشگری و جستجوگری حقیقت از سوی روشنفکران ،ویژگی ها و خواست هائی که با احکام و اصول دین اسلام و مذهب تشیع نه فقط همخوانی ندارند که در تقابل و تضاد قرار می گیرند.
از زوایای گونه گون و از جمله منظر صنفی نیز روحانیون لایه ی اجتماعی روشنفکررا رقیب خود دانسته و نگران حذف روحانیت توسط روشنفکران، و جایگزین کردن دانش وعلم به جای دین بوده اند. رابطه نزدیک صنف روحانیت با مردم به دلایل گوناگون،ازجمله بافت مذهبی جامعه و رواج فرهنگ شنیداری در جامعه به ماندگاری و گسترش نظر ورفتار روشنفکرستیزی کمک کرده اند، واین در شرایطی بوده وهست که روشنفکران محروم از امکانات اشاعه نظرشان بوده و هستند، واگر امکاناتی نیز برایشان مهیا شده بسیار محدود و در سطح و محیط های دانشگاهی و فرهنگی بوده است.
دیکتاتورها و حکومت های تمامیت خواه، به دلیل عدم تحمل نقد و مخالفت، با روشنفکران منتقد قدرت سرستیزداشته و دارند. دیکتاتورها روشنفکران را مخل و برهم زننده نظم موجود و مزاحم خود و نظم فکری و رفتاری جامعه ـ البته نظم از دیدگاه خودشان ـ دانسته و معرفی کرده اند، و به اشکال مختلف به تخریب وترورشخصیتی و فیزیکی آن ها پرداخته اند. اینان گاه بسان روحانیون اما به گونه ی سیاسی اش روشنفکران مخالف خود را جاسوس شرق و غرب معرفی کرده اند. تردیدی نیست قول آنا هارنت در مورد بخشی از روشنفکران ما صادق است که:« شکل گیری نظام های خود کامه بدون روشنفکران کوته بین ممکن نیست»، و بخشی از روشنفکران در شکل گیری و تداوم حیات وتحکیم حکومت اسلامی ایفای نقش کرده اند. این خطا را بخشی از «روشنفکری چپ» به دلیل مخالفت (ودشمنی ) با غرب و درک سطحی و خواست عدالت جویانه اش بیش ازدیگر روشنفکران مرتکب شده است، چرا که چنان تصور ودرک و تفکر این تیپ از روشنفکری را به حکومت غرب ستیز و طرفدار مستضعفان نزدیک تر می کرد. اما بی انصافی و غیر واقعی ست که مخالفان تغییر و تحول، تمامی پیامد های منفی هر تغییر و دگرگونی را به گردن همه ی روشنفکران می اندازند.
ساختار و سلطه مناسبات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی عقب مانده ی ایلی، قبیله ای، فئودالی، مستبدانه ، و نیزبی سوادی و بی علاقه گی اکثریت مردم میهنمان به مطالعه ی روزنامه، نشریه و کتاب، فقدان فرهنگ و مناسبات دموکراتیک و پذیرش تنوع دیدگاه و سلیقه، فرقه گرائی و مطلق اندیشی برفرهنگ بدگمانی به روشنفکرو روشنفکر ستیزی توده ها تاثیری فزاینده داشته است
روشنفکران هرگز با توده های مردم امکان ارتباط نداشته اند، واگر امکان ارتباطی هم بود در سطحی بسیار محدود وجود داشت. بخش اعظم مردم میهنمان آمخته و پذیرنده ی" فرهنگ " شنیداری اند، و رسانه های سمعی و بصری (رادیو و تلویزیون و...) و آخوند ها، با توجه به امکانات و شیوه تبلیغ و ترویج شان، منابع خبری و تغذیه فکری آنان بوده و هستتند.
ناسازگاری تیپ های روشنفکری با یکدیگر نوعی روشنفکرستیزی بهمراه داشته است. روشنفکران غرب گرا که به دنبال آزادی به سبک غرب، پارلمانتاریسم و توسعه اجتماعی با اولویت کارهای فرهنگی، و آموزشی و تربیتی اند با روشنفکران چپ معتقد به سوسیالیسم که عدالت خواهی جوهره ی اندیشگی شان است هیچگونه سازگاری در حد تحمل یکدیگر نداشته اند و همدیگر را، علیرغم اینکه هردو فرزندان مدرنیته اند، بر نتافته اند. وابستگی و شیفتگی روشنفکران غرب گرا به غرب، ویا چپ ها به بلوک های مختلف شوروی وچین و آلبانی و.... و دفاع و پذیرش یک جانبه سیاسی ، نظری و فلسفی یک طرفه ، و رد و نفی مطلق سیاست و نظرو فلسفه ی طرف مقابل لطمه ی سنگینی به روشنفکر و روشنفکری میهنمان وارد کرده است. برخی از "نواندیشان" نیز نگاهی تخریبی و بدبینانه نسبت به روشنفکران از خود بروز داده اند، برای نمونه علی شریعتی با این دعا ی خود:« خدایا به روشنفکران ما ایمان و به توده ها آگاهی عطا کن» و...
روشنفکر ستیزی واکنش عاطفی و روانی ی بخش هائی از مردم نسبت به نقش بیگانگان در میهنمان نیزهست . ذهنیت و تجربه ی تاریخی مردم ما زخم خورده ی حمله های بیگانگان به سرزمین مان و دخالت های شان به شکل های مختلف است، این حمله ها ودخالت ها درکنار آسیب های زیادی که به همه ی عرصه های حیات اجتماعی زده اند نوعی ترس و هراس از بیگانگان را نیز به پاره ای از روان جامعه بدل کرده اند.
معنای فاصله گرفتن از روشنفکرستیزی چشم پوشی بر ضعف ها، لغزش ها، ارزیابی ها و تحلیل های نادرست سیاسی و فرهنگی روشنفکران نیست. ویژگی های روانی و رفتاری بسیاری ازروشنفکران نیز خالی از اشکال و اختلال نبوده است. برای نمونه بی تعادلی از ویژگی های روشنفکران و روشنفکری ما بوده و هست. تجلی آن را برای نمونه در شیفتگی ها و نفرت های اش، در نفی کردن ها و مطلق کردن ها، و دردخیل بستن های اش به افکار و رفتار دیگران می توان دید. افراط و تفریط، پذیرش و نفی مطلق که ریشه در تفکر اسطوره ای و دینی( مذهبی) و ایدیولوژیک داشته ودارد، و نیز ذهنیتی حماسی و اسطوره ای که خود را قهرمان و پیشگام می پندارد زمینه ساز بروز این بی تعادلی هاست. سیاه وسفید، دیو و فرشته ، اشقیا و اولیا کردن ها و خیر و شر کردن ها، نشانه های این بی تعادلی ست.
حس ممتاز بودن به روشنفکر لطمه زده و اسباب دورکردن مخاطبان اش از او و دامن زدن به روشنفکرستیزی در میان توده های مردم را فراهم آورده است. حس ممتاز بودن سبب می شود درجه ی مدارا و تحمل روشنفکر به ویژه درعمل کاهش یابد . آنچه از عوامل بروزحس نخبه و الیت بودن است توانایی ذهنی روشنفکر و آگاهی او به امور گونه گون در عرصه های مختلف زندگی ست. این حس آنجا که واقعی و زمینی وعقلانی نشود ره آوردش بر خوردی متفرعنانه و از بالا نگاه کردن به دیگران، و اتوکراتیک بر خورد کردن به مردم و گروه های اجتماعی مختلف خواهد بود. این ویژگی حتی سبب آسیب درون لایه ای یا درون گروهی در میان روشنفکران شده است .
با نگاهی واقع بینانه و دور از منزه طلبی و معصوم پنداری های "مذهبی و ایدئولوژیک"، به دور از بغض و تنگ نظری می باید سراغ روشنفکران و روشنفکری رفت، شوره زاری که روشنفکری ما در آن روئید و مُردابی که این نیلوفران آبی بر آن نقش زدند را فراموش نکنیم. تخریب این ارزش ها و گنجینه های فرهنگی و معنوی میهنمان، که امروز در حوزۀ سیاست، "راست افراطی" پرچمدار آن است زیانبار و به سود حکومت اسلامی تمام خواهد شد.
*****
چند مقاله در بارۀ روشنفکر و روشنفکری:
روشنفکر یعنی ... بهمین سادگی! مسعود نقره کار - شورای ملی تصمیم (shora.org)
روشنفکر و قدرت؛ نگاهی به یک تجربه/مسعود نقرهکار | مجله روشنفکر (roshanfekr.org)
آسیبشناسی روشنفکران ایرانی / مسعود نقرهکار - نقد اقتصاد سیاسی (pecritique.com)
روشنفکری و خشونت، مسعود نقره کار - Gooya News
پنج نکته در بارۀ روشنفکر و روشنفکری، مسعود نقرهکار - Gooya News
سه دیدگاه درباره پیدائی روشنفکر و روشنفکری در ایران/مسعود نقرهکار - شهروند (shahrvand.com)
زنان روشنفکر*، مسعود نقرهکار - Gooya News
"روشنفکرستیزی" به جنبش لطمه میزند، مسعود نقرهکار - Gooya News
روشنفکر: ناسزای سیاسی و فرهنگی / مسعود نقرهکار - نقد اقتصاد سیاسی (pecritique.com)