آقای مهرداد درویش پور اخیر مطلبی زیر عنوان "خود رهبر انگاری رضا پهلوی: گامی تازه برای ساماندهی به چلبیسم ایرانی؟" نوشتهاند مقالهای که جان مایه آن عدم درایت و نفهمی بزعم ایشان اپوزیسیون راست است از سیاست و سازماندهی.
نوشتهای که قبل از هر چیز نشان دهنده هراس ایشان ازنقشی است که آقای رضا پهلوی میتواند در ارتباط با خیزش و برآمد مردم جهت سرنگونی جمهوری اسلامی بازی کنند.
عمر خمینی قد نداد. که شاهد بازگشت مردم به گذشته و کشیدن آه حسرت از دلشان به خاطر اشتباه تاریخی که کردند ببیند! ببیند که چگونه اکثریت مردم به قول ما آذریها از "ممه یین تا په په یین از شیرخواره تا نان خواره" افسوس دوران گدشته میخورند و هر روز دهها بار خود را به خاطر انقلابی که کردند سرزنش میکنند.
اقبالشان به فرزند شاه دقیقا نشات گرفته از همین آرزو و میل به گذشته است. گذشتهای که هنوز بعد پنجاه سال اگر باریکهای برای گذران دراین مملکت است حاصل تلاش پنجاه سال حکومت پهلویست. اگر حضرتش زنده بود مسلما میگفت هرچه میکشیم از این "پدر بزرگ، پدرو پسر میکشیم."
زمان عملکرد او وجانشینانش را بخوبی عریان کرد ودر معرض دید مردم نهاد.
ریشه عداوت او با خاندان پهلوی را که آبشخور آن به تحجری تاریخی، به کینه دستگاه آخوندی برمی گشت که در انقلاب مشروطه قادر نگردیده بودند شورای نگهبان و ولایت فقیهی خود را که تمامی وجود خمینی برای آن له له میزد بر روشنفکران آن دوره بقبولانند.
زورشان به رضا شاهی که لقب" قلدر" به او دادند نرسید. رضا شاهی که در صحنه ظاهر شد. فرق نمیکند که چگونه آمد. آمدنی که توانست امنیت بر قرار کند. توانست جامعه خفته در اعصار را بیدارباش دهد، مدارس را بر جای مکتب خانههای آخوندی بنشاند.
محاکم از دست ملایان بگیرد و قانون قضائی بر گرفته از کشورهای اروپائی را جای گزین قوانین دوران ننگ آور قاجارنماید. زمینهای اوقافی از کف دستگاه عریض وطویل آیت الله هائی که در این پنجاه ساله حکومت اسلامی ماهیت حریص قدرت طلبی، غارت گری، دست داشتن در هر گونه فساد وجنایت را دراین پنجاه سال حکومت نشان دادند بگیرد.
حال بعد پنجاه سال حکومت اسلامی، مردمی که روزانه زیر بار این همه ظلم، بی عدالتی، فقر حاصل ازسیاست ایران بر باد ده خرد میشوند، سرکوب میگردند. نخواسته گوشت دم توپ مردی متفرعن، خود شیفته ومتوهم که فکر میکند از زبان خدا سخن میگوید! میگردند. در آستانه یک بر آمد عمومی هستند.
زمان گذشته آن چه که باید روشن شود بمقدار زیاد روشن گردیده. حکومت وجاهت و مشروعیت مردمی از دست داده. برای نسل جوان این حکومت نمودی از جهل وعقب ماندگیست که حداقلهای زندگی را از آنها دریغ میدارد. حکومتی است جوان کش وکودک کش که بیدار باش روزانه خود را با اعدام زیباترین فرزندان این آب خاک اعلام میکند.
مادران وپدران را بجرم دادخواهی خون فرزند روانه زندان میسازد. برای نسق کشی از مردم سایه یک جنگ ناخواسته را مانند شمشیر داموکلس بر بالای سرشان نگاه میدارد. نیم قرن است که بر شعار مرگ بر اسرائیل، مرگ بر امریکا میکوبد. صبر مردم را بلب نه به جان رسانده. بگونهای که مبارزجوانی در اعتراض به این همه ظلم وشکنجه رفته بر او خود را از پل پائین میاندازد. مبارز دیگری لب میدوزد بر سر میدان در گذرگاه مردم ایستاده آزادی یک ملت طلب میکند. جامعه ایران مانند آتشفشانی در غلیان است.
سوال بزرگ این است وظیفه یک مبارز سیاسی، یک حزب یا جریان سیاسی در قبال این حکومت جانی چیست؟
حکومتی که در میان این همه بیداد، در آستانه طغیان بسیار خشم آلود توده مردم قرار دارد. طغیانی که در صورت عدم رهبری، عدم هدایت نیروهای سیاسی متشکل از یک ائتلاف ملی که بربستر نیاز لحظه کنونی که حداکثر همدلی و مشارکت را طلب میکند! جنبشی که میتواند باز سرکوب شود! باز بهای سنگین دهد! که گناه آن به کسانی بر میگردد بجای برخورد درست، بجای نشان دادن وهدف گرفتن نیروی اصلی سرکوب، بجای دمیدن بر شیپور اتحاد، بر جدائی وفصل میکوبند. تمامی توان خود را صرف تخریب آقای رضا پهلوی میکنند.
کسی که تنها چهره مطرح در بین مردم است. کسی که میتواند حمایت خارجی را در دفاع از جنبش آزادی خواهانه مردم ویاری آنها جلب کند.
برای من بشخصه این سئوال مطرح است که چرا قلم آقای درویش پورکه همه را به نادانی، عدم درک سیاسی، اتهام همکاری با نیروهای خارجی مشخص اسرائیل متهم میکند و دهها صغرا کبرا برای نشان دادن نا کار آمدی ایشان وکسانی مانند من که با وجود جمهوری خواهی در این مقظع حساس از آقای رضا پهلوی حمایت میکنم! جملگی پوپولیستهای نا آگاهی ترسیم میکنند که برعکس ایشان که علامه دهر در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی، هنری هستند. متوهمانی هستیم که عاقبت کار نمیدانیم وقادر به تشخیص درست از نادرست نیستیم کسانی که بزعم ایشان " یکشبه سینه چاک پادشاهی تشکیل شده که فاقد هر گونه درایت و تجربه جدی سیاسی و مبارزاتی هستند. "
آیا جا دارد از کسی که چنین متفرعنانه حکم بر سینه چاکی افرادی میدهند پرسید در حق کسی که در جریان جنبش مهسا از بالای دار شادی برای ملت آرزو میکردو ورعنا جوانی که سه روز قبل خود را از پل جافظ در اعتراض به حکم اعدامها پائین انداخت و منی که سال هاست عشق بمردم، به سرزمین مادری جانم را به آتش کشیده وبا اندک توان وبضاعتم قلم برای وحدت، برای وصل کردن و آزادی میزنم چه کردهاید؟ عدم درایتمان چیست؟ آبا جا ندارد که بپرسم آقای درویش پور این همه شوری که برای تخریب بخش اپوزیسیون سلطنت طلب و نقش آقای رضا پهلوی بکار میبندید. حداقل اگر مخالف یک ائتلاف ملی هستید، باری یک افشا گری جانانه از آقا مجتبی که سه دهه است در پشت پرده یکی از تصمیم گیران اصلی رژیم در سرکوب معترضان است بنمائید!
چرا قلم شما بجرئت میگویم هرگز شاهکله حکومت را هدف نمیگیرد. روزی مردم را، نیروهای سیاسی زیر عنوان "سوریهای شدن" از هر گونه شعار تند وحرکاتی که منجربه در گیری با حکومت شود بر حذر میکردید. حال سوریه پایان یافته! نوبت ترس از چلبی شدن است؟ ودلسوزی آقای درویش پور از بد نامی وسر افکندگی ما سینه چاکان! توصیه کسی که از اول تا آخر نوشتهاش هیچ راه عملی برای مبارزه ارائه نمیکند. اما تا جائی که جا دارد اتهام میزند خود میگوید وخود ارضا میشود وخشم خفته در درون مینشاند.
مقالهای که قبل از هر چیزگرفتاری نویسنده خشمگین را در سر هم بندی جملات و استدلال هائی که چفت نمیشوند و به نتیجه قابل قبول نمیرسند نشان میدهد.
جناب درویش پوررا سر در گم جمله "مشکل تنها این نیست میسازد! "
مینویسند " مشکل تنها این نیست که این جریان تصویر روشنی نه از جامعه ندارد...
مشکل تنها در این نیست که این جریان هنوز نمیفهمد..
مشکل تنها در این نیست که نمیدانند راست افراطی ایران حتی رهبری کاریزماتیک، توامند، با ثبات و مصمم ندارد که به بلوک سیاسی خود انسجام بخشد. چه برسد به این که در جامعه موجی ایجاد بکند....
مشکل تنها این نیست که این جریان تصویر روشنی نه از جامعه و نه از پایگاه اجتماعی خود ندارد...
مشکل فقط در این نیست که آنها نمیفهمند به رغم همین پایگاه اجتماعی نسبی ولو محدود رضا پهلوی در جامعه...
مشکل این جا است که علاوه بر همه موارد فوق، این جریان نمیفهمد که غرب و آمریکا با درس آموزی از تجربه لیبی... "
در کل مقاله متجاوز از ده مورد ایشان از مشکلی مینویسند که اپوزیسیون یزعم ایشان راست ببو و بی درایت! قادر به فهم آن نیست.
مشکلاتی که جناب آقای درویش پور میفهمند و اپوزیسیون بزعم ایشان راست نمیفهمد...
اما راه حل جنابشان ترس از قدرت گیری جریان آقای رضا پهلویست. بر حذر داشتن افراد است از پیوستن به اپوزیسیون بی درایتی است که خبر از مشکلات ندارد و میتواند دنباله رو "پرسه زدن رضا پهلوی و راست افراطی به قصدلابی گری در کوچه پس کوچههای "اتاقهای فکر" و "دالان های" قدرتهای خارجی باشد... "
لپ کلام آقای مهرداد درویش پور! اما راه حل ایشان یک فرمول انکادره شده است بی بو، خنثی نا مشخص حواله شده به آینده که هر زمان میتوان بی مالیات مصرف کرد. " رهائی در گرودگرگونیهای ساختاری که جنبشهای اجتماعی داخل از عناصر اصلی رقم زننده آن هستند"
خوب عقل کل امروز چه باید کرد؟ دم فرو بندید و بنشینید در انتظار روزی که سر بالا رود آب روزی که شاید وزعها بوعطائی هم بخوانند.
ابوالفضل محققی
*
*