Wednesday, Mar 5, 2025

صفحه نخست » نگاهی به مطبوعات و روزنامه نگاران دوران پهلوی دوم (قسمت دوم)، ش. بابکان

azadi_matbouat.jpgدر ادامه قسمت اول این نوشته،
آقای علی اصغر امیرانی در تاریخ ۳۰/۰۹/۱۳۳۸ تحت عنوان نخستین نامه به ملکه ایران خطاب به خانم فرح دیبا که تازه با شاه ازدواج کرده است در مجله خواندنی‌ها می‌نویسد:
علیاحضرتا اکنون نخستین خطری که شما را تهدید می‌کند، خطر تملق است، تملق، در تملق خاصیتی است که نمی‌توان گوش نکرد، ادب و نزاکت هم اقتضاء می‌کند که به آن گوش کنید ولی زنهار باور نکیند. متعاقب سیل سبدهای گل و نامه‌ها و تلگراف‌های تبریک که البته فرستندگان نظری جز تبریک و تهنیت ندارند، دیر یا زود نام گذاری اماکن و موسسات به نام شما آغاز خواهد شد و این همه چاره پذیر نیست. فقط در نظر داشته باشید زندانی که یک فرد پاک و خوشنام بنام آن علیاحضرت بسازد بر موسسه خیریه و پرورشگاهی ترجیح دارد که یک فرد بدنام، نام شما را با آن آلوده نماید. کار خیر تنها این نیست که فقیر نوازی و یتیم پروری کنیم و یا برای معالجه بیماران دوای ارزان و رایگان فراهم نمائیم. خیر مطلق آن است که از فقیر شدن مردم جلوگیری کنیم و نگذاریم کودکانشان یتیم شوند و یا اصولا بیمار نشوند که به داروی ارزان یا رایگان محتاج گردند. رفع فقر و بیکاری و معالجه، بیماری و جهل و بسیاری گرفتاری‌های دیگر مردم از عهده هیچ فردی هر قدر خیر خواه و ثروتمند و مقتدر و حتی دانا هم باشد، ساخته نیست. این قبیل گرفتاری‌ها را مردم و طبیعت خودشان کم و بیش و دیر یا زود رفع می‌کنند و یا با آن می‌سازند. آنچه که آنها از عهده رفع آن برنمی آیند و تحمل هم نمی‌توانند بکنند ظلم است، ظلم. ظلم تنها آن نیست که کسی دیگری را بکشد یا حبس و شکنجه بکند. این کارها در عصر ما از کمتر کسی ساخته است. همین که می‌توانند حق کسی را باو بدهند و نمی‌دهند یا دیر می‌دهند و یا مفت نمی‌دهند و یا به بعضی نمی‌دهند، خود ظلمی فاحش است. اکنون که علیا حضرت ببالاترین مقام مقتدر و مرجع رفع ظلم نزدیک شده‌اید بی‌‌مایه‌ترین خدمتی که بمردم می‌توانید بکنید این است که به موقع به داد آنها برسید. اگر نمی‌توانید مردم را درمان کنید، باری بدرد دل آنها گوش کنید. ولی زنهار در سیاست مداخله نکنید و از آن بپرهیزید. [۱]

اینک بعد از گذشت سال‌های بسیار درک می‌کنیم که امیرانی با زیرکی خاصی به مشکل اساسی پرداخته‌اند که به یکی از مهمترین عوامل سرنگونی پهلوی‌ها منجر گردیده است. گوش ملکه بدهکار حرفهای امیرانی نشد و ایشان در سیاست دخالت کردند. به دو نمونه از این سیاست‌ها پرداخته می‌شود.
• خانم فریده دیبا مادر فرح دیبا می‌گویند:
....... گفتم که پروین اباصلتی که ما او را پری می‌نامیدیم او هم در حلقه دوستان ما قرار داشت. پری یک زن روزنامه نگار و سر دبیر یک مجله زنانه بود که بعدها به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد.
رفتن پری به مجلس با حمایت من انجام شد. من به فرح گفتم و فرح به وزیر کشور دستور داد تا نام پری به عنوان نماینده تهران در مجلس اعلام شود.
مردم در انتخابات یا شرکت نمی‌کردند و یا تعداد شرکت کنندگان فوق العاده ناچیز بود. اگر چه انتخابات برگزار می‌شد، اما من می‌دانستم که اسامی کسانی که باید به مجلس بروند از سوی نخست وزیر به اطلاع محمدرضا می‌رسد و محمد‌رضا اسامی عده‌ای را خط می‌زند و عده‌ای را تایید می‌کند. این اسامی را ساواک تهیه می‌کرد و تلاش ساواک بر این بود که در شهرها و شهرستانها بگردد و افرادی را پیدا کند که ضمن وفاداری به نظام حکومتی، پسندیدگی محلی هم داشته باشند.
ساواک فهرست نهایی را به نخست وزیر می‌داد و نخست وزیر هم نظر خودش را اعمال می‌کرد و برای تصمیم گیری به محمدرضا می‌داد. از سال ۱۳۵۰ به بعد محمدرضا نظر فرح را هم می‌پرسید و فرح دست کم در مورد انتخاب زنان به نمایندگی مجلس یا سناتوری مجلس سنا حرف آخر را می‌زد. من از این نفوذ استفاده کردم و "پری" را که محبوبیت زیاد در میان رجال سیاسی و افراد متنفذ و حتی درباریان داشت به مجلس فرستادم. [۲]
من با تندروی‌های "پری" موافق نبودم اما او را تحسین می‌کردم. "پری" می‌گفت زنان باید مانند مردان آزادی‌های جنسی داشته باشند و اگر مردان می‌توانند چند زن داشته باشند، زنان هم باید آزاد باشند تا چند دوست پسر بگیرند....... پری در کارهای هیجان آور متخصص بود. برای نمونه مهمانیهای جسورانه تحت عنوان "کلید پارتی" ترتیب می‌داد که ضمن آن مردان با زنان خود در این مهمانی‌ها حاضر می‌شدند. این مهمانی‌ها که در مهمانسراهای معروف تهران برگزار می‌شد، هواخواهان فراوان داشت. در آخر شب که همه به حد افراط مشروبات الکلی نوشیده بودند هر یک از خانم‌ها به یکی از اطاق‌های مهمانسرا که از پیش گرفته شده بود می‌رفتند. بعد مردان کلید این اطاق را روی هم ریخته و آنها را به هم می‌زدند. سپس با چشمانی که با چشم بند خوب بسته شده بودند هر یک کلیدی را انتخاب می‌کردند و از روی کلیدی که برنده شده بودند به اطاقی که خانم شخص دیگری منتظر بود می‌رفتند. [۳]
با این حساب هنوز عده‌ای از درباریان و وابسته گانشان در آرزوی برگشت به این دوران بوده و از دیوار ندبه و نتانیاهو چشمداشت گشایش در کارشان دارند!!!
• مورد دیگری از سیاست بازی خانم فرح دیبا:
در تاریخ ۱۷/۰۸/۱۳۵۷ شاه جلسه‌ای با حضور: شهبانو فرح پهلوی، مهدی پیراسته، جواد شهرستانی، هوشنگ نهاوندی، رضا قطبی، حسن پاک روان و علی قلی اردلان تشکیل و تصمیم می‌گیرند که هویدا و تعداد دیگری از دولت مردان را دستگیر و در واقع قربانی کنند تا شاید به استمرار حکومت پهلوی به انجامد. [۴]
در حالی که مردم در خیابانها مرگ بر شاه را فریاد می‌زدند، او می‌خواست با فدا کردن نخست وزیر سابق و دیگر مقامات، مرگ بر شاه را به مرگ بر هویدا و مرگ بر...... تبدیل کند. بسیار جای پرسش دارد که این وسط رضا قطبی چه کاره است که در مورد دستگیری و محاکمه نخست‌وزیر ۱۳ ساله تصمیم بگیرد؟ غیر از این بود که وابستگی نزدیک به ملکه داشت؟
در همین جلسه شاه تلفنی به اویسی می‌گوید: او هم فکر می‌کند بازداشت هویدا از نان شب واجب تر است. [۵]
وقتی دو امیر ارتش حدود ساعت ۳ بعد از ظهر همان روز برای بازداشت هویدا می‌آیند، خانم لیلا همسر سابق هویدا به آنها می‌گوید: قیف گذاشتید و به این مملکت ریدید، حالا هم آمده‌اید این بیچاره را قربانی کنید. [۶] چند روز پس از خروج شاه از ایران، ادوارد سابلیه خبرنگار معروف لوموند فرانسه در مراکش به شاه می‌گوید: آیا شاه نمی‌بایستی پیش از خروج از ایران هویدا را نیز از زندان آزاد می‌کرد؟ شاه در حالی که چهره‌ای برافروخته و عصبانی داشت جواب داد که "او به ما دروغ گفت"[۷] اما در صفحه ۲۳۶ کتاب پاسخ به تاریخ می‌گوید: ولی هویدا هنوز مورد احترام من بود. آماج اصلی حملات مخالفین بود. گر چه هدف واقعی خود من بودم. تناقض و نا راست گوئی را می‌توان از همین دو پاراگراف دریافت.
• دکتر فرشته انشاء از بستگان نزدیک به هویدا توصیه کرد: " با خاندان سلطنت تماس بگیرد و از آنها بخواهد که هنگام ترک ایران، هویدا را هم با خود ببرند. هویدا مقاومت نکرد، تنها به ذکر این نکته بسنده کرد و گفت: تماس بگیر ولی بدان جوابت را نخواهند داد. [۸] حدسش از قضا درست درآمد. دکتر فرشته انشاء چندین بار به ویژه از طریق فریدون جوادی کوشید با ملکه دیدار کند، تلاش‌هایش ناکام ماند. به واسطه‌های دیگری متوسل جست و آنها نیز هیچکدام مفید فایده نشدند. وقتی هویدا شنید که خاندان سلطنت حاضر به دیدار با فرشته نشدند ناگهان حالتی از یأس و دلزدگی شدید به چهره‌اش مسلط شد. گفت: اگر روزی از تو پرسیدند که در این لحظه چه احساسی داشتم بگو "در او حالتی از انزجار بود". [۹]
هویدا در آخرین سه ماهه زندگی خود و بعد از ۱۳ سال گوش به فرمان بودن، دست بوسی و صد بار ادعای جان‌نثاری به آریامهر، احساس نهایی‌اش را نسبت به جماعت بی عاطفه و خالی از خصایص انسانی با یک کلمه ماندگار "انزجار" بیان کرده و چندی بعد به درستی جانش را نثار اعلیحضرت کرد. امروز دلسوزی و اشک تمساح ریختن برای هویدا توسط این دار و دسته که او را دست بسته تحویل نظام جلاد آخوندی داد، شرم آور و وقیحانه است. به گمان من بزرگترین گناه و تقصیر هویدا گوش به فرمانی بودن ۱۳ ساله و مسئولیت ناپذیری او بوده است.
در پایان، مستندات موجود نشان از این دارد که شهبانو فرح پهلوی بطور کلی در جریان تمام ناملایمات دوران حضور خود در حکومت پهلوی بوده و در بسیاری از تصمیمات سرنوشت ساز و سرنگونی خاندان پهلوی نقش اساسی داشته‌اند و ایکاش می‌توانستند در دوران کهن سالی و دور از کشور، حداقل دست از سر مردم داخل کشور بردارند.

ش. بابکان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت:
[۱]. امیرانی، علی اصغر، مجله خواندنیها، سال بیستم، شماره ۲۷ مورخ ۳۰/۰۹/۱۳۳۸، صفحات ۷ تا ۹.
[۲]. فریده دیبا، (خاطرات)، دخترم فرح، صفحه ۱۳۸.
[۳]. همان منبع، صفحه ۱۳۹.
[۴]. میلانی، عباس، معمای هویدا، صفحات ۴۰۰ و ۴۰۱.
[۵]. همان منبع، صفحه ۴۰۱
[۶]. همان منبع، صفحه ۴۰۵
[۷]. همان منبع، صفحه ۴۳۵
[۸]. همان منبع، صفحه ۴۰۸
[۹]. همان منبع، صفحه ۴۰۸



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy