
به داوری من پاسخ در گرو دریافتی باز و ژرف هم از ایران و هم از برساخت گذار است؛ چنین سندی باید راه ایرانیان را برای همسازی، همکاری و همگرایی در بالاآوردن ایران فردا باز کند؛ یعنی باید بتواند نقشه راهی را پیشبگذارد که برای همه ی ایرانیان برانگیزاننده و خیالانگیز باشد؛ و بشود. گذار و انرژی گذار از این نقشها و نقشهها و هزینهها ی حسابشده و بهینه ی برای آنها میآید.
ایرانیان بسیاری هستند که دلشان برای گذار لکزده است؛ ایرانیانی هم هستند که ممکن است به جمهوری اسلامی دلخوش باشند و چندان در پی گذار از آن نباشند؛ اما ایرانیان بیشماری هنوز خاکستریاند و در میانه ایستادهاند؛ یعنی از جمهوری اسلامی بریدهاند، اما چشماندازی چشمنواز و امیدانگیز هم در گذار نمیبینند و نمییابند. یک سند ملی برای گذار، اگر در بنیادها به ملیبودن وفادار بماند، میتواند چنین چشمانداز دلپسند و اندیشهنوازی از ایران آینده را پیش بگذارد؛ به تغییر میدان سیاست و دگرش تراز نیروها کمک کند و فرآیند گذار را پیشبرد.
یک سند چهگونه میتواند ملی باشد؟
یکم. ایران را برای همه ی ایرانیان بخواهد؛ بستر نرم معنایی و چهارچوب استوار حقوقی ی آن را بچیند؛ و بنماید.
دوم. ایران آینده را باره ی گفتوگوها ی ایرانیان قرار دهد؛ و نه شرط گفتوگوها. یعنی در این سند از همه ی ادعاها و داوها ی پیشینی، تاریخی، زبانی، دینی و قومی باید گذاشت و راهی به همسازیها ی پسینی گشود.
سوم. باید در این سند از پذیرش گوناگونیها و رنگارنگیها زبانی، دینی، قومی و سیاسی نهراسید، و راه را برای سیاست در معنا ی نوین آن که سامانهای برای همسویی و همسازی دورهای و گذرا در بازهها ی زمانی ومکانی است، باز گذاشت.
چهارم. باید از واژهها و برساختها ی قدیمی، پراکندهساز و سرکوبگر پرهیخت و از ادبیاتی نوین، برانگیزاننده، آشنازدا و شکوفا که تختهبند متنها ی حقوقی ی بالادستی و جهانی هستند، بهره گرفت.
پنجم. ملیبودن امروز ملیدیدن قدرت و قانون است؛ یعنی باید زمین سیاست و سیاستورزی را در ایران آینده بهگونهای نقش و مشق کرد، که همه ی ایرانیان شهروند شوند؛ و هیچ شهروندی بیخانه و بیخانهمان نماد. یعنی به جا ی کشمکشهای سیاسی که باره ی سیاست در ایران آینده است و بخشی از حقوق ملی، باید به کرانبندیها ی سیاسی و قانونها ی بازی و نیز داورها ی بازی پرداخت. باید بازی ی سیاست، زمینها ی بازی و قانونها و داوران بهگونهای شفاف، کارآمد، و برابرساز کرابند و پخش شوند، که به برگفت جان رالز برای هر ایرانی لخت که فراموش کرده است کیست؟ چیست؟ در کجا ایستاده است و به کدام جریان و گروه وابسته و بسته است، احساسی از امید و آرامش برانگیزد؛ و بختی برای بازی و پیروزی بسازد.
در گام نخست ما نیازمند یک اعلامیه ی گذار هستیم؛ متنی استوار و استخواندار که بتواند با گنجاندن آنچه در بالا آمد، همه ی تردیدها را برای گذار و در راه گذار نابود کند. در این اعلامیه «ایران» یک باره ی باز و پسینی است؛ یعنی مردمان ایران در آینده و در یک چهارچوب مردمسالارانه ی «پهناور، ژرف و پربرد» و فرآیندها ی دوراهای باز و تکراری ایران را کرانبند و تعریف خواهند کرد. برساختها و ادبیاتی که باره ی کشمکش و بدپنداری است باید از اعلامیه بیرون گذاشته شود. این بهمعنا ی بیرون آمدن یگانها و نهادها ی سیاسی از ترازها و شناسمان (هویت) ها ی خود نیست، که تکاپویی برای همسازی واژهها، و برساختها ی نوین و پذیرش شناسمانها ی رنگارنگ ایرانی است. اگر امکانی برای این دست همسازیها در گستره ی زبان و امروز نباشد، شوربختانه در گستره قانونگذاری و سپهر سیاست و فردا کار دشوارتر خواهد بود.
همسازی بر سر چنین متنهایی مشق مردمسالاری و تعهد به آن است.
باید خودآگاهانه و مسولانه از کاربرد واژهها و برساختهایی که شکافها ی سیاسی را برجسته میکنند، پرهیخت. آماج نهایی ما در آمادهگی برای پیشگذاشتن یک سند حقوقی برای دوران گذار، همسازی بر سر بنیادها ی آمیزش اجتماعی ی صلحآمیز در ایران فردا است؛ آمیزشی که هم ادامه ی فرآیندها ی گفتوگوها ی آزاد و برابر و مشارکت شهروندان در تصمیمسازیها و هم امکانهایی برای تصمیمگیریها ی گذارا و باز در سپهر سیاست فراهم میآورد.
فشرده کنم:
مرکززدایی در سامانش قدرت و داوری (سیاست، رامیاری، شهریاری)؛ (که به گذار از همه ی دریافتها و بافتهها ی پشینی و بازبینیناپذیر میرسد.)
چرخش به مرکز و میانهروی در سیاستورزی و ملی کردن سیاست و سیاستورزی از راه ملیکردن آزمونوخطا میتواند همه ی تصمیمسازیها و تصمیمگیریها را در ایران زمانمند، دورهای و گذرا کند و راه گذار را باز کند.
فاصله و شکاف ایرانشهر افلاطونی و ایرانشهر رالزی شکاف دژآمیزی و بهآمیزی است که امروز کلید میخورد؛ و فردا نقشه ی راه میشود. شکافی که با بازتاب زمان در اراده ی مردمان هر دوره، از میان برخواهد خاست؛ و امیدوار باید بود که بتواند بر چرخه ی ویرانگر ناپیوستهگی ایرانیان چیره شود؛ و ایرانی نوین بیافریند.
ایرانشهر افلاطونی دستبالا در پی پاسخ به این پرسش است که چهکسی بازیگر برجستهای است؟ یا در چه ساختاری بهتر میتوان بازی کرد؟ اما در ایرانشهر رالزی پرسش بنیادین آن است، که بازیها، زمینها و داوران بازیها چهگونه باید باشند که برای همهگان بخت بازی بازشود؛ و بازبماند.
اگر در گذار جدی هستیم، باید گذار از جمهوری اسلامی را به گذار از همه ی ریختها ی ایرانشهر افلاطونی (سنت ستبر ایرانی) گره بزنیم، تا کار گذار هموار، پیوسته، پایدار و ماندهگار شود.
* پیشنویس گفتاری است که شانزدههم مارچ در گردهمآیی سربودین (مجازی) «مرکز ایرانی مطالعات سیاسی» رانده شده است. در این گردهمآیی منصوره شجاعی، شهران طبری، علی رهنما، رضا علیجانی، جواد اکبرین، فرهنگ جهانپور، مهرداد خوانساری و تقی رحمانی هم سخنرانی داشتند و در گفتوشنودها ی بخش پایانی بودند. سرنام گردهمآیی «آیا میتوان به حداقلها ی مشترکی برای یک همسویی ملی میاننیروها ی سیاسی و مدنی برای گذار از جمهوری اسلامی دست یافت؟»
مطلب بعدی...

اندر مصائب نوروز، گیله مرد

اندر مصائب نوروز، گیله مرد