Monday, Mar 17, 2025

صفحه نخست » نوروز در حسرت آزادی، داغی بر دل تاریخ...، پارسا زندی

Norouz.jpgاین مقاله را تقدیم می‌کنم به بهترین فرزندان آریایی ایران‌زمین که در دو حکومت تمامیت‌خواه، از پهلوی تا جمهوری اسلامی، به‌ویژه در سال‌های خونین ۱۳۶۰ و تا به امروز، سربدار شدند و جان عزیزشان را فدای استقلال و آزادی ایران کردند. و نیز به‌یاد آنانی که مظلومانه و بی‌نام‌ونشان، قربانی این حکومت‌های سرکوبگر شدند.

روحشان شاد، یادشان گرامی باد.

نوروز، کهن‌ترین جشن طبیعت، همواره نویدبخش رستاخیز زمین و امید به فردایی روشن بوده است. اما در صد سال گذشته، برای بسیاری از فرزندان این سرزمین، بهار نه آغاز زندگی، که پایانی خونین بوده است. از سیاه‌چاله‌های حکومت پهلوی تا زندان‌های پر از سکوت و خون جمهوری اسلامی، از شکنجه‌گاه‌های مخوف تا گورهای بی‌نام‌ونشان، از سال‌های پرالتهاب ۱۳۶۰ تا امروز، هزاران جان شیفته، هزاران دل تپنده، هزاران امید و رؤیا در مسلخ استبداد قربانی شد.

آنانی که اگر بودند، شاید امروز ایران چهره‌ای دیگر داشت. شاید این نوروز بوی آزادی می‌داد. شاید دیگر گون، از نسیم نمی‌پرسید که سرنوشتش به کدام سوست.

نوروز؛ جشن پیروزی نور بر تاریکی

نوروز در فرهنگ ایرانی، چیزی فراتر از یک جشن طبیعت است. این سنت کهن، در دل خود معنایی اسطوره‌ای دارد: پیروزی نور بر تاریکی، زندگی بر مرگ، آزادی بر بندگی. از داستان جمشید، که نوروز را بنیان نهاد، تا قیام کاوه‌ی آهنگر بر ضحاک ستمگر، همواره این روز نماد رهایی از استبداد بوده است.

اما تاریخ ایران نشان داده که گاهی تاریکی، بر این بهار سایه افکنده است. در دوران پهلوی، زندانیان سیاسی در سیاه‌چاله‌های ساواک به استقبال نوروز می‌رفتند، برخی از آنان هیچ‌گاه بهار دیگری را ندیدند. در سال‌های خونین دهه‌ی ۶۰، هزاران زندانی در آستانه‌ی نوروز، به دار آویخته شدند.

یکی از جان‌باختگان دهه‌ی ۶۰، در آخرین نامه‌ی خود از پشت دیوارهای زندان چنین نوشت:

"اگر من نبودم، نوروز را برایم جشن بگیرید. برای من که در رؤیای آمدنش سوختم. اگر سبزه‌ای سبز کردید، به یاد ما باشید. ما همان دانه‌هایی بودیم که زیر خاک ماندیم، اما روزی، سبز خواهیم شد. "

بهاران خجسته باد - کرامت‌الله دانشیان

برخیز که زمستان رفت است
شادی کن که بهاران آمد

بیرون شو ز خانه و ببین
گل سرخ به بستان آمد

در سایه‌ی بید، بین گل سرخ
بشنو نغمه‌ی دلتنگ چکاوک

از نهفت هزاران پروانه
بال افشان به گلستان آمد

"بهاران خجسته باد! "

اما این سؤال تلخ همچنان باقی است: آیا نوروز پیشِ‌رو، نوید همان بهاران است؟ یا هنوز گون، در دل کویر استبداد، در حسرت نسیمی آزاد، دردمندانه می‌خواند:

به کجا چنین شتابان -‌م. سرشک (شفیعی کدکنی)

به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید.
دل من گرفته زین‌جا،
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم...
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم.
سفرت به خیر، اما
تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت
به سلامتی گذشتی،
به شکوفه‌ها، به باران،
برسان سلام ما را.

سفره‌ی هفت‌سین با قاب‌های خالی

امسال هم سفره‌ی هفت‌سین گسترده خواهد شد. سبزه خواهد رویید، ماهی‌ها در تنگ‌ها شنا خواهند کرد، و کودکان بی‌خبر از رنج تاریخ، لباس نو بر تن خواهند کرد. اما در بسیاری از خانه‌ها، قاب عکس‌هایی جای یکی از سین‌ها را گرفته‌اند. قاب‌هایی که صاحبانشان دیگر نیستند.

مادری که به‌جای شمع، چراغ یاد فرزند از‌دست‌رفته‌اش را روشن می‌کند.

پدری که به‌جای سمنو، اشک بر گور بی‌نام فرزندش می‌ریزد.

خواهری که هر نوروز، نامه‌ای نانوشته برای برادری که هرگز بازنگشت، در دلش نگه می‌دارد.

بهار در راه است، اما آزادی چه؟

نوروز خواهد آمد، درختان خواهند شکفت، و سبزه‌ها سر از خاک برخواهند داشت. اما آزادی، این سبزه‌ی دیررُست، هنوز در این خاک سر بر نیاورده است.

با این‌همه، امید زنده است. همان‌گونه که طبیعت، پس از سخت‌ترین زمستان‌ها، دوباره جان می‌گیرد. نوروز، اگرچه امسال بی‌عزیزان، اما با یادشان خواهد آمد. و ما، با هر سبزه‌ای که می‌روید، با هر شکوفه‌ای که می‌شکفد، به یادشان خواهیم بود، به یاد آرمانشان، به یاد سرزمین آزادی که در رؤیاهایشان بود.

بهاران خجسته باد،
اما نه فقط در طبیعت،
که در جان و جهان ما.

پارسا زندی (مشاور حقوقی)



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy