یادداشتی بر پایه مقالهای از دوست فرهیختهام خ . م در باب تمثیل « قطره و دریا » در آثار سه شاعر بزرگ شرق
در روزگاری که جامعه ایران با بحرانهایی عمیق و پیچیده در سطوح گوناگون مواجه است، بازگشت به ریشههای فکری و فرهنگی، ضرورتی صرفاً تاریخی یا ادبی نیست؛ بلکه دریچه ای برای تبیین موقعیت اکنون و یافتن چشمانداز آینده به شمار میآید.
چندی پیش، از دوست فرهیختهام مقاله ای ارزشمند با عنوان «سعدی، فردوسی و اقبال لاهوری در آیینه قیاس» دریافت کردم. نوشتاری ژرف که به زیبایی، تمثیل « قطره و دریا » را در آثار این سه شاعر نامدار شرق واکاوی میکرد. آن مقاله دستمایه ای شد برای تأملی دوباره در نسبت فرد و جامعه، قدرت و مردم، سنت و مدرنیته؛ و اینکه چگونه این تمثیل ادبی، میتواند به ساحت سیاست امروز ایران نیز تسری یابد.
فردوسی و واقعگرایی قدرت محور
در جهان بینی فردوسی، قدرت در شکل عریان و حماسی خود ظاهر میشود. در شاهنامه، قطره در برابر دریا نماد کوچکی در برابر عظمت، و بی احتیاطی در برابر عقلانیت است. این همان دیدگاهی است که رستم، در اوج خرد و صلابت، به پهلوان نوپا هشدار میدهد: اگر در برابر قدرتی بزرگ چون کاموس کشانی قرار گرفته ای، نادیده گرفتن واقعیت، سرانجامی جز نابودی ندارد.
در سپهر سیاست امروز ایران، این نگاه فردوسی وار میتواند تلنگری باشد به آن دسته از تصمیمگیران و بازیگران سیاسی که بی توجه به موقعیت کشور در نظم بینالملل، بر طبل شعارهای بلند اما فاقد پشتوانه میکوبند. خرد فردوسی به ما یاد آوری میکند که «فهم حدود» و «سنجش توان» لازمه هر اقدام سیاسی است.
سعدی و دعوت به فروتنی اجتماعی
سعدی، برخلاف فردوسی، در جهانی عارفانهـاخلاقی تنفس میکند. در «بوستان» با تمثیلی لطیف، قطره ای را میبینیم که در برابر وسعت دریا خجل میشود و در همین فروتنی، به گوهر بدل میگردد. در اندیشه سعدی، فروتنی مقدمه تعالی است و راه رسیدن به گوهر حقیقت، از مسیر عبور از نفس و تواضع در برابر دانش و جامعه میگذرد.
سعدی، پاسخی برای بخشی از جامعه امروز ایران دارد که از شدت فشارهای بیرونی یا درونی، در خطر فروپاشی اخلاقی، انزواطلبی یا انفعال قرار گرفته است. او میآموزد که «سکوتِ خردمندانه» و «تأملِ معرفتمحور»، سازنده تر از هیاهوی بیثمر است.
اقبال و پویایی هویت در جهان متحول
اما اقبال لاهوری، شاعر تفکر و سیاست، نگاه متفاوتی دارد. او قطرهای را تصویر میکند که در پی گم شدن در دریا نیست، بلکه در پی «زیستن در کنار دریا» با حفظ هویت خویش است. وحدت وجود در نگاه اقبال، به معنای فنای مطلق نیست، بلکه مشارکت فعال در کل است؛ قطره ای که «در من افتادهای» و از این پیوند، هویتی نو میسازد.
این جهانبینی، پاسخی است برای سیاست ایران در عصر جهانیشدن: چگونه میتوان با جهان گفتوگو کرد، در عین اینکه «خویشتن فرهنگی و سیاسی» را از دست نداد؟ اقبال به ما میگوید: نه غربزدگی و نه انزوا؛ بلکه خودآگاهی فعال و مشارکت جویانه.
سه روایت، یک درس مشترک
در جمعبندی، آنچه از سعدی، فردوسی و اقبال میآموزیم، گرچه در ظاهر متفاوت است، اما همگی ما را به درکی عمیقتر از نقش فرد در جامعه، رابطه با قدرت، و ضرورت خودآگاهی در مواجهه با جهان بیرون فرامیخوانند.
اگر فردوسی هشدار میدهد که بیتحلیل وارد عرصههای خطیر نشویم، سعدی دعوت به بازسازی درونی میکند و اقبال نوید پیوستگی خلاقانه به کلیتی جهانی را میدهد.
ایران امروز، در آستانه انتخابی دشوار است یا همچون قطره ای متوهم، خود را برتر از دریا بداند و غرق شود یا با درک جایگاه در صدف جامعه و در مدار تاریخ به لؤلؤ بدل شود یا همچون اقبال، راهی میان این دو برگزیند و در پی هویتی تازه، زاده از دریا و مستقل از آن گام بردارد.
پارسا زندي
مشاور حقوقي