
نظام جمهوری اسلامی پس از تجاوز اسرائیل، در اداره و مدیریت کشور با وضعیت غیرمنتظرهای روبرو شده است. شخص خامنهای بهعنوان گرداننده اصلی نظام، برای پیشگیری از ترور، در انزوا و بیارتباط با جامعه بهسر میبرد. آخرین مصاحبه او نشان میدهد که ارتباط و هماهنگی کمتری با دیگر مقامات بلندپایه کشور دارد. معلوم نیست در این شرایط ویژه ابعاد واقعی خسارت جنگ دوازده روزه تا چه حد به او منتقل می شود.
آقای خامنهای که ۸۶ سال دارد، احتمالاً حال و روز مناسبی در مخفیگاه ندارد و بعید نیست به یاد آخرین روزهای صدام حسین افتاده باشد. با اینهمه، مصاحبه اخیر او نشان میدهد که هنوز روحیهاش را از دست نداده و اگر از مخفیگاه بیرون بیاید، باز هم تلاش خواهد کرد چهره خود و نظام را بزک کند. اما با وقوع جنگ اخیر، دیگر «این تو بمیری از آن تو بمیریها» نیست. این بار حاکمان جمهوری اسلامی با واقعیتهای سخت و جدید مواجه هستند.
سؤال اکثریت مردم ایران این است: نتیجه این همه سرمایهگذاری در حوزه فعالیتهای هستهای چه ضرورتی داشت که شخص خامنهای پای اسرائیل و آمریکا را به خاک ایران بکشاند؟ شعارهای توخالی نظام چه چیزی جز نکبت و سرافکندگی برای کشور به ارمغان آورد؟ چرا شخص خامنهای بهعنوان گرداننده نظام، خودسرانه و بدون رضایت مردم ایران، با سیاستهای ماجراجویانه کشور را به لبه پرتگاه فنا رساند؟ به قول رشتیهای عاقل که در عزاداری عاشورا خطاب به امام حسین میگویند: «تو که لشکر نداشتی، چکار با دعوا داشتی؟»
گرچه اکثریت مردم ایران با آگاهی نسبی، بازیچه نقشه اسرائیل برای تغییر رژیم نشدند، مصاحبه آقای خامنهای نشان میدهد که او هنوز از نجابت مردم این درس را نگرفته است که ملت سزاوار این سرنوشت غمناک و دردآور نیست. او هنوز هم حاضر نیست در این شرایط خطیر، در حوزه سیاسی و فرهنگی دست به تغییرات ساختاری بزند، زندانیان سیاسی را آزاد کند، موسوی و خانم رهنورد را از حصر ظالمانه برهاند، و حتی در چارچوب همین نظام سیاست آشتی ملی را پیش بگیرد.
گرچه اکنون پس از گذشت دو هفته جنگ گیجکننده، آتشبس موقت و شکننده برقرار شده است، اما ملت نگونبخت ایران همچنان بین دو هیولا گرفتار است. از یک سو رژیم نسلکش اسرائیل با نتانیاهو که جنایتکار جنگی است و با تسلط به فضای آسمان ایران مانند خرسی جای کندوی عسل را پیدا کرده؛ و از سوی دیگر رهبری خودسر و مستبد به نام خامنهای که مقصر اصلی این شرایط است. او با دیدگاه ایدئولوژیک و شعارهای بیهوده از جمله «محو اسرائیل»، بزرگترین هدیه را به نتانیاهوی جنایتکار داد. او با سیاستهای نابخردانه، خاکستر مرگ و نفرت را بر ملت خود پاشید. مگر نه اینکه همین سیاست هستهای خامنهای بلای جان کشور و ملت شد و بهانه تجاوز نظامی اسرائیل به ایران را فراهم کرد و ارزش چندصد میلیارد دلاری این غنیسازیها در عرض این جنگ دوازدهروزه در خاک مدفون شد.
با توجه به شرایط جدید، چه باید کرد . نظام ولایت فقیه در تمام دوران زمامداری خود، پیوسته صدای مخالفان را سرکوب کرده و اجازه نفس کشیدن در داخل کشور نداده است. گرچه جمهوری اسلامی پس از جنگ اخیر ناتوانتر از همیشه شده، اما همچنان در سرکوب داخلی قدرتمند است.
در جریان جنگ اخیر، اکثریت مردم ایران نگران فروپاشی، جنگ داخلی و هرجومرج شدند. خوشبختانه مردم ایران در این شرایط وخیم، طعمه سیاستهای تجزیهطلبانه اسرائیل نشدند و از طرف دیگر از رژیمی که از آن متنفرند هم دفاع مستقیم نکردند. بلکه به شکلی تحسینبرانگیزی انسجام ملی و همبستگی و حمایت از همدیگر را به نمایش گذاشتند .
متأسفانه نه تنها شکاف عظیم بین مردم و حاکمان جبار افتاده، بلکه همانقدر هم شکاف و بدفهمی زنندهای بین اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور وجود دارد که بعید است به این زودیها به همگرایی برسد. اپوزیسیون رنگارنگ خارج از کشور هم نتوانسته راهکار مناسبی برای داخل و خارج کشور ارائه کند. اما جای خوشحالی است که اکثریت مردم ایران بهتر از اپوزیسیون خارج، این را درک کردند که تغییر رژیم از سوی قوای خارجی - بهویژه اسرائیل - نباید رقم بخورد و تمایل خود را به تغییر از درون نشان دادند.
به باور من، واکنش عاقلانه مردم داخل کشور بار دیگر نشان داد که نقش اپوزیسیون خارج از کشور در سرنوشت آینده ایران تعیینکننده نیست. نیرویی که در خاک ایران باشد و عاملیت داشته باشد، دست بالا را خواهد داشت. باید در داخل کشور روی نیروهایی حساب کرد که بتوانند معادلات را بهصورت مثبت تغییر دهند. متأسفانه بخشی از فضای سیاسی خارج از کشور - بهخاطر سیاستهای نابخردانه جمهوری اسلامی - آگاهانه یا ناآگاهانه، زخمی و مملو از نفرت کور، دل به نقشههای پلید بیگانگان بستهاند.
به باور من، شعار اول امروز جامعه مدنی و اپوزیسیون دموکرات و آزادیخواه باید بازگشت به میز مذاکره، دیپلماسی، و تداوم آتشبسی باشد که به صلحی پایدار منجر شود. باید همواره از جمهوری اسلامی خواستار عادیسازی روابط با آمریکا شد و از آمریکا و اسرائیلستیزی - که در عمل بر ضد منافع ملی ماست - پرهیز کرد همچنین در مقابل موجودیت اسرائیل دست از دشمنی ، جنگ و ستیز دست بردارد و افزون بر آن از شعارهای فریبنده «بازدارندگی» و سیاستهای ماجراجویانه منطقهای که در عمل شکست خورد، خودداری کنند .
البته این بهمعنای تأیید سیاستهای قلدرمآبانه ترامپ یا اشغالگری و نسلکشی اسرائیل نیست. ما نباید کشتار مادران و کودکان بیگناه فلسطینی را نادیده بگیریم یا شکنجه عمدی کودکان گرسنه را محکوم نکنیم. اما وظیفه اصلی ما دفاع از سرنوشت کشور و منافع ملی خودمان است.
شعار دوم ما باید بر محور آشتی ملی و حفظ موجودیت ایران، با توجه به اشتراکات تمام شهروندان باشد. نیروهای دموکرات و آزادیخواه باید مصرانه خواستار تغییرات ساختاری، باز شدن فضای سیاسی، آزادی مطبوعات، انتخابات آزاد و استقلال سه قوه از دست نظام ولایت فقیه باشند. من فکر میکنم شرایط ذهنی مردم و زمینههای پذیرش عملی اکنون آمادهتر شده است. افزون بر این، شرایط برای حاکمان سختتر شده و دیگر قادر نیستند همچون گذشته به حکومت فرعونی خود ادامه دهند.
در شرایط کنونی، اکثریت مردم از سیاستهای نظام ولایت فقیه ناراضی و متنفرند، اما شواهد موجود نشان میدهد که اکثریت مردم تا امروز هنوز هم تمایل به اصلاحات ساختاری دارند.
اما فردا چه خواهد شد؟ نمیدانم...
مطلب قبلی...

در دل تاریکی، نوری برافروز، داوید پارسیان

در دل تاریکی، نوری برافروز، داوید پارسیان
مطلب بعدی...

با اپوزیسیون؛ رو در رو، بابک خطی

با اپوزیسیون؛ رو در رو، بابک خطی