رفیق، نیم سده در غرب زیسته است
بیانکه یکبار هم
سامانههای کلیدی کشور میزباناش را بررسی کند
و بکوشد تا دریابد که چگونه اینهمه انسان
چون خانوادهای بزرگ، دست در دست هم
در بلوار دمکراسی گام میزنند
و اینکه چگونه هر شهروند
در صندوق رای برای خودش کسیست
*
رفیق، دُرُست همانند مهاجران دینداریست
کز حریمِ باورهاشان دور نمیشوند
و در جامعهای موازی با جامعهی میزبان میزیند
*
رفیق پس از نیم سده زندگی در غرب
هنوز ایدئولوژی کپکزدهاش را
در ذهناش مومنانه نشخوار میکند
و از بینش طبقاتیاش بالا و پايین میرود
و سخت به میزباناش میتازد که چرا
راه و رسم فرمانروایی
و رمز و راز بهروزی از رفقا نمیآموزد
*
رفیق در مدار شیخ میچرخد
چرا که شیخ را ناخدایی بزرگ میپندارد
که کشتیهای جنگیاش برای زندگی به آب میاندازد
حال آنکه ساحل مقدس شیخ، نیستیست
و او با مرگنَمای شکستهی دیناش
ایران را بر موجهای ناشناخته
به سوی چرخابها و سخرهسنگها میبَرد
*
رفیق در مدار شیخ میچرخد
و خشاب تفنگاش را که به روی چشم ایران
و غرب و اسرائيل نشانه گرفته است
با شور انقلابی پُر میکند
و در چپراههها چنان سردرگم شده است
که شیخ را از جهان آزاد زیباتر میبیند
شیخی که ایران را چون غنیمتی بزرگ تاراج میکند
شیخی که طنین نقرهگون قلب باستانی ایران را انکار میکند
شیخی که جان پرنیانی ایران را
زیر پای برادران دینیاش پهن کرده است
برادران مزدوری که همواره
رویاروی زنان و مردان این سرزمین
در خیابانها و دانشگاهها سنگر گرفتهاند
*
رضا فرمند