آورده اند که روزگاری حکومتی بود که خزانه اش خالی، سفره مردمش تهی و بازار کارش از رمق افتاده بود. تورم همچون باد سرد پاییزی در کوچه های شهر می وزید و ناامیدی چون غباری سنگین بر چهره نسل جوان نشسته بود. در چنین روزگاری صدای رئیس دستگاه قضا بلند شد که: «وضع موجود نباید ادامه یابد، بی حجابی آفت جامعه است.»
مردم در شگفت شدند که چگونه در شهری که نان کمیاب است و دارو گران، ناگهان دشمن اصلی کشور چند تار موی دختران شده است. همه دریافتند که این سخن نه از سر غیرت، بلکه از بیم رسوایی است؛ بیم آن که مبادا پرده از چهره فساد و ناکارآمدی حاکمان کنار رود و حقیقت آشکار شود.
قاضی القضات از «جرم مشهود» سخن می گوید، اما جرم های نامشهودی که سرمایه های کشور را بلعیده و خزانه را تهی کرده، از نگاه او پنهان مانده است. شبکه های فساد، چون مارانی در سایه، اموال عمومی را می بلعند، اما فرمان برخورد با موی زنان صادر می شود. طنز تلخ روزگار آنجاست که اختلاس های میلیاردی ناپدید می شوند و چند تار مو معیار امنیت و اخلاق معرفی می شود.
گویی حاکمیت، چون در سامان دادن اقتصاد و آرام کردن سفره های خالی ناتوان است، بهتر دیده که موضوع را عوض کند. هر بار که بحران اقتصادی شعله می کشد، شعاری تازه درباره پوشش سر داده می شود. هر بار که مشروعیت در چشم مردم فرو می ریزد، پرچمی تازه از «مبارزه با بی حجابی» برافراشته می شود تا چشم ها از فساد واقعی دور بماند.
رئیس دستگاه قضا که باید بار ستم را از دوش مردم بردارد، تیغ هشدار را نه بر گردن مفسدان اقتصادی، بلکه بر سر زنان فرود می آورد. زنان و دختران این سرزمین، به چشم خود می بینند که هرگاه خزانه خالی می شود، حکومت رو به ساختن دشمن تازه می آورد تا تقصیر را بر دوش دیگری بیندازد.
در کوچه و بازار مردم با خنده ای تلخ می گویند: «اگر موی ما هم در خزانه بود، تا امروز هزار بار تراشیده بودند.» مردمی که سال هاست از گرانی، بیکاری و بی آیندگی می نالند، خوب می دانند که ریشه مصیبت در چند تار مو نیست، در فساد حاکم است؛ در حکومتی که به جای درمان زخم، بر آن نمک می پاشد.
این حکومت که جز زبان تهدید نمی شناسد، نه ستون های خانواده را با نان و امنیت استوار می کند و نه از بار رنج مردم می کاهد. هر جا بحرانی سر برمی آورد، سایه اخلاق می اندازد؛ هر جا فساد آشکار می شود، سخن از پوشش می راند.
اما حقیقت را نمی توان برای همیشه در پشت پرده پنهان کرد. این جامعه نه از حجاب خسته است و نه از آزادی ظاهری؛ از فریب خسته است، از تحقیر خسته است، از حکومتی که هر خطای خود را بر دوش مردم می گذارد و خود را پاک جلوه می دهد.
آری، حکایت حکومتی که خزانه را باخت و تقصیر را بر موی زنان نوشت نه افسانه است و نه بزرگ نمایی. روایت زمانه ماست؛ زمانه ای که در آن، حقیقت را سر می برند تا قدرت در سایه بماند.
پارسا زندی ( مشاور حقوقی )

















