Tuesday, Dec 23, 2025

صفحه نخست » عقل در برابر وحی: تأملی انتقادی بر مناظرهٔ حاتم قادری و شیخ هادی صادقى، درویش رنجبر

Darvish_Ranjbar_2.jpgمقدمه

مناظرهٔ دو ساعتهٔ زیر بین حاتم قادری، استاد فلسفهٔ سیاسی و شیخ هادی صادقی را باید از جهتی به فال نیک گرفت؛ چرا که اصل «ولایت» و به‌ ویژه ولایت فقیه - که در چهار دههٔ گذشته به یکی از بنیادی‌ترین ستون‌های قدرت سیاسی در ایران بدل شده - به‌طور مستقیم به چالش کشیده می‌شود. اصلی که در عمل زمینه‌ساز یکی از سخت‌گیرانه‌ترین و پایدارترین پیکره استبداد در تاریخ ایران معاصر بوده است. با این حال اگر این مناظره را در افق گسترده‌تر تاریخ اندیشه قرار دهیم، روشن می‌شود که این بحث‌ها در تمدن غرب دست‌کم پنج قرن پیش آغاز شده و نتایج آن مسیر تاریخ را به‌کلی دگرگون کرده است.

۱- چالش اصل ولایت

قادری بحث خود را از نقد «اصل ولایت» آغاز می‌کند؛ اصلی که به‌زعم او نه‌تنها مبنای نظری ولایت فقیه است، بلکه توجیه‌کنندهٔ قدرت مطلقه و مادام‌العمر رهبر جمهوری اسلامی نیز محسوب می‌شود. او تصریح می‌کند که با هرگونه ولایت و سرپرستی - اعم از دینی یا غیردینی - مخالف است و ریشهٔ این مفهوم را در امامت شیعه می‌داند؛ مفهومی که به باور او اساساً نصّ صریح الهی ندارد و ساخته‌ و پرداختهٔ تفسیرهای تاریخی و کلامی پسینی است.

از نظر او ولایت فقیه یک انحراف اجرایی یا سوء‌استفادهٔ تاریخی نیست، بلکه نتیجهٔ منطقی پذیرش این فرض است که انسانی می‌تواند از سوی خدا سرپرستی انسان‌های دیگر را برعهده بگیرد.

در مقابل شیخ هادی صادقی استدلال می‌کند که امامت ادامهٔ نبوت پیامبر اسلام است و از دل همین تداوم مفهوم ولایت - تا حد شمول ولایت فقیه - استخراج می‌شود. در این روایت زنجیره‌ای از مشروعیت الهی ترسیم می‌شود که از خدا آغاز و تا فقیه حاکم امتداد می‌یابد.

۲- نبوت در ترازوی عقل

نقطهٔ عطف مناظره جایی است که قادری پا را فراتر گذاشته و خودِ مفهوم نبوت رابه دادگاه عقل می کشاند. او با یک مثال ساده اما بنیادین استدلال می‌کند که اگر کسی نامه‌ای برای ما بیاورد و مدعی شود این پیام از سوی فرستنده‌ای خاص است، عقل حکم می‌کند که بتوانیم به نحوی با فرستنده تماس بگیریم یا دست‌کم راهی برای راستی‌آزمایی وجود داشته باشد. در مسئلهٔ نبوت محمد این امکان به‌کلی منتفی است؛ تنها چیزی که در دست داریم ادعای خودِ پیام‌آور است. قادری تأکید می‌کند که دستگاه شناختی انسان اساساً توان داوری دربارهٔ صحت و سقم چنین ادعایی را ندارد. نهایتِ صداقت عقلانی این است که بپذیریم از داوری در این باره ناتوانیم نه اینکه ادعا را اثبات شده تلقی کنیم.

۳ - استدلال اعتماد اخلاقی و نقد آن

شیخ هادی در پاسخ می‌گوید چون محمد انسانی راستگو، درستکار و مورد اعتماد جامعهٔ خود بوده می‌توان به صدق ادعای او اعتماد کرد. اما قادری بلافاصله نشان می‌دهد که این استدلال اگر مبنا قرار گیرد راه را برای هر فرد خوش‌نام و درستکار دیگری باز می‌کند تا مدعی پیامبری شود. به بیان دیگر «فضیلت اخلاقی» به‌هیچ‌وجه معیار کافی برای اثبات «ماموریت الهی» نیست و از سوئ دیگر از کجا معلوم که این فرد صادق، راستگو و درستکار دچار توهم نشده است؟

۴ - توسل جستن به اعجاز قرآن

در ادامهٔ مناظره زمانی که شیخ هادی در برابر نقدهای عقلانی قادری دستش خالی می‌شود به قرآن به‌عنوان معجزه متوسل می‌شود. او مدعی است که اعجاز قرآن خود دلیلی بر نبوت محمد است.

قادری این استدلال را نیز ناکافی می‌داند و می‌پرسد: چگونه می‌توان آیاتی که صرفاً متشکل از ذکر دو نام (مانند «ربّ موسی و هارون») هستند را معجزه تلقی کرد؟ افزون براین بسیاری از مضامین قرآن از منظرعقل مدرن محل پرسش‌های جدی‌اند و خود نیازمند توضیح و توجیه‌اند نه این‌که به‌عنوان دلیل اثبات‌کننده به کار گرفته شوند. چگونه می‌توان متونی با ساختارهای بسیار ساده یا صرفاً گزارشی را ذاتاً معجزه دانست؟ اگر معیار اعجاز روشن و قابل سنجش نباشد ادعای آن ارزش استدلالی خود را از دست می‌دهد.

۵ - شرط‌بندی پاسکال و پاسخ قادری

آخرین پناهگاه شیخ هادی توسل به «شرط‌بندی پاسکال» است. بر اساس این استدلال حتی اگر نسبت به صدق نبوت تردید داشته باشیم عقل احتیاطی حکم می‌کند که آن را بپذیریم تا در روز قیامت بازنده نباشیم.

قادری این استدلال را نیز رد می‌کند و به‌درستی نشان می‌دهد که شرط‌بندی پاسکال اساساً نه به نبوت و پیامدهای زمینی آن بلکه به مسئلهٔ معاد و زندگی پس از مرگ مربوط است. پذیرش نبوت محمد صرفاً یک «باور درونی» نیست بلکه بلافاصله به ادعای ولایت و سرپرستی بر تمام ابعاد زندگی انسان از سیاست و قانون گرفته تا اخلاق، فرهنگ و سبک زندگی در این جهان منجر می‌شود. بنابراین هزینهٔ دنیوی این پذیرش سنگین و همه‌جانبه است و نمی‌توان آن را با یک محاسبهٔ سادهٔ اخروی توجیه کرد.

پذیرش ولایت به سرپرستی و مداخلهٔ فراگیر در زندگی انسان می‌انجامد. این‌جا پای سیاست، قانون، آزادی و حق تعیین سرنوشت در میان است حوزه‌ای که شرط‌بندی جایگاهی در آن ندارد.

۶ - عقل، وحی و تجربهٔ تاریخی غرب

این‌گونه مناظره‌ها هرچند در فضای فکری ایران نو و ضروری‌اند اما در مقایسه با تجربهٔ تمدن غرب دیرهنگام به نظر می‌رسند. درغرب دست‌کم از قرن شانزدهم میلادی پرسش بنیادین پیرامون سازگاری عقل با وحی مطرح شد. پاسخ تاریخی غرب روشن بود؛ در تعارض میان عقل و وحی جانب عقل گرفته شد. نتیجهٔ این انتخاب ورود به عصر روشنگری و عقل‌گرایی بود؛ عصری که راه را برای آزادی اندیشه، نقد قدرت، حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش، آزادی بیان و رد هرگونه ولایت الهی و نمایندگی خودخواندهٔ خدا هموار کرد.

نکتهٔ مهم اینجاست که این تحول به معنای «بی‌خدایی» یا «بی‌ایمانی» جوامع غربی نبود، بلکه به تفکیک حوزهٔ ایمان از حوزهٔ عقل منتهی شد. در آمریکا روزهای یکشنبه ۱۶۰ میلیون نفر برای دعا و نیایش به کلیسا می روند. ایمان به امر شخصی و وجدانی بدل شد و عقل مبنای سامان‌دهی زندگی اجتماعی و سیاسی قرار گرفت.

۷ - گره اصلی در اندیشهٔ دینی ایران

متولیان دین در ایران حاضر نیستند این تفکیک را بپذیرند. دلیل اصلی این مقاومت سوءتفاهمی بنیادین است. آنان گمان می‌کنند جدا کردن ایمان از عقل به این معناست که مؤمنان «بی‌عقل» تلقی شوند حال آن‌که واقعیت دقیقاً برعکس است. تفکیک این دو حوزه نهایت خردورزی است؛ زیرا از یک‌سو به ایمان اجازه می‌دهد آزادانه و بدون اجبار سیاسی زیست کند و از سوی دیگر عقل را از قید تقدس رها می‌سازد تا بتواند قدرت را نقد و مهار کند.

جمع‌بندی

مناظرهٔ قادری و صادقی صرف‌نظر از نتیجهٔ نهایی آن نشانه‌ای از شکاف عمیق میان عقل مدرن و الهیات سیاسی سنتی در ایران است. تا زمانی که این شکاف به رسمیت شناخته نشود و حوزهٔ ایمان از حوزهٔ عقل و سیاست جدا نگردد مسئلهٔ ولایت - در هر شکل و نامی - همچنان ابزار سلطه باقی خواهد ماند. تجربهٔ تاریخی نشان داده است که راه رهایی نه در تفسیرهای تازه از وحی بلکه در به ‌رسمیت ‌شناختن حاکمیت عقل انسان بر زندگی این‌جهانی اوست.

درویش رنجبر



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie & Privacy Policy