شنبه 17 مرداد 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

قرآن ناطق منم! پاسخ داريوش سجادی به عباس سليمی نمين

داريوش سجادی
صرف نظر از صحت يا سقم داعيه جنابعالی مبنی بر نگاه ارزشی نگارنده به طبقات مختلف جامعه و تلاش جهت به نزاع کشاندن اين طبقات، می توانم از جنابعالی بپرسم انتساب نزديکی اينجانب به جناب آقای هاشمی رفسنجانی را ديگر از کجا آورده ايد؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


«پاسخی به آقای عباس سليمی نمين، رئيس مرکز مطالعات و تدوين تاريخ معاصر ايران»

جناب آقای عباس سليمی نمين
مرقومه مرسوله جنابعالی به آقای هاشمی رفسنجانی (۱) و بيان و تشريح ضعف و نقص و ايرادات ايشان در تمشیّت امور و مسئوليت های محوله فرصت داوری مغتنمی را برای صاحب نظران و علاقه مندان به تحولات سياسی ۳۰ سال گذشته ايران فراهم کرد تا ابعاد شخصيتی و زوايای ديگری از سبک و سلوک سياسی رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام را مورد ارزيابی قرار دهند.
قطعاً به همان اندازه که جناب آقای هاشمی رفسنجانی از اين حق مسلم برخوردارند تا به سهم خود پاسخگوی ادعاها و انتقادات مطروحه در مرقومه جنابعالی باشند به همان اندازه نيز به ديگران اين حق را خواهيد داد تا به قدر سهم و بضاعت خود نکات مطرح شده در وجيزيه جنابعالی را مورد نقد و تحليل قرار دهند.
با فرض بداهت پذيرش چنان حقی و با عنايت به آنکه در دو قسمت از نامه خود به تلويح و تصريح استناد به تحريرات اينجانب و هم سوئی آن تحريرات با انتسابات تان به منش سياسی جناب هاشمی کرده ايد، جسارتاً تذکر نکاتی را جهت تنوير هر چه بهتر و بيشتر دعاوی جنابعالی لازم الاداء می دانم.
جنابعالی در قسمتی از نامه خود با استناد به مقاله منتشره اينجانب در روزنامه اعتماد ملی (۲) متذکر شده ايد:

متأسفانه برخی نزديکان حضرتعالی (!) برای فائق آمدن بر حساسيت‌های مردم نسبت به مناسبات تأمل‌برانگيز اقتصادی تلاش کردند جامعه را به گونه ديگری تقسيم‌بندی کنند. تفکيک جامعه به دو قشر سنتی و مدرن، تدبير خطرآفرين ديگری بود که در واقع بار ارزشی به آرای طبقات مختلف جامعه می‌داد. مروجان اين دسته‌بندی با تکيه بر اين امر که در گذشته تاريخی، بين شمال و جنوب تهران تنفری عميق وجود داشته تصور نمودند اکنون می‌توانند از آن برای درگير ساختن طبقات اجتماعی بهره گيرند. برای نمونه روزنامه اعتماد ملی در اين زمينه نوشت: «با توجه به جغرافيای سياسی و اقتصادی تهران و با عنايت به اين‌که کانون نا‌آرامی‌های فعلی در تهران عمدتاً ناظر بر مناطق مرکزی و شمالی اين شهر است به خوبی می‌توان ماهيت شمال ‌شهری- جنوب شهری اين ناآرامی‌ها را رديابی کرد. اين نزاع طبقه متوسط و مدعی مدرنيته با هیأت حاکمه‌ای است که نمايندگی طبقات سنتی را عهده‌داری می‌کند. نزاعی با دو خرده فرهنگ کاملاً متفاوت و بعضاً متنافر. طبقه سنتی که روستاييان بخشی از آنند و جامعه فقرا و محرومان شهرها و حاشيه شهرها در کنار طبقات مذهبی درون شهری را نيز شامل می‌شود» (ماهيت اتفاقات در تهران، روزنامه اعتماد ملی، داريوش سجّادی ۳۰/۳/۸۸)
اين دسته‌بندی که در بطن خود به بی‌اساسی بحث تخلف در انتخابات کاملاً واقف است سعی دارد با ازرش گذاری بر آرای طبقات مختلف به نوعی انفعال را در جريان اکثريت رقم بزند. بلاشک اين نوع تبليغات ريشه در نگاه اشرافيت دارد. اگر کسی نتوانسته به هر دليل ثروتی را برای خود رقم بزند، براساس چه معياری می‌توانيم رأی او را نازل و بی‌ارزش تلقی کرده و در مقابل آرای طبقه مرفه جامعه را کيفی‌تر قلمداد کنيم. اين همان تفکر منسوخ شده در انگليس به عنوان پايگاه نظام سرمايه‌داری در قرن هجده و نوزده است. در گذشته در اين کشور اگر کسی ميزان مشخصی پول نداشت نمی‌توانست رأی دهد. به عبارت ديگر رأی صاحبان سرمايه برای اداره جامعه سرمايه‌داری ملاک بود و آرای اقشار محروم و ضعيف جامعه اصولاً به حساب نمی‌آمد.

همچنانکه در فراز ديگری از اين مرقومه با انتقاد از جدی گرفته نشدن چرخش قدرت توسط آقای رفسنجانی تقرير فرموده ايد:

قطعاً به خاطر داريد که برای اولين بار در هشتم آبان سال ۷۳ يعنی نزديک به سه سال به پايان رياست‌جمهوری دور دوم حضرتعالی، آقای عطاءالله مهاجرانی معاون حقوقی و پارلمانی‌تان بحث تغيير قانون اساسی به منظور بهره‌مندی بيشتر از توانمنديهای شما را مطرح ساخت. ايشان در مصاحبه با روزنامه انگليسی زبان «ايران نيوز» محدوديت قانون اساسی در مورد عدم امکان حضور مستمر بيش از دو دوره شخصيت هائی چون شما در مسند قوه مجريه را غيراصولی اعلام داشته و خواهان رفع اين مانع قانونی شد. (کيهان هوايی، شماره ۱۱۰۶، ۱۸ آبان ۱۳۶۳) ... جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی! قطعاً از ياد نبرده‌ايد که رهبری انقلاب برای جلوگيری از زياده‌خواهی اطرافيان حضرتعالی ناگزير شدند سه بار مخالفت خود را به صراحت اعلام دارند. آخرين بار ايشان ناگزير شدند در سفری استانی (اروميه) در اين زمينه موضعگيری کنند: «رئيس‌جمهوری محترم، حقاً و انصافاً عمر و زندگی خود را چه پيش از انقلاب و چه بعد از آن وقف اسلام کرده و در تمامی مسئوليتهای سنگينی که تاکنون برعهده داشته، منشاء خدمات بزرگ و ارزنده‌ای بوده‌اند و بی‌ترديد بعد از پايان دوره رياست‌جمهوری نيز در مسئوليتهای بزرگ ديگری که برعهده می‌گيرند وجود ايشان برای نظام اسلامی و انقلاب و کشور بسيار نافع و ارزشمند خواهد بود.» (کيهان هوايی، ۳۱ شهريور ۱۳۷۵)

جناب آقای سليمی نمين
اينجانب صادقانه جنابعالی را به چالش می کشم که از کجای مقاله «ماهيت اتفاقات تهران» به چنين حجتی رسيديد که قصد نگارنده القای دانی بودن آرای شهروندان فقير در مقابل آرای شهروندان مُنعم بوده؟
بر اساس کدام ادلـّه به صرافت نگاه ارزش داورانه نگارنده مبنی بر«ارجحيت ذاتی اشراف بر مسکينان» واقف شده ايد؟
جز قياس بنفس کردن چگونه می توان چنين استنباطی از چنان مقاله ای را موجه دانست؟
از کجای آن مقاله چنين مستفاد می شود که نگارنده فقر مالی را مترادف و هم خانواده با فقر فرهنگی تعريف کرده؟

جناب آقای سليمی نمين
جنابعالی با استناد به مقاله «ماهيت اتفاقات تهران» مدعی شده ايد که:
«مروجان دسته‌بندی مدرن و سنتی با تکيه بر اين امر که در گذشته تاريخی، بين شمال و جنوب تهران تنفری عميق وجود داشته تصور نمودند اکنون می‌توانند از آن برای درگير ساختن طبقات اجتماعی بهره گيرند»

اين در حالی است که اينجانب به وضوح يک هفته بعد از انتشار مقاله «ماهيت اتفاقات در تهران» که متاسفانه همين مقاله نيز بصورت کامل در روزنامه اعتماد ملی منتشر نشد، ذيل بخش سوم مقاله «تغار شکسته تهران» (۳) اذعان داشته ام:

«جبر طبيعت در حالی تهران را از حيث اکوسيستم مبدل به دو قطبی «تهران خوشبخت» و «تهران مسکين» کرده که شهروندان ساکن آن نيز بالتبع به دو گونه جغرافيائی و طبقاتی و با دو خرده فرهنگ رفتاری و هنجاری کاملاً متفاوت تقسيم شده اند. شمال تهران به اعتبار خوش آب و هوائی و مرتفع بودن به مرور مُبدل به اعيان نشينی با خرده فرهنگ عمدتاً متمايل به اطوار غربی شده تا جائی که در ذهنيت و ضمير ساکنين اين منطقه از شهر، ارتفاع جغرافيائی مترادف با ارتقا فرهنگی نيز شده اين در حالی است که جنوب فقير، کانون استقرار طبقات کم درآمدی است که از طريق پناه بردن به دين و آداب دينی «در مقام يگانه تمّول خود» فقر مادی شان را توجيه و تحمل می کنند... در ايران، اغنيا فقر مادی را ناشی از فقر فرهنگی دانسته و دين و دين ورزی را نماد فقر وعقب ماندگی طبقات فقير فرض می کنند و بالتبع ازطريق دهان کجی به نُرم ها و آداب مذهبی می کوشند با هر اندازه تشبث به اطوار و شمّا و اداهای غربی، فخرفروشانه خود را طبقه برتر و فاضل جامعه معرفی کنند. متقابلاً جامعه فرودست و فقير تهران، تمّول را دال بر دزدی فرض کرده و اغنيا را سارقين فرهنگ و فرصت و امکان زندگی سعادتمند خود دانسته و می دانند ... تهران خوشبخت با چنين مختصاتی به اعتبار رنگ و لعاب و شادابی و تنوع و تجملش در کنار تهران مسکين و سياه و سفيد، به مرور از آن درجه از قابليت اغوا و فريبندگی برخوردار شده تا بتواند کسر بزرگی از شهروندان و سياستمداران را دچار اين فريب کند که صدای «تهران خوشبخت» را صدای ايران تلقی کنند.صدائی که توانسته بود تهرانيان مرکز و شمال شهر را همراه با بخش موثری از نخبگان سياسی فعال در انتخابات، در اين تصور و توهم راسخ کند که «همه جای ايران، هم صدای من است»!

جناب آقای سليمی نمين
جنابعالی در حالی نگارنده را متهم به برخورداری از نگاه طبقاتی و ارجحيت آرای طبقات مدرن بر طبقات سنتی کرده ايد که ذيل مقاله «تغار شکسته تهران» به صراحت اصلاح طلبان مدعی تقلب در انتخابات ۲۲ خرداد را مورد شماتت قرار داده ام که قبل از کميت آرای نامزد مطمح نظرشان قائل به کيفيت و ارجحيت کيفيت آرای مهندس موسوی شده اند:

«انتخابات ۲۲ خرداد نقطه عطفی در تاريخ سی ساله جمهوری اسلامی است که برای نخستين بار اصلاح طلبانی را که سالها در خط اول مخالفت با نظريه تئوکراسی، سنگربان دمکراسی ايرانی بودند اينک بصورتی اعلام نشده جايگزين محافظه کاران کرده است ... ظرافت پنهان در آرای ۱۳ ميليونی موسوی و يا ظرافت پنهان در تفسير آرای ۱۳ ميليونی موسوی، مصادره به مطلوب کردن کيفيت اين آرا در قاعده دمکراسی است.
بنابر چنين مصادره ای ۱۳ ميليون رای موسوی واقعيت دارد اما مهم تر از آن اين است که اين آرا حقانيت هم دارد ... بدين معنا که ولو با فرض آنکه محمود احمدی نژاد با هر لطائف الحیّلی توانسته خود را برخوردار از رای اکثريتی جامعه ايران کند اما در توزين دمکراسی، آرای ۱۳ ميليونی موسوی به اعتبار اتکای آن بر تدبير و مصلحت سنجی و پشتوانه نظرات تخصصی نخبگان و طبقات بالای جامعه برخوردار از حقانيت نيز می باشد که همان حقانيت وزن آرای موسوی را سنگين تر از آرای ۲۴ ميليونی احمدی نژاد می کند.
عصاره اين منطق ناظر بر برتری دمکراسی کيفی بر دمکراسی کمّی است»

جناب آقای سليمی نمين
اينجانب مسئوليتی در قبال عملکرد و مواضع و اظهارات آقای رفسنجانی نداشته اما قطعاً می پذيريد که در خوردن نان و ماست خود مُحقم! اينکه جناب آقای رفسنجانی قائل به تفوق ذاتی و ماهيتی طبقات مدرن بر طبقات سنتی است ادعائی است که صدق و کذب آن بر عهده شخص ايشان است اما حرف اينجانب حرف جديدی نيست. نگارنده اساساً اعتقادی به وجود طبقه مدرن در ايران ندارد و اين لفظ را همواره از سر تسامح به کار برده و می برم. کمااينکه ۶ سال پيش تر، ذيل مقاله «ارزيابی اجمالی از انتخابات مجلس هفتم» (۴) منتشره در نشريه آفتاب جناب عيسی سحرخيز صراحتاً بر اين نکته ابرام ورزيده بودم که:

« بدنبال سياست های رفُرميستی محمد رضا پهلوی در عرصه کشاورزی، قشر وسيعی از طيف کشاورز ايرانی ضمن از دست دادن پيشه سنتی خود سرازير بسوی شهرهای ايران و بخصوص تهران بعنوان قطب تجمع سرمايه شدند. ليکن بدليل بافت غلط اقتصادی، اين طيف نتوانست در قشربندی اجتماعی مقام و منزلت مورد رضايت و شأن خود را کسب کند و در حاشيه کلان شهر تهران و ديگر مراکز استان مُبدل به شهروندانی محروم در لايه های فقير نشين شد. اما محروميت مالی اين قشر دليلی موجّه بر محروميت از حقوق شهروندی شان نبود ... از سوی ديگر بر خلاف شيوه تکوين آريستوکراسی اروپائی، جامعه ايرانی در طول تاريخ خود بدليل رشد معيوب و بعضاً نامشروع آريستوکراسی از امکان برخوردار شدن از طبقه اصيل اشرافزاده محروم ماند. طبقه بظاهر مدرن ايران جز بصفت ظاهر در تحليل نهائی تفاوت بارزی با طبقه فرو دست و روستائی ايران ندارد. عقلگرائی ، احساس فرديت مدرن، خود باوری، مسئوليت پذيری و استقلال فکر، نرم افزارهای تعريف شده وعام و استانداردی برای طبقه مدرن و بعضاً متوسطند اما در ايران با تکيه بر رانت نفت اين تنها سخت افزار های مورد نياز طبقه متوسط و جامعه مدرن است که نصب و تعبيه شده اند. تعدد دانشگاه ها، رشد کمی دانشجو و استاد، بوروکراسی فلج، ساختمانهای لوکس، کامپيوتر و موبايل و مرسدس بنز ظواهر سخت افزاری جامعه بظاهر مدرن ايران است که به مدد ثروت سرشار نفت باعث خود فريبی جامعه شهری ايران شد و قشری را در کلان شهرهای ايران بوجود آورده که بدون برخورداری از ظرفيت های توسعه يافتگی ذهنی، تنها تخيلی از خود و کشور خود ساخته اند که فاقد موجوديت بيرونی است. درد ها و شادی های اين طبقه دردها و شادی هائی مجازی است! دنيای شان بشدت برای دنيای مردم عادی و واقعيت ايران ناشناخته است. دنيای ايشان دنيائی است بشدت رُمانتيک. ايران واقعی را نمی بينند يا نمی خواهند ببينند و يا نمی توانند ببينند و تنها آن بخشی از ايران را می بينند که دوست دارند ببينند!
با اين تعبير اساساً جامعه ايران را بايد جامعه ای فاقد طبقه مدرن و بعضاً متوسط دانست. لذا شکاف اصلی در ساختار اجتماعی ايران را برخلاف ظاهر که شکاف ميان سنت و مدرنيته تلقی می شود، بايد شکاف ميان روستائی ـ روستائی يا بتعبيری سنت با سنت بشمار آورد. با اين تمايز که بخشی از اين روستائيان همان صمدآقاهائی هستند که با پذيرش اصل روستائی بودن شان از هويت و شخصيت فردی و اجتماعی خود شرمنده نيستند و بخش دوم روستائيان بزک شده و خود باقرزاده بينانی اند که با شرمندگی از پيشينه روستائی شان ضمن تعمد در بفراموشی سپردن هويت سنتی خود، اصرار زائيد الوصفی در گريم خود بعنوان شهروندان متمدن عصر جديد دارند.
تنها وجه مشترک اين دو طبقه «موجوديت جمهوری اسلامی است با اين تفاوت که نسل و طبقه صمد ها می دانند که چه «می خواهند» و آن جمهوری اسلامی است و نسل و طبقه باقرزاده ها نيز می دانند چه «نمی خواهند» و آن هم جمهوری اسلامی است!

جناب آقای سليمی نمين
مزيد اطلاع جنابعالی معروض می دارد، انتساب اتهام «سفله انگاری ذاتی اقشار فقير و اعتبار کيفی آرای طبقات مدرن و مرفه» به نگارنده در حالی از سوی جنابعالی مطرح شده که تصادفاً چهار سال پيش و در ابتدای آغاز دور نخست رياست جمهوری آقای احمدی نژاد طی مصاحبه با جناب آقای بهزاد نبوی عضو ارشد سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی با جمله ای معترضه از ايشان پرسيدم:
چرا جنابعالی در تشريح دلائل پيروزی احمدی نژاد در انتخابات رياست جمهوری با لحن تحقير و طعنه پيروزی ايشان را پيروزی اقشار حاشيه نشين بر متن جامعه عنوان کرديد و فيض الله عرب سرخی عضو ديگر سازمان بعد از شکست اصلاح طلبان در انتخابات دور نُهم، سازمان مجاهدين را سازمانی نخبه گرا معرفی کرد در حالی که
سازمان مجاهدين از ابتدای تاسيس، خود را ذيل جناح چپ انقلاب اسلامی تعريف کرده چپی که مشخصه اصلی آن در تمامی جهان اتکايش بر اقشار محروم و کارگری می باشد ... آيا چنين تغيير لحن و تحقير شما نسبت به اقبال توده های محروم و تهيدست به احمدی نژاد را بايد يک تجديد نظر طلبی در مواضع سازمان تلقی کرد؟
هر چند ايشان نيز در پاسخ کماکان سازمان را بر صراط قبلی خود استوار معرفی کرد و اذعان داشت:

«سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی ايران کماکان به ديدگاه های عدالت خواهانه در کنار مواضع جمهوری خواهانه و آزادی طلبانه اش متعهد است» (۵)

جناب آقای سليمی نمين
صرف نظر از صحت يا سقم داعيه جنابعالی مبنی بر نگاه ارزشی نگارنده به طبقات مختلف جامعه و تلاش جهت به نزاع کشاندن اين طبقات، می توانم از جنابعالی بپرسم انتساب نزديکی اينجانب به جناب آقای هاشمی رفسنجانی را ديگر از کجا آورده ايد؟

«سليمی نمين: متأسفانه برخی نزديکان حضرتعالی (!) برای فائق آمدن بر حساسيت‌های مردم نسبت به مناسبات تأمل‌برانگيز اقتصادی تلاش کردند جامعه را به گونه ديگری تقسيم‌بندی کنند.»

اينجانب ضمن احترام به شخصيت جناب آقای هاشمی رفسنجانی تاکنون در حافظه خود بيآد نمی آورم که در هيچکدام از مواضع يا تحريرات خود جز نقد، قرابتی به ايشان ابراز کرده باشم.

جناب آقای سليمی نمين
مزيد اطلاع تان معروض می دارد آن بخش از اظهارات جناب آقای عطاالله مهاجرانی مبنی بر تغيير قاتون اساسی جمهوری اسلامی جهت امکان رياست جمهوری دور سوم هاشمی که جنابعالی طی نامه خود خطاب به ايشان بدان استناد کرده ايد ناظر بر مصاحبه اينجانب در سال ۷۳ با آقای مهاجرانی بود و از آنجا که شخصاً انجام دهنده آن مصاحبه در دوران حضورم در روزنامه ايران نيوز بوده و با توجه به بازتاب گسترده آن مصاحبه در فضای سياسی آن موقع ايران با وسواس هر چه بيشتر پی گير واکنش محتمل آقای رفسنجانی بودم.
اين وسواس تا حدی بود که ۶ سال بعد که روزنامه کيهان با مطرح شدن بحث تغيير قانون اساسی بمنظور افزايش اختيارات رئيس جمهور خاتمی، اشاره مجددی به آن مصاحبه کرد و ذيل مقاله «تکرار يک اشتباه» تلويحاً اذعان بر رضايت آقای رفسنجانی جهت تغيير قانون اساسی بمنظور امکان حضور مجدداش در مصدر رياست جمهوری کرد و متعاقباً مسئول دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز با انتشار نامه ای رسمی صراحتاً اعلام کرد:

«متاسفانه نگارش مطلب (مقاله تکرار يک اشتباه) به گونه ای است که گوئی جناب آقای هاشمی رفسنجانی نيز با تغيير قانون اساسی موافق بوده اند که اين خود «ظلم به تاريخ» است ... در اين مورد خاص چون احساس می شود «از يک واقعيت مهم تاريخی غفلت شده» (؟) و با ناديده گرفتن موضع اصولی و در عين حال حساس رئيس جمهوری سابق ، متاسفانه تاکنون قلب واقعيت صورت گرفته است ... حقيقت اين است که با شروع نخستين زمزمه های پيشنهاد اين موضوع حتی در محافل خصوصی ، آيت الله هاشمی رفسنجانی در جلسه ای که در محضر مقام معظم رهبری بودند با ابراز نگرانی از طرح اين موضوع صراحتاً خدمت ايشان سخنانی با اين مضمون گفتند که :
اگر قانون اساسی نيز به هر دليل تغيير يابد اينجانب مطمئناً نامزد انتخابات رياست جمهوری نخواهم شد زيرا اين کار (تغيير قانون اساسی) خلاف اهداف و انگيزه های مقدس مبارزات مان با حکومت شاهنشاهی و تداعی کننده حکومت مادام العمری است. بعلاوه حتی طرح اين پيشنهاد نيز توهين به ديگران بوده و معنی آن اين است که فرد ديگری در ايران قابليت تصدی اين مسئوليت را ندارد. همچنين اگر به اسناد مکتوب و صوتی و متون خبری آن زمان مراجعه شود، آقای هاشمی رفسنجانی پس از اين اظهارات که در محضر مقام معظم رهبری داشته اند در فرصتهای مختلف و برخی از سخنرانی ها و مصاحبه های مطبوعاتی و خبری آنزمان موضع روشن و صريح و قاطع خود در مخالفت با تغيير در قانون اساسی را اعلام کرده و آنرا مخالف روند دموکراسی و اهداف و ارزش های نظام مردمی جمهوری اسلامی ايران دانستند»

بعد از اين مراودات بود که اينجانب طی مقاله «ظلم زدائی از تاريخ» در مورخه ۱۵ آذر ۷۹ به صراحت اعلام داشتم:

نکته حائز اهميت در عرصه مجادلات کلامی و نوشتاریِ طرح ابقای هاشمی، سکوت توأم با رضايت شخص هاشمی در خصوص اين پيشنهاد (تغيير قانون اساسی) تا قبل از اظهار نظر مستقيم رهبر انقلاب بود و بلافاصله پس از مخالفت صريح رهبری، هاشمی نيز سکوت خود را شکست و علی الظاهر با اين پيشنهاد به مخالفت پرداخت. لذا بواسطه توضيحات اخير مسئول دفتر آقای هاشمی رفسنجانی و از باب «ظلم زدائی از تاريخ»! ارزيابی مجدد رويداد مزبور خالی از فايده نيست.
اولاً ، اينکه مسئول دفتر آقای هاشمی رفسنجانی مخالفت رئيس جمهور سابق با پيشنهاد معاونت حقوقی ـ پارلمانی خود را مستند به اعلام کراهت از چنين تغييری در محضر رهبر انقلاب طی نشست خصوصی شان و پيش از علنی شدن اين بحث در عرصه عمومی کرده و حتی امتناع خود را در صورت چنين تغييری در قانون اساسی از کانديدای رياست جمهوری شدن را به آيت الله خامنه ای اعلام نموده اند، قبل از آنکه ظلم زدائی از تاريخ باشد خود ظلمی مضاعف به تاريخ است !
فحوای کلام فوق اذعان بر آن دارد که آيت الله خامنه ای مؤيد چنين تغييری بوده و هاشمی در مقام مجاب کردن ايشان بواسطه مضر بودن چنين تغييری در قانون اساسی قرار داشته است! اين در حالی است که آيت الله خامنه ای صريحاً مخالفت خود با اين پيشنهاد را در عرصه علنی جامعه و در همان ايام اعلام کرده بود.
ثانياً ، عطاالله مهاجرانی پيشنهاد خود را طی يک مصاحبه علنی مطرح کرده و اين نظر را در سپهر عمومی جامعه به نقد گذاشت . لذا منطقاً اين توقع نيز از هاشمی می رفته که شوق يا کراهت خود نسبت به اين پيشنهاد را مانند معاون شان صراحتـــاً و شفاف به اطلاع شــهروندان می رسانده و در اين ميان التجاء به رهبر انقلاب فاقد موضوعيت بنظر می رسد.
از آنجا که اين نخستين بار است که خبر مخالفت ايشان با طرح تغيير قانون اساسی در خلوت با رهبر انقلاب منتشر می شود، منطقاً ديگر نبايد دلنگرانِ «غفلت از يک واقعيت مهم تاريخی» بود. واقعيتی که تا ديروز مکتوم نگاه داشته شده بود تا زمان مستوری جائی در «واقعيات مهم تاريخی» ندارد.
البته اين توقع نيز از مسئولين دفتر آيت الله خامنه ای می رود تا اين «واقعيت مهم تاريخی» را که ظاهراً تاکنون مورد بی مهری واقع گرديده ! تنفيذ فرمايند.
ثالثاً ، ارجاع مخاطب به اسناد مکتوب و صوتی و متون خبری آن زمان جهت احصاء مواضع روشن و صريح و قاطع هاشمی رفسنجانی در مخالفت با تغيير قانون اساسی «بعد از» نشست با رهبر انقلاب ، ارجاعی بی فايده است.
واقعيت آنست که تا پيش از مخالفت صريح آيت الله خامنه ای، هاشمی رفسنجانی نفياً و يا اثباتاً کوچکترين موضعی در اين خصوص حداقل در سپهر عمومی جامعه از خود بروز نداد ... علاقه مندان بی جهت وقت خود را صرف يافتن موضع ايشان در اين خصوص (تا قبل از مخالفت رهبر انقلاب) در آرشيو رسانه های ديداری، شنيداری و مکتوب اتلاف ننمايند. (۶)

جناب آقای سليمی نمين
اينجانب چگونه از سوی جنابعالی منسوب به نزديکی با آقای هاشمی رفسنجانی شده ام که علاوه بر مستندات فوق، در دوران رياست جمهوری ايشان بعد از آنکه روزنامه سلام سلسله گزارش هائی تحت عنوان «چرا در نماز جمعه شرکت نمی کنيد» را منتشر کرد ذيل يکی از شماره های آن گزارش به صراحت نوشتم:

من در نماز جمعه شرکت نمی کنم چون (محافظه کاران آن روز) از تريبون نماز جمعه (برخلاف اصولگرايان امروز) شعار می دهند: مخالف هاشمی، مخالف رهبر است ـ مخالف رهبری، دشمن پيغمبر است!
من در نماز جمعه شرکت نمی کنم چون مخالف هاشمی ام و برای مخالفت خود، مسلح به انتقادهائی از ايشان بوده و هستم که آن انتقادات می تواند موجه يا ناموجه باشد اما اگر قرار باشد صرف مخالفت با هاشمی بمعنای مخالفت با رهبری و نظام و دين و ايمان و اسلام نمازگزار باشد، گناه عدم حضور در چنان نماز جمعه ای را بر ثوابش مُرجح می دانم.

جناب آقای سليمی نمين
هر چند انگيزه نگارنده از ارائه مستندات فوق به چالش کشيدن ادعای جنابعالی مبنی بر قرابت نويسنده مقاله «ماهيت اتفاقات تهران» با سنت و سلوک عملی و نظری جناب آقای هاشمی رفسنجانی بود اما در پايان مايلم توجه جنابعالی را به يک نکته حائز اهميت جلب نمايم.
باروخ اسپينوزا فيلسوف سرشناس هلندی، معتقد بود که «نفــّی کردن، خود نوعی تعیُــّن بخشيدن است». هر چند نيت اسپينوزا ناظر بر عنصر نفی شده است و «نفس نفی» را بنوعی متضمن تعیـُـّن بخشيدن و برسميت شناختن عنصر نفی شده می داند اما اينجانب سوای آن معتقدم در «عمل نفی» خواسته يا ناخواسته عنصر نافی نيز قهراً يا عمداً در حال تعیـُـّن بخشيدن به خود نيز می شود!
خواسته يا ناخواسته نفس اين مراوده نيز به آن درجه از استعداد برخوردار است تا بتواند به مخاطب، نامجوئی فرصت طلبانه را متبادر به ذهن کند. اما صرف نظر از نيت خوانی مستور در خطوط ميانی اين سطور يک واقعيت را نبايد و نمی توان کتمان کرد و آن اينکه مرقومه جنابعالی به هاشمی رفسنجانی بمجرد انتشار در سپهر علنی جامعه در تاريخ مکتوبات سياسی ايران وارد و ثبت و ضبط شد. طبيعی است با توجه به ماندگاری چنين اسنادی در حافظه رسانه ای کشور، پالايش و موثق کردن محفوظات تاريخی از ناصوابی های محتمل ضرورتی غير قابل کتمان است.
اما به همان اندازه که نگارنده سهمی جز «قلمداری خُرد» از مجموعه قلمداران کشور برای خود قائل نيست اما به همان نسبت نمی تواند علی رغم همه انتقادات موجه يا ناموجه وارده به آقای هاشمی رفسنجانی، مُنکر شأنيت و وزانت و قدمت و حرمت ايشان در تاريخ تحولات سياسی پنجاه سال اخير ايران باشد.
صرف نظر از فرم و محتوای اغتشاشات بعد از انتخابات ۲۲ خرداد و چيستی و چرائی و کجائی جايگاه هاشمی در آن ناآرامی ها نمی توان و نبايد نوع مواجهه کسری از اصولگرايان با هاشمی و ايضاً موسوی و خاتمی و کروبی را به چالش نکشيد.
هر چند جنابعالی خود را مصون از چنان مواجهه بظاهر اصولگرايانه ای قرار داده ايد اما قطعاً نمی توانيد منکر اصرار «جـَمَليزه» کردن تحولات بعد از انتخابات ۲۲ خرداد توسط بخش های موثری از اصولگرايان باشيد.
اصراری که ايشان حتی به لوازم آن نيز مُـقیـّد نيستند و برخلاف جمل که علی (ع) علی رغم شکست دشمنان حُرمت عايشه را به اعتبار نسب اش با رسول الله نگاه داشت، ايشان هنوز جنگ خودخوانده خود را آغاز نکرده همه حرمت ها را شکسته اند.
طبعاً می پذيريد توسل به قرينه سازی تاريخی جهت فهم تحولات معاصر امری جدلی الطرفين است و هاشمی و متحدانش را متقابلاً از اين فرصت برخوردار خواهد کرد تا انگاره سازی رقيب با جنگ «جمل» را از طريق توسل به جنگ «صفين» پاسخ دهند و احمدی نژاد و اصرار متحدين اش در معرفی وی به عنوان معجزه هزاره سوم و احياگر گفتمان امام و انقلاب را «قرآن بر سر نيزه ای» معرفی کنند و علی گونه فرياد زنند:
قرآن ناطق منم!
صحابی خاص امام منم!
معتمد امام منم!
فرزند فاضل امام منم!
دولت خدمتگذار امام منم!
ادعاهائی که بغايت برخوردار از صحت و واقعيت است. اما لزوماً هر واقعيتی برخوردار از مصلحت نيست و نه با طلحه و زبير معرفی کردن ياران امام می توان راه برون رفتی از بحران موجود يافت و نه با معاويه خواندن رقبای ايشان در جبهه مخالف.
مرضی الطرفين ترين راه برون رفت از بحران تأسی به گوشزد رهبری نظام است که کليت مجادلات بوجود آمده را اختلافی خانوادگی نزد فرزندان انقلاب توصيف کرد که نبايد برای يک اشتباه فرزندان خانواده را طرد کرد.

داريوش سجّادی
۱۵/مرداد/۸۸
dariushsajjadi@yahoo.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خلاصه ای از اين مقاله تحت عنوان «اختلافات خانوادگی فرزندان انقلاب» در روزنامه اعتماد ملی مورخ ۱۷/مرداد/۸۸ منتشر شده است

پانوشت و مقالات مرتبط:
۱ـ پاسخ سليمی نمين به نامه انتخاباتی هاشمی رفسنجانی ـ خبرگزاری فارس:
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8805130661
۲ـ ماهيت اتفاقات در تهران، روزنامه اعتماد ملی، داريوش سجّادی ۳۰/۳/۸۸
http://www.sokhan.info/Farsi/Tehran.htm
۳ـ تغار شکسته تهران ـ قسمت سوم:
http://www.sokhan.info/Farsi/Taghar3.htm
۴ـ صمد و عين الله ـ ارزيابی اجمالی از انتخابات مجلس هفتم:
http://www.sokhan.info/Farsi/Samad.htm
۵ـ مصاحبه با بهزاد نبوی ـ تلويزيون هما:
http://news.gooya.com/columnists/archives/038888.php
۶ـ ظلم زدائی از تاريخ:
http://www.sokhan.info/Farsi/Zolmzodaei.htm

مقالات مرتبط:
بحران اعتماد:
http://www.sokhan.info/Farsi/Betemad.htm
بحران عدم اعتماد بنفس:
http://www.sokhan.info/Farsi/BohranE.htm
حصار در حصار:
http://www.sokhan.info/Farsi/Hesar.htm


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016