خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 اسفند» آئینهوند در گفتگو با مهر: درآمد نگارش مقاله بیشتر از تألیف است3 اسفند» بهمن فرزانه و ترانه عليدوستی در مرحلهی دوم جايزهی کتاب فصل، ايسنا 20 دی» "سيب و سرباز" خسرو ناقد مجوز گرفت، ايلنا 14 دی» ۲۰ كتاب پرفروش جهان در سال ۲۰۱۱ 8 دی» مدیر نشر ثالث در گفتگو با مهر: مشکلات اقتصادی بزرگترین مانع حرفه کتابفروشی
بخوانید!
27 اسفند » فراز و فرودهای سینمای ایران در سال ۹۰، دویچه وله
27 اسفند » از هرات تا تهران؛ زندگی روزمره افغانهای مهاجر در ایران، راذیو زمانه 27 اسفند » علیرضا زرگر: وظیفه دولت این نیست که تنها زیر تابوت نویسندگان را بگیرد، مهر 27 اسفند » جرج کلونی بازداشت شد، مهر 27 اسفند » نوجوانان سالم شادترند، ایرنا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از هرات تا تهران؛ زندگی روزمره افغانهای مهاجر در ایران، راذیو زمانهبرنامه رادیویی «با همسایگان» درباره رمان «از هرات تا تهران» در گفتو گو با محسن نکومنش فرد، نویسنده شهزاده سمرقندی شهزاده سمرقندی - با اینکه بهار آمده و طبیعت تازه شده، اما فرارسیدن بهار به آن معنا نیست که همه مشکلات حل شده است. بعضی مشکلات همچنان سرجایشان هست و این امر برخی از موضوعها را تکراری میکند؛ مثل مهاجرت. مهاجرت یک موضوع کلی و پیش پا افتاده است، بهخصوص در نظر آنهایی که خارج از کشورشان بهسر میبرند. اما این به آن معنا نیست که این موضوع مهم نباشد. مهاجرت یکی از مهمترین موضوعهاییست که در همه جا وجود دارد. با اینکه این موضوع تکراریست، اما میهمان تازهای داریم. حتماً بسیاری از شما با محسن نکومنش فرد، نویسنده مقیم سوئد آشنایی دارید. نویسندهای که دو رمان در موضوع مهاجرت نوشته است. رمان اول او «دوردستهای مبهم» و رمان دومش «از هرات تا تهران» نام دارد. در هر دو این رمانها نویسنده مهاجر بودن را زیر ذرهبین قرار میدهد. وقت زیادی نداریم که این رمانها را مورد بررسی قرار دهیم. اما میتوانید نظر شهرنوش پارسیپور را درباره رمان اول نکومنش فرد در سایت قدیم زمانه بخوانید که با عنوان «دوردستهای مبهم»، شرح احوال ایرانی مهاجر منتشر شده است. محسن نکومنش فرد - موضوع مهاجرت فکر نمیکنم چیزی باشد که به این راحتی حل شود. تا وقتی که مهاجر و مهاجرت هست، موضوع و مشکلات مهاجرت وجود دارد. شاید علت اینکه من بیشتر علاقه نشان دادهام یا بیشتر راجع به این مسئله نوشتهام و علاقمند بودم که بنویسم، این بوده که خودم مهاجر شدم. طبعاً اگر من هم در ایران بودم، اینقدر مسئله مهاجرت برایم حاد نمیشد. به تبع وقتی آمدم به سوئد که یک کشوریست که بههرحال رفتارشان با مهاجران بسیار متمدنانه است، ولی در عین حال در همین جامعه تبعیض هست، ظلم اتفاق میافتد، و وقتی که مسائل اقتصادی یا سیاسی پیش میآید،مطبوعات و وسائل ارتباط جمعی بههرحال مسئله مهاجران را بهدرستی پوشش نمیدهند و غیرعادلانه برخورد میکنند. این است که مسئله مهاجرت در کتاب اولم مسئلهای جدی بود و به آن پرداختم و سالها در ذهنم بود که به این مسئله بپردازم.
در کتاب دومم، «از هرات تا تهران» اما مسئله مهاجران افغان در ایران را مورد توجه قرار دادم. «از هرات تا تهران» رمان است و به وضعیت افغانها در ایران میپردازد. چرایش مشخص است، برای این که افغانها در ایران به صورت خیلی شدیدی مورد تبعیض و ستم واقع میشوند. مشخصاً از طرف حاکمیت و حتی متأسفانه از طرف بخش زیادی از مردم. موضوع عدالت هم موضوعی نیست که مرز بشناسد. حالا چون من ایرانی هستم، الزاماً نمیتوانم فقط به مسئله ستم به مهاجران ایرانی توجه کنم، بلکه عدالت مرز جغرافیایی نمیشناسد و برای من به شدت مسئلهای جدیست که افغانها در ایران به این صورت مورد ظلم و ستم واقع میشوند. در واقع مهاجران را به ایرانی و افغان و تاجیک جدا نمیکنید. مهاجر، به نظر شما مهاجر است، در یک جامعه دیگری قرار میگیرد، با فرهنگهایی که شاید تاریخ و ریشهای شبیه بههم و یا یکی داشته باشند، اما بازهم تفاوتها زیاد است. در واقع میخواهم از شما بپرسم به نظر شما با اینکه افغان ها فارسیزبان هستند و حتی خط فارسیـ عربی را هم میتوانند بخوانند، در مقایسه با تاجیکها که نمیتوانند بخوانند و خط سریلیک استفاده میکنند، چرا رابطهای که ایرانیها با افغانها دارند کمی نامهربانهتر است، نسبت به رابطهای که با تاجیکها دارند. این البته یک برداشت غالب است. نظر شما چیست در اینباره؟ راستش من نمیدانم در ایران چهقدر مهاجر تاجیک داریم. واقعاً اطلاع زیادی ندارم. ولی اینکه چرا مردم رفتارشان با افغانها ظالمانه و غیرعادلانه است، دلایل متعددی دارد. یک بخش از جامعه طبقه مرفه ایرانیست که هنوز در سودای آن ایران بزرگ و آن تمدن قدیم بهسر میبرد و فکر میکند ما زمانی امپراتوری بودیم و هنوز هم امپراتوری هستیم. البته این امپراتوری از نظر جغرافیایی افغانها را هم دربرمیگیرد. ولی در این افتخار ملی نوعی بیگانهستیزی وجود دارد که عمومیت دارد. این گروه از مردم گاهی حتی خودشان را از بقیه ملتها، و از اروپاییها هم برتر میدانند. این لایه اجتماعی با فرهنگ شدید ناسیونالیستی بهخصوص از اعراب و مسلمانها به طور کلی به شدت بیزاری دارد و فکر میکند اگر اسلام نبود، ما امپراتوریمان را هنوز هم حفظ میکردیم. یک بخش دیگر احتمالاً طبقه ضعیف جامعه است که افغانها را شاید رقیب کاری میداند و فکر میکند که اگر اینها نبودند، شاید بیکاری اینقدر در جامعه وجود نداشت.
یک بخش هم حاکمیت است که در آنجایی که به نفعش است از مسئله افغانها استفاده میکند، پول میگیرد از سازمان ملل و حتی در زمان جنگ ایران و عراق مهاجران افغان را تشویق میکرد که در جنگ هم شرکت کنند، بهعنوان اینکه این جنگ به اصطلاح فرامرزیست. ولی الان که مشکلات داخلی بیشتر شده، افغانها را بیش از پیش تحت فشار قرار میدهد. بعضی از فشارها و تبعیضها در واقع قوانین آپارتاید است که مثلاً اگر یک مرد افغان با یک زن ایرانی زندگی کند، آن زن حقوق اجتماعیاش را از دست میدهد، یا بچه این خانواده از حقوق اجتماعیاش محروم خواهد شد. اینگونه قوانین اصلاً با هیچیک از قوانین دنیای فعلی سازگاری ندارد. این است که نمیشود به اختصار گفت که دلایل این بیگانهستیزی چیست. بهخصوص نسبت به افغانها که همانطور که شما گفتید همزبان ما هستند و عمدتاً با این امید به ایران آمدهاند که زندگی راحتتری در پیش بگیرند، و خُب خیلی از مهاجران افغان در ایران کار میکنند و زندگی میکنند. بعضاً حتی راضی هستند، به خاطر این که شرایط در افغانستان آنقدر خراب است که با این وجود همه تبعیضات از زندگیشان در ایران راضی هستند. البته این رضایت نسبی به این معنا نیست که به آنها ظلم نمیشود و ظلم را متوجه نمیشوند. من بهخصوص در کتابم عمداً افرادی را انتخاب کردهام که تحصیلکرده و روشنفکرند. یک پزشک، یک نقاش و هنرمند و یک خانم دارم که او هم روشنفکر است. آنها مشخصاً تبعیض را به شدت احساس میکنند و از این مسئله رنج میبرند، به مراتب بیشتر از افراد معمولی که آنها هم در رمان حضور دارند. نمیدانم رفتار ایرانیها با تاجیکها چطور است، ولی بههرصورت مهمترین مسئله، مسئله فرهنگی و عدم آگاهی و شناخت است و متأسفانه حتی جامعه روشنفکری ما هم، یا به اصطلاح روشنفکران ما، چندان به این مسئله توجه نکردهاند و من حتی بعد از انتشار کتابم به افرادی برخورد کردم که ظاهراً عدالتطلب هستند، ولی باز هم از من انتقاد میکنند و سعی میکنند رفتار تبعیضآمیز و غیر انسانیمان با مهاجران افغان را توجیه کنند. من این استدلالها را نمیتوانم بپذیرم. یکی از نقدهایی که درباره کتاب «از هرات تا تهران» شده، این است که همانطور که خودتان اشاره کردید، شخصیتهای این کتاب در واقع افغانهای مهاجری هستند که تحصیلکرده و هنرمند و از طبقه متوسط به بالا هستند و در واقع مردم عادی نیستند. در حالیکه با شهروندان ایرانی وقتی اینها روبهرو میشوند و یا در شرایطی قرار میگیرند، افراد طبقه متوسط به پایین هستند و تحصیلکرده نیستند. این یکی از ایرادهایی بوده که از این کتاب گرفته شده. یعنی روشنفکر افغان را شما در مقابل مردم عادی ایرانی گذاشتهاید. این را چهطور توضیح میدهید؟
البته در این کتاب فقط به مردم عادی در ایران نپرداختم. ایرانیان نسبتاً روشنفکری هم در داستان حضور دارند. ایرانیانی هم هستند در داستان که با افغانها به خوبی برخورد میکنند و حتی یک افغان را به دامادی خودشان میپذیرند. یکی از ایراداتی که به کتاب گرفته شد، این بود که من رفتار غیرمنطقی ایرانیها را بیشتر به اشخاصی مثلاً حاجی بازاریها یا پولدارها نسبت دادهام. در این مورد این انتقاد را تا حدودی میپذیرم که متأسفانه باز از خوشبینیام ناشی شده که فکر میکردم بخش روشنفکر جامعه ما بهتر با این مسئله برخورد میکند. متأسفانه قبل از انتشار کتاب نمیدانستم که حتی بخشی از طبقه ظاهراً روشنفکر ما هم هنوز نتوانسته مسأله مهاجرت افغانها به ایران را هضم کند و سعی میکند در جهت توجیه رفتارهای تبعیضآمیز با مهاجران افغان صحبت کند یا قلم زند. منتها در این داستان افراد عادی افغان هم حضور دارند. اینطور نیست که در داستان مهاجران افغان فقط به اصطلاح روشنفکر و تحصیلکرده باشند. هستند افراد معمولی، کارگر، خانواده یک زن بیپناه، یک زن تنها که چندتا بچه دارد، شوهرش مرده و بچهاش مورد تجاوز قرار میگیرد. اینها بههرحال آدمهای عادی هستند و رویدادهای داستان بعضاً متأسفانه برآمده از حوادثیست که در جامعهی ما پیش آمده. تجربه شخصی شما داشتید؟ زمانی که در ایران به سر میبردید، با افغانهای مهاجر شما روبهرو بودید، آنها را دیدید و رابطهی خودتان با آنها چهطور بوده؟ بله. بخشی از داستانم از تجربیات شخصیام ناشی میشود. البته این کتاب رمان است و به اصطلاح عکسبرداری از واقعیت نیست. ولی تجربه داشتم. در جایی کار میکردم که کارگران افغان هم کار میکردند و من به چشم خودم دیدم و تجربه کردم که چهطور آنها مورد ستم و بیمهری و حتی توهین قرار میگرفتند، در حالی که کارشان را انجام میدادند. حتی وقتی که برای گرفتن حقوقشان میآمدند و صاحبکار حقوقشان را که میداد، گاهی اوقات حرفهای زشت هم میزد و متلک میگفت. این را تجربه کردم و این تجربه در جاهایی از کتاب هم انعکاس پیدا میکند، و خُب بخشهایی را هم بعداً از دیگران شنیدم یا بعضاً خودم ناظر بودم. Copyright: gooya.com 2016
|