یکشنبه 24 شهریور 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سيدعلی صالحی: سانسور در هر شکلی، ويرانگر است

• مشکل؛ خودِ سانسور است، نه پهلو به پهلو شدن آن.
• ناشران؛ رسولان رهايی و روشنايی نيستند!
• ناشرين به کارمند دايره کتاب و مميزی تبديل می‌شوند
• احتمالاً جنب هر انتشاراتی، يک دادگاه بر پا می‌شود.

ايلنا؛ سيدعلی صالحی معتقد است؛ سانسور يعنی رنج، يعنی بی‌عمل کردن انسان خلاق. می‌گويد: «سانسور در هر شکلی، ويرانگر است، چه پيش از اقدام به امر فرهنگی و هنری، و چه بعد از آن. اين گرفتاریِ تاريخی ما است.»

وی در گفتگو با خبرنگار ايلنا، ضمن بيان خاطره‌ای تلخ از تهديدها و فشار افرادی ناشناس، درمورد سانسور و تبعات آن صحبت کرد.

از نظر او جابجايی مميزی،‌حکمِ درمان‌های اورژانسی را دارد که هيچ دردی را درمان نمی‌کنند. همچنين معتقد است نمی‌توان از ناشران انتظار داشت رسولان رهايی و روشنايی باشند، زيرا با يکديگر همسو نيستند. او می‌گويد: «من با ذاتِ سانسور مخالفم»!

در ادامه متن اين گفتگو را خواهيد خواند:

• ناشران پيشنهاد سپردن مميزی از سوی ارشاد را به دليل تبعات اقتصادی و احتمالا حقوقی نپذيرفته‌اند. اما بخشی از اهالی قلم معتقدند برای ايجاد تغيير و حذف نهايی و کامل مميزی، اين اقدام می‌تواند گام اول باشد. نظر شما چيست؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


- بحث آزاردهنده سانسور در ايران چنان مزمن و چرک‌تاب شده است که دست زدن به آن، تنها زخم را ناسور‌تر می‌کند. در دهه شصت هم مميزی را به ناشران سپرده بودند، چه عايد شد که باز‌‌ همان تجربه شکست خورده را مطرح کرده‌اند. اگر اين تدبير می‌توانست «گام اول» برای حذف تدريجی سانسور باشد، پس چرا پاسخ نداد!؟ درست است که روند ورود کتاب به بازار سرعت می‌گيرد و دوره انتظار مجوز از بين می‌رود، اما يادمان نرفته است که در آن دوره، ناگهان کاغذ از بندی چهل تومان به دويست تومان رسيد. و ناشر دچار وحشت می‌شد که با اين هزينه کمرشکن مبادا کتاب سرنوشت خمير شدن را تجربه کند. اين جابجايی پروسه مميزی است، گام اول و آخر ندارد. در واقع امر سانسور ناخواسته به عهده عوامل انتشاراتی‌ها گذاشته می‌شود. اين موضوع رابطه ميان مولف و ناشر را مکدر خواهد کرد. ناشر حق دارد از منافع مالی خود مراقبت کند، صنف است. کسب و کار بازار، زير نظر عقل اقتصادی رونق می‌گيرد. طبيعی است که در حوزه کتاب هم بحث سود و زيان مطرح است. سپردن امر مميزی به حوزه نشر –نسبت به سياست پيشين– تغيير مهمی محسوب نمی‌شود، تنها مکان و سليقه سانسور جابجا می‌شود،‌‌ همان «جيب به جيب شدن» است.

• به هر حال هر تغييری تبعات و هزينه‌هايی را می‌طلبد والا ممکن نيست. به نظر شما ناشران نبايد در اين مسير بيشتر ثابت قدم باشند و اهالی فرهنگ و ادب و حمايت کنند؟
- ناشرين همه همسو نيستند. بعضی کاسب محض‌اند و به کتاب، به چشم کالای مطلق نگاه می‌کنند. البته هستند ناشرين شريفی که حقيقتاً فرهنگی‌اند، مستقل‌اند، و نگاهی کيفی به اثر دارند. حالا ثابت قدم بودن را در اين کشاکش تعريف کنيد؟! غيرممکن است. من با شيوه مميزی پيشين به شدت مخالفم، نه با شيوه، با ذات سانسور مخالفم! اصلاً اين بحث تغيير شکل سانسور بحثی انحرافی است. درد بايد از ريشه درمان شود، و گر نه «مُسَکن» که شفا محسوب نمی‌شود.
مشکل؛ خودِ سانسور است، نه پهلو به پهلو شدن آن. ناشرين با تجربه می‌دانند که اين نوع پيشنهادات چه دردسرهايی در پی دارد. اراده‌ای که مميزی پيش از چاپ را کنار گذاشته است، خود می‌داند يکی دو ماه نخست، فضا عالی خواهد شد و شادی و شيرينی و اميد به جامعه اهل کتاب بازمی گردد. اما فقط چند ماه است. بعد به سرعت دردسر‌ها، تبعات و تلخی‌های تازه‌تر فضا را تيره خواهد کرد. در واقع ناشرين تازه کار در می‌يابند که خود به کارمند دايره کتاب و مميزی تبديل شده‌اند. شيوه پيشين جواب نداد، و گرنه لغو آن پيشنهاد نمی‌شد. شيوه جديد نيز در دهه شصت و هفتاد امتحان خود را داد و پشت کنکور کدورت به گِل نشست.

• قبول داريد که دود مميزی‌ها در سال‌های اخير بيشتر در چشم شاعران و نويسندگان رفته تا ناشران؟ با اين حساب ناشران که همواره از قبل کار و زحمات مولفان پول درآورده‌اند، آيا نبايد از وجه کاسب کارانه کوتاه آمده و بيشتر در مقام نهادهای فرهنگی ظاهر شوند؟
- چرا بايد به ناشرين به چشم رسولان رهايی و روشنايی نگاه کنيم؟ ناشرين که احزاب آزادی خواه نيستند. نوعی نهادِ کوچک اقتصادی است که حالا کالايش از جنس کلمه و کاغذ است. موافق نيستم که ناشرين را جانشين اهل رسالت بدانيم. حالا اگر گاهی در تعامل ميان مؤلف و ناشر مشکل پيش می‌آيد، خُب اتفاق عجيبی نيست. اشاره کرديد به سال‌های اخير و دود مميزی! با شما موافقم، ما کم آزار نديديم، کم رنج نکشيديم، گاهی چنان حالِ ما را می‌گرفتند که تا مرز نوميدی پيش می‌رفتيم. اما درد کجاست!؟ درد به نگاه و روايت‌های کلان عده‌ای بازمی‌گردد که برای مدتی بر سرير می‌نشينند و اهل شتاب و حتی حسادت‌اند. سلايق مختلف بر امور چيره می‌شوند اما مظروف تغيير نمی‌کند. شکل برخورد، يکی است! تفاوت در کُند و تند کردن اين چرخه است. جامعه‌ای که در دروغ به حيات مسموم خود ادامه دهد، نابهنجار می‌شود. در جامعه عاری از اخلاق، «نصيحت» کارگر نمی‌شود. سانسور نوعی نصيحت توام با وهن است، راه به جايی نمی‌برد.

• مسئله بعدی اين است که مميزان اداره کتاب، به راحتی نسخه ارائه شده (پرينت شده) توسط ناشر را مُهرِ ممنوع الچاپ می‌زنند. اما اگر کتاب چاپ شود، ناشر و مولف می‌توانند به عنوان صاحبان کار و سرمايه توزيع آن را حمايت و پيگيری کنند، ولو کار به دادگاه و دادسرا برسد. بعد هم در درازمدت سختگيری‌ها کم کم متعادل می‌شود و نشر بدون مميزی خواهيم داشت. در پايان نظرتان را در مورد اين طرح بگوييد.
- آخر مساله اين نيست. اگر چنين بود که می‌گفتيم چند گام پيش رفته‌ايم! بعد از چاپ کتاب – در مکانيزم جديد وزارت ارشاد- آن قدر شکايت‌های کاذب و احضارهای بی‌سرانجام شدت خواهد گرفت که احتمالاً جنب هر انتشاراتی، يک دادگاه بر پا می‌شود. مساله صدور مجوز پخش -در چاپخانه – هم يکی از معضلات پيش رو است. بعد هم سياه و سفيد به جان هم می‌افتند.
سال ۱۳۶۳ خورشيدی مجموعه بازسرايیِ یَشت‌های اوستا با نام «ارابه‌رانِ خورشيد» از سوی نشر پاسارگاد منتشر شد (به شيوة حذفِ مميزی قبل از چاپ). کتاب توزيع شد، نزديکِ انتشارات، چهار راه ولی عصر، بعد از تهديد ناشر (از سوی دو سه نفر، معمولی و شبيه بقيه) از پشتِ سر چنان کتاب را بر گردن من کوبيدند که تعادلم را از دست دادم. يک نفرشان باسواد بود، چون گفت: «مگر تو گَبْری می‌روی اين...، سيد رفته پی زرتشت!»
ما در هراس سانسور تاريخی به سر می‌بريم. کمتر کسی است که می‌تواند در چنين شرايطی، اميد و خلاقيت را از دست ندهد! تکرار می‌کنم: سانسور يعنی رنج، يعنی بی‌عمل کردن انسان خلاق. سانسور در هر شکلی، ويرانگر است، چه پيش از اقدام به امر فرهنگی و هنری، و چه بعد از آن. اين گرفتاریِ تاريخی ما است. وقتی صدا و سيما مثلاً عنصر «سه تار» و «سنتور» و... را سانسور می‌کند، اما صدايش را آزاد می‌گذارد، اين پارادوکس مخاطبِ معمولی را ويران می‌کند. البته جامعه رشد کرده است. ديگر ممکن است کسی از قفا گردن مولف را نشکند، دشنام ندهد، فقط با اخم از کنار او بگذرد. اما بعد از مدتی می‌بينی چنان منزوی شده‌ای که خودت يادت رفته است که شاعر يا نويسنده بوده‌ای! اين درمان‌های اورژانسی، هيچ دردی را درمان نمی‌کنند، مشکل و معضل ما مسئله سانسور تاريخی است، سانسور تربيتی است، و رواياتی رؤيا شکن‌تر از خود سانسور، که در دوره يورش مدرنيزم شوخ طبعانه، سانسور دولتی نيز به آن اضافه شده است. در واقع مولد و خروجی اين جنس از سانسورهای کهنسال است. حالا بحث بر سر دو شيوه «حذف پيش از چاپ» و يا «برخورد بعد از چاپ» نيز‌‌ همان حکايت بی‌پايان است که اين هلاهل را با پياله سفالی بنوشيم يا با جامِ طلا...!؟

گفتگو از هادی حسينی نژاد


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016