خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
23 آبان» ۶۹ سالگی يک قيافه خيلی مشکوک، علی باباچاهی به روايت علی باباچاهی، ايسنا23 شهریور» شمس لنگرودی: خيلیها فکر میکنند شعر کوتاه يعنی شعر چندخطی، ايسنا 23 شهریور» سالروز درگذشت شيون فومنی، کتابی جديد از گزيده شعرهای فارسی شيون در راه است، ايسنا 1 شهریور» شاعران درباره امام علی (ع) کم شعر گفتهاند، مهر 6 مرداد» محسن عمادی جايزه آنتونيو ماچادو را از آن خود کرد، ايلنا
بخوانید!
25 آبان » تخريب دروازه اصلی کاخ گلستان، شرق
25 آبان » ۶۱ سالگی شاعری که با طبيعت دوست شد، حرفهای شمس لنگرودی درباره خودش، ايسنا 24 آبان » جلال ذوالفنون چهار آلبوم موسيقی منتشر میکند، ايسنا 24 آبان » يک سازنده ساز: حرفهی سازندگی ساز در کشور به رسميت شناخته نشده است، ايسنا 23 آبان » حسين عليزاده: گاهی مرگ مولف اثر را جاودانی می کند، خبرگزاری سينمای ايران
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ۶۱ سالگی شاعری که با طبيعت دوست شد، حرفهای شمس لنگرودی درباره خودش، ايسنافردا (پنجشنبه، بيستوششم آبانماه) زادروز ۶۱ سالگی شمس لنگرودی است. اين شاعر و پژوهشگر در گفتوگويی به اين مناسبت به خبرنگار بخش ادب خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: در همهی کتابهای من، تاريخ تولدم ۱۳۳۰ نوشته شده است؛ اما من خودم میگويم در سال ۱۳۲۹ به دنيا آمدهام. برای خيلیها سؤال بود که کداميک از اين تاريخها درست است. در شناسنامهی من نوشته شده است ۱۳۳۰؛ اما من در ۲۶ آبان ۱۳۲۹ به دنيا آمدهام. شمس لنگرودی در ادامه دربارهی چگونگی علاقهمند شدنش به شعر و ادبيات، گفت: علاقهی من به شعر به سبب علاقهی پدرم (آيتالله جعفر شمس گيلانی (لنگرودی)) به شعر بود. پدرم شاعر بود و شعرش در آن روزگار در نشريات شمال چاپ میشد و اين برای ما خيلی جذاب و خوشايند بود. البته معلوم است اين علاقه در خود من هم وجود داشته است؛ زيرا ما پنج خواهر و برادر هستيم که هيچکدام جز من علاقهی چندانی به شعر ندارند و حتا شعرخوان هم نيستند. به غير از من هم کسی شاعر نشد. او سپس دربارهی کودکی خود گفت: من در لنگرود به دنيا آمدم. در زمان کودکیِ من در آنجا زياد باران میباريد و تابستانهای طولانی و زيبايی داشت. اينها را گفتم چون بعضیها فکر میکنند چون در شمال به دنيا آمدهام، طبيعت در شعرهايم زياد است؛ اما واقعيت اين است که من شيفتهی اين طبيعت بودم و دو بار با اين طبيعت زندگی کردم؛ يک بار به صورت طبيعی و يک بار هم با دقت کردن در طبيعت. او ادامه داد: شايد علت اين دقت اين بود که من در ششسالگی پای راستم دچار مشکلی شد و مجبور بودم در خانه باشم و فقط در حياط بروم. اين باعث شده بود که با درخت و گنجشک و شبپره آشنا شوم و در حالی که همه بيرون بازی میکردند، همبازیهای من، درخت و شبپره و سبزه و گنجشک بودند و توجه من به اينها جلب شد و اينها همراهان من شدند. به صرف اينکه من در شمال و در لنگرود به دنيا آمدهام، طبيعت در شعر من وجود ندارد؛ بلکه زندگی من، من را به طبيعت نزديک کرده است. اين شاعر دربارهی سالهای تحصيل خود در لنگرود گفت: من در لنگرود به مدرسه رفتم و ديپلم رياضی گرفتم و هرگز به ادبيات علاقهمند نبودم؛ چون چيزی که من از ادبيات میشناختم، غزل و قصيدهای بود که بوی کهنگی و کپکزدگی میداد. من رياضيات خواندم و در همين فضا بود که با شعر نو آشنا شدم. در سال ۱۳۴۶ و ۴۷ در ۱۶سالگی با شعرهای نادر نادرپور آشنا شدم و شعر نادرپور سبب شد که من به سمت شعر نو بروم. بعد با شاعرانی چون فروغ، سياوش کسرايی و شاملو و ديگران آشنا شدم. خيلی طول کشيد که راه را آرام آرام خودم طی کنم. بعد هم در مدرسهی عالی بازرگانی رشت اقتصاد خواندم و پيش پدرم ادبيات خواندم. پدرم اديب بود. ادبيات کهن خوانده بود و با ادبيات عربی آشنا بود. بعد هم بقيه را پيش خودم خواندم. بعد از اينکه با شعر نو آشنا شدم، به مرور به اهميت شعر کهن رسيدم. در واقع محل تغذيهی من، شعر کهن نبود و بعدا با شعر کهن آشنا شدم. او سپس دربارهی اولين تجربهی شعر گفتن خود، عنوان کرد: در نوجوانی من در شهرهای کوچک، تفريحی نبود. يا گردوبازی و بازیهای ابتدايی بود، يا شعر گفتن. در لنگرود تقريبا همه از فرط بیکاری شاعر بودند. خب من هم چون پدرم شاعر بود، شعر میگفتم. اما اولينبار در ۱۶سالگی شعری به سبک و سياق نادرپور گفتم و در بهمن سال ۱۳۴۶ آن را در مجلهی «اميد ايران» در تهران چاپ کردم. اين اولين شعری بود که از من چاپ شد. خانوادهی من علاقه نداشتند که من شعر بگويم؛ چون فکر میکردند از درس دور میشوم. اما من از بس پیگيری کردم، راضی شدند شعر بگويم و من شاعر شدم. او ادامه داد: بعد من شعرهايم را تا سال ۵۰ در مجلههای معمولی و زرد چاپ میکردم و بعد از آن به برخی دلايل سياسی، کاری را چاپ نکردم. شمس لنگرودی دربارهی انتشار اولين مجموعهی شعرش گفت: من اولين مجموعهی شعرم را در تابستان ۱۳۵۵ منتشر کردم که با نام «رفتار تشنگی» و با سرمايهی پسرعمويم که اکنون در ايتاليا زندگی میکند و مترجم است، در رشت چاپ شد. «رفتار تشنگی» سخت تحت تأثير شاملو بود و من اين مجموعه را چاپ کردم؛ چون از سال ۵۳ به بعد، نقطهنظر شاعری من تغيير کرده بود و اين مجموعه را چاپ کرده بودم که پايان يک دوره شاعری من باشد و از اين سبک و سياق دربيايم. اين شاعر دربارهی علاقهی خود به شعر شاعران ديگر گفت: همانطور که گفتم، شعر نادر نادرپور بر من تأثير گذاشت و بعد هم شعر سياوش کسرايی، فروغ و سهراب بر من اثر گذاشت. اما من هرگز به شعرهای نيما علاقهمند نبودم. شاملو هم تأثير زيادی بر من گذاشت که تأثير او دائمی شد. به شاعران ديگری چون اخوان هم علاقهمند بودم. بعد از آن، شعر لورکا، عبدالوهاب البياتی، شاعر عراقی، ريتسوس، ناظم حکمت و امه سزر هم بر من اثر گذاشت و من با آنها محشور شدم. شمس دربارهی آمدن خود به تهران گفت: من از سال ۱۳۵۵ به تهران آمدم و اينجا ماندگار شدم. شغلهای زيادی داشتم و دبير اقتصاد، رياضيات و ادبيات بودم. مدتی حسابداری کردم. در شرکت تبليغاتی کار کردم و آن زمانی که سياسی بودم، کارگری کردم. کارمند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم بودم. اما بيشتر دبير بودم. او همچنين دربارهی فضای ادبی سالهای جوانی خود در لنگرود گفت: در آن سالها در شهر کوچکی چون لنگرود، امکاناتی نبود و شعر تنها سرگرمی بود. از جلسات ادبی هم خبری نبود. اولينبار که به تهران آمدم، ديدم جلسات ادبی برگزار میشود؛ اما متوجه شدم که بيشتر ادا و خودنمايی است و بعد از آن در هيچ جلسهای شرکت نکردم. فضای رشت به نسبت لنگرود روشنفکرانهتر بود و جُنگ و مجله چاپ میشد و به دست ما هم میرسيد. کاخ جوانانی هم در رشت بود که در لنگرود نبود. فقط دو کتابخانه در لنگرود بود که البته غنی بودند. من از سال ۵۲ عضو انجمن سينمايی تهران بودم و به تهران میآمدم و فيلمهايی را میديدم. بعد هم که به تهران آمدم، در کلاسهای آناهيتا دورهی بازيگری ديدم که بعد تعطيل شد. شمس در بخش ديگری از اين گفتوگو دربارهی چگونگی نگارش کتاب «تاريخ تحليلی شعر نو» که به تازگی در نشر مرکز به چاپ ششم رسيده است، عنوان کرد: وقتی در زندان بودم، آنجا کتاب و روزنامه نبود. برای همين افراد چيزی را که بلد بودند، برای هم میگفتند. من هم تاريخ شعر را برای دوستانم در زندان میگفتم و در آنجا فهميدم از تاريخ شعر نو اصلا نمیدانم و ديدم منبع مشخصی هم برای اين موضوع وجود ندارد. بعد که بيرون آمدم، سعی کردم اين تاريخ را بنويسم که فکر میکردم جزوهای صدصفحهيی میشود؛ اما بعد ديدم که کتابی چندجلدی شد که ۱۰ سال نگارش آن طول کشيد. او دربارهی طولانی شدن روند نگارش اين کتاب گفت: در آن زمان من که به کتابخانه میرفتم، میگفتند هر روز فقط سه کتاب میتوانی امانت بگيری و من دانه دانه کتابها را در کتابخانههای خصوصی پيدا میکردم. در نهايت، اين مجموعه چهار جلد شد که سه حوزه را در برمیگيرد؛ يکی کتابشناسی شعر نو، ديگری تاريخچهی نقد شعر و ديگری تاريخ تحول شعر نو. شمس لنگرودی که به تازگی ترانهای را به نام «در شب» خوانده است، در پاسخ به اين سؤال که آيا ترانهی ديگری را خواهد خواند يا خير، گفت: چند وقت پيش مطمئن بودم که ادامه میدهم؛ اما الآن انگيزهی چندانی ندارم. شايد اگر آهنگ پاپ خوبی به دستم برسد، اين کار را انجام بدهم. ديگر سنتی نمیخوانم. خودم روی شعرم، «میآيی و چون چاقويی روزم را به دو نيم میکنی»، ملودی ساختهام و شايد آن را بخوانم. به گزارش ايسنا، محمد شمس لنگرودی متولد ۲۶ آبانماه سال ۱۳۲۹ در لنگرود است، که مجموعههای شعر «رفتار تشنگی» (۱۳۵۵)، «در مهتابی دنيا» (۱۳۶۳)، «خاکستر و بانو» (۱۳۶۵)، «جشن ناپيدا» (۱۳۶۷)، «قصيدهی لبخند چاک چاک» (۱۳۶۹)، «نتهايی برای بلبل چوبی» (۱۳۷۹)، «پنجاه و سه ترانهی عاشقانه» (۱۳۸۳)، «باغبان جهنم» (۱۳۸۳)، «ملاح خيابانها» (۸۶۱۳۸۶)، «لبخوانیهای قزلآلای من» (۱۳۸۹)، «رسم کردن دستهای تو» (۱۳۸۹)، «میميرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم» (۱۳۸۹) و «شب، نقاب عمومی است» (۱۳۹۰) از آثار او هستند. او همچنين رمان «رژه بر خاک پوک» و کتابهای «گردباد شور جنون» (سبک هندی و کليم کاشانی)، «تاريخ تحليلی شعر نو» و «رباعی محبوب من» را منتشر کرده است. شمس لنگرودی در فيلم «فلامينگوی شمارهی ۱۳» هم بازی کرده است. Copyright: gooya.com 2016
|