خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
4 اردیبهشت» از بازگشت کشکول خبری هفته تا یادداشت ها و اندیشه های استاد عبدالحسین زرین کوب15 شهریور» خداحافظی کشکول خبری هفته 15 تیر» از دکتر عبدالکريم سروش و سکولاريسم شاهنشاهی تا پادشاه قانونی ايران و خبرنگار فوکوس آنلاين 6 خرداد» از مجله مهرنامه و معرفی کمنظير کتاب دکتر شفيعی کدکنی تا پای درس استاد بزرگ طنز 3 فروردین» از عيد شما مبارک تا صد سال مثل همين سالها
بخوانید!
9 اردیبهشت » آواز روی نت سکوت، گفتوگو با اکبر گلپايگانی
9 اردیبهشت » از گند انتخابات ۸۸ در آمد تا نکاتی درباره کتاب الکترونيکی کيندل 9 اردیبهشت » شان استون مجوز ساخت فيلم در ايران را نگرفت، تعويق کار تا بعد از انتخابات 8 اردیبهشت » معاون رئيس قوه قضاييه: ثبت يک واقعه طلاق از هر ۶ ازدواج، رشد آمار طلاق نگران کننده است 8 اردیبهشت » جمال شورجه: نگرانيم خانهسينما سرنوشت کانون نويسندگان را داشته باشد
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! از گند انتخابات ۸۸ در آمد تا نکاتی درباره کتاب الکترونيکی کيندلکشکول خبری هفته (۱۷۴) در کشکول شماره ۱۷۴ می خوانيم:
گند انتخابات ۸۸ در آمد! لابد می فرماييد جريان چيست؟ اين تکه را از سايت ديگربان بخوانيد تا جريان دستگيرتان شود: چشم شما و ما و حضرت امام زمان (عج) و نايب بر حق اش که نظرش به نظر اين يکی نزديک تر است روشن! حتما خاطر مبارک تان هست آن رای های تا نخورده ای که همه اش با يک قلم و مرکب نوشته شده بود! آهان! آن ها همين هشت ميليون رای اضافه ای ست که آقام جنتی گفته اند برای رفع شک و شبهه به آرای پرزيدنت منحرف اضافه شود. حالا نگفته اند که چقدر از آرای جناب موسوی و کروبی را امحاء و نابود کرده اند که اگر می گفتند آقا امام زمان لابد از خجالت آب می شد می رفت زمين -يعنی همان چاه جمکران- و ديگر تا عمر داشت از آن بيرون نمی آمد. راستی ايشان با اين همه آگاهی که بهشان نسبت می دهند ليست هايی را که آقايان برای امضا جلوی شان می گذارند همين طوری بدون تحقيق و تفحص امضا می کنند؟! حضرت آيت الله! پس آشپزخانه ی شما چه غلطی می کند؟ جان؟! من خوابنما شده ام يا حضرت آيت الله کار مسلمان کردن بهايی ها را رها کرده اند و راستی راستی اين جملات را گفته اند؟ من که باورم نمی شود! می پرسيد چرا؟ می گويم به چند دليل! دليل اول اين که حضرت آيت الله اصلا چرا عبايش را می دهد اتوشويی و نمی دهد آشپزخانه اش برايش اتو کند؟ اصلا چه معنی دارد که آدم يک زن و شايد هم چند زن داشته باشد بعد لباس اش٬ آن هم عبايش٬ را بدهند برای اتو کردن بيرون؟ خواری و خفت از اين بزرگ تر می شود؟ آن هم برای يک حضرت آيت الله؟ فردا مردم چه خواهند گفت؟ نخواهند گفت پيش نماز و مرجع تقليد شيعيان که اين جوری کند ما هم بايد اونجوری کنيم؟ آيت الله هم آيت الله های قديم! دليل دوم٬ اين حرف آيت الله٬ که می گويند چيز ساده ای مثل اتو کردن عبا٬ در طول يک سال پنج برابر رشد قيمت داشته. اقتصاد دانان به اين امر در يک کشور می گويند فاجعه. يعنی ممکن است مملکتی که حضرت آيت الله خودش با حضرت امام زمان ارتباط مستقيم دارد و مرتب از ايشان رهنمود می گيرد و تحت توجهات عاليه رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای چرخ امورش می گردد دچار فاجعه ی اقتصادی شود؟ حاشا و کلا! من گمان می کنم ايلنا اين خبر را از خودش در آورده. دليل سوم اين که می فرمايند در کشورهای پيشرفته قيمت ها تا سال های سال ثابت است. مگر کشور امام زمان خدای نکرده پيشرفته نيست و مگر کشورهای جهانخوار و شيطان صفت -زبان ام لال- پيشرفته هستند؟ حتما منظور حضرت آيت الله از کشورهای پيشرفته بورکينافاسو و بوليوی و اينها هستند؟ والله چه عرض کنم! اوخ اوخ! احمدی نژاد کتک خورد! "سايت ستاک نوشته است: صبح امروز در مراسم استقبال از چهارمين سفر استانی محمود احمدی نژاد مورد حمله قرار گرفت. اين مراسم که از ساعتی قبل با حضور عده ای از حاميان احمدی نژاد در ميدان ساعت و باغشمال تبريز آغاز شده بود، با ورود وی يکباره جوی متشنج پيدا کرد. در اين درگيری عده ای از سپرده گذارانی که در صندوق قرض الحسنه نصر تبريز سرمايه گذاری کرده بودند با در دست داشتن پلاکارد هايی با شعار "مال باختگان صندوق قرض الحسنه نصر تبريز" مقابل خودروی احمدی نژاد سدی کشيده و اعتراض خود را اعلام کردند. گفتنی است، در همين حين يک تن از مال باختگان با هجوم بردن سمت خودروی وی برای چند ثانيه با رئيس جمهور گلاويز شد که با دخالت و ورود فوری نيروهای امنيتی قضيه فيصله پيدا کرد. در همين حين ساير تحصن کنندگان و شاکيان اين صندوق با دادن شعارهايی اعتراض خود را اعلام کردند." «بازتاب امروز» بيچاره رئيس دانشگاه کلمبيا گفت ها! آقای بزرگ گوش نکرد. حالا بگوييد امريکايی ها خرند و نمی فهمند. ديديد چند سال پيش همين رئيس دانشگاه چه جوری پرزيدنت ما را سنگ روی يخ کرد. همه شاکی شدند. بيچاره يک چيزی می دانست که آن چيزها را گفت. حالا خود آقای بزرگ و مريدانش همان ها را می گويند. مردم تبريز هم که هميشه در زير و رو کردن حکومت ها پيشگام هستند ريختند با يارو گلاويز شدند. البته ما در سايت ملی مذهبی خوانديم که گرفتند او را زدند. تازه اين اول اش است. کجايش را ديده٬ بنده ی خدا! قدم سايت ايران واير مبارک! در ميان ما ايرانيان مرسوم است اگر سايتی تلويزيونی راديويی چيزی افتتاح شود که ما احساس کنيم ممکن است جايمان را تنگ کند اول اش هيچی نمی گوييم و جريان را به سکوت برگزار می کنيم طوری که انگار نه خانی آمده و نه خانی رفته٬ بعدش برای آن رسانه ی بدبخت داستان هايی درست می کنيم که از تولد و تاسيس اش پشيمان شود. تبريک و تهنيت و اين حرف ها هم که اصلا در مرام ما نيست و ما چون قديمی تر هستيم آن ها بايد بيايند دستبوس ما٬ شايد با ناز و ادا بپذيريم شان شايد هم نپذيريم شان. اصولا اين جور کارها افت شخصيت می آورد و مرام ما ايرانی ها نيست. اما نمی دانم شجره ی خبيثه ی ما به کجا می رسد که اين جور اخلاق های حسنه را نداريم و تا سايتی و رسانه ای افتتاح می شود می دويم دست موسس اش را می گيريم همچين فشار می دهيم و تکان می دهيم و تبريک می گوييم که طرف فکر می کند با يک ديوانه رو به رو شده چرا که اصلا توقع و انتظار چنين چيزی را از هموطنان اش ندارد. حالا ما می پريم وسط دست آقای مازيار بهاری را می فشاريم و تکان تکان می دهيم و به ايشان افتتاح سايت ايران واير را تبريک می گوييم. البته ايرانی ها يک عادت ديگر هم دارند و آن اين است که تا يکی اروپايی بازی در می آورد و چيزی را تبريک می گويد فوری خودشان را می گيرند و فکر می کنند از دماغ فيل افتاده اند و طرف٬ چشم اش کور دندش نرم وظيفه اش بوده که تبريک بگويد. خب بيله ديگ بيله چوغوندر! اميدواريم دوستان سايت ايران واير خدای نکرده اين جوری نشوند و دوستان شان در رسانه های ديگر را آدم حساب کنند! با آرزوی موفقيت روز افزون برای دست اندرکاران سايت ايران واير. بچه ی حيوونکی در امريکای جنايتکار درس می خواند... دارندگی و برازندگی! چش نداری ببينی که بچه ی مردم در امريکا درس خوانده٬ چشم ات کور! بترکه چشم حسود! دکتر کانت شناس ما که مترجم کانت نيز هست و اصلا و ابدا هم چشم بد به ترجمه ی شاگردش نداشته و ترجمه اش يک ذره هم شبيه به ترجمه ی شاگردش نيست٬ دختری دارد ماشاءالله ماشاءالله با استعداد٬ با هوش٬ درس خوان٬ چادری٬ مسلمان٬ نمازخوان٬ با امتياز بيست از بيست در تست ايدئولوژی اسلامی که رفته ژاپن چی چی دی در نانو گرفته بعد رفته امريکا. سه سال آنجا دويده و گارسونی کرده و ظرف شسته و تحقير امريکايی های الاغ را تحمل کرده بعد امکان ادامه تحصيل و کار پيدا نکرده چون آن ها ظرف شور می خواستند نه خانم دکتر نانويی. بعد هم دست از پا درازتر برگشته کشورش. بعد به آن يکی خواهرش گفته٬ اوا خواهر جون خر نشی بری امريکاها! اونجا آدم رو اينجوری می کنند! (با دست خودش را نشان داده که از شدت گرسنگی شده پوست و استخوان (پرانتز در پرانتز؛ الهی بميرم برايش. نه. من چرا بميرم. الهی شوهرش بميرد برايش. پرانتز دوم داخل پرانتز اول بسته)). بعد خواهره هم که آدم لجوجی بوده گفته حالا من هم می رم ببينم اون جا چه خبره خواهر جون. ضمنا شوور من امريکايی ايرانی الاصل يا ايرانی امريکايی الاصل هست (حالا چه فرقی می کنه اين يا اون) شايد به ما کار بدن. او هم می رود و بدبختانه سه سال بعد دست از پا درازتر بر می گردد به کشورش و خواهره به او می گويد ديدی بهت گفتم نرو. رفتی تو هم سه سال عمرت آن جا تلف شد. بعد اين يکی خواهره که دست هايش خيلی دراز تر از پاهايش شده و احتمالا گوش هايش هم دراز تر از حد معمول به نظر می رسد يا خودش فکر می کند که اين طوری ها شده٬ چون شوهرش که متولد امريکاست خواهر زاده دختر عمه ی پسر خاله نوه عموی شهيد فلان کس است يک کاری در ايران دست و پا می کند و خوشبخت و خوشحال در وطن خودشان زندگی می کنند و اصلا هم پا به امريکا نمی گذارند. امريکايی های فلان فلان شده هم که به امثال ما که از آن ها حقوق می گيريم و به سی آی ا و اين ها خدمت می کنيم ويزا حتی برای ده دقيقه نمی دهند به اين خانم ها و آقايان مرگ بر امريکا گو فرت و فرت ويزا می دهد تا بروند آن جا را ببينند که اين کشور قابل اين حرف ها و مرگ گفتن ها نيست و يک جوری از طريق اون خواهر سوميه که تو خونه ی آقای بزرگ دارد کنيزی ايشان را می کند به بيت بگويند بابا دست برداريد از اين دشمنی و کينه ورزی و بياييد خلاصه بعله برون و حال و اين حرف ها... آخ که چقدر نوشتم. اصلا به من چه... آقای شهرام همايون چانه ی ما را کشيدند! هيچی ديگه! آقای همايون يک بيل هم خاک روی ما بريزند همه چی تکميل می شوند. مرد مومن! ما کجا در حال سقوطيم؟ الان يک چيزهايی از اوج می گويم که غلط کرد عقاب استادم دکتر خانلری! اصلا اگر ايشان زنده بود همين الان يک شعر در وصف قهرمانی ها و شجاعت ها و فضيلت های اخلاقی ما می سرود که عقاب پيش اش لنگ بيندازد. ببخشيد بعضی وقت ها اصطلاحات لاتی مثل لنگ انداختن و اين ها را به کار می برم ها! ولی شما فک نکن که ما تحت تاثير فرهنگ کوچه و بازار قرار گرفته ايم و اين حرف ها. آقا همايون شما مدت های مديد است ايران نبودی٬ جونم واست بگه اين خبرها نيست. خلاصه نبينم عليه ما چيز بنويسی اونوقته که با شما ممکنه سر شاخ شيم. اما از فضيلت هامون بگم. اولين فضيلت ما فضيلت نوع دوستی و نوع پرستی ست. مثلا يارو داره با سرعت از چهار راه می گذره ما می پيچيم جلوش تا مجبور شه سرعت اش را کم کنه و خودش را به کشتن نده. دو تا فحش آبدار هم ميديم که هوی يابو! مگه می خوای خودت رو به کشتن بدی؟ اين جوری هيچ وقت يادش نميره که درست برونه. يا وقتی تو آپارتمان مون نشستيم موسيقی را همچين بلند می کنيم که آقا و خانم همساده هم مستفيض بشن و حال کنند. اگر هم ديديم خلق شون تنگه و دپرسيون دارند و اعتراض می کنند به حرف شون گوش نمی ديم و اتفاقا موسيقی را بلند تر می کنيم تا باد دپرسيون شون بخوابه. اما جونم واستون بگه که يک روشی داريم تو کمک به مردم که استثناييه. اگر ببينيم يک موتور سوار بدبخت بيچاره ی مفلوک تصادف کرده و رو زمين ولو شده و يک لنگه کفش اش اين ور و يه لنگه کفش اش اونور افتاده محال ممکنه بهش نزديک شيم و بهش کمک کنيم. می دونيد چرا؟ نه که خدای نکرده دلمون نخواد کمک کنيم٬ نه. به خاطر اين که بايد منتظر شيم آمبولانس بياد٬ آدمای متخصص جمع اش کنند ببرند. ولی اگر يک دختر خانم خوشگل رو زمين افتاده باشه٬ حکما برای اين که دچار ترس و وحشت نشه٬ تا آمبولانس بياد می ريم اين ورش را می ماليم و اون ورش را می ماليم و نوازش اش می کنيم تا گذر زمان را حس نکنه و اگر آمبولانس دير کنه مگه ما مرديم. خودمون نوکرش هم هستيم می بريمش بيمارستان. اينم از اين. ديگه چی بگم واستون؟ حالا شما وسط اين همه محسنات٬ کليد کردی روی هجوم ما به ساندويچ و بستنی. خب گشنمونه ديگه. عجب. يارو می گه بياين بستنی بهتون می دم٬ نمی ده. شما باشی يقه اش را نمی گيری که مرتيکه! مگه مرض داری مهمون دعوت می کنی؟ تازه نديدی بلند ترين ساندويچ جهان را چه جوری دو لقمه اش کرديم؟ هاهاهاهاهاها! حالا شما بيا تهرون. شما هم می شی مثه ما. قدمت روی چشم... نکاتی در باره کتاب الکترونيکی کيندل می دانم. به محض اين که اسم کتاب الکترونيکی بيايد يک عده که مثل خود من عاشق لمس کتاب و بوی کتاب و ورق زدن کتاب و حال کردن با روی جلد و پشت جلد و حاشيه نويسی و خط کشی زير جملات هستند رو ترش می کنند که کتاب الکترونيکی؟! و اصلا حاضر نيستند ادامه ی حرف را بشنوند. اما به قول استاد دکتر اسلامی ندوشن سخن ها را بشنويم! من هم اول اش مثل شما فکر می کردم اما وقتی کتاب الکترونيکی کيندل را به دست گرفتم نظرم عوض شد. بد جوری هم عوض شد. بعد هم افسوس خوردم که چرا نسخه ی الکترونيکی کتاب های فارسی را در اختيار نداريم. به عنوان يک کتاب خوان حرفه ای٬ مزيت های بی شماری در کتاب الکترونيکی کيندل يافته ام که سوای آن چيزهايی ست که معمولا در کتاب های تبليغی اين گونه وسايل الکترونيکی می آيد. اين کتاب ها٬ ظرفيت هايی را ايجاد می کند که شايد برای خيلی ها آشکار نباشد. يک نمونه اش مثلا اثر روانی کتاب قطور در دست گرفتن است که آدم با ديدن صفحات باقی مانده٬ گاه از خير ادامه مطالعه می گذرد و يا استرس پايان دادن کتاب و زمانی که بايد صرف مطالعه ی آن کند باعث پراکندگی ذهن او می گردد. يا امکان به اشتراک گذاشتن فرازها و پاساژهای مهم کتاب در ميان همه ی خوانندگان آن کتاب يا گروهی از دوستان که دسته جمعی آن را مطالعه می کنند و نوشتن نظر و ديدگاه در باره ی آن و به اشتراک گذاشتن اين نظر و نگاه. يا امکان تعيين بزرگی حروف و فاصله ی ميان خطوط که در اشخاص مختلف می تواند باعث راحتی حرکت چشم آن ها شود و مطالعه را دلپذيرتر و سريع تر و متمرکز تر کند. يا تعيين زمان پايان دادن هر فصل بر اساس سرعت مطالعه که به کتاب خوان های حرفه ای که چند کتاب را همزمان می خوانند امکان می دهد تا وقت لازم برای مطالعه ی کتاب های مختلف را در دست داشته باشند. امکانات عمومی کتاب های الکترونيکی را شايد عده ی بيشتری بدانند. اين که می توان از هزار تا سه هزار جلد کتاب را روی دستگاهی که وزن اش دويست سيصد گرم بيشتر نيست ذخيره کرد و هر جا و هر زمان آن ها را مطالعه کرد. اين بخصوص برای کتاب خوان های حرفه ای که خستگی در کردن شان از يک کتاب به کتاب ديگر رفتن است به اين معناست که می توانند به محض خسته شدن٬ هر کتابی را که مورد نظرشان هست باز کنند و بخوانند؛ کاری که با کتاب های کاغذی -وقتی دسترسی به کتابخانه مان نداريم- امکان پذير نيست و برای بين راه٬ تنها می توانيم يکی دو جلد کتاب به همراه برداريم. نکته ی مسرت بخش اين است که تمام آثار کلاسيک با عمر بالای هفتاد سال به طور رايگان به زبان های مختلف از طريق سايت آمازون و چند سايت ديگر قابل دانلود کردن است و اهل کتابی که چند زبان می دانند و مايل به مقايسه ترجمه ها با هم هستند بهترين امکان را در اختيار دارند. من از آثار بزرگ جهان مثل جنگ و صلح و بينوايان و امثال اين ها سه نسخه ی فرانسوی و آلمانی و انگليسی را در کنار هم مطالعه می کنم و با ظرايف و دقايق ترجمه های خارجی و مطابقت آن ها با نسخه فارسی آشنا می شوم. جالب اينجاست که برای کسانی که مثل من زبان ها را شکسته بسته می دانند و هنگام مطالعه با انبوهی از لغات ناآشنا رو به رو می شوند انگشت گذاشتن بر روی کلمه ی ناآشنا معنای آن را در اختيار می نهد؛ کاری که با ديکسيونر٬ بسيار وقت گير و گاه غير ممکن است. چون دستگاه به اينترنت نيز وصل می شود با انگشت نهادن بر روی کلمه نه تنها از ديکسيونر همراه دستگاه که از سايت هايی مثل ويکی پديا هم می توان به سهولت استفاده کرد و مطالب آن را بدون معطلی دريافت و مطالعه کرد. در مورد شفافيت کلمات٬ دستگاه های قديمی شفافيت فوق العاده ای داشتند و دارند اما دستگاه های جديدتر٬ با نوری که يک سان صفحه را از بالا به پايين روشن می کند (يعنی نور به متن می تابد و نه به چشم مطالعه کننده) و تعداد پيکسل های بيشتر٬ مطالعه را در هر نوری واقعا راحت و دلپذير می کنند و نه تنها در روشنايی روز و آفتاب مستقيم بل که در تاريکی کامل نيز کتاب را قابل خواندن می کنند. عمر باتری اين دستگاه ها بسيار زياد است و مرکب الکترونيکی وقتی صفحه را می سازد ديگر باتری مصرف نمی کند تا زمان ورق زدن که آن هم باتری زيادی مصرف نمی کند. برای مطالعه کنندگان حرفه ای باتری٬ يک تا دو هفته دوام می آورد و اهل تفنن نيز می توانند تا دو ماه بدون شارژ مجدد کتاب بخوانند. خريداری روزنامه ها و مجلات خارجی و آبونه شدن آن ها٬ خريداری کتاب های تازه منتشر شده يا قديمی بدون خروج از محل کار يا منزل٬ و ده ها مزيت ديگر برای اين دستگاه می توان بر شمرد که از حوصله ی کشکول ما خارج است. در مورد کتاب های فارسی و خواندن مطالب و مقالات فارسی شايد در موقعيت ديگری بنويسم. به طور خلاصه می توانم بگويم که بعد از سال ها مطالعه٬ اين دستگاه٬ راندمان مطالعه ی مرا بسيار افزايش داده و برنامه ی مطالعاتی مرا وسيع تر از پيش کرده است. فيس بوک ف. م. سخن: Copyright: gooya.com 2016
|