جمعه 17 آبان 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


انتخاب اوباما: پيروزی اميد بر ترس، علی کشتگر

باراک اوباما
پس از تصويب قانون اساسی آمريکا به همت توماس جفرسون و جورج واشنگتن و لغو برده داری به فرمان ابراهام لينکن، انتخاب نخستين رئيس جمهور سياه پوست، سومين نقطه عطف در تاريخ تحول دموکراسی و حقوق بشر در اين کشور است. بحران فراگير مالی و پيروزی اوباما نشانه شکست اقتصادی و سياسی نئوليبراليسم نيز هست ... [ادامه مطلب]

موی خودم است! ميشاييل تومان، دی تسايت، برگردان از الاهه بقراط

تا چند سال پيش، قابل تصور نبود که عکس زنان را با چهره در روزنامه منتشر کنند. اگر "تايمز مالی" عکسی درباره نمايش موزيکال "کاباره" منتشر می‌کرد، سانسورچيان دست و پای رقصندگان را در تمامی نسخه‌های آن سياه می‌کردند. امروز اما نخستين زنان مجری در تلويزيون عربستان چهره نشان می‌دهند. يک کودتای تلويزيونی در کشوری که تا کنون مسئله‌اش بيشتر بر سر نديدن بود تا ديدن! ... [ادامه مطلب]

بخوانید!
پرخواننده ترین ها

رشد و پيشرفت غيرمنتظره اوباما در عالم سياست، والنتينا پاسکواله، واشنگتن پريزم

شيکاگو، ايلينويز - گذار ناباورانه اوباما -فرزند پدری کنيايی و مادری اهل کانزاس- در عالم سياست، در اواسط دهه هشتاد (شصت خورشيدی) ازجايی در جنوب شيکاگو آغاز شد.

اوباما از شهر نيويورک به آلتگلد گاردن رفت، تا به عنوان هماهنگ کننده فعاليت های اجتماع سياه پوستان کار خود را شروع کند. اين سناتور کم سابقه در طول مبارزات تبليغاتی اش، همواره از آن دوران به نيکی ياد کرده است. او دراين پروژه برای مردم فراموش شده و منطقه محنت زده مملو از جرم و بيکاری، به اجرای برنامه آموزش برای اشتغال کمک کرد. همچنين از طريق ياری به راه اندازی سازمانی در اين خصوص، در احيای حقوق مستأجران فعاليت نمود.

آلتدگاردن که شامل چند بلوک از خانه های فرسوده و ساختمان های آپارتمانی چند اشکوبه می باشد، در حاشيه جنوبی شيکاگو و جايی در کنار اتوبان "بيشاپ فورد" قرار گرفته است. اين منطقه با قرار گرفتن درياچه کالومت در شرق، خط راه آهن در شمال، و چند جاده عمده در اطراف خود، احاطه شده و از بقيه شهر مجزا می باشد. در عين حال جايی است که کمتر غريبه ای تمايل برای ديدن آن دارد، وحتی پليس هم به ندرت به آن سرک می کشد.

دريک وايت ساکن اين منطقه با اشاره به تاکسی های زرد رنگ پارک شده در قسمت شرقی خيابان ١٣١ در روز رای گيری، می گويد: "ما اين سی ساله اصلا اين طرف ها تاکسی نديده ايم".



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اين تاکسی ها روزنامه نگاران کنجکاو -عمدتا خارجی و تنها جمعيت قابل مشاهده غيرسياه پوست- را به اين منطقه آورده اند، که می خواستند بدانند اين مکان چگونه جايی است.

به جز بيکاری که در سطحی وسيع قابل درک است، آلودگی شيميايی حاصل از فعاليت صنايع استقرار يافته در اين منطقه، بزرگترين تهديد سلامت ساکنين آن به شمار می آيد. در عين حال يکی از کارخانه های فعال در اين مکان يعنی شعبه ای از کارخانه اتوموبيل سازی فورد، به زودی تعطيل می شود.

در روز انتخابات حال و هوای آلتگلدگاردن ديدن دارد. يک دستگاه تويوتای شاسی بلند به رنگ قهوه ای سوخته که کنار جدول پارک کرده، موزيک تندی پخش می کند و گروهی از جوانان محلی با آن هم آوا شده و پايکوبی می نمايند. آنها به قدری سرمستند، که انگار قرار است يکی از خود ايشان رييس جمهور آمريکا شود!

آقای وايت که شلوار گرمکن مشکی و تی شرت کهنه سفيد رنگی به تن دارد و دستمال سر بسته است، مستخدم دبيرستان و از اعضای فعال سنديکای محلی می باشد. او که به خوبی اوباما را در انتخابات مجلس سنا در ٢٠٠٤ (١٣٨٣) به خاطر می آورد، از کسانی می باشد که در ستاد انتخاباتی اوباما فعاليت کرده است.

جای تعجب دارد که بسياری از افراد محلی از اوباما و سال های فعاليتش در شورای قانونگزاری ايليونز، چيزی به خاطر نمی آورند و تنها خاطره سناتوری او را يدک می کشند. وايت ادامه می دهد: "او ازهمان ابتدا باهوش بود. اما من هيچ وقت گمان نمی کردم، که به اين سرعت و تا اين حد پيش برود."

وايت اميدوار است که رييس جمهور اوباما بتواند اقتصاد را بهبود بخشد، و زخم کهنه نژادپرستی را ترميم کند. زخمی که از ابتدا بر تارک اين کشور بوده است.

وی در اين پيوند می گويد: "مردم اينجا بيکارند. بيمه درمانی ندارند. بايد به بيمارستان منطقه برويد، تا بفهميد چه جوری گوشتان را می برند."

تنها نگرانی وايت از تکرار دوباره تاريخ است، و اينکه رييس جمهور منتخب مردم "ترور" شود.

بسياری از مردم اين منطقه چنين طرز تفکری دارند. مثلا مايکل جانسون که راننده جرثقيل است، با اطمينان می گويد: "اين خط و اين نشان! او قبل از اينکه بتواند چهار سال خدمتش را تمام کند، ترور می شود."

جانسون می گويد مردم اين منطقه به کار احتياج دارند. سپس با اشاره به رديف جرثقيل ها ادامه می دهد: "کارخانه های بزرگ بايد بيايند و محلی ها را استخدام کنند. الان ٩⁄٩٩ درصد کارگران اين کارخانه ها، خارج از اين منطقه زندگی می کنند. ما بايد بتوانيم پول را در اين منطقه يعنی جايی که به آن احتياج هست، حفظ کنيم."

گذار رو به شمال اوباما از اين منطقه يعنی از جنوب شيکاگو به گرانت پارک جايی که سه شنبه شب تاجگذاری کرد، تمثيلی از رشد سريع او در صحنه سياسی است.

او در سال ١٩٨٨ (١٣٦۷) اين منطقه کاملا سياه پوست نشين و پروژه های خدمت به خلق را رها کرد، و به هاروارد در بوستون رفت تا حقوق بخواند.

تابستان ١٩٨٩ (١٣٦٨) برای کارآموزی به منطقه برگشت، و در دفتر "سيدلی اند آوستين" در بخش ساحل جنوبی کار گرفت. منطقه ای که همسرش ميشل رابينسون در آن بزرگ شده بود. اين ناحيه به فقيری جنوب نبود، و بافت منطقه ای مرفه تری داشت. در عين حال می شد رگه هايی از فروشگاه های شيک مرکز شهر را نيز، در آن ديد.

خيابان ٦۷ غربی که در محاصره ساختمان های نيمه بلند آجربهمنی است، مشرف بر پارک جکسون می باشد، که در اين فصل سال می توان هزارها رنگ را در آن ديد. اين منطقه که در آن می شود پمپ بنزين ها و فروشگاه های زنجيره ای را مشاهده کرد، جايی آرام است که به درياچه ميشيگان منتهی می شود. از جلوی درياچه ساختمان های بلند پرطمطراق خيابان ميشيگان به خوبی در دوردست ديده می شوند.

دوريس برد ولمن ساکن مجتمع آپارتمان های يارانه ای مخصوص سالمندان بالای ٦٢ سال است. اين مجتمع که در روز انتخابات به عنوان يکی از محل های رای گيری تعيين شده بود، در منطقه ساحل جنوبی قرار دارد. خانم ولمن که پيشترها پرستار بود و اينک به واسطه حمله قلبی فلج و تحت مداوا است، از هوای دلپذير و آسمان صاف لذت می برد.

در اينجا نيز مردم اوباما را، تنها از زمان انتخابات کنگره به خاطر دارند. خانم ولمن می گويد: "من از سطح بالای انرژی و فعاليت بيش ازحد او جا خوردم، و زود فهميدم که اين سناتور جوان ستاره ای در حال طلوع است. حرف زدن او تداعی کننده ”آن روز“ معروف مارتين لوتر کينگ می باشد."

ولمن که در انتخابات مقدماتی نيز اوباما را برهيلاری ترجيح داده است، می گويد: "من حس می کردم که دنيا چقدر از آمريکا و سياست خارجی آن متنفر می باشد. به نظر من دنيا و به خصوص خاورميانه، منتظر و پذيرای يک رييس جمهور رنگين پوست بود."

عيسی يهودا جزء اندک کسانی است، که اوباما را ازهمان ابتدای فعاليت سياسی به خاطر می آورد. او در انتخابات ١٩٨٨ (١٣٦۷) رقيب اوباما بود، و تنها توانست ١٠ درصد آرا را به خود جلب کند. وی تنها فردی می باشد که برخلاف انبوه مردمی که به اين ساختمان برای رای دادن وارد می شوند، طی سال های متمادی از جمهوريخواهان حمايت کرده است.

يهودا که از عنوان کردن اينکه به چه کسی رای داده است طفره می رود، از وفاداری خود نسبت به حزب جمهوريخواه نادم می باشد. خودش در اين مورد می گويد: "بيش از خود اوباما، خدا با او همراه بود. ما در مقطعی از تاريخ قرارگرفته ايم که فارغ از گرايش های نژادی، نياز به چنين رييس جمهوری داريم."

او با بيان اينکه جامعه سياه پوستان نيز بايد مثل جامعه آمريکا از سيستم دو حزبی بهره ببرد، به انتقاد از گرايش کامل اين جامعه به سمت دموکرات ها می پردازد و از ناکارآمدی جمهوريخواهان ياد می کند.

چراکه تصويری بسته و غيرواقعی از خود نمايش داده اند، که گويی تنها سفيدپوستان در آن فعالند.

ايستگاه آخر اوباما در امتداد درياچه شيکاگو، هايد پارک بود. اينجا منطقه با نفوذی محسوب می شود، و در مجاورت دانشگاه شيکاگو مامن بسياری از برندگان جايزه نوبل است. همچنين جايی می باشد، که رييس جمهور منتخب آمريکا سال ها در آن حقوق اساسی تدريس کرده است.

بسياری از آفريقايی- آمريکايی های متخصص در اين دانشگاه کار می کنند، يا از اينجا به مرکز شهر تردد می نمايند که کمی آنسوتر به سمت شمال قرار گرفته است. آپارتمان های لوکس و برج های بلند، بر خيابان ها عريض اشراف دارند و مشرف به درياچه ميشيگان بنا شده اند. خانه های ويلايی نيز بر زمين های متعدد بازی در حاشيه مدرسه دولتی محله، اشراف دارند. در روز انتخابات، اوباما در يکی از اين مدارس يعنی دبستان شو اسميث رای خود را به صندوق ريخت.

رومانا استورال که در حياط مدرسه منتظر همسرش ايستاده تا او رای خود را به صندوق بريزد، افسر پليسی ٤٢ ساله است که دوران مرخصی زايمان را می گذراند. او که به اوباما رای داده، می گويد: "از همان اول که سخنرانی اش را شنيديم، می دانستيم که او برای رياست جمهوری می آيد. من و همسرم هميشه شوخی می کرديم، که انتخابات ٢٠٠٨ (١٣۷٨) برای اوباما است."

او که اميد دارد اوباما بر مشکلات اقتصادی فايق آيد، اظهار اميدواری می کند که اوباما موضوع جنگ را فراموش نکند، و می افزايد: "بسياری از افراد خانواد من عضو ارتش هستند."

استورال ضمن نگرانی از افزايش قيمت بنزين می گويد: "والدين من در حاشيه شهر زندگی می کنند. من به علت افزايش قيمت بنزين اين روزها کمتر می توانم به ديدن آنها بروم. ما مجبور شده ايم به خودمان سخت بگيريم، و اين روزها فقط يکی از دو خودروی خود را سوار می شويم."

هنگامی که او به سمت خانه اش حرکت می کند، ساندرا يانگ يکی از ناظران انتخاباتی که برای صرف نهار صندوق را ترک کرده، از تجربه اش و زمانی می گويد که در خلال سال های ١٩٩٣ و ٩٤ (١٣۷٢ و۷٣) با اوباما کار کرده است. او که صبح زود رای خود را به نفع اوباما به صندوق ريخته، می گويد که در آن سال ها تحت سرپرستی برنامه حمايت از بيکاری قرار داشت. اما با کمک طرحی که اوباما اجرا می کرد، موفق به يافتن کار شد. سپس می افزايد: "اميدوارم اوباما حرف هايش را فراموش نکند. زيرا گرچه می دانم هيچ چيزی يک شبه رخ نخواهد داد، اما مردم به کار احتياج دارند."

نهايتا اين گرانت پارک -ويترين شيکاگو- است، که ميزبان اوج صعود سياسی اوباما می شود. زيرا سه شنبه شب يعنی ٤ نوامبر (١٤ آبان) مرکز شهر پر زرق و برق شيکاگو جايی است، که اوباما در ميان فرياد شوق بيش از ٢٠٠ هزار نفر از طرفدارانش اعم از سياه و سفيد، دارا و ندار، پير و جوان ثمره پيروزی اش در انتخابات ٢٠٠٨ (١٣۷٨) را برداشت می کند.

ری کروز وکيل ٣۵ ساله شيکاگويی با هيجان می گويد: "اين روز خوبی است.

اين پرافتخار ترين روز زندگی من در آمريکا می باشد."

شارون ديويس ۵٢ ساله که معلم است نيز، فرياد می زند: "اين بی نظير است. اين موهبتی برای آمريکا و همه جهان می باشد."

کت برانسون يک ميکروب-زيست شناس ميانسال که همراه شوهرش از ساعت ٣٠:٤ بعد از ظهر در پشت در ورودی پارک ايستاده اند تا سخنرانی اوباما را بشنوند، از شدت خوشحالی فرياد می زند.

همچنان که گرانت پارک شيکاگو غرق در شادی است، بقيه مردم نيز از تلويزيون ها، در سالن هتل ها، و خيابان ها، تماشاگر ماجرا هستند و با شور و شوق آن را دنبال می کنند.

برای مردی با اسم حسين -کسی که زندگی اش را از اندونزی تا هاوايی گذرانده-، چنين گذاری بسيار دور از ذهن بود.

اوان برانشتادتر استاد بازنشسته تاريخ آمريکا از دانشگاه کرنل در نيويورک، در اين مورد می گويد: "برای نسل بعد از جنگ (دوم جهانی) که شاهد دهه ٦٠ (٤٠ خورشيدی) بوده اند و ترور جان اف. کندی، جنبش مارتين لوترکينگ و حمايت رابرت کندی از سياهان را ديده اند، اين انتخابات پرهيجان ترين انتخابات عمرشان بوده است."

او از ميزان انتظارات از اوباما و احساس ناکامی مردم در برآورده نشدن انتظاراتشان، نگران است. به همين سبب با يادآوری بخش پايانی فيلم فراغت محصول ١٩٦۷ (١٣٤٦) صحنه ای را تصوير می کند، که داستين هافمن در نقش بن برادوک عشقش کاترين راس در نقش الاين رابينسون بود. او عشقش را از چنگال مرد ديگری که قصد داشته با وی ازدواج کند، نجات داده است و در اتوبوسی فراری می دهد که آنها را از شماتت ها و فشارهای دوستان و اطرافيان دور می کند. به محض روشن شدن موتور، اين دو دلداده يکديگر را نگاه می کنند. چراکه هيجان ها پايان يافته، و تنها يک سوال باقی مانده است:" خُب بعدش چی؟"

والنتينا پاسکواله ار نويسندگان واشنگتن پريزم است.


به نقل از [واشنگتن پريزم]





















Copyright: gooya.com 2016