Saturday, Sep 27, 2025

صفحه نخست » تبار شناسی تراژدی جنگ اوکراین، «نقض استقلال» (بخش ۱۰/آخر)، محمود دلخواسته

Mahmoud_Delkhasteh_3.jpg«آگاهی به این واقعیت روانشناسی روسی بود که زمانی که طرح برژینسکی برای بردن ناتو به طرف مرزهای روسیه از طرف دولتمردان آمریکا پذیرفته شد، جورج کنان، بشدت نسبت به آن هشدار و در 5 فوریه 1997 در مقاله ای در نیویورک تایمز، با عنوان: «اشتباه کشنده» از جمله نوشت:

«[صریحاً] گفته شده است... گسترش ناتو، مهلک‌ترین اشتباه سیاست آمریکا در کل دوران پس از جنگ سرد خواهد بود. انتظار می‌رود چنین تصمیمی، گرایش‌های ناسیونالیستی، ضد غربی و نظامی‌گرایانه را در افکار عمومی روسیه شعله‌ور کند؛ تأثیر نامطلوبی بر توسعه دموکراسی روسیه داشته باشد؛ فضای جنگ سرد را به روابط شرق و غرب بازگرداند و سیاست خارجی روسیه را به جهاتی سوق دهد که قطعاً مطابق میل ما نیست...» (261)

به این علت بود که در کنفرانس ناتو در سال 2008 در بخارست، با تصمیم آمریکا برای به عضویت در آوردن اوکراین و گرجستان به ناتو مخالفت کردند. ولی مخالفت به آن شدتی نبود که از تهدید به استفاده از حق وتوی خود کنند. اینگونه، اضطراب تاریخی و روان سخت عصبی روسها، بی کفایتی مهلک سیاستمداران آمریکا، بی مایگی شگفت انگیز سیاستمداران اروپا و نقض اصل راهنمای «استقلال»، که در قانون اساسی اوکراین، خود را در شکل «بیطرفی» جا داده بود، از طرف رهبران سیاسی اوکراین، سبب ایجاد مخرب ترین جنگ در اروپا در بعد از جنگ جهانی دوم شد.»

بخش اول:

https://news.gooya.com/2025/08/post-100866.php

بخش دوم:

https://news.gooya.com/2025/08/post-100983.php

بخش سوم:

https://news.gooya.com/2025/08/post-101083.php

بخش چهارم:

https://news.gooya.com/2025/09/post-101174.php

بخش پنجم:
https://news.gooya.com/2025/09/post-101297.php

بخش ششم:

https://news.gooya.com/2025/09/post-101477.php

بخش هفتم:
https://news.gooya.com/2025/09/post-101596.php#disqus_thread
بخش هشتم
https://news.gooya.com/2025/09/post-101711.php

بخش نهم

https://news.gooya.com/2025/09/post-101805.php

نتیجه گیری

جنگ اوکراین، مانند بسیاری از جنگهای تاریخ، قابل جلوگیری بود. شاید بشود گفت که مانند جنگ جهانی اول بود/می باشد. جنگی که می توان از آن به عنوان یکی از احمقانه ترین و مخرب ترین جنگهای تاریخ نام برد که اروپا در اوج قدرت و تمدن، ناخواسته و نفهمیده دوران جنگهای تاریخی خود در اروپا را با ابعادی گسترده تر تکرار کرد. هنوز که هنوز است و بعد از بیش از یک قرن، در بین تاریخدانان در توضیح چرایی آن بحث و گفتگو در جریان است. (241) جنگی که عدم توانایی رهبران کشورها در توضیح چرایی آن، دست به فرار رو به جلو زدند و وعده دادند که این: «جنگی است که به تمام جنگ ها پایان خواهد داد» (242)

در نتیجه، میلیونها جوان به قتلگاه فرستاده شدند و بنابر این، اروپایی که خود را نقطه اوج تمدن بشری می دانست و نشسته بر قله عقلانیت کانتی، دست به وحشیانه ترین کشتارها در تاریخ بشریت زد.

اینگونه، اوکراین وارد جنگی می شد که نه مردم اوکراین خواستار آن بودند و با 73 درصد رای، زلنسکی را انتخاب کرده بودند تا ناسیونالیستهای افراطی فاشیست که با پیروی از ایدئولوژی نازیسم و قهرمان ملی خود، استپان باندرا، فرمانده لشکر اوکراینی اس اس ارتش آلمان (243)

که با واحدهای نظامی خود از جمله تیپ آزوف، در پی ایجاد ناسیونالیسم قومی/ethno-nationalism در اوکراین و سرکوب دیگر ملیتها، بخصوص روسها در اوکراین بودند و با کودتای 2014 از حاشیه به مرکز آمده بودند را به حاشیه باز گرداند.

اوکراینی هایی که سنجش های افکار پی در پی نشان می داد که کشور خود را بی طرف می خواهند و حدود 80 درصد آنها با عضویت در ناتو مخالف بودند.

اما آمریکا و به پیروی آن، اتحادیه اروپا تصمیم گرفته بودند که از طرف مردم اوکراین برای آنها تصمیم بگیرند. البته این تصمیم گیری بدون نخبگان سیاسی اوکراین که به عوامل آمریکا تبدیل شده بودند میسر نبود، آنهایی که نه تنها اجازه داده بودند که آمریکا، استقلال و حق حاکمیت آنها را نقض کند بلکه در این نقض، به عوامل آمریکا تبدیل شده و بگونه ای فعال و در راستای منافع شخصی خود، استقلال و حاکمیت اوکراین را نقض و سیاست و برنامه آمریکا را به مردم اوکراین تحمیل کردند. در واقع، اوکراین هم روسو فیلها و آمریکا فیل های خودش را به وفور تولید کرده بود. اینگونه بود که در عرض چند هفته، محبوبیت زلنسکی که با چنان رای عظیمی به ریاست جمهوری رسیده بود، دچار سقوط آزاد شد و به 22 درصد کاهش پیدا کرد. ولی او را چه باک، چرا که حال پشتوانه خود را آمریکا قرار داده بود و بنابر این برای خود باختی را تصور نمی کرد.

به همین جهت بود که زمانی کوتاهی بعد از حمله روسیه، مذاکرات صلح و آتش بس در استانبول انجام شد و با وجودی که مذاکرات به مرحله نهایی نزدیک و روسیه بنابر درخواست آلمان و فرانسه، به عنوان «ژست حسن نیت/a good will gesture» نیروهایش را از اطراف کیف خارج کرده بود (244) و روسیه موافقت کرده بود که در برابر عضو ناتو نبودن اوکراین و خودمختاری فرهنگی مناطق شرقی روس نشین اوکراین، تمامی نیروهایش را از اوکراین خارج کند (بغیر از کریمه) بوریس جانسون، پیام بایدن را به زلنسکی رساند و آن اینکه، غرب آماده صلح با روسیه نیست! به زلنسکی وعده حمایت کامل ناتو از اوکراین را داده و اینکه با این کمک، روسیه را شکست خواهد داد و او چرچیل زمان خواهد شد. (245)

اینگونه با فعال کردن روانشناسی زیر سلطه، زلنسکی در رابطه با آمریکا و اغنای حس شهرت زلنسکی، او را به ادامه جنگی واداشت که صدها هزار از هموطنانش را به کام مرگ می فرستاد و میلیونها نفر را زخمی و معلول و دهها میلیون را آواره می کرد. حس شهرت طلبی زلنسکی هنرپیشه آنگونه بود که، در بحبوحه جنگ، دعوت فستیوال کان برای سخنرانی را بسرعت پذیرفت (246) و در پی آن دعوت «جایزه افسانه گرامی/Grammy Legend Award» در آمریکا را نیز. (247) ولی اینها کافی نبود و زلنسکی در پی گرفتن جایزه عظیمی که رویای هر هنرپیشه ای است می بود و آن آمدن و یا فرستادن پیامی ویژه به اسکار بود. ولی زمانی که دعوتی از او نشد، تصمیم گرفت کاری کند که مسئولان اسکار انتخابی جز دعوت از او نداشته باشند. چرا که زمانی که رهبری در میان کف زدنهای ممتد کنگره و سنای آمریکا و دیگر پارلمانهای غربی و در زمانی که رسانه های غربی از او «چرچیل زمان» را تصویر کرده بودند و این چرچیل زمان بر امواج رسانه های غربی سوار و در اوج محبوبیت بود آنگاه وقتی چنین شخصیتی از مسئولان اسکار بخواهد تا از او دعوت کنند، این مسئولان چاره ای جز گفتن سمعا و طاعتا ندارند.

در واقع زلنسکی در اوج کشتار نظامیان اوکراینی در میادین جنگ، این فرمانده کل قوا، از مسئولین جایزه اسکار می خواست تا او به عنوان مهمان ویژه در مراسم 2022 حضور یابد. فقط می شود تصور واکنش خشمگینانه زلنسکی را کرد زمانی که اسکار به او نه گفت. (248)

ولی این تحقیر مانع نشد تا دوباره سال بعد درخواست کند تا از او دعوت شود. درخواستی که دوباره رد شد.(249)

علت اشاره به این وجه از شخصیت زلنسکی این است که نشان داده شود که در تحلیلهای سیاسی، نقش شخصیت در اتخاذ تصمیمات تاریخ ساز سیاسی بسیار اساسی است. تعداد شخصیتهای سیاسی که از منظر «منافع ملی» یا «حقوق ملی» تصمیم می گیرند و بر منافع شخصی خود و کششهای شخصیتی خود فائق می شوند، بخصوص در استبدادها، زیاد نیست و بر خلاف تبلیغات، اوکراین دارای رژیمی دموکراتیک نیست.

نمونه آن را در کشور خودمان داریم:


در جریان انقلاب، آقای خمینی شعار شاه باید برود را داد و اینگونه هم شد. در بعد از انقلاب و بعد از حمله به سفارت آمریکا و تبدیل آن به گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی و تماس دستگاه ریگان با سران حزب جمهوری اسلامی و تقاضای اینکه در ازای به تاخیر انداختن آزادی گروگانها تا بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، تا بدین ترتیب کارتر شکست خورده و ریگان پیروز شود، از طریق اسرائیل به ایران اسلحه خواهند فرستاد تا ایران بتواند جنگ را ادامه دهد. ( 250) (موافقت شده بود تا جنگ در خرداد 60 با پیروزی ایران و گرفتن غرامت سنگینی به پایان برسد که کودتای خرداد 60 و سرنگونی اولین رئیس جمهور تاریخ ایران، مانع به پایان رسیدن جنگ شد) (251) شخص خمینی که کمتر اطلاعی در مورد سیاستهای بین المللی داشت، هیچ نفعی در کمک به ریاست جمهوری رساندن ریگان نداشت و انگیزه او در وارد این معامله خائنانه شدن، تنها این بود تا کارتر رئیس جمهور نشود. چرا که در جریان انقلاب، کارتر مخالف به قدرت رسیدن خمینی بود و حتی، از طریق برژینسکی، مانع شده بود دکتر بختیار از نخست وزیری (252) شاه استعفا داده تا خمینی ایشان را به نخست وزیری دولت انقلابی منصوب کند. (253)

البته این کینه جویی آقای خمینی از کارتر بود که این فرصت را غنیمت شمرده بود تا هم انتقام خود را از کارتر بگیرد و هم بگوید که توانست رئیس جمهور ابر قدرت را بزیر بکشد.


همین روانشناسی بود که با شعار "صدام باید برود" جنگ را ادامه داد تا به او به عنوان ابر مردی نگاه کرده باشد که هر کسی را که در مقابل او ایستاد بر زمین زد. اینگونه، جنگی که می توانست 9 ماه بعد از شروع آن در خرداد 60 پایان یابد، مدت هشت سال ادامه یافت تا همان ریگانی که خمینی نقشی کلیدی را در به ریاست جمهوری رساندن او بازی کرده بود، او را مجبور به خوردن جام زهر کند.

سرنوشت مشترک زلنسکی و نتانیاهو

از این منظر می توان به علت مخالفت زلنسکی با برنامه اولیه ترامپ برای پایان جنگ پی برد. توضیح اینکه، نتانیاهو، از فرصت حمله 7 اکتبر استفاده کرد تا اینگونه خود را از محاکمه و حتی زندانی شدن به علت فساد مالی برهاند. در این راستا، بر موج هیتسری انتقام گیری جامعه اسرائیل سوار و دولت و کشورش را به طرف انجام نسل کشی/جنوساید در غزه راند. اینگونه نه تنها دیوان دادگستری بین المللی، اسرائیلی که خود را نتیجه جنوساید/هولاکاست هیتلری می دانست، مظنون به انجام نسل کشی کرد، بلکه دادستان دیوان کیفری بین المللی تقاضای دستگیری نتانیاهو و وزیر دفاع او گالانت را به دلیل ارتکاب جنایت جنگی کرد. ولی او با این وجود، به نسل کشی/جنوساید ادامه داد و اینگونه، کشوری که خود را تنها دموکراسی در خاورمیانه و ویلایی که در محاصره جنگل بی تمدنها قرار گرفته است و ارتشی که آن را اخلاقی ترین ارتش دنیا تبلیغ کرده بود به «دولت مطرود/pariah state» تبدیل کرد تا جایی که از وحشت واکنشها بسیاری از سران حکومتها و مردم شرکت کننده، حتی جرئت نکرد در مراسم به خاکسپاری پاپ شرکت کند. به سخن دیگر، نتانیاهو برای حفظ خود، کشورش را دچار چنین وضعیتی کرده و می کند.

زلنسکی نیز که مانند نتانیاهو فساد مالی داشته و در نتیجه کوشش در به کنترل در آوردن کمیته تحقیق فسادهای مالی کرد،(254) می داند که درست همان روزی که جنگ به پایان برسد، کار او تمام است و اگر نئونازی ها مطابق تهدیدهای خود، او را ترور نکنند، نه تنها زندگی سیاسی او به پایان رسیده است بلکه با پایان جنگ و پایان حکومت نظامی، می باید به سوالات بسیاری پاسخ دهد و سوال اولی که از او خواهد شد این است که چرا خلف وعده کرد و مرام برنامه کار خود در زمان نامزدی ریاست جمهوری که همان صلح با روسیه بود در عرض دو هفته نقض کرد و به طرف ایجاد تنش رفت؟ چرا در زمانی که کمتر از دو ماه از آغاز جنگ گذشته بود و موافقت نامه برای پایان دادن به جنگ و خارج شدن نیروی روسیه از خاک اوکراین به مرحله نهایی رسیده بود، هیئت مذاکره اوکراینی را به کیف فرا خواند و مذاکرت را بهم زد؟ چرا...؟

اسناد می گویند که هیتلر در سال 1942 و بعد از شکست در استالینگراد و شمال آفریقا و ورود آمریکا به جنگ، به این نتیجه رسیده بود که آلمان در جنگ شکست خورده است. (255)

بنابر این سوال این است که با این وجود چرا به جنگ پایان نداد تا بعد از ویران کردن کشورش، کارش به خودکشی در پناهگاه زیر زمینی برسد؟

یعنی همان وضعیتی که زلنسکی کشورش را گرفتار آن کرده است؟ توضیح اینکه بعد از اینکه در ژوئن 2023 ضد حمله اوکراین به ارتش روسیه در مناطق اشغالی با تلفات بسیار سنگینی شکست خورد و قدری بعد از آن، روسیه حملات خود را شروع کرد و بگونه ای روز افزون تلفات سنگین تری به ارتش اوکراین وارد آمد تا جایی که کار به سربازگیری اجباری و ربودن جوانان کشور در خیابانها و فرستادن آنها به جبهه رسیده است. (256)

بنابر این برای حفظ خود هم شده، جنگ تا آخرین اوکراینی باید ادامه یابد و اینگونه در زیر چتر حمایتی اروپا طرح صلح ترامپ را که تیم آماتورهایش آماده کرده بودند نپذیرفت.

چرایی مخالفت اروپا با صلح؟

مخالفت اکثر کشورهای اروپایی برای صلح با روسیه، چه از منظر توجیه استراتژیکی برای اروپا و چه از منظر منافع ملی کشورهای اروپایی قابل فهم نیست. توضیح اینکه بعد از فروپاشی شوروی، ترکیبی از تکنولوژی اروپا، بخصوص آلمان، و گاز ارزان و منابع عظیم طبیعی روسیه، می توانست اروپا را به ابر قدرتی که دولت رفاه را سهم تمامی مردم خود کند تبدیل کند. آمریکا از آنجا که چنین ابر قدرتی را مانع منافع خود می دانست مانع چنین پیوندی شد. اروپا سر فرود آورد و در نتیجه رویای «خانه مشترک اروپایی» گورباچف با دخالت برژینسکی ها برای تنها ابر قدرت باقی ماندن به گور سپرده شد. اینگونه نه تنها ناتو، که علت وجودی خود را از دست داده بود، باز دست از سر اروپا برنداشت، بلکه وارد شرق اروپا شد.

البته در زمان برنامه پروستریکا، گورباچف، بیشتر برای اینکه غرب را مطمئن بکند که خطری از طرف شوروی متوجه آنها نیست تقاضای عضویت در ناتو را کرد.(257) که پذیرفته نشد. بعد از فروپاشی شوروی، یلستین نیز به عنوان رئیس جمهور روسیه این پیشنهاد را تکرار کرد. (258)

که باز پذیرفته نشد. با این وجود، در سال 2000 پوتین درخواست عضویت در ناتو را کرد.(259)

که باز پذیرفته نشد. پوتین در آن زمان، روسیه را بخشی از اروپا می دانست. ولی این احساس دو طرفه نبود. در عین حال، ناتو، بدون وجود کشوری به نام روسیه، دچار «خطر حیاتی» برای آینده خود می شد. چرا که پیمان و اتحادیه نظامی برای توجیه خود نیاز به دشمن دارد و در غیر اینصورت علت وجودی خود را از دست می هد.

بنابر این روسیه نه تنها نباید وارد ناتو می شد بلکه می باید نقش دشمنی که ناتو به آن احتیاج داشت را بازی می کرد. در اینجاست که کشورهای شرق اروپا که محو بهشت سرمایه داری آمریکا شده بودند و خصوصی کردن همه چیز در کشور خود را کلید طلایی ورود به این بهشت می دانستند. (یکی از اقتصاددانان دانشگاه آکسفورد که برای مشاورت به کشورهای اروپای شرقی سفر کرده بود، با تعجب از تب خصوصی سازی به اینجانب گفت که حتی می خواستند جاده ها را هم خصوصی کرده و هر چند کیلومتر را به خریداری بفروشند) برای نزدیکی هر چه بیشتر به آمریکا، خواستار پیوستن به ناتو شدند و اینگونه جانی تازه به ناتو که به نفس نفس افتاده بود دمیدند. ولی علت دیگر این کوشش برای پیوستن به ناتو که شاید از علت اول مهمتر بود، نفرت شدیدی بود که این کشورها نسبت به روسیه داشتند. روسیه ای که در تاریخ خود تا توانسته بود به این کشورها و مناطق و امپراطوری های رقیب تاخته و آنها را مورد تجاوز قرار داده بود. اینها کافی نبود، بعد از جنگ جهانی دوم، سلطه خود را بر کشورهای اروپای شرقی یا بطور مستقیم و یا از طریق ایجاد دولتهای دست نشانده و از طریق ایجاد یپمان ورشو استحکام بخشیده بود. اینگونه این کشورها عضویت در ناتو را سپر دفاعی خود در مقابل تجاوزات احتمالی روسیه در آینده می دیدند و البته این همان چیزی بود که نئوکانزواتیوهای آمریکا که سیاست خارجی آمریکا را بدست گرفته بودند، می خواستند.

با این وجود، کشورهای اصلی اروپا، فرانسه و آلمان، می دانستند که خط قرمز روسیه در رابطه با این اتحادیه، وارد کردن اوکراین به ناتو است. می دانستند که از زمان ناپلئون، هر زمان که قدرتی اروپایی به روسیه حمله کرده است از طریق اوکراین، که کوتاهترین و مسطح ترین راه رسیدن به روسیه است، به روسیه حمله کرده است. بنابر این می دانستند که روسیه، کشور اوکراین را به عنوان، منطقه حائل، برای امنیت خود، حیاتی می داند.

نظرات جورج کنان/George Kennan، یکی از برجسته ترین استراتژیست ها و دیپلماتهای آمریکایی، از طراحان کمکهای مارشال بعد از جنگ جهانی دوم و کسی که سقوط شوروری را پیش بین کرده بود، برای آنها پذیرفته شده بود و آن اینکه:


« در ژرفای نگاه روان سخت عصبی/neurotic کرملین به امور جهانی، حس ناامنی سنتی و غریزی روس‌ها نهفته است.»(260) و البته، اوکراین، حساس ترین نقطه روان این اضطراب تاریخی می باشد. آگاهی به این واقعیت روانشناسی روسی بود که زمانی که طرح برژینسکی برای بردن ناتو به طرف مرزهای روسیه از طرف دولتمردان آمریکا پذیرفته شد، بشدت نسبت به آن هشدار و در 5 فوریه 1997 در مقاله ای در نیویورک تایمز، با عنوان: «اشتباه کشنده» از جمله نوشت:

«[صریحاً] گفته شده است... گسترش ناتو، مهلک‌ترین اشتباه سیاست آمریکا در کل دوران پس از جنگ سرد خواهد بود. انتظار می‌رود چنین تصمیمی، گرایش‌های ناسیونالیستی، ضد غربی و نظامی‌گرایانه را در افکار عمومی روسیه شعله‌ور کند؛ تأثیر نامطلوبی بر توسعه دموکراسی روسیه داشته باشد؛ فضای جنگ سرد را به روابط شرق و غرب بازگرداند و سیاست خارجی روسیه را به جهاتی سوق دهد که قطعاً مطابق میل ما نیست...» (261)

به این علت بود که در کنفرانس ناتو در سال 2008 در بخارست، با تصمیم آمریکا برای به عضویت در آوردن اوکراین و گرجستان به ناتو مخالفت کردند. ولی مخالفت به آن شدتی نبود که از تهدید به استفاده از حق وتوی خود کنند. اینگونه، اضطراب تاریخی و روان سخت عصبی روسها، بی کفایتی مهلک سیاستمداران آمریکا، بی مایگی شگفت انگیز سیاستمداران اروپا و نقض اصل راهنمای «استقلال»، که در قانون اساسی اوکراین، خود را در شکل «بیطرفی» جا داده بود، از طرف رهبران سیاسی اوکراین، سبب ایجاد مخرب ترین جنگ در اروپا در بعد از جنگ جهانی دوم شد.

ولی همانگونه که نشان داده شد، اگر کفایت و درایتی در این رهبران و "نخبگان" سیاسی می بود، امکان جدی وجود داشت تا از جنگ جلوگیری و همانگونه که مذاکرات استانبول نشان داد، زمان کمی بعد از شروع، امکان به پایان رساندن جنگ واقعی شده بود.

با این وجود فرصتها یکی از پی دیگری از دست رفتند.

ترامپ، آخرین شانس کوتاه کردن جنگ بود

انتخاب ترامپ که با شعار خیالی جنگ اوکراین را در 24 ساعت پایان خواهد داد و با وجود بی کفایتی های او و تیم همراهش، فرصتی تاریخی را برای پایان جنگ ایجاد کرده بود. ولی مخالفت اروپا با پایان جنگ که زلنسکی را تشویق به ادامه جنگ کردند، تا بحال این فرصت را از بین برده است و اینگونه هر روز، کشته بر کشته افزوده می شود و از آنجا که مدتهاست که داوطلبی حاضر نیست به میدان جنگ فرستاده شود، مردها را در خیابان و خانه دستگیر میکنند (262)

و آنها که قادر به دادن رشوه های سنگین دلاری نیستند بعد از یکی دو هفته آموزش به میدان جنگ فرستاده می شوند.

بنابر این مخالفت اروپا با پایان جنگ، توضیحی از منظر منافع ملی ندارد و توجیه این مخالفت به این دلیل که باید از تجربه هیتلر و سیاست مماشات با او که سبب جری تر شدن هیتلر شد آموخت، توجیهی است که پایه و اساس بر واقعیت ندارد. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که بعد از صدام و قذافی، نوبت او شده بود که هیتلر زمان شود، این هیتلر، فاقد ارتش هیتلری است. به همین علت است که بعد از حدود 3 سال نبرد، هنوز نتوانسته است که به اهداف اولیه اش برسد. به سخن دیگر، ارتش پوتین ارتش هیتلر نیست. از این رو سخن از این گفتن که پوتین بعد از فتح الفتوح اوکراین، برلین و پاریس را هم به متصرفاتش خواهد افزود، تنها از ذهنینی بریده از واقعیت می تواند برخیزد.

پس میشود به این نوع نگاه از منظر پروپاگاندا نگریست تا دولتها بتوانند سیاست خود در رابطه با روسیه را برای مردم خود، توجیه کنند.

بنابر این دوباره این سوال طرح می شود که چرا دولتهای اصلی اروپایی بیشترین سعی را کرده و می کنند تا از کوشش ترامپ برای پایان جنگ و بازگرداندن صلح به اروپا، سیاستی که می تواند جنگ را به پایان برساند، جلوگیری می کنند؟

البته بعضی کارشناسان علت مخالفت با پایان جنگ را گسترش صنایع نظامی اروپا از طریق اقتصاد کینزی/Keynesian Economy از نوع نظامی آن توضیح می دهند و اینکه جنگ باید تا سال 2029 ادامه یافته تا اروپا قادر شود روسیه را ویران کند. (263)

البته از آنجا که بیشتر بودجه مسلح کردن گسترده اروپا از بودجه ملی کشورها می آید و قرضه گرفتن به نسبت حجم اقتصاد، این آلمان خواهد بود که بیشترین توانایی برای مسلح شدن را خواهد داشت. البته رشد نظامی آلمان و با سابقه ای که آلمان در شروع جنگ جهانی اول و دوم داشت، سبب ترس در اروپا بخصوص در فرانسه و لهستان خواهد شد و اینگونه مسابقه تسلیحاتی، سبب ضعیف شدن دولت رفاه گشته و در نتیجه افزایش فقر و بازتاب سیاسی آن، در رشد هر چه بیشتر فاشیسم خود را نمایش خواهد داد.

دیگر اینکه، از زمان حمله روسیه به اوکراین، جمعیت این کشور از حدود 45 میلیون نفر به 36 میلیون نفر کاهش پیدا کرده است. (264) و در سال 2024 تعداد مرگ و میر سه برابر متولد شدگان را داشته است. این فاجعه جمعیتی از جمله به این معنی است که اوکراین، هر روز هر چه بیشتر توان ادامه جنگ را از دست می دهد و به همین علت است که به سربازگیری اجباری روی آورده است. بنابر این، اروپایی که می خواهد اوکراین برای آن هر چه بیشتر کشته بدهد و تا آخرین اوکراینی تا سال 2029 دوام بیاورد در رویا زندگی می کند و اینهم نشان دیگری نه فقط از بی کفایتی که بی تفاوتی در برابر کشته شدگان اوکراینی است.

خلاصه اینکه اگر اروپا به این جنگ از منظر منافع ملی می نگریست، در نتیجه عقل متعارف، بدنبال راه حل دیپلماتیک می رفت و از جمله سعی در احیای مذاکرات استانبول می کرد. بنابر این بنظر می رسد که پاسخ چرایی کوشش اروپا در ادامه جنگ و "جنگ تا رفع فتنه" را باید از منظر ایدئولوژیک، روانشناختی و نیز منافع فردی بررسی و جستجو کرد.

توضیح اینکه، از منظر ایدئولوژیک، می شود گفت که دولت مردان و دولت زنان غربی و مفسران خبری و رسانه های در خدمت آنها، روایتی از جنگ روسیه با اوکراین/ناتو تولید، مصرف و باز مصرف کرده اند که بر اساس آن روایت، این جنگ، جنگ بین خیر مطلق است و شر مطلق، بین دموکراسی است و استبداد و در واقع جنگ لیبرالیسم غربی است با استبداد شرقی. به همین علت است که هر گونه مذاکره ای را با پوتین ممنوع کرده اند (کوششهای اخیر برای مذاکره که زیر فشار ترامپ انجام شده است بیشتر تبلیغاتی و خالی از محتواست) و اینکه تنها گفتگو بین دو طرف در میدان جنگ و از طریق شلیک گلوله ها و توپها و موشکها است که انجام می شود.

در کنار این می شود به اثر پروپاگاندا در تولید کننده پروپاگاندا نیز پرداخت. توضیح اینکه اصلا کم نیست مواردی که تولید کننده پروپاگاندا، خود قربانی پروپاگاندا می شود و پروپاگاندای خود را باور می کند. برای نمونه، ژورنالیست واشنگتن پست، ایوجین جوزف دایون/Eugene Joseph Dionne. Jr در قبل از حمله آمریکا به عراق، جورج بوش و دیک چنی گفته بود که این دو واقعا باور کرده بودند که در حمله به عراق، مردم عراق به استقبال آنها آمده و به آنها نه به عنوان اشغالگران کشور خود بلکه به عنوان ارتش رهایی بخش نگاه خواهند کرد.(265)

اینگونه می شود پذیرفت که بسیاری از این افراد، پروپاگاندای خود را درسته قورت داده اند. بنابر این وقتی ترامپ می آید و می گوید که این جنگ ، جنگ بایدن است و جنگ من نیست و مقصر جنگ، اوکراین است. (266) در واقع با یک تکان، نه فقط روایت که باور رهبران اروپا را بهم می ریزد. بیشتر، ترامپ بیزینس من که همه چیز را از منظر پول و سود و « آمریکا اول» تجزیه و تحلیل می کند، ندانسته، اعتبار و هویت و باور این رهبران، مفسران خبری، اعتبار و حتی هویت خود را از بازتولید این روایت کسب کرده اند، به چالش می کشد. البته طبیعی است که این افراد فراموش کرده اند که اول وظیفه اشان دفاع از منافع و حقوق ملی کشورشان است، دچار واکنش های عصبی می شوند و به قول یانیس واروفاکیس، اقتصاد دان و سیاستمدار یونانی، مانند مرغان سرکنده به هر طرف می دوند و نمی دانند چه بکنند. بنابر این تصمیمات عجولانه و نابخردانه می گیرند و از جمله به زلنسکی می گویند که جنگ را ادامه بده و ما تا آخر پشت سر تو ایستاده ایم. البته هیچ به این سوال پاسخ نمی دهند زمانی که اوکراین با کمک متحد اصلی خود، آمریکا، و اتحادیه اروپا نه تنها نتوانست سرزمینهای تحت اشغال خود را پس بگیرد، بلکه بطور دائم در حال از دست دادن سرزمینهای بیتشر است، چگونه بدون آمریکا، اروپا می تواند این وظیفه را انجام دهد؟

در هر حال، ملاقات پوتین با ترامپ در آمریکا/آلاسکا، و موافقت ترامپ با نظرات اصلی پوتین، وحشت بیشتری در میان این رهبران ایجاد کرد چرا که می دانستند پایان جنگ به روسیه، می تواند به خروج نیروهای آمریکایی از اروپا منجر شود و حاضر به دادن هر امتیازی بودند. ترامپ نیز از این فرصت استفاده و از یک طرف اعلام کرد که اگر می خواهید جنگ را ادامه دهید، آمریکا سلاح را به شما خواهد فروخت تا شما به اوکراین بدهید و از طرف دیگر، رهبر اتحایده اروپا، فاندرلاین را به زمین خود در اسکاتلند فراخواند و در تحقیر کامل اعلام کرد که اروپا باید 15% به آمریکا تعرفه کالاهایش را بپردازد و فاندرلاین سر فرود آورد و همین رفتار را نیز با رهبران آلمان، فرانسه، انگلستان و ایتالیا و.. به واشنگتن رفته بودند انجام داد.

اینگونه و در حالی که داده ها می گویند که این جنگ فرسایشی ارتش اوکراین را به مرحله فروپاشی رسانده است. چند ماه آینده اروپا خود را در وضعیت بس خطرناکی قرار داده است و ممکن است که جنگ گسترش یافته و حتی بطرف حمله اتمی برود.

واقعیت دیگری که سبب تصمیمات نابخردانه اکثر رهبران اروپا، بخصوص انگلستان و فرانسه و آلمان می شود، عامل «روس هراسی/Russophobia» تاریخی در میان نخبگان سیاسی غرب است. پژوهشگران نه چندان کمی از جمله دانشمند نروژی علوم سیاسی، پروفسور گلن دیسن/Glenn Diesen در کتاب: «روس هراسی: پروپاگاندا و سیاستهای جهانی/Russophobia: Propaganda in International Politics» عمیقا به ریشه های تاریخی، فرهنگی و سیاسی آن پرداخته است. البته برای اکثریت ما ایرانی ها که همیشه از سمت آسیای غربی/خاورمیانه به روسیه نگاه کرده ایم، روسیه را که اول از طریق ارتش آن و یونیفورمهای غربی آن و یورشهایش بر وطن و تحمیل عهدنامه های خفت بار گلستان و ترکمانچای تجربه کرده ایم، همیشه بخشی از اروپا دیده ایم. به همین علت زمانی، شخصا، که در سال 1363 به عنوان پناهنده سیاسی وارد انگلستان شدم و کم کم با سیاست انگلستان از درون آشنا شدم، برایم عجیب بود که نخبگان سیاسی و حتی فرهنگی انگلستان، روسیه را بخشی از اروپا نمی دانند و نگاهی خصمانه و از بالا به پایین به روسیه دارند.

گلن دیسن، تاریخ این نوع نگاه را به جنگهای شبه جزیره کریمه و کوشش قدرتهای استعماری انگلستان و فرانسه برای جلوگیری ارتش روسیه از تصرف بیشتر سرزمینهای «مرد بیمار اروپا - امپراطوری عثمانی»، تصرف استانبول و ورود به آبهای گرم مدیترانه و در نتیجه به خطر انداختن منافع این دو قدرت نسبت می دهد. که منجر به جنگهای شبه جزیره کریمه بین سالهای 1853-1856 شد، می رساند.

البته این علت سیاسی آن است و از منظر فرهنگی، غرب تازه به دوران رسیده که از قرن 16 برای اولین بار در تاریخ، از حاشیه وارد مرکز تاریخ شده و رشد عظیم علمی و فرهنگی، آن را سخت دچار نخوت و خودمحوری کرده بود/است در جامعه بشری خود را از ما بهتران دانسته و نگاهی تحقیر آمیز به تمدنهای غیر غربی پیدا کرده و البته با این نگاه اوریانتالیستی دست به دگرباشی زده و روسیه را نه بخشی از غرب که متعلق به شرق عقب مانده و "استبداد آسیایی" دانسته و اینگونه، "متمدن" در مقابل "وحشی" قرار گرفت.

این نوع نگاه بعدها در درون گفتمانهای متفاوت خود را بروز داد و بعد از انقلاب اکتبر روسیه، شکل دموکراسی غربی در مقابل توتالیتاریسم روسی را به خود گرفت و اینگونه «مدرن» در برابر «عقب مانده» قرار گرفت و «لیبرال» در مقابل «مستبد» و «مسیحیت» در مقابل «بی دینی» و در دوران رونالد ریگان، "امپراطوری خیر" در مقابل "امپراطوری شر» و در زمان بایدن، "دموکراسی" در مقابل "استبداد". (267)

می شود گفت که ترکیبی از این عوامل و حضور گسترده رهبرانی بی کفایت و رسانه هایی که نه تنها وظیفه اصلی خود که همان روایت رسمی را از طریق عرضه امور واقع، به چالش کشیدن است را فراموش کرده اند بلکه به بلندگوی آن تبدیل شده اند، سبب شده است که اروپا، منافع ملی خود و رفاه مردم خود را فدای «جنگ تا رفع فتنه» با روسیه کند.

آخر اینکه کوشش گورباچف و یلستین و پوتین (در سالهای اول) در پیوستن به اروپا و ایجاد اروپای بزرگ و به واقعیت پیوستن «خانه مشترک اروپایی» با دخالت آمریکا که چنین خانه ای را رقیبی برای استمرار هژمونی و سلطه خود می دید با شکست روبرو شد. اینگونه، پوتین تصمیم گرفت که طرح ب را اجرا کند. طرحی که الهام گرفته از نظریه معروف هالفورد جان ماکیندر/Halford John Mackinder سیاستمدار و دیپلمات انگلیسی در اوائل قرن 20 که «تئوری سرزمین مرکزی/Heartland Theory» در رابطه با اوراسیا معرفی کرد و اینکه هر قدرتی، اروپای شرقی را کنترل کند، سرزمین مرکز ( اوراسیا- آسیا_اروپا) را کنترل می کند و هر قدرتی که این منطقه را کنترل کند جزیره جهانی (اوراسیا) را کنترل می کند و هر که این جزیره را کنترل کند، جهان را کنترل می کند.(268)

این نظریه توجه سیاستمدارن انگلستان و آمریکا را به خود جلب کرد و در سیاستگذاری هایشان اثر گذاشت. در طرف روسی نیز این تئوری اثر خود را گذاشت و تئوریسین هایی از قبیل پتر ساویتسکی/Petr Savitsky، (269) نگاه خود را از اروپا برگردانده و از جمله، نگاه به شرق، را طرح کردند و اینکه در اینصورت، روسیه که در حاشیه اروپا قرار دارد به قدرت میانی اوراسیا تبدیل خواهد شد و اینگونه جهان، بیشتر به روسیه وابسته خواهد شد.

البته این نظر که در سال 1933 از طرف روسهای محافظه کار طرح شد را رهبران شوروی نپذیرفتند. ولی با فرو پاشی شوروی و زمانی که روسیه گورباچف، یلستین و پوتین، در سالهای اول، متوجه شدند که اروپا آنها را نمی پذیرد، این ئئوری از قفسه های خاک خورده بیرون آمده و مورد توجه قرار گرفت. ولی شاید بشود گفت که کودتای 2014 اوکراین و شرکت فعال آمریکا و اتحادیه اروپا در این کودتا، میخ آخری بود که بر تابوت «خانه مشترک اروپایی» زده شد و روسیه مسیحی متوجه شد که با وجودی که گرایش فرهنگی و عاطفی او به طرف اروپاست ولی انتخاب استراتژیک او باید چین باشد و اینگونه مطمئن شود که محل اصلی او به عنوان قدرت میانی اوراسیا، در شرق است. روسیه ای که در شرق زندگی می کند ولی خود را اروپای اصیل و تاریخی می پندارد.

البته این شرق، آن شرقی نبود که در زمان داستایوسکی وجود داشت و زمانی که هنوز در زیر لگد قدرتهای استعماری در حال جان دادن بود، بلکه شرقی بود که می رفت تا دوباره موقعیت تاریخی خود به عنوان مرکز تولید ثروت و تمدن که از قرن 16 ببعد تدریجا از دست داده و به تازه به دوران رسیده های اروپای غربی، که هیچ حدی را در به غارت بردن ثروتهای آنها رعایت نکرده بودند، واگذار کرده بود، باز یابد. و نیز این در زمانی بود که تضادهای ایدئولوژیک و فلسفی غرب و بازتاب آن در جامعه و فرهنگ و اقتصاد، غرب را دچار رشد دوباره فاشیسم و بحرانهای چند لایه خود ساخته کرده و اینگونه وارد دوران غروب خود می کند و قرن بیست و یکمی که قرار بود قرن اروپا باشد، به قرن تحقیر اروپا و بی ربط شدن آن تبدیل می شود. اینگونه، روسیه ای که اروپا به آن به عنوان کپی رنگ و رو رفته ای از خود نگاه می کرد، این غروب را می بیند و رنگ و رو باختگی که دچار آن شده است را. از این رو، بخش مهمی از فرهنگ سیاسی روسیه، که خود را اروپای اصیل تعریف کرده بود، حال خود را وارث و ناجی اروپایی می بیند که روز بروز بیشتر آن را «اروپای منحط/ decadent Europe» تصور می کند.

در چنین وضعیت پیچیده ای، جنگ اوکراین هر روز تعداد بیشتری از جوانان را به خاک و خون می کشد. البته این جنگ مانند هر جنگی، بر دور میز دیپلماسی و یا در میدان جنگ به پایان خواهد رسید و تاریخ، یکی دیگر از احمقانه ترین جنگهای تاریخ قرن 21 را در خود ثبت خواهد کرد. این در حالیست که مواضع یو یو یی ترامپ در مورد این جنگ و هر روز و هر بار یا طرف روسیه یا اوکراین را گرفتن، نه نشان از سیاست ایجاد ابهام به عنوان تاکتیک یا استراتژی بلکه نشان از بی درایتی و نداشتن برنامه مشخص شخص او و تیم اطرافش برای پایان جنگ دارد. در عین حال نشان از آن دارد که می داند چنگ شکست خورده است و بنا بر این خود را کنار کشیده و اروپا مسئول حمایت از اوکراین از طریق خرید سلاح های آمریکایی می کند، تا در زمان شکست مسئولیتی متوجه او نباشد. در عین حال رهبران بی کفایت اروپا نیز، قرن 21 را که قرار بود «قرن اروپا»(270) باشد در حال تبدیل کردن به «قرن تحقیر اروپا» (271) می باشند و در این کوشش با شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه» نه در پی به پایان رساندن آن و باز گرداندن صلح به اروپا که در پی ادامه آن، حتی با ریسک جنگ اتمی می باشند، نقطه پایان جنگ دور تر و دورتر می شود.

آخر اینکه انگیزه کوشش نویسنده در انجام این تحقیق و به چالش کشیدن روایت رسمی و دولتی از این جنگ که متاسفانه پهبادهای ایران نیز در آن شرکت جستند دو هدف را دنبال می کنند:

  1. نشان دادن اینکه همیشه لازم است که به روایتهایی که ناگهان به مانند سونامی از طریق رسانه های اصلی تولید، مصرف و بازمصرف می شوند تا اینگونه از طریق مهندسی افکار به «فکر جمعی جبار» تبدیل شوند نگاهی مشکوک داشت. و نیز اینکه چاشنی این شک را بکار افتادن عقل نقاد بزند. یعنی همان کاری که جامعه ملی وطن با روایتهایی که رسانه های رسمی استبداد حاکم بر وطن می سازند می کنند. ولی مشکل در این است که بسیاری از هموطنان ما فکر می کنند که در خارج از ایران و بخصوص در غرب، بهشت برین اطلاعاتی است و رسانه های اصلی وظیفه ای برای خود جز یافتن حقایق امور واقع و در آزادی کامل آن را در اختیار مردم خود گذاشتن برای خود لحاظ نمی کنند. از این رو، رسانه ها و ژورنالیستهایشان وامدار حقیقت بوده و قسم سقراط اطلاع رسانی آنچه که واقع شده است، اندیشه راهنمای آنها می باشد.

در حالیکه ترکیبی از سرمایه غولهای رسانه ای و وابستگی های مالی ژورنالیستها و ترس از دست ندادن شغل و تمایلات فکری و نظری گزارشگران و بحران ارزش ها که غرب دوران پست مدرن و نسبی گرایی مطلق و... که خود را گرفتار آن کرده است، سبب شده است که اکثر رسانه های اصلی نه نقش ناقد قدرت که نقش بلندگوی قدرت حاکم را بازی کنند. اینگونه است که در هر بحرانی، وضعیت «تک روایتی» ایجاد کرده و روایت ساخته شده را از طریق رسانه ها به روایت مسلط تبدیل می کنند و دیگر روایتها و راویان آن را که سعی می کنند تا مردم را که جادوگر شر در فیلم «جادوگر شهر اوز» این رسانه ها در مزرعه گلهای خشخاش بخواب برده است، بیدار کنند، به گوشه ای می رانند تا مبادا صدای آنها به مردم رسیده و آنها را از خواب بیدار کند.

بنابر این، یک هدف تحقیق این بوده است که از طریق اسناد، به هموطنان نشان دهد که این رسانه ها نیز تفاوت بسیار زیادی با رسانه های استبداد حاکم رژیم ندارند ولی در روایت سازی و حقنه کردن روایت از مهارت بسیار بیشتری برخوردار می باشند.

  1. 2. در این تحقیق کوشش شد تا اهمیت حیاتی اصل راهنمای استقلال و حفظ و رعایت این اصل در مبارزات سیاسی نشان داده شود. کوشش شد تا نشان داده شود که اگر نخبگان سیاسی اوکراین اهمیت این اصل را در یافته بودند و اینگونه نقش روسو فیلها و انگلو فیلهای مدل اوکراینی را بازی نکرده بودند، قدرتهای خارجی امکان ورود به مبارزات سیاسی داخلی اوکراین را پیدا نکرده و اینگونه، کشورشان را به میدان جنگ نیابتی دو قدرت اتمی تبدیل نکرده و نسلی را نابود و وطنشان را ویران نکرده بودند.

این درسی است برای ما، تا در مبارزات خود بر علیه استبداد و برای باز پس گرفتن حق حاکمیت از شاه و شیخ و برگرداندن آن به مردم و به نتیجه رساندن مبارزات 130 ساله ایرانیان در استقرار جمهوری شهروندان ایران در وطن آزاد و مستقل، هیچ امکان ورود و دخالت به قدرتهای خارجی نداده و تمامی نخبگان و جریانهای وابسته و غیر مستقل را نه تنها در میان خود نپذیریم، بلکه آنها را طرد کرده و به حاشیه برانیم.

محمود دلخواسته

[email protected]

(241)

https://responsiblestatecraft.org/2022/07/27/promoting-wwi-as-a-great-war-for-liberalism-is-perverse-and-dangerous/

(242)

https://www.euronews.com/my-europe/2021/11/11/armistice-day-wwi-was-meant-to-be-the-war-that-ended-all-wars-it-wasn-t

(243)

https://lia.lvivcenter.org/en/themes/reherit/ss-galychyna/

(244)

https://www.dw.com/en/russia-pledges-to-scale-down-military-activity-near-kyiv-chernihiv-as-it-happened/a-61286047

(245)

https://www.euronews.com/2022/07/27/boris-johnson-gives-churchill-award-to-ukraines-zelenskyy

(246)

https://www.festival-cannes.com/en/press/press-releases/volodymyr-zelenskyys-address-to-the-opening-ceremony-of-the-75th-festival-de-cannes/

(247)

https://www.youtube.com/watch?v=GLQiy6HELQQ

(248)

https://www.worldofreel.com/blog/2023/3/fa2xw5i51e02fa9qjyu7onfs2el2ws

(249)

https://www.latimes.com/entertainment-arts/story/2023-03-09/volodymyr-zelensky-oscars-speech-rejected-academy-awards

(250)
تحقیقها و یافته های جدید پیرامون « اکتبر سورپرایز » و « ایران گیت »

https://www.amazon.co.uk/Trick-Treason-October-Surprise-Mystery/dp/187982308X

https://enghelabe-eslami.de/56004/

https://www.theguardian.com/books/2024/oct/06/den-of-spies-craig-unger-reagan-carter-october-surprise-trump

https://www.consortiumnews.com/archive/xfile2.html

https://www.amazon.co.uk/My-Turn-Speak-Revolution-Secret/dp/0080405630

https://enghelabe-eslami.de/56005/

https://enghelabe-eslami.de/56201/

https://enghelabe-eslami.de/56202/

https://enghelabe-eslami.de/56003/

(251)

https://www.radiozamaneh.com/283403/

(252)

https://news.gooya.com/2023/07/post-77423.php

(253)

https://www.balatarin.com/permlink/2023/7/8/6012847

(254)

https://www.ft.com/content/3faeefa0-e27b-4765-ac43-b8ab336669ac

(255)

https://www.grunge.com/1657713/when-hitler-knew-would-lose-world-war-ii/

(256)

https://www.facebook.com/61556573562972/videos/1050505410325683

(257)

https://www.foreignaffairs.com/north-america/broken-promise

(258)

https://www.theguardian.com/world/2022/jan/12/russias-belief-in-nato-betrayal-and-why-it-matters-today

(259)
https://www.theguardian.com/world/2021/nov/04/ex-nato-head-says-putin-wanted-to-join-alliance-early-on-in-his-rule

(260)

https://nsarchive2.gwu.edu/coldwar/documents/episode-1/kennan.htm

(261)

https://www.nytimes.com/1997/02/05/opinion/a-fateful-error.html

(262)

https://www.facebook.com/61556573562972/videos/1050505410325683

(263)

https://peoplesdispatch.org/2025/03/21/germany-and-the-eu-embrace-military-keynesianism/

(264)

https://www.kyivpost.com/analysis/25730

(265)

https://www.prwatch.org/spin/2003/08/2135/when-propagandists-believe-their-own-propaganda

(266)

https://www.bbc.co.uk/news/articles/c9814k2jlxko

(267)

https://www.amazon.co.uk/Russophobia-Propaganda-International-Glenn-Diesen/dp/9811914672

(268)

https://www.thoughtco.com/what-is-mackinders-heartland-theory-4068393

(269)

https://eurasianist-archive.com/2016/10/10/the-geographical-and-geopolitical-foundations-of-eurasianism/

(270)

https://www.amazon.co.uk/WHY-EUROPE-WILL-21ST-CENTURY/dp/0007195311

(271)

https://unherd.com/2025/08/europes-century-of-humiliation/



Copyright© 1998 - 2025 Gooya.com - سردبیر خبرنامه: [email protected] تبلیغات: [email protected] Cookie Policy