[email protected]
مقاله پیش رو مطالعه جامعی است که با بررسی خاطرات و اسناد مختلف به کنکاش جزییات سیاستهای کلی امریکا و شاه و سایر بازیگران در آستانه انقلاب میپردازد.
اهمیت این مقاله در این است که بعد از ۴۵ سال از انقلاب برای اولین بار به مطالعه تطبیقی اسناد و خاطرات افراد مختلف برای پاسخ به سوالات تکرار شونده توسط جامعه ایرانی میپردازد.
این مقاله به اسناد منتشر شده توسط ویکیلیکس وآرشیو دولت آمریکا و همچنین بررسی تطبیقی خاطرات والری ژیسکاردستن، رییس جمهور فرانسه، ویلیام سولیوان، سفیر امریکا در تهران، زیبنگ برژنسکی، مشاور امنیت ملی امریکا، جیمی کارتر، رییس جمهور امریکا و عباس قره باغی، رییس ستاد ارتش و تعدادی از مصاحبههای آرشیو تلویزیون فرانسه و سایر منابع درباره انقلاب ایران رجوع میکند. لذا میتوان ادعا کرد که از نقطه نظر حقیقت سنجی و جامعیت یکی از بهترین مطالب کشف حقیقت از منابع دست اول است.
از همان روزهای اول پیروزی انقلاب ایران در بهمن ۵۷، افسانه ایی در بین اپوزیسیون شکل گرفت که دلیل اصلی پیروزی انقلاب، موافقت قدرتهای غربی و به خصوص دولت کارتر با خمینی و انقلاب بوده است. عوامل زیادی در این نتیجه گیری نادرست دست دارد از جمله پارانویای سیاسی در نخبگان و جامعه ایرانی، بی اطلاعی و قهر جامعه سیاسی ایران با اسناد و منابع دسته اول، پروپاگاندای سیاسی جریانات مخالف انقلاب و بمباران اطلاعاتی مردم توسط شبکههای تلویزیونی و....
امروزه برای بسیاری از ایرانیان، موافقت قدرتهای بزرگ در جلسه آنها در جزیره گوادلوپ یک حقیقت مجسم است! در این مقاله میخواهیم با توجه به اسناد و سایر منابع این افسانه را بررسی کنیم.
کشتار ۱۷ شهریور۱۳۵۷ در تاریخ انقلاب نقطه عطف بسیار مهمی است. زیرا از آن واقعه به بعد، ملت نشان داد که حتی علی رغم برخورد خشن ارتش، پا پس نمیگذارد و حاضر به کوتاه آمدن در مقابل دولت کودتای ۲۸ مرداد نیست. طبق سندی (۱) به تاریخ ۱ اوت ۱۹۷۸ معادل با ۱۰ مرداد ۱۳۵۷، از اسناد دولت امریکا، شاه بعد از شورشهای تیرماه همان سال به مناسبت نیمه شعبان در مشهد، در جلسه با فردوست، مشاور نزدیکش، و مقدم، رییس وقت ساواک، تصمیم به برخورد خشن با معترضان و شلیک مستقیم به آنها را میگیرد. راوی سند شخصی است به نام هدایت الله اسلامی نیا، نماینده مجلس و بازاری پرنفوذ، که به صورت همزمان با دربار، روحانیون و سفارت امریکا نزدیک بوده است. طبق گفته اسلامی نیا، تا قبل از این جلسه، دربار در پی برانگیختن آیت الله شریعتمداری به مقابله با خمینی بوده است ولی شریعتمداری به دلیل برخی ملاحظات و محافظه کاری از این کار سر باز میزند.
او در این سند در گفتگو با سفارت امریکا در تهران میگوید: " در پی اغتشاشات در ایران از ۲۱ تا ۲۲ ژوئیه، شاه در ۲۲ ژوئیه با دستیار خود، ژنرال فردوست و رئیس ساواک مقدم ملاقات کرد تا در مورد سیاستهای آینده در قبال تظاهرکنندگان گفتگو کند. اسلامی نیا، که به فردوست و مقدم نزدیک است، گفت که شاه از نتیجه تظاهرات مذهبی افسرده شده بود و پس از یک جلسه تا حدی سخت که در آن مقدم به شدت مورد انتقاد قرار گرفت، شاه دستور داد که تظاهرات از این پس با نیروی نظامی در هم شکسته شود و ارتش مجاز به شلیک به تظاهرکنندگان شد. "
طبق این تصمیم شاه است که در تظاهراتهای خیابانی بعدی که بزرگترین آنها ۱۷ شهریور بود، ارتش به مقابله بسیار خشن با معترضان میپردازد.
ویدیوی زیر بازتاب سرکوب مردم در ۱۷ شهریور در تلویزیون فرانسه است.
https://x.com/YazdHanif/status/1699448935046111327?s=20
اما دولتهای غربی همچنان به حمایت خود از شاه علی رغم بازتاب بسیار گسترده این سرکوب وحشیانه در مطبوعات و تلویزونهای غربی ادامه میدهند. برای مثال در سندی از اسناد دولت امریکا در سایت ویکیلیکس (۲) در ۱۴ سپتامبر ۱۹۷۸ برابر با ۲۳ شهریور ۱۳۵۷ تحت عنوان "حمایت انگلستان از شاه" میگوید:
"۱- مقام سفارت انگلیس به ما گفت: زمانی که پارسونز، سفیر انگلیس، به تهران باز میگردد، همراه خود، یک پیام خصوصی از نخست وزیر برای حمایت از شاه خواهد آورد. پیام قرار است مخفی باشد و هیچگونه برنامهای برای علنی کردن آن در نظر گرفته نشدهاست. مقام رسمی نیز گفت که انگلیسها قرار است مقداری تجهیزات برای پلیس ایران بفرستند. او گفت که مشخص نبود که آیا فرقی بین تجهیزات کشنده و غیر کشنده در نظر گرفته شده است یا نه. به او گفتیم که جدیداً گاز اشک آور و تجهیزات دیگر غیر کشنده فرستادهایم، اما درخواست ایران برای سلاح را فعلا موقتا اجابت نکردهایم.
۲- در مورد پاریس و بن، از دادن هر اطلاعی که در مورد حمایت کشورهاشان از دولت ایران دارید، قدردانی خواهیم کرد.
مقام رسمی سفارت فرانسه جدیداً به طرف ایرانی گفته است که ضدیت مطبوعات فرانسه نسبت به رژیم شاه از هرگونه اعلام رسمی دولت فرانسه ممانعت میکند. اطلاع نداشت که اعلان خصوصی حمایت انجام گرفته است یا نه. "
این سند به خوبی نشان از حمایت آشکار انگلستان از رژیم شاه و تایید سرکوبها با فرستادن تجهیزات برای پلیس و همچنین حمایت ضمنی فرانسه علی رغم مخالفت مطبوعات فرانسه دارد.
برژنسکی مشاور امنیتی کارتر، رییس جمهور وقت امریکا در کتابش (۳) در این باره مینویسد: "حدود یک هفته بعد از مهمانی شام با زاهدی، در ۸ سپتامبر (۱۷شهریور ۵۷) حوادث میدان ژاله در تهران به خشونت تبدیل شد و سربازان با گشودن آتش برروی تظاهر کنندگان دسته دسته ازمردم را کشتند. سایروس ونس (وزیر امورخارجه امریکا) و من معتقد بودیم که شایسته است تا رئیسجمهور (کارتر) به شاه تلفن زده وحمایت ما را از او اعلام نماید. مکالمه تلفنی بین رئیس جمهور و شاه بین ساعت ۷ و ۵۶ دقیقه و ۸ و ۲ دقیقه پیش ازظهریکشنبه ۱۰ سپتامبر (۱۹شهریور ۵۷) صورتگرفت. رئیسجمهورمیگفت برای ابراز دوستی با شاه و اظهار نگرانی از حوادث مذکور به او تلفن میزند. "
سولیوان در کتاب خاطرات خود به این پیام تلفنی اشاره میکند و میگوید (۴): "تلفن رییس جمهور امریکا به شاه در آن شرایط بهترین تقویت روحی برای او بود و بعد از آن دیگر هرگز از شاه نشنیدم که سازمان سیا را متهم به تضعیف قدرت خود بکند. "
این حمایت بی چون چرای دولت امریکا تا چند هفته پس از آن نیز ادامه مییابد. برای مثال برژنسکی مینویسد (۵): "درپایان ماه سپتامبر (اوائل مهر۵۷) بود که ساله ایران بار دیگر مطرح گردید. دراواخل اکتبر (اوایل مهر۵۷) ونس وزیر امور خارجه با افشار وزیر خارجه ایران ملاقات کرد و به اواطمینان داد که سیاست ایالات متحده آمریکا برحمایت از مخالفان شاه استوار نمیباشد. "
در این دوران حتی ویلیام سولیوان، سفیر امریکا در تهران، که با روش خشن و بی پرده برژنسکی مخالف بوده، نیز موافق حمایت از شاه و رژیمش بوده است. بنا به خاطرات برژنسکی او در پیامی به کاخ سفید میگوید: "پس از چندی پیام ۲۷ اکتبر (۵ آبان ۵۷) ویلیام سولیوان را از تهران به دنبال داشت. سولیوان در این پیام اعلام حمایت عمومی رئیس جمهور (ازشاه) یا دیدارفرستادگان بلند پایه را از ایران فعلا ضروری تشخیص نداده و اعلام کرده بود که سفارت با هرگونه کمک آمریکا به ارتش ایران در زمینه امور مربوط به کنترل اغتشاشات جمعی مخالف است وهیچگونه تماسی نباید با آیت الله خمینی گرفته شود. در این پیام سولیوان میگفت که: شرف و حیثیت ما در گرو همکاری با شاه نهفته است. زیرا او آماده است یک رژیم دمکراتیک را بشرطی که بتواند موفق از کار درآید؛ بپذیرد. درروزهای بعد یعنی هم در ۲۱ اکتبر و هم دراول نوامبر؛ سولیوان به همراه سفیر انگلستان با شاه ملاقات کرد و این گفتگوها با شاه باعث ارسال پیامی شد که به اجلاس مهم اتاق بررسی اوضاع کاخ سفید در دوم نوامبر منجر گردید. در اوایل آنروز من رییس جمهور را ازجریان پیام سولیوان مطلع کرده بودم. "
حمایت و تشویق شاه توسط دولت امریکا، به اقدام برای سرکوب و آرام کردن جامعه به همین جا ختم نمیشود. برای مثال در تاریخ ۱ نوامبر ۱۹۷۸ برابر با ۱۰ آبان ۱۳۵۷ شاهزاده رضا پهلوی را که در آن زمان ۱۸ سال بیشتر نداشت و در حال سپری کردن دوره کارآموزی خلبانی در امریکا بود را به کاخ سفید دعوت میکند تا بدین صورت حمایت خود را از شاه و رژیم او نشان بدهند. -گزارش تلویزیون فرانسه
https://x.com/YazdHanif/status/1695154692257468918?s=20
در تحول مهم دیگری در همین راستا، آنچنانکه برژنسکی توضیح میدهد، او در ۳ نوامبر برابر با ۱۵ آبان شخصا به شاه تلفن میزند تا حمایت امریکا به "هر اقدامی توسط شاه" را اعلام نماید و او را آشکارا به عمل و فعال شدن وا دارد. در پی این گفتگوی تلفنی است که شاه دولت نظامی ازهاری را تشکیل میدهد. جالب اینجاست که متن گفتگوی تلفنی برژنسکی و شاه در کتابخانه کارتر پیدا و ترجمه شده است که با خاطرات برژنسکی مطالبقت دارد.
در ادامه برای بیان جزییات به خاطرات برژنسکی رجوع میکنیم.
"تا روز بعد به شاه تلفن زده و حمایت آمریکا را به اویادآوری کنم. همچنین به آنها گفتم که درضمن باید پیامی نیز حاوی تصمیمات اتخاذ شده برای شاه ارسال کرد. کریستوفر پیشنهاد کرد که ما دراین پیام به برگزاری انتخابات نیز اشاره کنیم. اما من اعتراض کرده و گفتم که نباید برنامه خاصی را به شاه توصیه نماییم. سپس کریستوفر اظهار کرد که درج عبارت «ضرورت دست زدن به عمل» در تلگرام ظاهرا به سود تشکیل یک دولت نظامی تمام خواهد شد. اما کمیته شورای امنیتی با من موافقت کرد و عبارت فوق را در آن گنجانید. در پایان اجلاس، توافق شد که باید یک پیام حمایت آمیز شدید برای شاه فرستاد. اما ایالاتمتحده آمریکا نباید مسئولیت تصمیمگیریها را بعهده بگیرد؛ و اتخاذ تصمیم تنها باید به عهده خود شاه گذاشته شود. بر همین اساس، برای نشان دادن اهمیت این پیام آنرا با امضای من، از کاخ سفید برای سولیوان فرستادیم. پیام مذکور حاوی نکات زیر بود:
شما (سولیوان) با اختیارات تام و با توافق سایروس ونس، موظفید که هرچه زودتر نکات زیر را به اطلاع شاه برسانید؛
۱- ایالات متحده آمریکا، در بحران کنونی بدون هیچگونه قید و شرطی از او حمایت میکند.
۲- ما با نظرشاه راجع به اتخاذ تصمات ویژه احتمالی مورد لزوم در رابطه با شکل و ترکیب حکومت موافقیم. ما همچنین ضرورت دست زدن بهعمل قاطع و استفاده از رهبری برای اعاده نظم و اقتدار او را نیز درک میکنیم. در رابطه با آلترناتیو تشکیل یک دولت ائتلافی موضع ما ایناست که اگر شاه احساس میکند که یک چنین آلترناتیوی مناسب است، تصمیمگیری پیرامون آنرا به عهده خود او میگذاریم. ما در اینباره اصرارنمیورزیم. در رابطه با تشکیل یک دولت نظامی نیز نظر ما بههمین است. (... در پاسخ به سول شما: تشکیل یک دولت نظامی تحت رهبری شاه بسیار مساعدتراز تشکیل یک دولت نظامی بدون شاه است). سپس ازاینکه نظم واقتداراعاده گردید، ما امیدواریم که شاه تلاشهای عاقلانهای برای فزایش لیبرالیزره کردن کشور و از بین بردن فساد، آغاز کند. "
در ادامه او گزارشی از مکالمه تلفنی ۶ دقیقه ایی خود با شاه ارائه میدهد. (۶)
"روز بعد در سوم نوامبر (۱۲ آبان ۵۷)؛ ازساعت ۹ و ۵ دقیقه تا ۹ و ۱۱ دقیقه پیش از ظهر، با کسب اختیار از
جانب رئیس جمهورمستقیما با شاه صحبت کردم. مکالمه ما که بروی بحران ایران کش و قوس میخورد، بدین گونه آغاز شد: من به شاه گفتم که ایالات متحده آمریکا در بحران کنونی بطور تام و تمام و بدون هیچ گونه قید و شرطی از شما حمایت میکند. شما از حمایت کامل ما برخوردار هستید... ثانیا، ما از تصمیم شما چه راجع به شکل وچه راجع به ترکیب حکومت مورد نظرتان حمایت خواهیم کرد. و ثالثا، ما تکرار میکنم، ما شما را بههیچگونه راه حل خاصی تشویق وترغیب نمیکنیم. سپس، با توجه به گزارش سولیوان مبنی براینکه وی وسفیر بریتانیا به شاه در مورد تشکیل یک دولت نظامی هشدار دادهاند، خطاب به او افزودم که: "امیدوارم روشن کرده باشم سفیرمان نیز دستور داده شده تا این نکته را روشن کند، که ما شما را برای درپیش گرفتن جهت خاصی نصیحت یا ترغیب نمیکنیم. شاه پاسخ داد که از این پیام بسیار سیاسگزار است و افزود: اما این وضع بسیار ویژه ایی است. وسیس درادامه گفت که احساس میکند که باید ازدست زدن به اقدامات افراطی تا حد ممکن اجتناب ورزید. سپس پاسخ دادم که: خوب، در حقیقت بهنظر من، مشکل شما این است که باید دست به یک سلسله اقدامات خاصی بزنید که اقتدارشما را به نحو موثر نشان بدهد. " شاه بهسادگی پاسخ داد: چشم. سپس افزودم که: وضع کنونی از یک جهت وضع وخیمی است و اعطای امتیازات به تنهایی، احتمالا باعث ایجاد وضع انفجارآمیزتری خواهد شد. سپس شاه از من خواست تا یکبار دیگر این جمله آخر را تکرار کنم، ومن نیز همینطورکردم. سپس شاه بطورکنجکاوانهای از من پرسید که: اینها رابه سفیرتان گفتهاید؟ من که ازحوادث بعدی پی بردم منظور شاه از این سوال چه بوده است، به او اطمینان دادم که سفیر در این باره پیامی دریافت کرده است و خودم بعد از این گفتگوی تلفنی با او تماس گرفته و آنها را بار دیگر به او گوشزد خواهم کرد. در پایان مکالمه شاه به من گفت که به گمان او اوضاع بسیار وخیم است و بنظر میرسد که وخیم تر هم بشود. از اوخواستم به ما اجازه بدهد تا ببینیم کاردیگری میتوانیم انجام بدهیم یا نه.
قصد من از تماس با شاه این بود که برایش روشن کنم که رئیس جمهور و ایالات متحده پشت سرش ایستادهاند و او را تشویق کنم که قبل از اینکه کنترل اوضاع ازدست خارج خود با قدرت دست به اقدام بزند. در تماس تلفنی بعدی با سولیوان، آن مسأله را روشن کردم. "
قسمت اصلی این گفتگوی تلفنب کارت سبزی است که دولت امریکا به شاه میدهد: "ولی ما کاملاً از تصمیم شما حمایت میکنیم، حال میخواهد این تصمیم ایجاد یک دولت ائتلافی باشد یا یک دولت نظامی. هرچه باشد اگر منجر به تثبیت حکومت شما و تقویت مبانی آن شود مورد حمایت ماست. همین که نظم و ثبات در حکومت شما دوام داشته باشد و مبارزه با فساد صورت بگیرد برای ما کافی و راضیکننده است. " (۷)
شرح این تحولات و پیامهای تلفنی را سولیوان در خاطرات خود به صورت شفاف بیان میکند: (۸) " تاکتیک شاه و دولت شریف امامی آشکارا شکست خورد. مخالفان نه تنها به امتیازاتی که به آنها داد میشد آرام نمیشدند بلکه با هر قدم عقبنشینی دولت گامی جلوترمینهادند و خواستها و توقعات تازه تری و انقلابیتری را مطرح میکردند. کم کم شعارهای کلی ضد رژیم و دولت تندتر و مشخص تر گردید و اسم شاه در میان آمد و شعارهای مرگ بر شاه همه جا شنیده میشد.
با این وضع دولت شریف امامی نمیتوانست دوام بیاورد و شاه چاری جز روی کار آوردن یک دولت نظامی نداشت. با پیش بینی این وضع و اطمینان از اینکه شاه قبل از اتخاذ تصمیم دربارهی تشکیل یک دولت نظامی از ما نظر خواهی میکند، پیشدستی کردم و ضمن ارسال گزارشی به واشینگتن یادآور شدم که چون پیش بینی میکنم شاه دربارهی تشکیل یک دولت نظامی برای مقابله با بحران فعلی نظر ما را جویا خواهد شد، بهتر است دولت آمریکا از هم اکنون در این باره مطالعه کرده و نظر خود را به من ابلاغ نماید.
ما خیلی متعجب شدیم از اینکه پاسخ پرسش خود را خیلی سریع و با صراحت کامل طی ۱۸ ساعت دریافت کردیم. پاسخ واشینگن این بود که به نظر دولت آمریکا بقای شاه بیشترین اهمیت را دارد و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ کند حمایت خواهد کرد. در پاسخ واشینگتن با صراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود استقرار یک دولت نظامی را ضروری میداند آمریکا تقاضای شاه را در این مورد تأیید و از وی حمایت خواهد کرد. این پیام صریحاً ضرورت تهیهی نیروی کامل توسط دولت نظامی برای اعمال مقررات نظامی و برخورد با مخالفان را نشان میدهد.
پیامی که در پاسخِ پرسش مربوط به احتمال تشکیل دولت نظامی در ایران از واشینگتن دریافت داشتم نه فقط با دستورالعملهای مبهم و مبتذل گذشته مغایرت داشت بلکه از یک تغییر کلی در سیاست آمریکا جهت حمایت جدی از شاه حکایت میکرد. پاسخ صریح واشینگتن در تایید تشکیل یک دولت نظامی از طرف شاه از جهت دیگری هم برای من غیرمنتظره بود، زیرا در پیامهای قبلی خود به واشینگتن گفته بودم که تشکیل یک دولت نظامی راه حل مناسبی بر مقابله با بحران کنونی ایران نیست و انتظار داشتم این موضوع با دقت و تأمل بیشتر در واشینگتن بررسی شود. به فاصلهی کوتاهی پس از وصول این پیام دو حادثهی دیگر رخ داد که علت این تغییر ناگهانی سیاست واشینگتن را نسبت به ایران روشن میساخت. اولین نشانهی این تحول تماس تلفنی برژنسکی مشاور امنیت ملی رئیسجمهور بود. او به من گفت که شخصا با شاه صحبت کرده و پشتیبانی کامل پرزیدنت کارتر را از هر اقدامی که وی برای حل مشکلات کنونی ضروری بداند اعلام داشته است. ورود اردشیر زاهدی سفیر شاه در واشینگتن به تهران و دعوت او از من برای دیدار در منزلش اتفاقی دیگر بود.
وقتی به دیدار زاهدی در خانهاش رفتن او مرا به دفترش برد و با مرموزترین لحنی به من گفت: برژنسکی اداره امور مربوط به ایران را به دست خود گرفته است. او با بیانی که از تلاش و مشارکت خود او در این جریان حاکی بود، گفت برژنسکی او را به کاخ سفید فراخوانده و گفته است که پرزیدنت کارتر نگران اوضاع ایران است و شاه باید در این شرایط محکم تر و قاطعتر عمل کند. زاهدی افزود که با تشویق برژینسکی به تهران برگشته تا شاه را برای اتخاذ تدابیر جدیتری برای حفظ رژیمش وادارد. زاهدی میگفت به برژینسکی پاسخ داده است که نمیتواند در این شرایط پست سفارت ایران را در واشینگتن را خالی بگذارد ولی برژیسنکی او را نزد رییسجمهور برده و پرزیدنت کارتر به وی گفته است که شما با خیال راحت به تهران بروید، من سفیر ایران در واشینگتن خواهم بود! زاهدی بعد از شرح این جریان گفت که دیگر درنگ را جایز نشمرده و به تهران آمده است تا شاه را در مبارزهی سختی که در پیش دارد یاری کند.
کمی پس از این دیدار شاه مرا به کاخ خود فراخواند و مطالبی را که قبلا زاهدی از شنیده بودم برایم بازگو کرد. شاه همچنین از قول زاهدی گفت که قرار است مطالبی در این زمینه کتبا به من ابلاغ شود و از من پرسید آیا پیامی در این باره از واشینگتن دریافت داشتهام و آیا میتوانم آن را به وی بیان کنم؟
تا آن موقع آنچه از واشینگتن به من ابلاغ شده بود همان مطالبی بود که در پاسخ سوال مربوط به احتمال روی کار آمدن یک دولت نظامی در ایران تکرار شده بود. من از همان پیام مطالبی را در این زمینه که امریکا از هر اقدامی که شاه برای رفع بحران کنونی مصلحت بداند حمایت خواهد کرد برای وی نقل کردم. ظاهرا ایشان انتظار مطالب روشن تری را داشت که واشینگتن او را به بهره گیری از نیروی نظامی در سرکوب انقلاب سوق دهد.
من جریان مذاکرات خود را با شاه به واشینگتن مخابره کردم و خواهان صدور دستورات روشن در این زمینه شدم. پاسخی که از وزارت خارجه دریافت کردم در عین حال که بر پشتیبانی از شاه تأکید مینمود نسبت به اظهارات زاهدی لحن ملایمتر و احتیاط آمیزتری داشت. من مضمون این پیام را به اطلاع شاه رساندم. او از لحن پیام راضی به نظر نمیرسید، ولی مطالعات خود را برای تجدید نظر کلی در سیاستی که باید برای مقابله با بحران در پیش بگیرد، ادامه داد.
در این میان تظاهرات و درگیریهای خیابانی هر روز گسترده تر میشد. در اوآیل ماه نوامبر[آبان] ناآرامیها خشونت بارتر و درگیری نیروهای نظامی و انتظامی با تظاهرکنندگان بیشتر شده بود. "
چند روز بعد از این گفتگوی تلفنی شاه دولت نظامی ازهاری را شکل میدهد.
اما عوامل متعددی منجر به تغییر استراتژی کاخ سفید شد که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- کارساز نبودن دولت نظامی در مواجهه با جنبش مردم
- دولت کارتر در اعتراض به جنایات ارتش امریکا در ویتنام و با شعار حقوق بشر بر سر کار آمده بود و لذا نمیتوانست بی مهابا و به صورت علنی از خشونت شاه حمایت کند.
- در همین رابطه، شاه برای سرکوب مردم منتظراجازه رسمی امریکا بود و تماس تلفنی برژنسکی او را قانع نکرده بود. در همین زمینه است که سولیوان در دیداری به او یاداور میشود که او باید خود مسئولیت اقداماتش را برعهده بگیرد.
- مسائل مربوط به صلح اسراییل و فلسطین در کمپ دیوید، وقت و توجه امریکاییها را از ایران به دور کرده بود.
- تصمیم گیران اصلی کاخ سفید، به استثنای سولیوان، به دلیل نداشتن اطلاعات کافی و بالا بودن سرعت تحولات، قادر به تحلیل صحیح نبودند.
برژنسکی این روند را چنین توصیف میکند (۹): " و درسومین هفته ماه دسامبر (اوائلدی ۵۷) که ژنرالازهاری دچار یک حمله قلبی خفیف گردید: اوضاع سیاسی بدتر شد. در ضمن موضع پادشاه ایران بین دوگونه تصمیم گیری در نوسان بود؛ از یک طرف خواهان حمایت شدید امریکا از سیاستهائی میشد که حاضر نبود به هیچ وجه از آنها دست بردارد و ازطرف دیگر برسرفقدان یک چنین حمایتی شکایت میکرد. ازیک طرف پیش بینی وقوع بلا و مصیبت را میکرد، و از جانب دیگر شدیدا هشدار میداد که ارتش میخواهد حمام خون به راه اندازد. به سرعت آشکار میشد که شاه میخواهد مسئولیت تصمیمات دردناک مورد لزوم برای حفظ سلامتی ایران وبویژه تصمیم به استفاده از ارتش ایران علیه مخالفان را به عهده امریکا بگذارد. سایروس ونس و وارن کریستوفر وهمچنین والترماندیل با توسل به غرایزانسانی کارتر، به اوهشدار میدادند تا یک چنین مسئولیتی را نپذیرد. "
این در حالی است که همانطور که دیدیم دولت برژنسکی به صورت پشت پرده به حمایت همه جانبه ایی از شاه به عمل میآورده و از سوی دیگر دولت کارتر که با شعار حقوق بشر و اعتراض به کشتار و دخالت نظامی امریکا روی کار آمده بود نمیتوانسته خواسته شاه را براورده کند.
بر همین مبناست که در خاطرات برژنسکی میخوانیم که (۱۰): "در ۱۳ دسامبر سولیوان گزارش داد که با شاه ملاقات کرده و درباره راهحلهای انتخابی سختی که رویاروی ایران قراردارد، با او به بحث پرداخته است. بر طبق تلگرام سولیوان، شاه سه راه حل را مطرح کرده است.
۱- یک ائتلاف ملی.
۲- تسلیم شدن به مخالفان و تشکیل یک شورای نیابت سلطنت
۳- یا یک حکومت متشکل از نظامیان با یک سیاست سرکوبگرانه
بنا به گزارش سولیوان، وی ابراز عقیده کرده است که راه حل اول تنها انتخاب منطقی است. و شاه را به ادامه تلاشهایش برای رسیدن به یک راه حل سازشکارانه در قبال بحران، تشویق نموده است. "
با ادامه تظاهرات گسترده مردمی علی رغم سرکوب شدید و کارت سبز غیر رسمی امریکا به شاه برای سرکوب جامعه ایران، شاه برای گسترده تر کردن سیاست مشت آهنین خود را نیازمند اجازه رسمی دولت امریکا میداند. چیزی که دولت به اصلاح حقوق بشری کارتر در جعبه ابزار خود نداشته است.
"ضعف و بی تصمیمی مداوم شاه به نحو دردناکی در ملاقات ۶ دسامبر (۵ دی ۵۷) او با سولیوان مشخص گردید. در
جریان اینملاقات، شاه صریحا ازسولیوان پرسید که ایالات متحده از او انجام چه چیزی را میخواهد؟ سولیوان جواب
داد که ایالات متحده از تلاش او برای برقراری قانون ونظم حمایت میکند. سپس شاه پرسید که آیا به او توصیه میشود حتی در صورت به راه افتادن خونریزی گسترده و احتمال اعاده نشدن قانون و نظم از مشت پولادین استفاده نماید؟ سولیوان برطبق گزارش خود، به اوپاسخ داده بود که اگر شاه تلاش میکند ایالات متحده را وادارنماید تا مسئولیت اقدامات او را بعهده بگیرد، او یک چنین دستوراتی از واشنگتن دریافت نمیکرد. او شاه است و هم اوست که باید بعنوان مسئول تصمیم بگیرد. " (۱۱)
با شکست خوردن دولت نظامی در ۹ دی ۱۳۵۷ شاپور بختیار به عنوان نخست وزیر منصوب میشود. (۱۲)
در سندی (۱۳) در تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۳ دی ۱۳۵۷، شورای امنیت امریکا به ریاست کارتر تصمیم بر خارج شدن شاه از ایران و مهیا کردن محلی برای اقامت او در امریکا میگیرد:
" رئیس جمهور از حاضران پرسید که آیا به نظر آنها باید از شاه بخواهیم که کناره گیری کند؟
برژنسکی اشاره کرده که با این فرض مخالف است که مسئله این است که آیا ما بپرسیم و نه اینکه آیا مطلوب است که او کنار برود. ترنر اشاره کرد که شاه باید برود. ونس پیشنهاد کرد که از اقدامات شاه، از جمله تصمیم او برای ترک کشور حمایت کنیم، زیرا او فرصت بیشتری برای موفقیت به بختیار میدهد. رئیس جمهور گفت ما میتوانیم فرض کنیم که تصمیم شاه است. "
ممکن است خواننده محترم از حرف سایروس ونس، وزیر امور خارجه امریکا، گمان کند که شاه خود تصمیم به رفتن گرفته است ولی در ادامه همین سند دوباره میخوانیم که " معاون رئیسجمهور احساس میکرد که باید شاه را تشویق کنیم که بدون اینکه چنین گفته باشد، برود. " یعنی امریکاییها به صورت مستقیم و غیر مستقیم خواهان آن شدند که شاه باید کشور را ترک کند.
در ادامه همین سند تصمیم به اعزام ژنرال هایزر به ایران گرفته میشود. " برژنسکی استدلال کرد که اگر شاه مجبور به ترک شود، باید این را با تعهدات مشخص به ایران جبران کنیم تا اگر بدتر شد و خشونت اعمال شد، ارتش ایران از حمایت نظامی ایالات متحده مطمئن شود. همچنین توافق شد که ژنرال هایزر فوراً با پیامی برای ارتش ایران مبنی بر اینکه ایالات متحده از آنها حمایت کامل میکند، صرف نظر از شرایط سیاسی گذرا، به ایران عزیمت کند و ما از رهبران نظامی ایران میخواهیم که کشور را ترک نکنند. "
در ادامه دو مسئله دیگری که به آن پرداخته میشود عدم فرستادن اسکادران اف-۱۵ به ایران تا پس از تشکیل دولت بختیار و حذف برخی از تجهیزات و گرسنل حساس ایالات متحده و اقدامات پیشگیرانه درباره تجهیزات نظامی حساس امریکایی. که همه اینها بخشی از ماموریت هایزر بوده است.
به صورت خلاصه این سند میگوید شورای امنیت امریکا تصمیم گرفته است که شاه از ایران خارج و به امریکا برود، محلی برای او در امریکا مهیا شود، با فرستادن هایزر به ایران از دولت بختیار حمایت شود، مانع خروج فرماندهان ارتش بشوند، هوایپماهای اف-۱۵ تا پس از تشکیل دولت بختیار فرستاده نشود و تاسیسات حساس امریکا در ایران حذف شوند. لذا از نظر دولت کارتر، شاه مهره ایی سوخته ولی اصل بر حمایت از رژیم شاه و دولت بختیار است.
سولیوان در همین رابطه در کتاب خاطراتش در صفحه ۲۴۵ مینویسد: " در همین ایام پیامی از واشینگتن دریافت داشتم مبنی بر اینکه در اولین فرصت با شاه دیدار کنم و به او بگویم که دولت ایالات متحده آمریکا مصلحت شخص شاه و کشور را در این میبیند که هرچه زودتر از ایران خارج شود. تصمیم شاه به خروج از ایران قبل از وصول این پیام از طریق رسانهها منتشر شده ولی شاه رسماً آن را اعلام نکرده بود و هنوز هم تردیدهایی در این مورد وجود داشت. ابلاغ چنین پیامی از طرف سفیر یک کشور به رئیس مملکتی که در آن مأموریت دارد کار سادای نیست، ولی در دیدارها و گفتوگوهای من با شاه طی این چند ماه اخیر به قدری مطالب عجیب و غیر عادی رد و بدل شده بود که ابلاغ این پیام هم خیلی غیرعادی به نظر نمیرسید. شنیدن این پیام چیر عجیب و غیرمنتظرهای نبود. من تا آنجا که میتوانستم با لحن ملایم و مهربان مضمون پیام واشینگتن را به شاه ابلاغ کردم او با دقت و با آرامش به پیامی که او را به ترک کشور دعوت میکرد گوش داد و وقتی حرفهای من تمام شد رو به من کرد و با لحنی کم و بیش ملتمسانه گفت: «خیلی خوب. اما کجا باید بروم؟» " (۱۴)
اخراج خمینی از فرانسه و مخالفت شاه
بسیاری از ایرانیان گمان میبرند که اقامت خمینی در فرانسه یکی از نشانههای تمایل آنها به انقلاب و ضدیت با رژیم شاهنشاهی پهلوی بوده است. اما جزییات خلاف این نظر را اثبات میکند.
ژیسکاردستن در خاطرات خود افشا میکند که سه بار برای اخراج خمینی اقدام کرده است و در سومین بار تمامی اقدامات اجرایی لازم مهیا شده بود ولی این شاه بوده است که با نپذیرفتن مسئولیت اخراج خمینی به الجزایر، فرانسویها را در آخرین دقایق از این عمل منصرف کرده است.
"قرار بر این بود که آیت الله به الجزایر فرستاده شود، زیرا خود وی هم قبلاً علاقمند بود به این کشور برود. شرایط مادی عملیات نیز (از نظر هزینه و رزرو هواپیما) تأمین شده بود. من ترتیبات این کاررا تأیید کردم. آخرین اقدام احتیاطی، که ضروری به نظر میرسید، این بود که قبلا شاه را از این تصمیم خود آگاه کنم. من از سفیرمان در تهران خواستم که روز پنجشنبه شخصاً با شاه تماس بگیرد و برای پیشرگیری از هر گونه خطر احتمالی وی را ازتصمیم من مطلع سازد۔ تماس برقرار شد و نتیجه آنرا بیدرنگ به لحاظ فوریت قضیه، تلفنی در الیزه به من اطلاع دادند. شاه از اینکه من این موضوع را به او اطلاع دادهام تشکر کرده و تصریح نموده بود که «اخراج آیت الله تصمیمی مربوط به فرانسه است و ایران هیچگونه مسئولیتی در این امر به عهده نمیگیرد. اگر بعد ازاجرای این تصمیم از وی در این مورد سئوال شود خواهد گفت که با این عمل موافق نبوده است.»
دلیل این رویه شاه چیست؟ آیا او از وقوع انفجاری در تهران بعد از این اقدام هراسان است و میخواهد در این صورت از خود سلب مسئولیت کند؟ آیا او میخواهد مرا از این کار منصرف کند؟ در هر حال این بعهدۂ فرانسه نیست که به تنهائی بار مسئولیت چنین خطری را به دوش بکشد. چنین اقدامی از سوی فرانسه، که در پاسخ به خواست و تقاضای دولت ایران صورت نگرفته، و حتی از حمایت و همکاری آن دولت هم برخوردار نیست در برابر افکار عمومی جهانیان قابل توجیه نخواهد بود. سه هفته بعد، وقتی که شاه با میشل پونیاتیسکی ملاقات میکند به این موضع برگشته و میگوید من برخورد با این مسئله را به درایت خود فرانسویان واگذار میکنم. من فکر میکنم که بهتر است در این مورد دست به هیچ کاری نزنید. در هر حال این را بدانید که هر اقدامی درباره او (آیت الله خمینی) بازتاب وسیعی خواهد داشت. من اقدام سفارتمان را در اوائل اکتبر تأیید میکنم و رویه ما همان است. اخراج او را از فرانسه به حساب من خواهند گذاشت و این باور عمومی عواقب بسیار وخیمی خواهد داشت. " (۱۵)
ژیسکاردستن، رییس جمهور فرانسه بعد از دیدن انفعال شاه و ترس از پذیرفتن مسئولیت تصمیم اخراج خمینی از پاریس، از این کار صرف نظر میکند.
کارتر نیز در خاطرات خود همین ماجرا را از زبان ژیسکاردستن نقل میکند بدین صورت که شاه با اخراج خمینی مخالفت کرده است:
"ژیسکار بطور خصوصی به من گفت که وی قصد اخراج آیت الله را از فرانسه داشته، ولی شاه از او درخواست کرده است که این کار را نکند زیرا اگر خمینی در لیبی یا عراق ویا یک کشور دیگر عربی که مخالف ایران است مستقر شود بمراتب خطرناک تر خواهد بود. " (۱۶)
گوادلوپ
در کنفرانس گوادلوپ از ۴ تا ۷ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۴ تا ۱۷ دی ۱۳۵۷، دولتهای غربی به بیان جمع بندی مشترک خود پرداختند.
در ابتدا برای بررسی آنچه در گوادلوپ گذشت میتوان به خاطرات والری ژیسکاردستن، رییس جمهور وقت فرانسه، اشاره کرده: "من از جیم کالاگان، نخست وزیر انگلستان خواستم باب گفتگو درباره ایران را بگشاید. او با واقعبینی، برپایه عناصری که دیپلماسی انگلیس با دقت و وسواس شناسائی کرده بود، وضعیت را تشریح کرد. نتیجهگیری او یأس آمیز بود: «شاه باخته است. او دیگر وضعیت را مهار نمیکند. راه حل جانشین واقعی نیز وجود ندارد. مردان سیاسی ایرانی حاضر در محل، آمریت محدودی دارند. وانگهی بیشتر آنها در ساخت و پاخت با رژیم شاه بودهاند. آیا ارتش میتواند خود قدرت را در دست بگیرد؟ تجربه سیاسی ندارد. توسط افسران حرفهای اداره میشود که به شاه وفادار هستند».
هلموت اشمیت، صدر اعظم آلمان، بدون اینکه مداخلهای بکند، به تشریح کالاگان گوش داد.
من نظرگاه فرانسه را تشریح کردم. مبانی این نظرگاه، گزارشهای پیوسته سفیر ما در ایران و گزارش پونیاتوفسکی، فرستاده ویژهام به تهران، بودند. من از دو خطر سخن به میان آوردم که به یکدیگر ربط داشتند و ما باید خود را برای رویاروئی با آنها آماده کنیم: یکی متلاشی شدن سیاسی ایران و دیگری مداخله شوروی در ایران. من همقطاران خود را از تقاضای شاه ایران آگاه کردم و گفتم که میخواهد ما به شوروی فشار بیاوریم تا شوروی از فشار خود بر ایران بکاهد. گفتم: به هرحال، این اخطار سودمند است. زیرا شوروی درمییابد که فشارش به ایران بطور مستقیم به ما مربوط میشود. در حال حاضر، باید از شاه حمایت کرد. زیرا، ولو به انزوا درآمده و ضعیف شده باشد، اما دیدی واقع بینانه از امور دارد و در بیرون از مذهبیها، تنها نیروئی که وجود دارد، ارتش، در دست او است. بسا مشکلات اقتصادی در حال بزرگ شدن، سبب شوند که طبقه میانه رویه خویش را تغییر دهد. این طبقه پرشمار و در تهران صاحب نفوذ است. هرگاه تغییر رویه دهد، ابتکار و اجرای راه حل سیاسی ممکن میشود.
کارتر رشته سخن را در دست گرفت و چنین گفت:
«وضعیت بسیار تحول کرده است. و شاه نمیتواند در مقام خود بماند. مردم ایران او را نمیخواهند. حکومتی هم که حاضر باشد با او کار کند، وجود ندارد. اما علتی برای نگرانی ما نیست: نظامیها هستند. این آنها هستند که وضعیت را در دست میگیرند. اغلب سران نظامی، تحصیلات خود را در مدارس ما کردهاند و سران ارتشِ ما را خوب میشناسند آنها را با اسم کوچکشان صدا میکنند».
آنچه را گوشهایم میشنید نمیتوانستم باور کنم. آیا بحران ایران با آشنائی از اینگونه حل خواهد شد؟ اینکه رؤسای نظامی یکدیگر را به اسم کوچک صدا کنند کافیست برای اینکه حال و آینده ایران را تضمینی بی تزلزل کند و به ما اطمینان بدهد؟ جیمی کارتر متوجه بهت زدگی من شد. اما نسبت به طبیعت آن اشتباه کرد. او گفت:
«اما بله! من به شما اطمینان میدهم یکدیگر را تا حد صمیمیت میشناسند. من از رؤسای ارتش امریکا پرس و جو کردم و از صمیمت آنها با یکدیگر مطمئن شدم. آنها یکدیگر را به اسم کوچک صدا میکنند». " (۱۷)
ژیسکاردستن در صفحههای ۳۷۳ و ۳۷۴ جلد دوم خاطرات خود به زبان فرانسه (le Pouvoir et la Vie) دوباره به این ماجرا باز میگردد: "من در جلد اول، دنبالهٔ گفتگوهایمان را نقل کردهام. سخنان تعجب برانگیز و غافلگیرکنندهٔ جیمی کارتر را نیز آوردهام. او براین باور است که سران ارتش (ایران) آمادهاند که در صورت لزوم، قدرت را در اختیار بگیرند و طرز فکر سیاسی آنها نزدیک به طرز فکر سیاسی ما است. او سران ارتش را خوب میشناسد. از آنها با اسم کوچکشان اسم میبرد.
هلموت اشمیت صدراعظم آلمان، پیش از آغاز به سخن، به نشان مخالفت توأم با بیزاری، سیگار خود را در جا سیگاری له و سخن آغاز کرد (در این جا، شخصیت اشمیت را میستاید). او، دربارهٔ پی آمدهای رفتن شاه، به ما هشدار داد و بسا به ما اعلان خطر کرد. ایران با دورانی از بی ثباتی و بی نظمی روبرو میشود که خطر مداخلهٔ روسیه شوروی را پدید میآورد.
من (ژیسکاردستن) با اشمیت هم نظر بودم و در همان جهت سخن گفتم. راست بخواهی، هیچیک از ما استقرار مداوم یک رژیم مذهبی، را در نظرگاه خود نمیدیدیم.
اما استدلالهای ما، کارتر را در نظر خود متزلزل نکردند. ما احساس میکردیم که او تصمیم خود را گرفته است: امریکا دیگر در پی حمایت از شاه نیست. زیرا به این نتیجه رسیده است که او بازی را باخته است.
ما به گفتگوهای خود در جوّی ستوه آور پایان دادیم. همانطور که در نظر مجسم میکردیم، بسته شدن همهٔ راهها بروی مردی که همهٔ ما با او کار کرده بودیم، پنداری سایه هایی که بر ایران میرفتند تا بر ایران فرو افتند، آهسته آهسته بر ما فرو میافتادند. " (۱۸)
تا اینجا از خاطرات ژیسکاردستن متوجه شدیم که کارتر و انگلستان، به فکر تغییر سیاست امریکا بوده، بدین صورت که شاه دیگر قابل حمایت نیست و باید با اتکا به ارتش به حمایت از رژیم شاه ادامه داد. برای روشن شدن این موضوع باید خاطرات کارتر را بررسی کرد.
کارتر درخاطرات خود بعد از استقرار خمینی در فرانسه میگوید: "دراین مرحله چنین به نظر میرسید که شاه به تشکیل یک دولت ائتلافی، که نمایندگان گروههای مختلف ناراضی هم در آن شرکت داشته باشند متمایل شده است. شاه همچنین حاضر شده بود قسمتی از اختیارات خود را طبق قانون اساسی ایران به دولت جدید تفویض نماید. در هر حال برای من تردیدی باقی نمانده بود که ما باید بدون هیچگونه قید و شرطی از شاه پشتیبانی کنیم. او طی چندین دهۀ گذشته یکی از وفادارترین متحدین ایالات متحدۀ آمریکا به شمار میرفت و ما فکر میکردیم که ایجاد دولت ثابت و استواری در ایران بدون نوعی مشارکت وی امکان پذیر نیست. ما درباره مخالفان شاه اطلاعات کمی داشتیم، ولی بیانیهها و شعارهای ضدآمریکائی آنها، برای قانع ساختن ما دراین مورد کافی بود که برای حفظ مدافع خود باید به حمایت از رژیم شاه ادامه بدهیم و هر گونه کمکی را که از ما ساخته است! برای موفقیت او در مبارزه مأیوسانهاش بخاطر حفظ تاج و تخت خود، دراختیار وی قرار بدهیم. " (۱۹)
روایت کارتر در خاطراتش از گفتگوها در گوادلوپ تا اندازه ایی متفاوت با خاطرات رییس جمهور فرانسه، ژیسکاردستن، است. او میگوید سایرین نیز با او موافق بودهاند که شاه باید کشور را ترک کند.
"در گوادلوپ، هیچیک از رهبرانی که با من گفتگو کردند اشتیاق زیادی به حمایت از شاه نشان ندادند. هرسه آنها فکر میکردند که شاه باید جای خود را به یک حکومت غیرنظامی بدهد و ایران را ترک کند. آنها در این مورد با من هم عقیده بودند که ارتش باید متحد بماند و نشان بدهد که هیچگونه تمایلی به (امام) خمینی و عناصر تندرو ندارد۔"
نکته مهم اما این است که آنها همگی مخالف خمینی و انقلاب بودهاند و طبق خاطرات هر دو رییس جمهور، کارتر برای حفظ رژیم شاه، تصمیم به حمایت از یک نخست وزیر غیر نظامی و در نهایت استفاده از ارتش که در واقع عبارت از کودتا است، گرفته بوده است.
جالب اینجاست که ژنرال قره باغی در خاطرات خود در صفحه ۲۲۶ میگوید زمانی که ورود خمینی به ایران محتمل شده بود، در جلسه شورای امنیت، آقای میرفندرسکی وزیر خارجه حکومت بختیار گزارش کنفرانس گوادلوپ را میخواند تا به نظامیان یاداوری کند که شاه به دستور کشورهای غربی از کشور خارج شده و آنها باید از حکومت بختیار حمایت کنند: "درپایان مذاکرات همین جلسه آقای احمد میرفندرسکی وزیر امور خارجه گزارش جریان کنفرانس گوادولوپ را به شورا ارائه و آن را قرائت کرد. منظور این بود که به اعضای شورای امنیت ملی نشان بدهد تصمیم خروج اعلیحضرت از ایران، در گوادلوپ با توافق چهار دولت آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان اتخاذ شده و بازگشتی دربین نیست! " (۲۰)
سیاست حمایت از دولت بختیار توسط کارتر، حتی به صورت رسمی هم اعلام میشود برای مثال در اینجا تلویزیون فرانسه در ۲۷ دی ماه برابر با ۷ ژانویه اعلام میکند که کارتر در کنفرانس مطبوعاتی از آیت الله خمینی میخواهد فرصت کافی به دولت بختیار بدهد.
https://x.com/YazdHanif/status/1698267927412171141?s=20
بدین صورت میتوان گفت که سیاست پنهان و پیدای امریکا در نتیجه کنفرانس گوادلوپ، ادامه حمایت از رژیم شاه، با حمایت از حکومت بختیار و در نظر گرفتن کودتا به عنوان راهکار نهایی بوده است.
چرا هایزر؟
در چنین شرایطی است که در ۱۴ دی ۱۳۵۷ همزمان با شروع نشست گوادلوپ، هایزر، فرستاده نظامی کارتر وارد ایران میشود و تا ۱۴ بهمن در تهران میماند.
او در سال قبل برای مشاوره شاه و ژنرالهایش درباره چگونگی بهبود تصمیم سازی در نیروهای مسلح، سفرهای متعددی به تهران انجام داده بود. کارتر، هایزر را انتخاب کرد زیرا او معتقد بود که ژنرال مورد اعتماد هر دو دولت است.
کارتر خطاب به هایزر: مانع کودتا علیه بختیار باش ولی کودتا برای حفظ رژیم شاه علیه انقلاب در صورت نیاز بشود!
کارتر در خاطرات خود میگوید که بین هایزر و سولیوان اختلاف نظر وجود داشته است و سپس جمله معروفی دارد که قضاوت اکثر ایرانیان را با اشتباه مواجه کرده است: "هایزر نظامیها را از اقدام به کودتا برحذر داشته بود۔"
"من از هایزر خواستم برای گزارش شفاهی تحولات اوضاع ایران به واشنگتن بیاید. او به من گفت که در مدت مأموریتش در تهران با سولیوان اختلاف نظرشدیدی داشته است. سولیوان فکر میکرد که به قدرت رسیدن آیت الله خمینی موجب استقرار دمکراسی در ایران خواهد شد، در حالیکه هایزر بدترین فاجعه را پیش بینی میکرد. سولیوان میخواست نظامیها خود را از مبارزه قدرت کناربکشند، در حالیکه هایزر معتقد بود که آنها باید تا تدوین یک قانون اساسی جدید از دولت قانونی ایران پشتیبانی کنند. او نظامیها را از اقدام به کودتا برحذر داشته بود. طرح دیگری که نظامیها آنرا بررسی کرده بودند، و هایزر آنها را از اجرای آن منصرف نمود، تمرکز نیروهایشان در قسمتی از جنوب کشور بود که نسبت به شمال کشور وضع آرام تری داشت. " (۲۱)
این بخش از خاطرات کارتر کاملا شفاف نیست. زیرا همچنانکه در ادامه خواهیم دید، دو کودتا وجود داشته است. کودتایی علیه بختیار و در اصل در حمایت از شخص شاه که نباید انجام میشده و کودتای دیگری که در نهایت، به عنوان آخرین راهکار، علیه انقلاب و به نفع بختیار باید انجام میگرفته است. در اینجا، چنانچه در ادامه میبینیم، کارتر از کودتای اول صحبت میکند، کودتای نظامیان علیه بختیار و در حمایت از شاه بعد از خروج شاه. اگر منظور او دومی است، با سایر منابع و اسناد همخوانی ندارد. در ادامه با اسناد و خاطرات دیگر، این مسئله را بررسی خواهیم کرد.
برژنسکی در این باره در صفحه ۷۶ خاطرات خود مینویسد (۲۲): "استراتژی مورد توافق گروه در واشنگتن این بود که به هنگام آمادگی شاه برای ترک کشور، دست بههرگونه تلاشی بزند تا ارتش ایران دست نخورده باقی بماند. ترس ما از این بود که فرماندهی عالی نظامی، مرکب از افرادی که بخاطر وفاداری شخصی شان به شاه ازسوی او دست چین شده بودند، برسر عزیمت شاه از کشور دچار تفرقه شده و کشور را یا به یک جنگ داخلی هولناک که مورد بهرهبرداری شوروی قرار خواهد گرفت بکشانند، و یا اینکه به جانب هرج و مرج سوق دهند که در نهایت منجر به تصرف قدرت از سوی آیت الله خمینی خواهد گردید. "
در مقاله اندرو اسکات منتشرشده در گاردین (۲۳)، که حاوی بخشی از اسناد از طبقه بندی خارج شده امریکا است، در باره اهداف مامورت ژنرال هایزر میخوانیم: "هایزر، در تلگراف ۱۲ ژانویهاش (۲۲ دی ۱۳۵۷) به وزیر براون و ژنرال جونز گفت که او متعقد بود که رئیس جمهور از او خواسته که شش نکته را به ژنرالهای شاه بازگو کند. اول، "داشتن روابط قوی و پایدار" برای ایالات متحده و ایران حیاتی است. دوم، کارتر عمیقا تحت تاثیر نیروهای مسلح شاهنشاهی ایران است. سوم، رئیس جمهور معتقد است "بیشترین منافع برای همه، بوسیله یک دولت غیرنظامی قوی و پایدار میتواند محقق شود".
چهارم، دولت غیرنظامی جدید بختیار "باید حمایت کامل ارتش را داشته باشد". پنجم، این حمایت "وقتی میتواند بدست آورده شود که رهبران ارتش به وظایفشان ادامه دهند": یعنی کشور را ترک نکنند و با هم "بعنوان یک تیم کار کنند". ششم، دولت ایالات متحده "از رئیس جمهور به پایین، قویا حامی آنها است". "
در راستای نکته سوم و چهارم که هایزر به آن اشاره میکند یعنی حمایت کامل ارتش از دولت غیر نظامی بختیار، او جلساتی را با سران ارتش برگزار میکند تا آنها را از کودتا علیه بختیار منصرف کند.
اندرو اسکات در همان مقاله برای توضیح بیشتر این موضوع دوباره با استناد به اسناد دولت امریکا میگوید: "در ۱۳ ژانویه ۱۹۷۹ (۲۳ دیماه ۱۳۵۷)، سپهبد امیر حسین ربیعی، فرمانده نیروی هوایی با ژنرال هایزر برای گزارش دادن از جلسهای که در همان روز با سران ارتش و ژاندارمری داشت، ملاقات کرد. به گفته هایزر که بلافاصله به مافوقهایش در واشنگتن گزارش فرستاده بود، ربیعی از کودتا به محض پرواز هواپیما شاه حمایت کرده و طبق گزارش براون به کارتر، در غیر این صورت، ارتش میتواند سریع فرو بپاشد». در این لحظه خطیر، هایزر به ربیعی توصیه کرد که برنامهاش را به اجرا نگذارد. همانطور که براون به کارتر گفته است، "هایزر، قویا از سیاست فرصت دادن نظامیان به بختیار برای تشکیل حکومت و تلاش برای برقراری دوباره نظم در کشور دفاع میکرد. ربیعی با اکراه اعلام کرد که دنبال این رویه را پی خواهد گرفت". (۲۴)
برژنسکی در باره تهدید نظامیان ایران به کودتا میگوید که در ۴ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۱۴ دی ۱۳۵۷هنگامی که به همراه کارتر در گوادلوپ بوده است پیامی در این باره از سولیوان دریافت میکنند: (۲۵) "ظاهرا نظامیان ایران به سولیوان گفته بودند که اکنون مصمم به اقدام هستند و اجازه نمیدهند شاه کشور را ترک کند، و برای یک سرکوبی عظیم که متضمن خونریزی وسیع خواهد بود، آماده میباشند. سایروس ونس و والتر ماندیل درباره این موضوع با هم جلسهای ترتیب داده وهر دوبطور آشکار بهرئیس جمهور گفته بودند که ما باید صریحا به ارتش ایران بگوئیم که از این حرکت حمایت نخواهیم کرد. فورا با رییس جمهور تماس گرفته و گفتم که از نظر من چیزی که قرار است انجام شود، باید انجام شود. و اگر ما ارتش ایران و شاه را از دست زدن به تصمیمی که نهایتا اتخاذ کردهاند باز داریم مسئولیت تاریخی عظیمی به دوش ما گذاشته خواهد شد. مکالمه ما مدت زیادی بطول انجامید اما در نهایت بیشتر به رضایت من انجامید... و رییس جمهور یک موضع قاطع اتخاذ کرد. او به سایروس ونس گفت که ما میل نداریم دستورات صادره به هایزر را تغییر دهیم و سولیوان باید نظر شاه را راجع به کودتا تایید کند. "
همانطور که از این بخش از خاطرات برژنسکی مشخص است، بخشی از نظامیان درصدد کودتا بعد از خروج شاه بودهاند. اگرچه امریکا با این کودتا مخالف بوده است ولی از یک سو آنرا به عهده شاه میگذارد و از سوی دیگر هایزر را برای کنترل نظامیها به ایران میفرستد. گذشته از این موضوع، همانطور که برژنسکی در ادامه همین موضوع بیان میکند، شاه به دلیل حمایت از بختیار، راضی به انجام کودتا در آن برحه نبوده است.
پس در واقع تا اینجا، هایزر موفق میشود طبق برنامه کارتر، از کودتای نظامیان علیه بختیار جلوگیری کرده تا بختیار و کارتر فرصت کافی برای مهار انقلاب داشته باشند.
اما این تنها کودتایی نبوده است که در دستور کار هایزر قرار داشته است. طبق منابع مختلف، صحبت از کودتا به نفع بختیار به عنوان آخرین راهکار برای مقابله با انقلاب بوده است و حتی اقدام به آن نیز شده است. این مسئله را با جزییات در ادامه بررسی میکنیم.
اندرو اسکات در مقالهاش مدعی است که بین مشاور کارتر، برژنسکی و وزیر امور خارجه، سایروس ونس اختلاف نظر جدی درباره کودتا علیه انقلاب وجود داشته است. مسئله ایی که در ادامه به آن بازخواهیم گشت.
"در درون کابینه، بین زبیگنیو برژنسکی، مشاور امنیت ملی که از اقدام فوری حمایت میکرد و سایروس ونس، وزیر خارجه، که با کودتا با وجود تمام هزینههایش مخالفت میکرد، شکاف وجود داشت. کارتر سیب را از نیمه برید و با کودتا، بشرط تحقق یک سری شرایط، موافقت کرد. هایزر در خاطراتش مینویسد: «برژنسکی چراغ سبز کارتر برای کودتا را میخواست تا به ارتش ایران منتقل کند و معتقد است که این کار را کرده است». رئیس جمهور کارتر قصد داشت از کودتا، تنها بعنوان آخرین حربه استفاده کند. هایزر در تلگرافش به براون و جونز توضیح میدهد که اخیرا به ژنرالها یادآوری کرده که حمایت ایالات متحده از یک کودتا در آینده، مستلزم حمایت قبلی آنها از بختیار است. «به آنها گفتهام که کودتا را کاملا، آخرین حربه میدانم. به آنها توضیح دادهام که مراحلی قبل از آن وجود دارد» ...
حمایت از کودتا به سه شرط بستگی داشت. اول به بختیار بایستی شانس بعمل در آمدن آمریتش داده شود. دوم، اگر وضع داخلی به وخامت بگراید، او میتواند حکومت نظامی اعلام کند و از ارتش بخواهد که خدمات اولیه، مانند به کار انداختن چاههای نفت یا حفاظت شبکه برق را انجام دهد. " (۲۶)
اما این مسئله در سندی از اسناد آمریکا نیز طرح شده است. اگرچه این سند در سالهای اخیر منتشر شده است ولی برژنسکی نیز در کتاب خاطرات خود شرح مفصلی از آن ارائه میدهد.
در ۱۳ ژانویه ۱۹۷۹ برابر با ۲۳ دی ۱۳۵۷، برژنسکی در سندی (۲۷) با موضوع گزارش ژنرال هایزر به کارتر مینویسد: " اگر بختیار شکست بخورد، باید یک انتخاب قاطع داشته باشیم و خواست «C» هایزر باید با حمایت آمریکا اجرا شود [توضیح مترجم همانطور که در نامه هایز میخوانید خواست «C» اجرای کودتا بود]. من معتقدم که با دستور اصلی شما مطابقت دارد و با اجازه شما میخواهم آن اصلاحیه را به ژنرال هایزر ابلاغ کنم. مهم این است که او و همکاران ایرانیاش، هیچ توهمی در مورد آنچه که ممکن است در صورت تزلزل بختیار انجام شود، نداشته باشند. دقیقاً به این دلیل که هیچ کس خواهان کودتای نظامی نیست، برای ارتش ایران مهم است که از بختیار حمایت کامل کند و درگیر یک بازی سیاسی از هم گسیخته نشود. "
در ضمیمه همین سند، گزارش هایزر را میبینیم که او فهرستی از بهترین تا بدترین شرایطی که ممکن است برای آنها پیش بیایید را لیست کرده است:
"A ـ دولت موفق بختیار؛
B ـ بختیار برای یک دوره چند ماهه با موفقیت عمل میکند اما شکست میخورد. یک حکومت غیرنظامی (شاه خارج از کشور است) که برای خمینی و جناحاش قابل قبول تر است دیگر منصوب میشود. این جایگزین میتواند تحت شرایط خاصی تکرار شود؛
C ـ کودتای نظامی؛
D ـ حکومت خمینی - جمهوری اسلامی،
E ـ یک دولت کمونیستی"
وی در ادامه جلسه خود با ژنرال طوفانیان و ژنرال ربیعی را گزارش میدهد و از تمایل آنها به کودتا علیه دولت بختیار، همزمان با خروج شاه از ایران.
"همانطور که میدانید من تا پاسی از شب گذشته با ژنرال طوفانیان ملاقات کردم، امروز صبح با ژنرال ربیعی ملاقات کردم. هر دو به شدت مرا تحت فشار قرار دادند که لحظهای بعد از آنکه شاه اینجا را ترک میکند، یک نظامی تسلط پیدا کند. آنها دلیل نامشخص بودن از آنچه برای نیروهای نظامی در هنگام خروج شاه اتفاق خواهد افتاد، را بیان میکنند. آنها فکر نمیکنند بختیار موفق شود و پس از آن، توانایی نظامی برای تصاحب قدرت را نخواهند داشت.... من تمام تلاشم را انجام خواهم داد تا آنها را با ثبات نگه دارم. در کشور از بختیار حمایت کامل کنند و به کودتای نظامی نپرند. با نزدیک شدن به خروج شاه و هنگامی که او میرود، ممکن است دیگر به ما گوش ندهند. امیدوارم این اتفاق نیفتد. " (۲۸)
همین مطالب در خاطرات سولیوان در باره ماموریت هایزر بیان شده است. او در خاطراتش در صفحه ۲۴۳ چنین بیان میکند: " من هم این دستورالعمل را خواندم. ولی با وجود ابهاماتی که در آن دیده میشد دستور کلی مشخص بود: هایزر میبایست فرماندهان نظامی ایران را از ادامهی پشتیبانی تدارکانی آمریکا مطمین سازد و آنها را به حفظ وحدت و هماهنگی نیروهای خود در مراحل حساس توأم با خروج شاه از ایران و استقرار دولت بختیار وادار نماید. پیشتر اشاره شد که یکی از وظایف هایزر واداشتن فرماندهان و افسران ارتش ایران به ترک سوگند وفاداری به شاه و انتقال وفاداریشان به دولت غیرنظامی جدید بود که خود یک مشکل روانی به حساب میآمد. " (۲۹)
همین موضوع در خاطرات برژنسکی نیز بازگو شده است:
"همانطور که ۱۶ ژانویه (۲۶ دی ۵۷) تاریخ عزیمت شاه فرا میرسید، هایزر گزارش میداد که ارتش ایران بی قرار شده و برای جلوگیری از عزیمت شاه به جانب یک کودتای نظامی حرکت میکند. هایزر میگفت که شدیدا معتقد است که ارتش باید برای تشکیل یک دولتموثر به بختیار فرصت بدهد. هارولد براون گزارش فوق را در ۱۲و ۱۲ ژانویه (۲۲و ۲۳ دی ۵۷) برای رئیس جمهور فرستاد. و در گزارش ۱۳ ژانویه خود افزود که: سپس به ژنرال هایزر گفتم که آنچه که اهمیت دارد این است که ما نباید به ارتش بگوییم که هرگز جایی برای عمل شدید نظامی وجود ندارد، یا اینکه دولت غیرنظامی از یک کودتای نظامی بهتر است. تکرار کردم که او باید کوشش کند تا از یک کودتای نظامی علیه دولت بختیارجلوگیری بعمل آورد. اما در صورتی که اوضاع بطور مدام رو به وخامت رود، نباید ارتش را تشویق کند تا دست روی دست بگذارد. "
در ادامه برژنسکی تصریح میکند که هایزر به کاخ سفید اطمینان داده است که ارتش روی طرح کودتا کار کرده است. در ۲۴ ژانویه (۴ بهمن ۱۳۵۷) هایزر در گزارشی دیگر اظهار میکند که بازگشت خمینی احتمالا منجر به سقوط بختیار شده، و از نظر او این لحظه مناسبی برای حرکت نظامی است. (۳۰) او همچنین بعد از بازگشت به امریکا در ۵ فوریه، برابر با ۱۶ بهمن ۱۳۵۷، در پاسخ به پرسش برژنسکی، ارتش را توانا به انجام کودتا میداند. پاسخی که باعث اطمینان برژنسکی به انجام کودتا در لحظه آخر میشود.
کودتا ۲۱ بهمن به نفع حکومت بختیار
کودتای دوم، به نفع حکومت بختیار و بر ضد انقلاب، در ۲۱ بهمن شب هنگام انجام گرفت و شکست خورد. در لحظه فروپاشی رژیم شاه، برژنسکی، مشاورامنیتی کارتر، از امکان اقدام به کودتا میپرسد. سلیوان پاسخ تندی به او میدهد. آقای سالیوان گفت که وضعیت آشفته بود و او در تلاش بود تا آمریکایی هایی را که در جنگ به دام افتاده بودند نجات دهد. او گفت: «من یک تماس تلفنی آشکار از واشنگتن دریافت کردم که پیامی را از برژینسکی مخابره کرد که از من پرسید آیا فکر میکنم میتوانم یک کودتای نظامی علیه انقلاب ترتیب دهم یا نه. متأسفم که پاسخی که دادم غیرقابل چاپ است.» " (۳۱) (نگاه کنید به ضمیمه)
اندرو اسکات در توصیف این اتفاق در ادامه مقاله خود در گاردین بدین صورت توضیح میدهد: "آخر ماجرا، همه را شگفت زده کرد. در ۱۰ فوریه (۲۱ بهمن ۱۳۵۷)، زد و خورد نظامی در پایگاه هوایی دوشان تپه صورت گرفت و در طی ۲۴ ساعت، انقلابیون مراکز مهم دولتی را در تهران و حومهاش در دست گرفتند. زمانی که ژنرالهای ارتش اعلان بی طرفی کردند و از نیروهای خود خواستند به پادگانها برگردند، مقاومت شاهنشاهی فرو پاشید.
در ساعت یک و ۱۰ دقیقه روز ۱۱ فوریه (۲۲ بهمن ۱۳۵۷)، اطاق وضعیت کاخ سفید، خبرهای شکنندهای دریافت کرد که تهران به دست مسلمانهای قشری و گروههای چریکی چپ گرا، که توسط لیبی، سازمان آزادی بخش فلسطین و بلوک شرق، حمایت مالی و مسلح شده بودند، سقوط کرده است. آخرین تماس ارسال شده از سفارت ایالات متحده بیان داشت: «ارتش خود را تسلیم کرده، خمینی پیروز شده است، اسناد را از بین ببرید». " (۳۲)
در خاطرات برژنسکی در صفحه ۱۱۲ در باره تمایل و تلاش او به انجام کودتای نظامی علیه انقلاب تا آخرین لحظات میخوانیم (۳۳):
". پرسیدم که آیا میتوانیم اوضاع را تحت نفوذ خود درآوریم؟ سپس افزودم که اگر ارتش به خمینی بپیوندد باز هم درنهایت اوضاع بطور کلی رو به وخامت خواهد گذاشت. من پیشنهاد کردم که ما باید هنوز اجرای طرح C را علی رغم اینکه در این ساعت آخر یک ریسک خطرناک میباشد، مورد نظر قرار دهیم.
ژنرال جونز گفت که درباره اجرای طرح C خوشبین نیست. اما اگر دست اندرکاران، این چنین فکر میکنند؛ باید آنرا مورد نظر قرار داد. سپس من گفتم که اگر ارتش از دیسیپلین نظامی دفاع کرده و به آن عمل میکند باید قادر به انجام آن باشد. امکان دارد که همین فقدان عمل، شکست را در پی داشته باشد. سپس پیشنهاد کردم تا با ژنرال گاست، سولیوان، سفیرآمریکا، و ژنرال هایزر تماس گرفته و از ارزیابی آنها از اوضاع مطلع شویم.
درساعت ۱۰ و ۱۰ دقیقه یک گزارش مطبوعاتی دریافت کردم حاکی ازاین که بدلیل عقب نشینیهای تانکهای ارتش از محل رادیو تلویزیون، این محل به تصرف در آمده است. یک دقیقه بعد و یا زمانی در همین حدود افسران ارتباطات به ما اطلاع دادند که نمیشود هپچگونه تماسی با محل گروه کمک مشاور نظامی، (MAAG) برقرار کرد. و دیگر امکان دسترسی به ژنرال گاست وجود ندارد. با رییسجمهور در کمپ دیوید تماس گرفتم تا او و سایروسونس را از اخبار جدید مطلع نمایم. "
برای دانستن دقیق تر جزییات کودتا باید به خاطرات ژنرال قره باغی، رییس ستاد مشترک ارتش، بپردازیم.
او در چندین نوبت به جابجایی یکباره ساعت حکومت نظامی و منع آمد و شد در ۲۱ بهمن ۵۷، در تهران از سوی بختیار میپردازد. رادیو در ساعت ۱۴ اعلام میکند که به بهانه ایی واهی، سالروز واقعه سیاهکل که در ۱۹ بهمن بوده، ازمنع عبور و مرور از ساعت ۳۰/۱۸ به ۳۰/۱۶ تغییر یافته است. هدف واقعی از این طرح در واقع خالی کردن خیابانها از مردم، برای عمل نیروهای نظامی بود. طرحی که با اعلامیه بازرگان و خمینی با دعوت مردم به حضور در خیابانها شکست میخورد.
"نخستوزیر بهعلت تظاهرات و اغتشاشات سالروز رویداد سیاهکل بوسیله مجاهدین و فدائیان ابتدا ساعت ممنوعیت عبور ومرور را در شهر تهران را به ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر تغییر داد، سپس دیشب در جلسه شورای امنیت ملی به فرمانداری نظامی تهران دستور داد که مقررات قانون حکومت نظامی را به موقع اجرا بگذارد. و همچنین درشورا
به نیروی زمینی ماموریت داد [که] برای سرکوبی مسببین وقایع مرکز آموزش دوشانتپه، نیرویهوائی و فرمانداری نظامی را تقویت نماید. " (۳۴)
او سپس صفحه ۳۳۲ جزییات بیشتری را از این کودتا از زبان سرهنگ کیخسرو نصرتی بیان میکند:
"در اینجا لازم است چگونگی حوادث را از زبان سرهنگ کیخسرو نصرتی رئیس ستاد پلیس تهران که بعداً در تاریخ ۲ اسفندماه ۱۳۵۷ برای خبرنگار روزنامه اطلاعات شرح داده است بشنویم: بعد از ظهر روز شنبه ۲۱ بهمن ماه سپهبد رحیمی فرماندار نظامی و رئیس شهربانی به پلیس تهران دستور داد که درکلیه ساختمانهای مشرف به میدان ها و مراکز عمومی شهر سنگرگیری نمایند و آماده باشند تا نیروهای ارتشی به آنها ملحق گردند. در اینگونه موارد همیشه رهبری به عهده پلیس گذارده میشد، با موقعیت اماکن و شهر آشنائی داشته و نقاط استحفاظی شهر را به خوبی میشناسند. دستور رحیمی آن بود که پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت ۳۰/۴ بعدازظهر روزشنبه ۲۱ بهمنماه نیروهای پلیس اقدام به سنگرگیری کنند. از دستورات، و قرائن آشکار بود که کودتائی درشرف تکوین است و این کودتا قرار بود نیمههای شب یکشنبه ۲۲ بهمن ماه انجام پذیرد. دستور رحیمی به پلیس تهران آن بود که نیروهای پلیس و ارتش هرجنبندهای را که در روز یکشنبه ۲۲ بهمن در خیابان مشاهده میکردند به گلوله ببندند.... ظاهرا قرار بود که واحدهای زرهی ارتش نیز از پادگانهای خود خارج شوند و پس از درهم شکستن مقاومت مردم مواضع حساس را اشغال کنند. اما روز شنبه ۲۱ بهمن ماه پس از اعلام حکومت نظامی در ساعت ۳۰/۴ بعد ازظهر مردم به خانههای خود نرفتند.... در آن شب تهران صحنه نبرد شده بود، سربازان فرمانداری نظامی ازمقابل مردم میگریختند و شهر به تصرف نیروهای مسلح مردم درآمده بود. "