شاید بتوان همین نسبت را بین رشد اندیشه و فلسفه انسان گرای جدید و اندیشه رفرم دینی در بسیاری از حوزه های دیگر نیز جستجو کرد از جمله در رابطه با اندیشه آزادی و دموکراسی، حقوق زنان و فمنیسم، عدالت اجتماعی و اقتصادی و دیگر نظایر آن.

در حوزه زنان هم می توان نقش آراء اصلاح‌گرانه دینی (و مشخصا پروتستانی) که به موضوع زنان هم ورود کرده را به عنوان «پیش‌درآمد» جنبش زنان و یا «یکی از دو خط موازی» فعال در این جنبش، که به موازات آراء و حرکات متأثر از اندیشه مدرن و گفتار لیبرالی، در حوزه زنان وجود دارد، به دقت دید و به عنوان یک عامل مؤثر در تبیین‌ها و تعلیل‌های مربوط به جنبش زنان واکاوی کرد.

متاسفانه وقتی تاریخ به صورت وارونه یعنی از آخر به اول و نه به طور طبیعی و واقعی آن (یعنی از اول به آخر) خوانده شود برخی ابعاد آن نادیده گرفته شده و سانسور می شود. بر اساس یک روایت درست تر از تاریخ است که می توان نقش نواندیشی و رفرم دینی را در پیدایش و گسترش بسیاری از مفاهیم و جریانات نو و مدرن و برساخت تمدن جدید بشری دید.

فمنیستهای ایرانی(اعم از غیرمذهبی و مذهبی) نیز باید در بیان تاریخچه اندیشه و جنبش برابری خواهانه زنان به این فصل مهم از تاریخ اشاره و تصریح کنند. این بصیرت تاریخی می تواند به اهمیت نقش و تاثیرگذاری نواندیشان دینی و فمنیسم اسلامی در جوامع مسلمان نورافشانی بیشتری کند.