یکی از عقل میلافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
۷ سال پیش من تنها کسی بودم که در دفاع از متهمان ترورهای هستهای چندین مقاله نوشتم و بعدها به صورت کتاب منتشر شد.
این مقالات در حالی که در سختترین شرایط در بیمارستان بستری بودم و برای تسکین دردهای شدیدی که داشتم روزی تا ۱۰ شات مورفین به من تزریق میشد به صورت درازکش نوشته شدند. منی که شرایط سخت زندان و شکنجه در بدترین شرایط را تحمل کرده بودم نمیتوانستم ببینم کسی بیگناه در زیر شکنجه است و دم فرو ببندم.
آن موقع تمامی جناحهای رژیم در داخل کشور یک صدا اسرائیل و عوامل دستگیر شدهی آن را عامل ترور متخصصان هستهای معرفی میکردند. در خارج از کشور نیز چپ درمانده و وامانده، ملیمذهبیهای از نوع برقعی و سهیمی و به خارجگریختگان نظام از جنس اکبر گنجی و ... چهها که راجع به ترورهای هستهای و اسرائیل و ... نگفتند و ننوشتند.
یادم نمیرود یکی از چپهای درمانده که امر بر او مشتبه شده بود و خود را «گلزاد پاک» مینامید هرچه شایستهی خودش بود نثار من کرده بود.
در آن دوران نه تنها هیچکس، در دفاع از متهمان بختبرگشتهای که زیرشدیدترین شکنجهها تن به اعترافات تلویزیونی داده بودند برنخاست بلکه بسیاری من را که یک تنه به دفاع از آنان برخاسته بودم تخطئه میکردند. اما من بدون توجه به نصایح عافیتطلبان و سرزنش بیشرمان تنها به ندای وجدانم و مسئولیت انسانیام عمل میکردم.
انتشار گزارش بی بی سی راجع به سرنوشت «مازیار ابراهیمی» که به ترور دانشمندان هستهای ایران اعتراف کرده بود» https://news.gooya.com/2019/08/post-28762.php
مرا واداشت تا به انتشار دوباره سه نوشتهام و یک درد دل مبادرت کنم و اعتراض شدید خود را نسبت به گزارش بی بی سی و دعوت از شادی صدر و مهدی مهدویآزاد به عنوان دو مطلع و تحلیلگر ابراز دارم.
ذکر این نکته لازم است که برای نوشتن مقالهام راجع به مازیار ابراهیمی که امروز سوژهی بی بی سی است، چیزی نمانده بود که جانم را از دست بدهم که شرح آن از حوصلهی این مطلب خارج است.
مهدی مهدوی آزاد در گزارش بی بی سی که جیزی برای عرضه ندارد یکباره مدعی میشود که متهمان دستگیر شده به دلیل تضاد بین اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات آزاد شدند! یعنی فشار اطلاعات سپاه منجر به آزادی بیگناهانی شد که توسط وزارت اطلاعات دستگیر شده بودند!
طرفه آنکه ایشان طی ۷ سال گذشته یک کلمه راجع به این افراد و سرنوشت غمانگیزشان و اطلاعات «گرانبهایی» که داشتند سخن نگفته بود. آیا سکوت ایشان همراهی با جانیان نبود؟
شادی صدر در طول این سالها به همه چیز کار داشت و نخود هر آشی بود الا سرگذشت غمبار این عده، اما در گزارش بی بی سی یکباره او و مهدویآزاد کارشناس شده و به ابراز نظر میپردازند. کسی هم از آنها نمیپرسد تا امروز کجا بودند؟
در اینجا اضافه میکنم همهی آنهایی که در طول ۷ سال گذشته در شیپور سناریوی دستگاه امنیتی و اطلاعاتی نظام ولایی میدمیدند در رنج و مصیبتی که قربانیان رژیم متحمل شدند شریکند. آنها حتی در زمینهسازی اعدام بیرحمانه مجید جمالی فشی نیز شریک جرماند.
فقط شکنجهگران وزارت اطلاعات مسئول نیستند.
چند سال پیش شخصاً به مهدی فلاحتی برنامهساز صدای آمریکا دربارهی متهمان ترورهای هستهای و خروج یکی از آنان از کشور توضیح دادم و خواستار تهیهی برنامهای در این رابطه شدم که موافقت نکرد. اویی که امیرعباس فخرآور را به دروغ «استاد قانون اساسی دانشگاه تگزاس» میخواند و بیدریغ دروغهای او را در بوق میکند حاضر به روشنگری در مورد سرنوشت بیگناهانی که زیر شکنجه بودند نشد. اویی که بی دریغ روحالله زم و غلامرضا محمدی پدر زن جنگیر احمدینژاد را به صحنه میآورد تا دروغهایشان را آنتنی کنند به لطایفالحیل از زیربار تهیه برنامه در مورد متهمان ترورهای هستهای فرار میکرد.
همچنین همان موقع با دو برنامهساز بی بی سی که امروز در این رسانه حضور ندارند نیز موضوع را مطرح کردم، اما آنها نیز با تهیه یک برنامه در این ارتباط موافقت نکردند. آیا عجیب نیست امروز بی بی سی در این رابطه برنامهای تهیه کرده و دعوتی از من به عمل نیاورده است؟
چگونه است برنامهسازان بی بی سی به یاد شادی صدر و مهدی مهدوی آزاد میافتند و به یاد من نه! آیا فرد گمنامی هستم؟ آیا راجع به جنایات رژیم، زندان، شکنجه، اعترافات اجباری و متهمان هستهای و سوابق جانیان و شیوهی عملشان کم مطلب نوشتهام؟ آیا بر اساس استانداردهای ژورنالیستی در این گزارش نباید با کسی در مورد فوق و دربارهی سوژهی مورد نظر و دیگر متهمان، مقاله و کتاب نوشته دعوت به عمل آید؟
وقتی بی بی سی راجع به فیلم «ماجرای نیمروز» برنامه تهیه کرد نیز از من دعوت به عمل نیاورد و در میان تعجب همگان فرخ نگهدار میهمان و کارشناس بی بی سی شد!
توجه شما را به این نکته جلب میکنم که سوژهی فیلم ماجرای نیمروز، مبارزات و تظاهراتهای خیابانی مجاهدین، خانههای تیمی آنان و ... در سالهای پس از انقلاب و دههی ۶۰ است.
من کسی هستم که هم در تظاهراتهای قبل از سی خرداد ۶۰ مجاهدین، به ویژه تظاهراتهای خرداد ماه ۶۰ شرکت داشتم و هم تنها فرد زندهای هستم که در ۵ رشته تظاهرات مجاهدین در شهریور و مهر ۶۰ که خون از در و دیوار میبارید حضور داشته است. همچنین در خانههای تیمی مجاهدین حضور داشته ام.
بخش دیگر سوژهی فیلم ماجرای نیمروز، مربوط به شعبههای بازجویی اوین، رفتار بازجویان با متهمان و همچنین حمله به پایگاه موسی خیابانی و انتقال جنازههای آنان به اوین است.
من در زمان یاد شده هم در اوین بودم، هم مزهی بازجویی و شکنجه را چشیدم و هم رفتار لاجوردی، مقامات دادستانی، حکام شرع، بازجویان و پاسداران را دیدهام.
از این گذشته بخش آخر فیلم راجع به حمله به پایگاه موسی خیابانی و همراهانش و انتقال جنازههایشان به اوین است.
من جزو اولین گروههایی از زندانیان بودم که در زیرزمین ۲۰۹ جنازهها را از نزدیک دیدم. همچنین شاهد رفتار پاسداران با جنازهها بودم. همانروز عصر ابرویم در اثر اصابت به در آهنی شکست. شرح آن در کتاب خاطراتم و مقالاتم آمده است.
از این گذشته راجع به سوژههای فیلم مزبور پیشتر در خاطراتم مطلب نوشته و عکس اصلیشان را چاپ کردهام.
در تیتراژ «ماجرای نیمروز» آمده است که این فیلم بر اساس خاطرات مسعود صدر الاسلام نوشته شده است. من کسی هستم که که راجع به مسعود صدر الاسلام و گذشتهی وی مقاله نوشتهام.
از جنبه ژورنالیستی صرف میپرسم آیا عجیب نیست در برنامه تهیه شدهی بی بی سی، فرخ نگهدار حضور دارد و من نه؟
فرخ نگهدار هیچ ربطی به مجاهدین ندارد، نه در تظاهرات خیابانی بوده و نه خانههای تیمی. نه اوین را دیده و نه نحوهی بازجوی و یا رفتار بازجویان و شکنجه گران را. راجع به چیز ندیده میخواهد شهادت دهد؟ او از نظر بی بی سی فیثاغورت زمان است در حالی که حتی یک کتاب و تحقیق جدی منتشر نکرده از نگاه بی بی سی در مورد همهی موارد حتی «شیعه» کارشناس است و به برنامه پرگار دعوت میشود. لازم به ذکر است که او آچار فرانسه بی بی سی است و تنها ۹ بار به برنامه پرگار دعوت شده و از بابت «کارشناسی» رکورددار است.
از حق نگذرم نگهدار به گونهی دیگری زندان دههی ۶۰ را دیده است. به شهادت لاجوردی در مطبوعات، وی به زندان تردد داشته و طرف صحبت با قصاب اوین میشده است. من این موضوع را در زندان نیز از زبان خود لاجوردی در حسینیه اوین شنیدم.
البته ارتباط دیگری هم فرخ نگهدار با موضوع خیابانی داشته است. هنگام کشته شدن خیابانی، سازمان فداییان اکثریت، جشن شادی و هلهله برپا کرده و نگهدار و همراهانش از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند.
وقتی نوار صوتی دیدار آیتالله منتظری با اعضای هیأت کشتار ۶۷ نیز منتشر شد باز در برنامهی بی بی سی از من دعوت به عمل نیامد. در حالی که جدا از احمد منتظری که سوژهی اصلی بود، کسی به اندازهی من در ارتباط با «نوار صوتی» به لحاظ ژورنالیستی نمیتوانست سوژه باشد.
چرا که من در کتاب خاطراتم، در دهها مقاله و گفتگوی رادیویی و تلویزیونی ضمن تقدیر از آیتالله منتظری به نقش مثبت ایشان در زندانها و همچنین تلاششان برای جلوگیری از اعدام زندانیان اشاره کردم.
از این گذشته من در مهرماه ۱۳۶۳ در حالی که هنوز لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی مرکز بود چندین ساعت با حجتالاسلام حسینعلی انصاری نجفآبادی نماینده آیتالله منتظری در زندان قزلحصار دیدار و گفتگو داشتم.
به توصیهی آقای انصاری نجفآبادی یک دفتر ۴۰ برگ مجموعاً ۸۰ صفحه راجع به جنایات رژیم در زندانهای اوین، گوهردشت و قزلحصار نوشتم که توسط وی مستقیماً تحویل آیتالله منتظری شد.
این گزارش یکی از اسناد مورد اشاره آیتالله منتظری در نامهنگاریهایشان به خمینی و هشدار در مورد زندانهای جمهوری اسلامی بود.
در رسانههای رژیم از من به عنوان عامل انحراف و فریب آیتالله منتظری یاد میشود.
http://kayhanalarabi.ir/fa/mobile/news/82883/792
در نمایشگاه قرآن عکس من را گذاشته و به عنوان عامل فریب آیتالله منتظری معرفی شدم.
در ضمن کسی هستم که بیشترین گزارش را در مورد کشتار ۶۷ و روزشمار کشتار و تحولات زندانها در دوران یادشده نوشته و انتشار دادهام.
با این حال از نظر برنامهسازان بی بی سی من سوژه نبودم و یا دیگران در این رابطه نسبت به من رحجان داشتند.
ذکر این نکته لازم است من ۷ سال پیش همراه با مازیار بهاری برای اولین و آخرین بار در برنامه پرگار از من دعوت به عمل آمد. موضوع برنامه اعترافات تلویزیونی و مقاومت در زندان بود. چنانچه در برنامه پرگار مرسوم بود دو پرسشگر و میهمان نیز دعوت شده بودند. اما با زیرپاگذاشتن عرف کار ژورنالیستی هر دو میهمان همنظر با مازیار بهاری بودند و مخالف نظر من. در واقع سه به یک بودیم. با این حال من از وقت اندک خودم استفاده کرده و پاسخ هر سه نفر را دادم. متأسفانه بعد از یک روز برنامهی فوق از روی یوتیوب برداشته شد! وقتی به آقای کریمی اعتراض کردم ایشان گفتند برنامه دچار نقص فنی شده است و میتوانید به پادکست آن مراجعه کنید! فکرش را بکنید برنامهی ضبط و پخش شده و روی کانال یوتیوب گذاشته شده یکباره دچار نقص فنی میشود. حتی مطرح کردن این موضوع توهین به عقل و شعور مخاطب است.
با این مقدمه و گلایه سه مقاله از سلسله مقالاتی که راجع به ترورهای هستهای در تابستان ۱۳۹۱نوشتم باز نشر میدهم.
به فریاد متهمان بیگناه ترور «متخصصان هستهای» برسید
آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد میسپارد جان
این اولین بار نیست که در نظام نکبت اسلامی بیگناهان تاوان جنایات رژیم را پس میدهند.
و آخرین بار هم نخواهد بود که جنایتکاران دستهای خونین خود را پنهان کرده و به منظور فریب افکار عمومی و مظلوم نمایی، عدهای بیگناه را قربانی میکنند. فیلم اعترافات اخیر کسانی که رژیم مدعی است در ترور «متخصصان هستهای» دست داشتهاند، بیش از هرچیز نشاندهندهی مسئولیت مستقیم رژیم در این ترورهاست که در مقالهی قبلیام به آن پرداخته بودم.
http://www.irajmesdaghi.com/maghaleh-430.html
***
۱۷ روز گذشته را در بستر بیماری و بیمارستان در شرایط بسیار ناگواری سپری کردهام و حداقل هفت روز آینده را نیز بایستی در بیمارستان بستری باشم. شنیدن و دیدن اعترافات کسانی که به اتهام ترور «دانشمندان هستهای» دستگیر شده و عنقریب اکثر آنها به جوخهی اعدام سپرده میشوند، آرام و قرارم را سلب کرده است(۱). هرچند نشستن برایم طاقت فرسا و تمرکز روی موضوع به سختی برایم امکان پذیر است، اما سکوت «اپوزیسیون» از یک طرف و بیشرمی رژیم در اجرای سیاستی که به مسلخ بردن عدهای بیگناه منجر میشود از طرف دیگر، مرا وادار میکند علیرغم ناتوانی جسمیام، با استفاده از دز بالای مرفین از شدت دردهایم بکاهم تا بتوانم در نیمههای شب که خواب به چشمانم نمیآید، دینم را نسبت به هموطنان ظلمدیدهام که چشم امید به من و شما دارند ادا کنم. کتمان نمیکنم از زمانی که در جریان موضوع قرار گرفتم هرگاه که درد به من اجازه داد، در هذیانهای شبانه و بیداری به این مسئله پرداخته و در ذهنم آنرا مرور کردهام. یک بار نیز که به اصرار خودم با وجود شرایط بسیار ناگواری که داشتم، چند ساعتی به خانه برگشتم و در حال کار روی این نوشته در حالی که فشارخونم به پنج و نیم روی سه و نیم رسیده بود، دچار غش شده و با آمبولانس و اقدامات ویژه به بیمارستان منتقل شدم. فشارم برای دقایق کوتاهی به دو و نیم هم رسید.
مشاهدهی سناریوی رژیم برای به قربانگاه بردن جوانان بیگناه میهنمان به اتهام جنایتی که خود مرتکب شده است، دردی است جانکاه که در بیستو چهارمین سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی اندوهم را دوچندان میکند و منی را که ماندهام و پیمان بستهام تا جان در بدن دارم صدای خاموششدگان را پژواک دهم، وا میدارد که در مقابل این ظلم سکوت نکرده و به وظیفهی انسانیام و پیمانی که با عزیزترین فرزندان میهنم بستهام، عمل کنم. این توضیحات را از این بابت دادم تا غفلت و دیرکردم در این مورد را توضیح داده و یک بار دیگر متذکر شده باشم که هیچ چیز و هیچ شرایطی نمیتواند مرا تا زنده هستم از گفتن حقیقت و دفاع از حقوق مردم میهنمان و به ویژه قربانیان نقض حقوق بشر بازدارد. میدانم درد و فشارهای جسمی اجازه نمیدهد آنگونه که شایسته است از حق این قربانیان دفاع کنم به همین خاطر ضمن اظهار شرمندگی و پوزش، امیدوارم مردم ایران، قربانیان و خانوادههای دلنگرانشان ناتوانی و قصورام را ببخشایند.
***
سیمای جمهوری اسلامی در پانزدهم مرداد ماه ۱۳۹۱ اعترافات چهارده نفر از جمله هشت مرد و شش زن را که متهم به قتل چهار «متخصص هستهای» به نامهای مسعود علی محمدی، مجید شهریاری، داریوش رضایی نژاد و مصطفی احمدی روشن و دوست او رضا قشقایی هستند، نشان داد. همچنین آنها به تلاش ناموفق برای ترور فریدون عباسی نیز اعتراف کردند. تهیه و تولید این اعترافات جعلی که ظاهراً کمترین عقلانیتی در آن به کار نرفته، در میان جناحهای حاکم نیز درگیریهایی را دامن زده بود و به همین خاطر وزیر اطلاعات در مجلس و کمیسیون امنیت حضور یافت و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی مجبور شد ابتدا در تاریخ ۱۰ مردادماه فیلم مربوطه را در مجلس شورای اسلامی نشان دهد تا با گرفتن تأییدیه مجلس، امکان نمایش عمومی آن در سیمای دروغپرداز «ولایت فقیه» را پیدا کند.
http://www.daneshjoonews.com/node/7614
در پیش زمینهی این فیلم سناریو نویسان مدعی میشوند:
«اعضای تیم ترور درپادگانی در حومه تلآویو مستقر شده و شیوه کلاسیک "ترور اسرائیلی" که پیش از این درکشورهای عربی- اسلامی توسط رژیم صهیونیستی انجام میشد را فرامیگرفتند».
این در حالی است که در دههی هفتاد خورشیدی در میان جنگهای باندهای رژیم رازینی که میرفت رئیس قوه قضاییه شود با همین شیوه چسباندن بمب مغناطیسی و کنترل از راه دور به درب ماشین توسط «تروریستهای اسلامی» در خیابان سعدی تهران ترور شد. و اتفاقا سایت خبرآنلاین وابسته به علی لاریجانی پس از ترور شهریاری و فریدون عباسی روی آن دست گذاشت و از مشابهت این دو ترور با ترور علی رازینی یاد کرد.
http://www.khabaronline.ir/detail/112199
حیدر مصلحی آخوند بی مقداری که ابتدا مسئولیتی حاشیهای در دفتر خامنهای داشت و سپس نمایندگی او در سازمان حج و زیارت را به عهدهگرفت و در دولت دوم احمدی نژاد در نقش وزیر بی خاصیت اطلاعات، اوامر دفتر رهبری را اجرا میکند، در ابتدا از دستگیری ۲۰ نفر و سپس از دستگیری 30 نفر در این رابطه سخن رانده بود که عجالتاً ۱۴ نفر آنها را به صحنه آوردند تا بعداً در مورد سرنوشت شانزده نفر بقیه تصمیمگیری کنند. ظاهراً وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی قصد جمع و جور کردن داستان ترور «متخصصان هستهای» را دارد و بیش از این نمیخواهد آن را کش و قوس دهد. از قرار معلوم کشتیبان را سیاستی دیگر آمده و در آینده نزدیک قرار نیست «متخصصی» ترور شود مگر این که اتفاق خاصی بیفتد. و برای بستن پرونده، این بار مدعی شدهاند همهی «متهمان» را یکجا دستگیر کردهاند تا ضمن نمایش قدرت و دلداری دادن به مزدورانشان، کلک قضیه را هم بکنند. هرچند مقامات رژیم دستگیری «تروریستها» در آستانه مذاکرات مسکو را برگ برندهی رژیم در مذاکرات هستهای نیز عنوان کردند.
در تبلیغات قبلی رژیم و لابی آن در خارج از کشور، مجاهدین خلق به همراه موساد و آمریکا و انگلیس و آلمان و فرانسه و ... مسئول این ترورها معرفی شده بودند و در سناریوی اعلام شدهی قبلی کشورهای آذربایجان، تایلند، ارمنستان، ترکیه و اقلیم کردستان محل ملاقات تنها «تروریست» دستگیر شده (مجید جمالی فشی) با مقامات اسرائیلی عنوان شده بود و محل اقامت رابط اصلی موساد در باکو اعلام شده بود. اما این بار دستگاه اطلاعاتی و امنیتی به علت لو رفتن توطئههای تروریستی رژیم در تایلند، باکو و... صلاح ندانست نامی از این کشورها بیاورد و به جای آن، قبرس را وارد کرد که پیشتر یک کشتی حامل سلاحهای رژیم را توقیف کرده بود و در ۲۵ تیرماه ۹۱نیز خبرگزاری فرانسه خبر داد که پلیس قبرس یک جوان لبنانی را که با پاسپورت سوئدی وارد این کشور شده و قصد داشته با ترتیب دادن انفجارهایی به منافع اسرائیل در قبرس حمله کند، بازداشت کرده است. متعاقبا دفتر نخست وزیر اسرائیل، با انتشار بیانیهای، آنچه که آن را «تروریسم ایرانی» خواند، به باد انتقاد گرفت و جمهوری اسلامی ایران را «بزرگترین صادر کننده تروریست در دنیا» معرفی کرد.
http://www.radiofarda.com/archive/news/20120715/143/143.html?id=24645502
و همچنین رژیم نام سرویسهای امنیتی آلمان و فرانسه را نیز مستثنی کرد و هیچ اطلاعاتی در مورد نقش کشورهای آمریکا و انگلیس در این پروژه نداد و فقط از زبان یکی از متهمان اعلام کرد که منابع مالی این پروژه از سوی دولت آمریکا ارائه شده است. و یا بدون آنکه مستندی ارائه دهد مدعی شد که اگرچه دستور ترورها از اسرائیل آمده اما فرمان اصلی را واشنگتن و لندن از طریق سیا و ام آی ایکس دادهاند و آن را «مثلث شوم» نامید.
موضوع دخالت ترکیه علیرغم قطع روابطش با اسرائیل و چالشهای به وجود آمده بین این دو کشور در دو سال اخیر و میانجیگریهای متعدد ترکیه در پروژهی هستهای به نفع رژیم، به خاطر مواضع ترکیه در قبال سوریه و حمایت از طارق الهاشمی معاون رئیس جمهور عراق که دولت مالکی با اجرای سناریویی قصد دستگیری او را داشت همچنان در سناریو وزارت اطلاعات باقی مانده است و به آن آب و تاب میدهند.
متهمان که هیچ یک تا پیش از این، کوچکترین فعالیت سیاسی نداشته و ظاهراً جملگی شهرستانی و از قرار معلوم غالباً کرد هستند در اعترافات تلویزیونی، انگیزه اصلی خود برای همکاری با موساد و ترور «متخصصان هستهای» را خروج از کشور و دریافت پول عنوان کردهاند. این در حالی است که بنا به اعتراف خودشان آنها پیش از انجام عملیات به سادگی از کشور خارج شده، به ترکیه و سپس قبرس سفر کردهاند. آیا این دو کشور خارج نیست؟ برای نشان دادن بطلان سناریوی تهیه شده در وزارت اطلاعات، لازم میدانم در مورد یکی از متهمان و سوابق وی توضیح دهم که هم از تمکن مالی برخوردار بوده و هم به سادگی به کشورهای اروپایی سفر میکرده است.
مازیار ابراهیمی
وی با اسمهای «مستعار سامان، امیر یل و امیرعباس»یکی از کسانی است که در اعترافات پخش شده نقش رهبری چند عملیات را به عهده داشته و در تلآویو دوره دیده است. دستگاه امنیتی همچون مجید جمالی فشی که به اتهام ترور دکتر علیمحمدی ناجوانمردانه اعدام شد هیچ اطلاعاتی در مورد گذشته و سوابق مازیار ابراهیمی نمیدهد. در دقیقهی ۱۵: ۳ فیلم تهیه شده از سوی رژیم ۴ عکس وی نشان داده شده و ادعا میشود که این عکسها در دستگیری او و دیگر متهمان کمک کرده است. در ادامه به بطلان این موضوع و دروغپردازی آشکار رژیم میپردازم .
مازیار ابراهیمی متولد ۱۳۵۲در تهران و اصالتا سنندجی است. وی یکی از پنج فیلمبردار زیر آب (غواص) ایران است که سال ها فیلمبردار سیمای جمهوری اسلامی هم بوده است. توفیق ابراهیمی پدر وی نیز کارمند بازنشسته تلویزیون است. مازیار بعدها شرکت الکترونیکی «اهورا» را به همراه دو برادرش شاهپور و بابک در سال ۲۰۰۶ در سلیمانیه تأسیس میکند. شاهپور ۴۲ ساله از سال ۲۰۰۶ مقیم ایتالیا و در رشتهی هنر و کارگردانی تحصیل کرده و دارای همسری ایتالیایی است.
بابک ۳۱ ساله پیشتر در چهار سریال تلویزیون جمهوری اسلامی به عنوان گریمور مشغول به کار بود و پنج سال پیش به سوریه رفته و در آنجا نیز به کار گریم مشغول شده است. وی دارای همسری سوری است.
مازیار ابراهیمی از سال ۲۰۰۸ ساکن سلیمانیه عراق بوده و زندگی مرفهی داشته است و کمتر در ایران حضور داشته است. وی در سال ۲۰۰۴ با ژامک حسنی ازدواج میکند. میزان مهریه تعیین شده ۱۰۰۰ سکهی طلا بوده که حاکی از وضعیت خوب وی در زمان مذکور است. همسر وی در پاییز ۲۰۱۱ با مراجعه به دادگاه تقاضای دریافت مهریهاش را میکند و به همین دلیل مازیار ابراهیمی پس از ورود به ایران در پاییز ۲۰۱۱ ممنوع الخروج میشود. وی از آنجایی که بازرگان موفقی است برای رتق و فتق امور تجاریاش با گرو گذاشتن سند خانه قادر به خروج از کشور میشود در حالی که این امر برای مردم عادی به سختی امکانپذیر است.
شرکتی که او اداره میکند در سال ۹۰ خورشیدی مناقصهی دو تا سه میلیون دلاری تهیه دوربین و وسائل تلویزیونی برای شبکهی «العالم» رژیم را برنده شده بود. شرکت وی در سال ۹۱ برنده ی مناقصه چندین میلیون دلاری(بیش از مناقصه العالم) تهیه دوربین و وسایل تلویزیونی برای «پرس تی وی» میشود اما به علت دستگیری قادر به انجام مناقصه نمی شود. وی در جریان این مناقصه تهدید شده بود که خود را کنار بکشد که وی نپذیرفته بود. وی مطلقاً سیاسی نیست و به خاطر منافع تجاری که در ارتباط با رژیم داشت در صحبتهای خصوصی و خانوادگی نیز از رژیم حمایت به عمل میآورد و اتفاقاً منافع او در رژیم حاکم تأمین میشد و انگیزهای برای مخالفت با آن نداشت.
مازیار ابراهیمی به خاطر شرکت موفقی که داشت و فعالیتهای بازرگانیاش به سادگی به اروپا تردد میکرد و مشکلی برای خروج از کشور نداشت. او در تاریخ ۸ تا ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۱ با دریافت ویزای شش ماهه تجاری شنگن برای بازدید از نمایشگاه بینالمللی IBC به آمستردام میرود و از آنجا به سوئد سفر میکند. موضوع به سادگی از طریق دولت هلند مرجع صدور ویزا و دولت سوئد کشوری که به آن سفر کرده قابل پیگیری است.
http://www.datacast.com/news-events/events/2011/ibc-2011-amsterdam-netherlands
در آذرماه ۱۳۹۰ وی میهماندار خانوادهی خالهاش که از سوئد به تهران رفته بودند میشود و شخصاً آنها را در ۲۸ آذرماه تا فرودگاه مشایعت میکند.
مازیار ابراهیمی که در اعترافات تلویزیونی میپذیرد که مجید جمالی فشی و آرش خردکیش دو! عامل ترور دکتر علیمحمدی را پس از ترور در ۲۲ دیماه ۸۸ به خانهی تیمی برده است، در زمان مذکور در سلیمانیه عراق حضور داشته و میهماندار کلیهی اعضای خانوادهاش بوده است. از آنجایی که پاسپورت وی در اختیار مقامات امنیتی است نمیتوان اسناد ورود و خروج وی را در اینجا انتشار داد. متأسفانه دولت اقلیم کردستان که به سادگی میتواند در این مورد دست رژیم را رو کرده و سیاستهای جنایتکارانهی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم را افشا کند، به خاطر منافع مشخص این اقلیم، در این مورد سکوت کرده و در قبال اتهامات امنیتی دولت جمهوری اسلامی علیه اقلیم کردستان نیز اعتراض رسمی نکرده و تاریخهای ورود و خروج وی را انتشار نداده و در اختیار خانوادهی وی نیز قرار نداده است.
مازیار ابراهیمی همچنین در ۲ مرداد ۱۳۹۰ به هنگام ترور آرش رضایی نژاد در سلیمانیه عراق بوده و آماده سفر به اروپا و شرکت در نمایشگاه بزرگ آمستردام میشده است.
مازیار در بهمنماه ۱۳۹۰ برای آخرین بار از ایران خارج میشود و برای مذاکره با شرکت معروف Arri جهت تهیه وسائل و دوربین های تلویزیونی به آلمان می رود و از آن جا با منزل خالهاش در سوئد تلفنی صحبت می کند. وی از آلمان به سلیمانیه سفر کرده و در فروردین ماه ۱۳۹۱ از سلیمانیه به تهران باز میگردد و در ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ در منزل پدریاش در تهران پارس دستگیر میشود. کمتر از ۱۲ ساعت پس از دستگیری وی، مصلحی وزیر اطلاعات رژیم خبر کشف شبکهی ترور «متخصصان هستهای» را میدهد که بیش از هر چیز نشاندهندهی آن است که ابتدا سناریو را تهیه کرده و سپس به شکار قربانیان پرداختهاند که با این عجله به انتشار خبر آن مبادرت کردهاند که با ساده ترین اصول کار امنیتی نمیخواند.
دلایل انتخاب مازیار ابراهیمی به عنوان یکی از سران «تروریستها» از طرف دستگاه امنیتی رژیم به شرح زیر است:
تلاش رژیم برای کشیدن پای اقلیم کردستان به این جنایت عامل اصلی بوده که شوربختانه قرعهی فال را به نام او انداخته اند.
اقلیم کردستان در توطئهی دولت نوریالمالکی برای دستگیری طارق الهاشمی معاون سنی رئیس جمهور عراق حاضر به همکاری با دولت عراق و رژیم نشد و از تحویل هاشمی به دستگاه قضایی عراق سرباز زد . این اقلیم از سرنگونی دولت بشار اسد حمایت میکند که مخالف سیاست رژیم و دولت عراق است. رژیم از این طریق تلاش میکند روی دولت اقلیم کردستان فشار سیاسی وارد کند.
وی دارای شرکت موفقی در سلیمانیه بوده و تمکن مالی مناسبی داشته و بین ایران و اقلیم کردستان در سفر بوده است.
با توجه به این توضیحات باید به این سؤال پاسخ داد: چگونه ممکن است فردی با داشتن تمکن مالی و موقعیت اجتماعی در سن ۳۷ سالگی، تن به آموزشهای تروریستی داده و مأموریتهای سخت و پرخطر تروریستی را بپذیرد و کدام سرویس امنیتی حاضر است که روی چنین فردی سرمایهگذاری کند؟
طبق اطلاعات دریافتیام، مریم متقیان همسر پسرعمه مازیار ابراهیمی که دخترجوانی است و اساساً سیاسی نیست در هفتههای اخیر به هنگام پرواز از فرودگاه «امام خمینی» تهران به استانبول برای پیوستن به همسرش به منظور گذراندن تعطیلات در آنتالیا دستگیر شد. معلوم نیست که سناریو سازان چه خوابی برای وی دیدهاند؟
آرش خردکیش
در فیلم تهیه شده توسط وزارت اطلاعات ادعا میشود که دوربینهای امنیتی تصویر آرش خردکیش یکی از تروریستها را در حالیکه کیسهی حاوی بمب را در دست دارد ضبط کردهاند. این تصویر پس از توضیح چگونگی ترور احمدی روشن پخش میشود. سناریونویسان وزارت اطلاعات مدعی شدهاند که این تصویر سرنخ مهمی را به دست سربازان «گمنام امام زمان» برای دستگیری تروریستها داده است. اما دم خروس وزارت اطلاعات همین جا بیرون میزند. آنها مدعی هستند:
«ناگفته نماند توسط همین دوربینها تصویر آرش که حامل کیسه بمب بود در یکی از عملیاتها با دوربینهای عملیاتی شکار میشود و موردشناسایی قرار میگیرد»
ترور احمدی روشن در روز ۲۱ دیماه ۱۳۹۰ ، مسعود علی محمدی ۲۲ دیماه ۱۳۸۸ و مجید شهریاری و فریدون عباسی روز ۸ آذر ۸۹ صورت گرفت که در زمرهی روزهای سرد زمستان و پاییز هستند، در حالیکه در فیلمی که دستگاه امنیتی مدعی است دوربینهای امنیتی ضبط کردهاند آرش خرد کیش پیراهن آستین کوتاه تابستانی به تن دارد!
داریوش رضایی تنها سوژهای است که در مردادماه با گلوله به قتل میرسد و نه با بمب. بنابر این موضوع کیسه حاوی بمب در تاریخ یادشده منتفی است.
نکتهی جالب توجه این که کلیه فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویرشان در فیلم آمده تاریخ ثبت دارند اما هیچ یک از فیلمهای دوربینهای امنیتی که تصاویر آرش خردکیش را ضبط کردهاند تاریخ ضبط ندارند و جاعلین حساب بدیهیات را هم نکردهاند.
http://www.yjc.ir/fa/news/4047610/ دوربینهایی-که-لحظاتی-قبل-از-عملیاتهای-ترور-را-شکار-کردند-تصاویر
تردیدی نیست که فیلم یاد شده نه در چلهی زمستان بلکه در گرمای تابستان و پس از دستگیری آرش خردکیش گرفته شده است. مأموران امنیتی در جهت تهیهی سناریوی خود وی را مجبور کردهاند که در زیر دوربین امنیتی بایستید تا فیلم او را ضبط کنند. این اقدام وزارت اطلاعات به منظور پوشاندن حفرههای امنیتیاست که قبلاً در مقالات و مصاحبههای رادیو و تلویزیونیام روی آن دست گذاشته و به صراحت نوشته و گفته بودم که تروریستهای خودی پس از انجام ترور احمدی روشن قطعاً تصاویرشان در دوربینهای امنیتی و ترافیکی محل ثبت میشود و بنابر این دستگاه امنیتی به خوبی با ماهیت آنان آشناست. برای همین عکسهای تروریستها انتشار نمییابد و از مردم خواسته نمیشود تا در دستگیری آنها به دستگاه امنیتی کمک کنند.
جانیان این بار خواستهاند به زعم خود به ادعاهای من پاسخ دهند منتهی نکردهاند لااقل لباس زمستانی به تن آرش خرد کیش کنند تا جعلشان واقعیتر جلوه کند.
چگونه ترور داریوش رضایی نژاد به سناریو اضافه شد
وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در دومین اطلاعیه پیرامون دستگیری تروریستهای وابسته به موساد به موارد زیر اشاره کرد. به گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران ؛ متن این اطلاعیه به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم
بدنبال اطلاعیهی مورخ بیست و پنجم [خرداد ماه ۱۳۹۱] و مصاحبهی وزیر محترم اطلاعات در بیست و هشتم خرداد ماه گذشته، به استحضار ملت شریف ایران می رساند:
الف) سازماندهی عملیات ترور شهدای هستهیی كشور در قالب سلولهای سازمان یافته در چندین لایهی حفاظتی متشكل از عناصر « شناسایی، لجستیك، عملیات» بوده است كه با عنایات الهی، كلیهی عوامل دخیل در ترور شهیدان شهریاری، احمدی روشن و قشقایی، مورد شناسایی قرار گرفته و بازداشت شدند.
ب) از عوامل ترور شهید دكتر علی محمدی، قبلا تنها عامل بمب گذاری (معدوم مجید جمالی فشی) بازداشت شده بود. در سلسله عملیات اخیر سربازان گمنام امام زمان(عج)، كلیهی مزدوران و جنایتكاران دخیل در آن واقعه، اعم از عناصر شناسایی شهید، عوامل تداركات، نیروهای تأمین پوششهای عملیات، عوامل مراقبت مستقر در صحنهی عملیات و عامل اصلی فعال سازی بمب، شناسایی شده و جملگی آنها بازداشت شدند.
ج) تعدادی از عوامل ترور آقای دكتر فریدون عباسی رئیس محترم سازمان انرژی اتمی كشور، از جمله بازداشت شدگان می باشند.
ه) مشخص گردید كه متهمین بازداشت شده علاوه بر ترورهای مورد بحث، اقدامات و جنایتهای ضد مردمی دیگری نیز انجام داده بودند كه در زمان مقتضی اعلام خواهد شد.
و) متهمین مورد نظر اعتراف نمودهاند كه پس از ترور شهید مصطفی احمدی روشن، سازمان تروریستی موساد طی دستورالعملی، انجام چند عملیات خرابكاری و انفجار در اماكن زیارتی و محلهای عمومی پرازدحام را به آنها ابلاغ و در حال فراهم آوردن مقدمات آن مأموریتهای شیطانی بودند كه با عنایات الهی، پیشگیری بعمل آمد.»
http://www.yjc.ir/fa/news/4004731
چنانچه ملاحظه میکنید در اطلاعیه وزارت اطلاعات هیچ سخنی از ترور داریوش رضایی نژاد نیست در حالی که در مورد برنامههای آنها در آینده نیز خبر دادهاند. با وجود این در اعترافات تلویزیونی، دستگیرشدگان در مورد این ترور هم توضیح میدهند. ظاهراً سناریو نویسان در انتها برای جمع و جور کردن موضوع ترورهای هستهای مورد اخیر را هم به اعترافات دستگیرشدگان اضافه میکنند.
وزیر اطلاعات در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان هم به ترور رضایی نژاد و زخمی شدن همسرش که اتفاقا هدف چندین گلوله تروریستها قرار گرفته و بیش از همهی جان به در بردگان آسیب دیده است اشارهای نمیکند چرا که اساساً قرار نبوده او در سناریوی تهیه شده توسط مأموران اطلاعاتی و امنیتی باشد.
«وزیر اطلاعات:بنده هم این موفقیت را به رهبر معظم انقلاب اسلامی، ملت شریف ایران و به خانواه های داغدار شهدای هستهای كشور تبریك عرض میكنم ضمنا معمولا فراموش میشود كه آن چند عملیات تروریستی، جانبازانی هم داشته است. یكی همسر مكرمه و دانشمند شهید دكتر شهریاری كه در صحنه حضور داشته و مجروح شدند و علاوه بر داغ همسر شهیدشان، هنوز هم با برخی آثار آن مجروحیت مواجهند كه بنده برای سلامتی كامل ایشان دعا میكنم و دیگری برادر عزیز جناب آقای دكتر فریدون عباسی رئیس محترم سازمان انرژی اتمی كه همزمان با شهید شهریاری ایشان هم ترور شدند اما به خواست خدا آسیبی به ایشان وارد نشد تا بمانند و به خدمات علمی خود به نظام مقدس جمهوری اسلامی ادامه دهند.»
عاقبت پس از گذشت یک ماه و اندی در تاریخ ۱ مردادماه ۱۳۹۱ و در مراسم اولین سالگرد ترور جنایتکارانه داریوش رضایی نژاد به دست تروریست های خودی تصمیم ماموران امنیتی تغییر کرده و وزیر اطلاعات در گفتگویی با باشگاه خبرنگاران به دستگیری قاتلان داریوش رضایی نژاد نیز اشاره می کند.
دستگیرشدگان نیز پس از تغییر سناریو توسط مأموران امنیتی در اعترافات خود به ترور داریوش رضایی نژاد اشاره میکنند. در حالی که حیدر مصلحی و وزیر دفاع سابقاً ترور رضایینژاد را متفاوت از بقیه موارد ارزیابی کرده بودند و تلاش میشد به جای دانشمند هستهای وی را دانشجوی الکترونیک معرفی کنند.
http://www.ayandenews.com/news/33512/
به اعترافات جدید که برخلاف اطلاعیه وزارت اطلاعات و مصاحبهی اول مصلحی است توجه کنید:
«اما این پایان کار مثلث شوم ترور نبود چراکه داریوش رضایی نژاد هدف بعدی این تیم تروریستی اعلام میشود.
بهزاد عبدلی در این رابطه میافزاید: "اواخر تیرماه ۱۳۹۰ ایمیلی به من اعلام شد برای عملیاتی دیگر".
مریم زرگر نیز در تکمیل این صحبتها میگوید:" در عملیات آقای رضایی ]نژاد] مثل ترورهای قبلی که انجام داده بودیم باز دوباره گروه ما دور هم در تهرانجمع شدیم".
پس از عملیات شناسایی، یکم مردادماه سال ۱۳۹۰ برای این جنایتتعیین میگردد.اما روش ترور این بار متفاوت است؛ اسلحه یکی از راکبین موتورسیکلت داریوش رضایی نژاد محقق جوان کشورمان را مقابل چشمان همسر و فرزند کوچکشآرمیتا به شهادت میرساند.
عبدلی در توضیح این عملیات میگوید:" برخلاف سایر عملیاتها در این عملیات اصلا از بمب استفاده نشد و از تفنگ استفاده شد".
همسر شهید داریوش رضایینژاد که لحظه ترور در خاطر او حک شده است، دراین خصوص میافزاید:"من سریع از ماشین پیاده شدم و ضارب را دنبال کردم، چند متر ازماشین دور شده بودم که با صدای شلیک به خودم آمدم، چون ضارب داشت به سمت منم شلیکمیکرد، منم افتادم، صدای موتور را میشنیدم که دور میشد".»
برخلاف دیگر عملیاتها که ضارب و نحوهی انجام عملیات را توضیح میدهند در رابطه با داریوش رضایی نژاد هیچ توضیحی داده نمیشود که چه کسی وی و همسرش را هدف قرار داده و چه کسانی پشتیبانی را انجام دادهاند. دلیل استفاده از مسلسل به جای بمب را نیز توضیح نمیدهند.
تضاد اعترافات مجید فشی و متهمان تازه دستگیرشده
مجید فشی در دادگاهی که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به صراحت مدعی شد که خود تنهایی مسیر و محل را چک کرده و عملیات را به تنهایی انجام داده است:
« طی یک روز به آن محل رفتم، مسیرها را چک کردم و پس از آمدن به خانه به آنها [مسئولان امنیتی اسرائیلی] اطلاع دادم که اوضاع خوب است. چند روز بعد تماس گرفتند که باید بروی و بمب را به موتور نصب کنی. بمب را به تنهایی نصب کردم و وسایلی را که خریده بودم، در انبار گذاشتم. به من گفتند که فردا صبح باید موتور را از انبار برداری و پس از تایید ما کار را انجام دهی اما در آخرین تماس اعلام کردند که برنامه کنسل شده و باید موتور را به خانه امن منتقل کنی و دوباره به من گفتند که فردا باید این کار را انجام دهم. فردای آن روز نیز همین روال طی شد و در نهایت دوباره به من گفتند که وسایل را به خانه امن منتقل کن و به خانه بازگرد.»
http://ali70.com/11556
مریم زرگر یکی از متهمان دستگیر شده جدید داستان دیگری را مطرح میکند:
«ما باید به صورت نوبتی یعنی هر نیمساعت به نیم ساعت ورود و خروج دکتر علیمحمدی را کنترل میکردیم»
دکتر علی محمدی یک بار صبح در ساعت مشخصی از خانه خارج و شب به خانه باز میگردد. چه نیازی بود نیم ساعت به نیم ساعت ورود و خروج او کنترل شود. وقتی از خانه خارج شد که دیگر نیاز به کنترل نیست تا شب که بازآید. معلوم است که وی دچار پریشانی است و جملات غیرمنطقی بر زبان میآورد.
مجید جمالی در مورد چگونگی انجام عملیاتی که به تنهایی صورت داده بود میگوید:
«طبق برنامه موتور را روشن کردم و رفتم خیابان مهر ۳ از آنجا رفتم بالا موتور رو کنار درخت پارک کردم ، تراکت ها را درآوردم ، تراکت ها را پخش کردم و رفتم به سمت بالای خیابان مهر ۳، به سمت چپ رفتم به جایی که کد آن کتابخانه بود ، یعنی جایی که باید اطلاع می دادم که موتور را گذاشتم اطلاع دادم و گفتم و به سمت محلی که کد آن امام زاده بود یعنی نقطه انتظار رفتم ، از لحظه ای که آنجا رسیدم تا حدود ۳ بعدازظهر طول کشید تا آنها با من تماس بگیرند و من منتظر ماندم و حدود ساعت ۳ تماس گرفتند و گفتند طبق برنامه ۲ باید پیش بری و برنامه عوض شده و باید برگردی و کد آن داروها بود یعنی باید می رفتم داروها رو برمی داشتم و داروها را به داروخانه می بردم من هم طبق برنامه موتور را برداشتم و به سمت انبار رفتم و موتور را به انبار برگرداندم و به من گفته بودند وقتی رسیدی انبار باید ۲ خشاب رو به محل قبلی برگردانی و سوزن ها را که دور انداخته بودم. به خانه رفتم و ا طلاع دادم که موتور درانبار است و خشاب ها هم سرجایش است و فردای آن روز اعلام کردند دوباره باید برنامه را تکرار کنی ، ۴ صبح بیدار شدم تماس گرفتم برنامه تغییر نکرده بود طبق قرار به نقطه انتظار که همان میدان تجریش بود رفتم مثل روز قبل ، حدود ۳ الی ۴ ساعت بعد پیش رفتم و طبق برنامه یک عمل باید می کردم چون گفتند همه چیز خوب پیش رفته و باید طبق برنامه یک عمل می کردم و یک سری وسایل را از بین می بردم طبق برنامه پیش رفتم با کلاه کاسکت و دستکش ، کلید ها و تلفن دیجیتال و خشاب ها را باید از بین می بردم و در فواصل مختلف آنها را از بین بردم به رودخانه و سلطل آشغال انداختم تلفن ماهواره ای و مدارک را گفته بودند از بین نبرم این کارها را انجام دادم و به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه فهمیدم چون اخبار ۲۴ ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده .»
چنانچه ملاحظه میشود وی پس از انجام عملیات به تنهایی به منزل شخصیاش رفته است در حالی که مازیار ابراهیمی اعتراف میکند که پس از قتل علیمحمدی، مجید جمالی فشی و آرش خردکیش با اتومبیلی که رانندگیاش به عهدهی او بوده به خانهی تیمی گروه رفتهاند.
«اولین عملیاتی که انجام دادیم عملیات شهید دکترعلیمحمدی بود، سه تا تیم بودیم، یک سری که با ماشین فقط برای پوشش و مراقبت بودند وکمی دورتر از محل حادثه و من هم با خودرویی دورتر منتظر آنها بودم که وقتی موتور راقرار میدهند در وقت مناسب که منفجر میکنند به خودروی من بیایند و از آنجا با هممتواری شویم»
چنانچه مازیار ابراهیمی، مجید جمالی فشی را به خانهی تیمی برده بود، همان موقع حتی اگر اسم او برای مأموران امنیتی شناخته شده نبود حداقل چهرهی او از طریق چهرهنگاری مشخص میشد و او قادر به سفرهای زیادی به خارج از کشور نمیشد.
مجید جمالی فشی به صراحت تأکید کرده بود که موتور را به تنهایی به محل برده و قرار داده در حالی که پس از اعدام او آرش خردکیش مدعی میشود که وی نیز همراه او بوده است.
مجید جمالی فشی متهم به قتل علیمحمدی در دادگاه اعترافات کرد که همدستی نداشته و همه مراحل ترور را به تنهایی انجام داده است:
«هیچ اطلاعی از آنها [همدستان] ندارم و از نزدیک هیچ کسی را نمیشناختم و در ایران با هیچ فرد ایرانی ملاقات نکردم.»
http://www.khabaryaab.com/News/387955
آرش در محل حادثه و در مقابل دوربین عملیات آنروز را اینگونه بازگو میکند:
«روز عملیات صبحش طبق قراری که داشتیم یک موتور را دم درش [منظور دم در منزل علیمحمدی است] زنجیر کرده بودیم، بعد بالاتر از اونجا که یکساختمان در حال پی کندن است [با دست اشاره می کند به ساختمانی که مقداری بالاتر ازجایی است که مصاحبه با او صورت میگیرد] من مستقر شده بودم، و ۱۰۰-۲۰۰ متر بالاتریک فرعی است و داخل آن فرعی یک پراید منتظر من بود، اعلام کردند که از پارکینگ میآیند بیرون من که رویت کردم، ریموت را فشار دادم، بعد از زدن ریموت به سمت پراید رفتم، سوار پراید شدم و از آن کوچه ما رفتیم، وارد اتوبان شدیم و رفتیم به خونه تیمی، یک ساعت و ربع بعد که موتور را گذاشته بودیم توی کوچه آمد اطلاع داد که عملیات موفقیتآمیز بوده است»
تردیدی در پریشانگویی او نیست. او به همراه مازیار ابراهیمی و مجید جمالی فشی به خانهی تیمی رفتهاند. مجید جمالی در اعترافات تلویزیونیاش گفته است: «به منزل رفتم وقتی همان روز رفتم خانه پدرخانمم از تلویزیون تازه متوجه شدم که اصلاً جریان چه چیزی بوده و چه کسی بوده و آنجا تازه فهمیدم چون اخبار ۲۴ ساعت داشت درباره آن صحبت می کرد و آنجا تازه فهمیدم که آن شخص مورد نظر چه کسی بوده .» و آرش خردکیش میگوید: « رفتیم به خونه تیمی، یک ساعت و ربع بعد که موتور را گذاشته بودیم توی کوچه آمد اطلاع داد که عملیات موفقیتآمیز بوده است»
توجه داشته باشید خود او در محل حضور داشته و با فشار دادن ریموت کنترل شاهد انفجار بوده است. معلوم نیست چه کسی به کوچه آمده و به او اطلاع داده است.
بطلان سلولی عمل کردن تروریستها و اطلاع نداشتن از فعالیت گروههای موازی
وزارت اطلاعات در فیلم مذکور مدعی است که «سازماندهی این تیم تروریستی از این جهتپیچیده بوده است که اعضای تیم به صورت سلولی فعالیت میکردند و زیرشبکهها ازفعالیت گروههای موازی اطلاعی نداشتند اگرچه در برخی از موارد ماموریتشان مکملهستههای دیگر است، به گونهای که اعضای تیم از نحوه عملکرد سایر اعضا اطلاعی ندارند چرا که در روش سلولی هر شخص مسئول انجام وظایف محوله خود بوده و از دیگر اعضا خبری ندارد.»
این در حالی است که بنا به اعترافات دستگیر شدگان ۵-۶ نفر مستقیماً در همهی ترورها دست داشته و یکدیگر را میشناختهاند.
مازیار ابراهیمی از شرکت سه تیم عملیاتی در ترور علی محمدی خبر میدهد. یا مریم زرگر یکی از «زنان تروریست» دستگیر شده که خود در تلاویو آموزش دیده مدعی میشود ترور علیمحمدی توسط دو نفری که در آموزشهای تلآویو بالاترین نمره را کسب کرده بودند انجام شد. این بدان معناست که وی نه تنها اسامی کسانی را که در تل آویو آموزش دیده بودند داشته بلکه میدانسته چه کسانی بالاترین نمره را در آموزشها کسب کرده بودند. در حالی که مجید جمالی فشی پیشتر ادعا کرده بود به تنهایی در اسرائیل آموزش دیده بود.
یا در جای دیگری سناریو نویسان ادعایشان مبنی بر «سلولی» عمل کردن تیم ترور را فراموش کرده و مدعی میشوند:
«با دریافت پیام دیگری از اتاق ترور، عوامل تیم در خانه تشکیلاتی پونک گرد هم میآیند تا هدف بعدی را نشانه روند، یعنی دکتر مجید شهریاری استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی تهران.
بهزاد عبدلی پای ثابت تیم ترور باردیگر از دعوت خودش برای عملیات دیگر خبر میدهد و میگوید:"در سال ۸۹ اونجا به مناعلام کردند که یک عملیات در تهران انجام میشود به نام استاد شهریاری، به تهران آمدیم، موقع عملیات شد، زمان ملاقات را روی ایمیل به من ابلاغ کرده بودند و من هم چند روز بعد وارد تهران شدم، چند نفر را ملاقات کردم، مسیرهای عملیات را برای ما تشریح کردند، کار هر نفر را اعلام کرده بودند، سالار مسئول تدارکات بود یعنی هرچیزی که نیاز داشتیم سالار تهیه میکرد، علی خودش مسئول تحقیقات بود و همراه با فرشید مسئول جمع آوری تحقیقات اطلاعات در مورد نحوه عملیات بودند و ساناز هم مسئول بود عملیات را پشتیبانی کند. "
... بهزاد در ادامه میگوید: "بعد از اینکه یک روز ما به محل حادثه رفتیم و جزییات مشخص شد که هر کدام چه نقشی داریم و چه کاری باید انجام دهیم روز عملیات حول و حوش ساعت ۶:۳۰ فرشید دنبال من آمد، با هم رفتیم به محلحادثه..."
آرش با دستانی اسیر دستبند و بی آنکه عرق شرمی از خیانت به مردم مملکتش در چهره انسانگونهاش پدید آید، ادامه میدهد:"اینجا [اشاره به محل توقف درزمان ترور] با موتور پولسار ایستاده بودیم و کلاه کاسکت داشتیم".