اختصاصی ایران بریفینگ / شیدا نجم / امیر فرشاد ابراهیمی / حمایت برخی از فرماندهان ارتش ایران از شاه در اوایل انقلاب و تلاش برای جلوگیری از سقوط رژیم شاهنشاهی نقش برجسته ای در به حاشیه بردن و بی توجهی به این نهاد نظامی در دوره کنونی دارد. با وجود گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و از میان رفتن و یا برکنار شدن تمام پرسنل ارتشی که در زمان پهلوی در این نهاد بودهاند در طی نسل های پیاپی، اما این بی اعتنایی هنوز دست از سر این رکن نظامی کشور برنداشته است.
سران رژیم تازه تاسیس که اعتماد خود را به ارتش از دست داده بودند به این نتیجه رسیدند که باید یک نیروی تشکیلاتی گسترده ایجاد کنند. آنها استدلال کردند که ارتش به دلیل موضع گیری بی طرفانه در جریان انقلاب و وابستگی برخی فرماندهان ارتش به رژیم شاه دیگر قابل اعتماد نبوده و نیروی جایگزین ارتش باید به اصول و ارزش های انقلاب پایبند بوده و با ایمان و تعهد از انقلاب دفاع کند.
ارتش ایران از نظر خمینی نیروی غیر قابل اعتمادی بود و اتفاقا اولین عامل ایجاد این بی اعتمادی در ذهن خمینی را افسران ارتشی به انقلاب پیوسته دامن زدند.
افسران، درجه داران ، همافران و حتی سربازانی که در نظام گذشته از سوی فرماندهانشان مورد شماتت و مواخذه قرار گرفته بودند حالا فرصتی یافته بودند تا ریشه این رکن نظامی کشور را بخشکانند.
آنها از همان روزهای اول ایده تاسیس یک نیروی نظامی انقلابی را به آیت الله خمینی پیشنهاد دادند و خواستار انحلال ارتش شدند.
سرهنگ یوسف کلاهدوز یکی از دهها ارتشیای بود که از همان روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه پیشنهاد انحلال ارتش را داده بود:
«به امام عرض کردم این ارتش غیرقابل اعتماد است و حالا یک مار زخمی است و سر این مار را باید قطع کرد...» [۱]
یوسف کلاهدوز از سال ۱۳۴۴ تحصیل در دانشگاه افسری ارتش را آغاز و با درجه ستوان یکمی در سال ۱۳۴۷ فعالیت در ارتش شاهنشاهی ایران را آغاز نمود.
وی تا سال ۱۳۵۱ در نیروی زمینی ارتش شاهنشاهی در رسته پیاده نظام خدمت می کرد و نهایتا در سال ۱۳۵۲ به گارد شاهنشاهی منتقل شد.
کلاهدوز در سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ در یکی از تیپ های لشکر گارد شاهنشاهی فرمانده مشق نظام کاخ سعدآباد محل استقرار شاه با درجه سرگردی خدمت می کرد.
در بخشهایی از زندگینامه وی آمدهاست:
از او پرسیدند چرا با توجه به موقعیتی که داری، شاه را نمیکشی؟ وی در پاسخ گفته بود، باید دستور برسد، نباید خودسرانه عمل کرد و بیگدار به آب زد، زیرا من از آیتالله خمینی دستور میگیرم.»[۲]
با پیروزی انقلاب اسلامی کلاهدوز از ارتش استعفاء کرده و به مشارکت در تشکیل سپاه پاسداران مبادرت می نماید و یکی از اعضای موسس این نهاد می شود او با راهاندازی واحدهای آموزشی سپاه سعی در تربیت نظامیان انقلابی داشته و همچنین وی در تدوین اساسنامه این نهاد نیز نقشی مهم بر عهده داشت. آخرین مسئولیتهای وی، قائممقامی فرمانده کل سپاه پاسداران و عضویت در شورای عالی دفاع بود.
مخالفان ارتش اگرچه نتوانستند ارتش ایران را منحل کنند اما از او پیکری نیمه جان ساختند و سپاه پاسداران را با امکانات عظیمی که توسط آیت الله ها در اختیارش قرار گرفته بود تاسیس کردند و به گسترش نفوذ خود در اغلب ارگان های سیاسی و امنیتی و اقتصادی کشور پرداختند. این نقش آفرینی سپاه بعد از پیروزی انقلاب تا حد زیادی تمامی ارتش را در خود بلعیده و به حاشیه رانده و از صحنه سیاست و اقتصاد حذف کرد.
پژوهش حاضر به اهداف تشکیل سپاه و ارگان های وابسته و بودجه و منابع و امکانات اقتصادی آن اشاره می کند. نیز، در این پژوهش، فعالیت های برون مرزی و نقش سپاه در سرکوب قیام های مردمی در برابر حاکمیت و نشانه ها و اهداف نفوذ گسترده سپاه در برابر تضعیف جایگاه ارتش مورد بررسی قرار می گیرند؛ تضعیف ارتش در حالی صورت می گیرد که این ارگان در مقایسه با سپاه پرشمارتر و قدیمی تر است.
پرسش اصلی این تحقیق درباره رابطه میان سپاه و ارتش است. آیا توجه روز افزون سران قدرت در ایران به سپاه و نفوذ این نهاد در بدنه حاکمیت ناشی از به حاشیه راندن عمدی ارتش است یا اینکه این دو نهاد مکمل یکدیگرند؟
در این پژوهش، فرض را بر این می گذاریم که فرآیند به حاشیه راندن ارتش به طور عمد و با نیت باطنی صورت می گیرد. هدف از آن، دور نگه داشتن ارتش از مراکز تصمیم ساز سیاسی و اقتصادی و بازگرداندن آنها به پادگان ها است. مسئولیت ارتش در دفاع از کشور و نیز انجام ماموریت هایی است که توسط حاکمیت به آنها موکول می شود.
شناخت دلایل نفوذ گسترده سپاه در اغلب دستگاه های حاکمیت و موضع موسسه نظامی در خصوص نفوذ سپاه و چشم انداز ارتش ایران در سایه سیاست های حذفی و تلاش برای وادار کردن فرماندهان و ارگان های وابسته به ارتش به پیروی از خط سپاه برای دفاع از انقلاب و اجتناب از خطر کودتا و سرنگونی رژیم ولایت فقیه در آینده از دلایل اهمیت این پژوهش به شمار می رود.
یک- پیدایش و جایگاه سپاه پاسداران:
روح الله موسوی خمینی، رهبر انقلاب، به دنبال پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ از تبعیدگاه خود در فرانسه به تهران بازگشت. در آن زمان، خمینی فرمانی مبنی بر تاسیس سپاه صادر کرد. او به دنبال تاسیس سازمان نیرومندی متشکل از کلیه نیروهای نظامی مدافع انقلاب در قالب تشکیلات واحد هوادار نظام بود. این تشکیلات در نظر خمینی باید با ارتش ایران که در جریان انقلاب موضع بی طرفانه ای داشت برابری کند.[۱]
با پیشنهاد مهدی بازرگان رئیس دولت موقت، حجتالاسلام حسن لاهوتی حکمی از آیت الله خمینی برای تأسیس این نیرو دریافت میکند و ابراهیم یزدی هم از سوی دولت موقت مأمور همکاری با حجتالاسلام لاهوتی شد.
محسن رفیق دوست اما، در خاطرات خود روایت دیگری از تشکیل سپاه دارد که براساس آن فکر ایجاد نیرویی غیر از ارتش برای دفاع از انقلاب، اولین بار از سوی محمد منتظری مطرح شده است.
وی در بخشی از خاطرات خود درباره تشکیل سپاه میگوید: اوایل اسفند - احتمالاً ۹ اسفند - آیتالله بهشتی که برای دیدار حضرت امام به مدرسه علوی آمده بود مرا صدا زد و گفت: «حاج محسن، حضرت امام الان حکم تشکیل سپاه پاسداران را زیر نظر دولت موقت به آقای لاهوتی دادند، بهتر است شما هم در این سپاه باشی. بلافاصله به محل جلسه در پادگان عباسآباد رفتم. وارد اتاق شدم. دیدم عدهای از آقایان از جمله دانش منفرد آشتیانی، غلامعلی افروز، ابراهیم سنجقی، علیمحمد بشارتی، مرتضی الویری و چند نفر دیگر حضور دارند. آقای تهرانچی و آقای هاشم صباغیان هم از طرف دولت موقت آمده بودند. کاغذی برداشتم و روی آن نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم - سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد: ۱- محسن رفیقدوست. بقیه هماسمهایشان را نوشتند و سپاه پاسداران تشکیل شد. هفت نفر بهعنوان شورای فرماندهی انتخاب شدند. آقای دانش آشتیانی شد فرمانده سپاه، آقای غلامعلی افروز مسئول امور پرسنلی، آقای محمدعلی بشارتی مسئول اطلاعات، آقای الویری مسئول روابط عمومی و من هم مسئول تدارکات شدم.»
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را چه کسی تشکیل داده؟
اگرچه بسیار روایتها اولین فرمانده سپاه پاسداران را «عباس آقا زمانی» مشهور به ابوشریف را می دانند اما به طور دقیق نمی توانیم با قطعیت آن را بپذیریم چرا که نامهای دیگری همچون دانش منفرد و یا «عباس دوزدوزانی» و همچنین «جواد منصوری» نیز مطرح است. همچنان که چندین و چند روایت از نحوه تاسیس سپاه پاسداران وجود دارد.
در واقع جواب کوتاه این سئوال تاریخی که «چه کسی سپاه پاسداران را تاسیس کرده است؟» مشخص نیست هست!
چرا که یک واقعیت تاریخی در اینجا وجود دارد، که شاید ما هرگز پی نبریم «به واقع» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را چه کسی تشکیل داده است، چرا که هم ابراهیم یزدی و مهدی بازرگان و دولت موقت و هم محسن رضایی و محسن رفیقدوست و هم ابوشریف و هم حتی محسن سازگارا و مرتضی الویری و بهزاد نبوی و... همگی روایتها و حتی اسناد و گفتههایی مستند دارند که مدعی هستند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تأسیس کردهاند، به نظر هم میرسد که همگی راست می گویند.
این نظریه هم میتواند درست باشد که همه آنها هر کدام گروهی را تأسیس کردهاند و کمی بعد همه این پاسداران انقلاب در یک سپاه واحد ادغام شده باشند.
اما به هرحال محسن رضایی با توجه به ارتباطاتش در «گروه منصورون» و ارتباطی که پیش از انقلاب با اخوان المسلمین و حزب بعث سوریه پیدا کرده بود توانست با استفاده از اداره اطلاعات و امنیت سوریه، واحد اطلاعات سپاه را سر و سامان بدهد.
کارشناسان سوریه به ایران آمدند و در خیابان جردن، خیابان جانسپاران، پلاک۱۱۵ که پیش از انقلاب در اختیار ساواک بود و اداره جذب و استخدامی این سازمان بود به آموزش عناصر اطلاعات سپاه بپردازند.
بر همین اساس باید یکی دیگر از گروههای اولیه سپاه پاسداران را هم گروه « گارد دانشگاه« دانست، گروهی که زیر نظر محمد منتظری اداره میشد. این گروه که در ارتباط با آیت الله بهشتی بود، از افرادی که در فلسطین آموزش چریکی دیده بودند تشکیل میشد و در کنار آنها برخی افسران ارتش مانند یوسف کلاهدوز،موسی نامجو و کتیرایی را نیز برای آموزش نیروها به کار گرفت.
بنابراین روایتهای تاریخی ، نمایندگانی از این چهار گروه در جلسهای گرد هم میآیند و میپذیرند که با یکدیگر ادغامشده و سازمانی منسجم و یکپارچه را به وجود بیاورند تا بهوسیله آن بتوان به اوضاع امنیتی کشور سر و سامانی داد.
محسن رفیقدوست که آن روزها در سپاه پاسداران زیر نظر حجتالاسلام لاهوتی فعالیت میکرد، در بخشی از خاطرات خود این موضوع را اینچنین روایت میکند: احساس میکردم این سپاهی که در حال شکلگیری است، سپاهی نیست که مدنظر امام بوده است. از طرف دیگر در ۳ تشکل دیگر هم نیروهایی به صورت مسلح فعالیت میکردند که شامل گارد انقلاب تحت نظر ابو شریف، گارد دانشگاه (پاسا) با نظارت شهید محمد منتظری و افراد گروههای مسلح مبارز قبل از انقلاب که سازمان مجاهدین شکل داده بود، میشدند. پاییز ۵۸ ابوشریف و شهید منتظری و شهید محمد بروجردی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را دعوت کردم و در اتاقی که در آنجا جمع شده بودیم را قفل کردم. یک کلت کمری۴۵ داشتم آن را روی میز گذاشتم و گفتم افرادی که از هر۴ گروه موجود میشناسم، همه یک هدف را تعقیب میکنند که ایجاد نیرویی برای حفاظت از انقلاب است. شما مبنای قانونی ندارید. حکم ما از سوی امام است که ما را مجاز به فعالیت زیر نظر دولت موقت کرده است. انتقاد عمده آنها به سپاه نظارت دولت موقت بر آن بود که گفتم در هر صورت این حکم امام است. گفتم اگر در این جلسه نتوانیم به نتیجهای برسیم، اول شما ۳ نفر را میکشم، بعد خودم را و همه را راحت میکنم. خوشبختانه در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که حرف منطقی است و بهتر است بنشینیم و باهم مذاکرهای برای ادغام انجام دهیم. قرار شد از هر کدام از این مراکز ۳ نفر انتخاب شوند. این ۱۲ نفر بنشینند و بحث ادغام را پیگیری کنند.
پس از آن گروه سه نفرهای متشکل از محسن رضایی، محسن رفیقدوست و عباس دوزدوزانی در اواخر فروردین ماه سال۵۸ در قم نزد خمینی میروند و با توجه به مشکلاتی که سپاه با دولت موقت داشت، استدلال می کنند که سپاه باید زیر نظر شورای انقلاب اداره شود. آیت الله خمینی هم در این دیدار ضمن پذیرش این درخواست، دستور تشکیل یک سازمان منسجم و مکتبی را صادر میکند و هاشمی رفسنجانی از طرف شورای انقلاب به عنوان نماینده برای پیگیری کارهای سپاه انتخاب میشود.
در پی این فرمان، همان گروه ۱۲ نفره اساسنامه سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی را در ۹ ماده و ۹ تبصره تهیه و تصویب میکند و به دنبال آن شورای انقلاب حکم اعضای شورای فرماندهی سپاه را ابلاغ در تاریخ دوم اردیبهشت ۵۸ طی اطلاعیهای شروع به کار سپاه را اعلام میکند.
بر این اساس اولین شورای فرماندهی سپاه پاسداران متشکل از جواد منصوری به سمت فرمانده و عضو شورای فرماندهی، عباس آقا زمانی (ابوشریف) به سمت مسئول واحد عملیات و عضو شورای فرماندهی، علی محمد بشارتی و بعدها محسن رضایی به سمت مسئول اطلاعات و تحقیقات و عضو شورای فرماندهی، سید اسماعیل داودی به سمت مسئول اداری و مالی، محسن رفیقدوست به سمت مسئول تدارکات و مرتضی الویری به سمت مسئول روابط عمومی تشکیل میشود.
در پی این تصمیم، جواد منصوری اولین فرمانده سپاه در تاریخ ۵۸/۲/۱۱ با صدور اطلاعیهای۸ مادهای دستورالعمل جدید سپاه را صادر و طی آن نکاتی را به پاسداران انقلاب اسلامی تذکر میدهد.
اما دوم اسفندماه ۵۸ زمانی که بنیصدر فرمانده کل قوا میشود، روز بعدش منصوری از فرماندهی سپاه استعفا میدهد. معاونت فرهنگی و کنسولی وزارت امور خارجه، سفارت ایران در پاکستان، ریاست مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه و سفارت ایران در چین از جمله مسئولیتهای او بعد از فرماندهی سپاه است و هم اکنون نیز به عنوان پژوهشگر تاریخ معاصر فعالیت میکند.
پس از طی دوره ۱۰ ماهه فرماندهی منصوری، عباس دوزدوزانی فرماندهی سپاه را به مدت ۳ ماه بر عهده میگیرد، اما او هم به دلیل مخالفتهای رئیس جمهور وقت، استعفا میدهد و از این مسئولیت کنار میرود. دوزدوزانی بعدها در کابینه رجایی به عنوان وزیر ارشاد منصوب میشود و پس از آن به عنوان نماینده مردم تبریز و تهران در مجلس انتخاب میشود و در دوران اصلاحات به ریاست شورای شهر تهران و معاونت وزیر علوم میرسد.
فرمانده بعدی سپاه عباس آقازمانی معروف به ابوشریف بود که در تاریخ ۲ خرداد ۱۳۵۹ طی حکمی از سوی ابوالحسن بنیصدر فرمانده وقت کل قوا به فرماندهی سپاه پاسداران منصوب شد اما کمتر از یک ماه بعد در تاریخ ۲۷ خرداد۱۳۵۹ استعفا کرد.
فرماندهی و بنیانگذاری واحد عملیات سپاه، فرماندهی کل سپاه پاسداران، سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاکستان، نمایندگی قائممقام وقت رهبری در امور افغانستان از جمله مسئولیتهای ابوشریف بوده است.
پس از استعفای ابوشریف، بنیصدر در تاریخ ۲۲ تیر ۵۹ حکم فرماندهی سپاه را برای مرتضی رضایی صادر میکند. اما رضایی حکم صادره از سوی بنی صدر را فاقد اعتبار دانست و خواستار صدور حکم فرماندهی از سوی آیت الله خمینی شد. در تاریخ ۲۸ تیرماه ۵۹ این حکم به تأیید خمینی میرسد و او در این تاییده نوشتند: «فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شما مورد تایید است و لازم است با جدیت مواظبت کنید که احکام اسلام در سپاه پاسداران به مورد اجرا گذاشته شود.»
پس از مرتضی رضایی، شورای فرماندهی سپاه به دستور خمینی ، ۳ نفر را برای فرماندهی سپاه انتخاب میکند. این سه نفر عبارت بودند از محمد بروجردی، یوسف کلاهدوز و محسن رضایی.
محسن رفیقدوست با درخواست شفاهی از بروجردی میخواهد که وی از پذیرفتن فرماندهی سپاه صرف نظر کند و او هم قبول میکند و شورای فرماندهی سپاه یوسف کلاهدوز را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب میکند، کلاهدوز با این انتخاب مخالفت می کند .
رفیق دوست در بخش از خاطرات خود دلیل نپذیرفتن فرماندهی سپاه از سوی کلاهدوز را این چنین عنوان میکند: « شهید کلاهدوز صبح زود فردای آن روز به منزل من مراجعه کرد. از زیر عبایش قرآنی درآورد و مرا به آن قرآن قسم داد که او را فرمانده نکنیم، دلیلی هم برای اصرار خواسته خود مطرح کرد. پرسیدم چهکار کنیم؟ گفت محسن را انتخاب کنید».
به این ترتیب شورای فرماندهی سپاه محسن رضایی۲۷ ساله را به عنوان فرمانده سپاه پاسدارن انقلاب اسلامی انتخاب میکند و محسن رضایی حدود ۱۶ سال فرماندهی سپاه را برعهده میگیرد، سالهایی که جنگ ایران و عراق یکی از مهمترین مقاطع تاریخ انقلاب اسلامی هم در آن واقع است.
حالا می توان به مراحل شکل گیری و جایگاه سپاه به شکل زیر اشاره نمود:
۱-مرحله شکل گیری و جستجو برای نیروی جایگزین مدافع نظام:
از آنجا که اعتماد سران نظام تازه تاسیس به ارتش به دنبال بی طرفی این یگان در جریان انقلاب و وابستگی برخی از فرماندهان آن به رژیم شاه تضعیف شده بود در نتیجه تشکیل نیروی قدرتمند پایبند به اصول و ارزش های انقلابی و متعهد به دفاع و حمایت از انقلاب ضروری به نظر می رسید. این تشکیلات نوپا باید از لحاظ قدرت با نهاد ارتش که مورد اعتماد خمینی نبود برابری می کرد [۲].
در اساسنامه مصوب سال ۱۳۵۸ آمده است که ارتش وظیفه دفاع از مرزها و حفظ امنیت کشور و سپاه مسئولیت نگاهبانی از انقلاب و نظام را به عهده دارد. این نقطه تمایز سپاه با ارتش است. بدین ترتیب، سپاه پاسداران پرنفوذ ترین نهاد در حاکمیت شد. میزان قدرت ایران در گسترش نفوذ در سطح بین المللی یا حفظ امنیت کشور تا حد زیادی بسته به وضعیت این نهاد نظامی است.[۳]
باور و التزام به اصل ولایت فقیه اولین شرط استخدام در سپاه است. این شرط زمینه ساز تبعیت بدون چون و چرا از رهبر، علی خامنه ای است.
سپاه پاسداران و ارتش های متعارف دنیا شباهت های زیادی به یکدیگر دارند اما یکی از تفاوت های این دو این است که سپاه از ماهیت ایدئولوژیک و امکانات عظیم و نقش برجسته درون مرزی و فرامرزی برخوردار است. نقش آفرینی سپاه به دفاع از کشور در برابر تهدیدهای خارجی محدود نمی شود بلکه دامنه آن به دفاع و صدور باورهای نظام و سرکوب دشمنانش می رسد. تفاوت دیگر سپاه و ارتش های متعارف این است که سپاه به شکل مستقیم تابع ولی فقیه است. [۴]
کنت کاتزمن کارشناس در مرکز پژوهش های کنگره آمریکا است. «سپاه پاسدارن اسلامی ایران: ایدئولوژی رادیکال با وجود نهادینه شدن در جمهوری اسلامی» عنوان رساله دکتری اوست. به نظر کاتزمن، سپاه و ارتش یک تفاوت اساسی با یکدیگر دارند. این تفاوت در دیدگاه عقیدتی و روش مدیریت عملیات و نقش آفرینی سپاه در حوزه جامعه و سیاست است. به اینها باید چگونگی شکل گیری سپاه را هم افزود. این عوامل باعث شده تا تحلیل و بررسی وضعیت و جایگاه سپاه در رساله های دکتری متعارف علم تحلیل سیاسی-نظامی دشوار به نظر برسد.[۵]
نیروهای مسلح، معمولا گرایش سیاسی خاصی ندارند و به همین دلیل، آنها وابسته به رژیم های حاکم نیستند و بیشتر ملی گرا هستند. در حالیکه رژیم خمینی به تضعیف نقش ارتش پرداخت و این نهاد را تحت نظارت سیاسی شدید قرار داد اما ارتش ایران بر اثر ماهیت ملی گرای خود تا حدود زیادی توانست سرپا بماند. در مقابل، سپاهیان معتقدند که نقش آفرینی آنان در حوزه سیاست نه تنها مجاز بوده بلکه با توجه به قانون اساسی جمهوری اسلامی بخشی از تکلیف این نهاد برای دفاع از انقلاب اسلامی تلقی می شود. [۶]
با مقایسه نقش آفرینی ارتش بعد از وقوع خیزش ها در کشورهای مختلف جهان می توان گفت دو ارتش فرانسه و روسیه نقش موثری در تشکیل ارتش های انقلابی بعد از پیروزی انقلاب دو کشور ایفا کردند. این شرایط، درست برعکس اتفاقی است که در ایران افتاد. ارتش ایران، بعد از انقلاب، مقدار زیادی از نفوذ خود را به دنبال پاکسازی این ارگان و تصفیه ارتشیان وابسته به رژیم شاه از دست داد.
آنچنان که گفته شد تغییرات گستردهای در فرماندهان بلندپایه سپاه در سال های نخست بعد از تاسیس این نهاد طی شد تا به انتصاب محسن رضایی در سمت فرماندهی سپاه در شهریور ۱۳۶۰برسد.
از همین سال که مصادف بود با اولین سال جنگ ایران و عراق روند تغییرات و جابجایی ها متوقف و سپاه تا حدودی از فرماندهی ثابتی برخوردار شد، البته به جز یک مورد و آن هم برکناری محسن رفیق دوست وزیر سپاه وقت در سال ۱۳۶۸ بود که در پی رسوایی اختلاس او و برادرش انجام شد و علی شمخانی جایگزین او شد.
وجهه وزارت سپاه پاسداران که در آبان ۱۳۶۲ تشکیل شده بود به دلیل رسوایی خرید اسلحه در دوره جنگ ایران و عراق از آمریکا و حتی اسرائیل هم لطمه خورده بود و عملا کارآیی خود را از دست داده بود و نهایتا مجلس بعد از درگذشت خمینی با ادغام وزارت سپاه و وزارت دفاع و تشکیل وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح موافقت کرد تا آن رسوایی ها هم به تاریخ بپیوندد. [۷]
زمانی که سپاه تشکیل شد فاقد قدرت نظامی و نیروهای پرشمار آنچنانی بود. سران رژیم ایران در جریان جنگ ایران و عراق به حمایت گسترده سپاه پرداختند و بر اثر آن، سپاه قدرت و شهرت بیشتری کسب کرد. سپاه تاثیرگذارترین عنصر بر مراکز تصمیم ساز در ایران است. این قدرت و نفوذ سپاه ناشی از قدرت رهبر است. رهبر موسسه سپاه را در انحصار خود قرار داده و فرماندهان سپاهی مستقیما از جانب رهبر تعیین می شوند و نهادهای حکومتی اختیاراتی در این زمینه ندارند. با وجود اینکه شمار نیروهای سپاه کمتر از ارتش است اما قدرت ضربتی و مسلط ایران در اختیار سپاه است. علاوه بر این، ارگان سپاه در نهادها و موسسات دولتی و خصوصی بسیار پرنفوذ و تاثیر گذار است.
سپاه از لحاظ معنوی هم خود را ناجی رژیم حاکم و عامل اصلی تامین امنیت و ثبات داخلی تصور می کند. کما اینکه، نیروهای سپاهی در وقت حاضر هیچ ارگان یا فردی را به عنوان شریک خود در راستای برقراری امنیت داخلی و دفاع از کشور در برابر دشمنان به رسمیت نمی شناسد. تمامی دستاوردها و موفقیت های کشور در سطح امنیتی و نظامی در انحصار سپاه است. این نهاد حاضر به وجود شریکی یا رقیبی در اداره امور کشور نیست. [۸]
۲- وظایف و امکانات مالی و نظامی:
سپاه پاسداران صاحب پروژه های کلانی در کشور است. درآمد حاصل از این پروژه ها روانه خزانه سپاه می شود. علاوه براین؛ سپاه در بخش های دیگری مانند ساخت نهادهای اجتماعی و آموزشی و بهداشتی و نیز انجام طرح هایی در حوزه های دیگری همچون گردشگری و حمل و نقل و انرژی فعالیت می کند. این موسسه تجهیزات و ادوات نظامی خود را دارد. بیشتر این تجهیزات نظامی که شامل هواپیما و تانک و موشک است ساخت کره شمالی و روسیه بوده و برخی نیز در ایران تولید می شوند.[۹]
سهم عظیمی از اقتصاد ایران از جمله «سازندگی کشور» در (قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا) و طرح های توسعه میادین نفت و گاز و سهم مخابرات نیز در دست سپاه است.
بنا به آمارهای مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی در واشنگتن سپاه کمتر از۱۲۰ هزار نیرو دارد.[۱۰]
اما، پرسنل سپاه با توجه به اطلاعات موسسه جهانی دموکراسی و مطالعات استراتژیک (GIDSS) به ۳۵۰ هزار نفر می رسد.
سپاه متشکل از نیروهای هوایی و دریایی و زمینی و مقاومت بسیج و برون مرزی قدس است. البته، این نیروها از لحاظ سازماندهی بخشی از نیروهای مسلح محسوب نمی شوند. سران نظام به چشم مدافع نظام "ولایت فقیه" به سپاه می نگرند. گذشته از اینها، اکنون سپاه به یگانه نیروی اصلی و نگهبان وفادار رهبر تبدیل شده است.
سپاه در دو دهه گذشته به توسعه توانمندی های خود در بخش های گوناگون پرداخته و هر از چندگاهی با برگزاری رزمایش های نظامی تجهیزات نظامی خود را آزمایش می کند. موشک های «شهاب» ۱ و ۲ و ۳ و نیز سامانه های پدافند هوایی و سازوکارهای حمله سایبری در این مانورها مورد آزمایش قرار می گیرند. [۱۱]
مهم ترین وظایف و فعالیت های سپاه عبارتند از:
۱-بازداشت نیروهای ضد انقلاب یا تصفیه این نیروها با کمک نیروی انتظامی و ماموران وزارت اطلاعات.
۲-مقابله با دشمنان انقلاب.
۳-دفاع از کشور در برابر هرگونه حمله خارجی.
۴-هماهنگی و همکاری با بقیه نیروهای مسلح کشور.
۵-آموزش نیروهای سپاهی به اعتقاد به مسائل اخلاقی و عقیدتی و سیاسی و نظامی.
۶-حمایت از جنبش های آزادیبخش و یاری به ملت های مظلوم و مستضعفان جهان.
۷-عملیات امدادرسانی به آسیب دیدگان حوادث غیر مترقبه با توجه به نیروهای پرشمار و با تجربه سپاهی و حمایت از برنامه های توسعه نظام ایران. [۱۲]
۳-ساختار سازمانی:
سپاه پاسداران ایران از بازوهای زیر تشکیل شده است
الف- نیروی مقاومت بسیج:
این نیرو در سال ۱۳۵۸ تشکیل شد. بسیجی ها افراد غیر نظامی هستند که به شکل داوطلبانه به عضویت این سازمان درآمده اند. این ارگان وابسته به سپاه است. هدف تشکیل سازمان بسیج انجام مسئولیت های امنیتی در ایران بود. البته، بعدها مسئولیت های دیگری همچون سرکوب جنبش های اعتراضی و حمایت از متحدان ایران در نبردها به بسیج واگذار شد. نیروهای بسیجی نقش عمده ای در سرکوب اعتراضات از دهه هفتاد تا بحال در ایران ایفا کرده و می کنند.
چندین قرارگاه امنیتی از جمله قرارگاه ثارالله تهران ، قرارگاه امنیتی امام علی و همچنین قرارگاه ثاقب از این نیروها در بدنه سپاه برای سرکوب هرگونه اعتراضات استفاده می شود.
آمار دقیقی از شمار اعضای بسیج به دلیل ماهیت محرمانه و داوطلبانه و گسترش نیروی بسیج در مدارس و دانشگاهها و نهادهای دولتی و خصوصی وجود ندارد. با این حال، برخی گزارش ها حاکی از این است که این سازمان از۲۵۰۰ گردان ۳۰۰ نفره تشکیل شده است. [۱۳]
ب- نیروی قدس:
نیروی قدس یگان برجستهای برای سپاه است از این نیرو به عنوان نوک تیز پیکان نظام در جهت صدور انقلاب و عملیات برون مرزی فعالیت می کند. نیروی قدس قدرتمندترین ارگان نظامی-امنیتی و اهرم اساسی نظام است. این نیرو به منظور اعطای چارچوب سازمانی منظم به فعالیت های اجرایی و سیاسی تشکیل شد که اصل «صدور انقلاب» در خارج از مرزهای ایران را اجرا می کردند.
نیروی قدس رفته رفته به بازوی محرمانه رژیم ایران بدل گشت و مسئولیت عملیات برون مرزی و مقابله با دشمنان گوناگون نظام و در راس آنها آمریکا و اسرائیل و کشورهای عربی هوادار غرب را به عهده گرفت. نبرد با طرف های موسوم به «دشمنان ایران» توسط نیروی قدس اداره می شود. این نیرو با بهره گیری از پاسداران تابع خود در این نبردها برای رد گم کردن یا ابهام سازی در مورد نقش ایران در عملیات برون مرزی استفاده می کند.
در ارتباط با مهم ترین فعالیت های نیروی قدس در منطقه می توان به آموزش نیروهای «حزب الله لبنان» و حمایت از جنبش ها و گروه های شبه نظامی شیعه مورد حمایت ایران در سوریه و یمن و عراق و لبنان و افغانستان اشاره نمود.
عملیات برون مرزی محرمانه نیروی قدس به شرح زیر است:
اولویت اول : زیر نظر گرفتن تحرکات دشمنان رژیم ایران و جمع آوری اطلاعات امنیتی در خاورمیانه و بقیه کشورهای جهان.
مطالب بیشتر در سایت ایران بریفینگ
اولویت دوم : توسعه نیروی نظامی جریان های جبهه مقاومت در خاورمیانه مثل سوریه که متحد اصلی ایران است و نیز عراق و حوثی ها در یمن.
اولویت سوم : تشکیل هسته های مخفی در سراسر جهان. این تشکیلات به دلایل استراتژیک و اطلاعاتی در راستای آگاهی از هر گونه تحرک -حمله تروریستی یا طرح حمله- علیه ایران ایجاد می شوند.
فلسفه اصلی تشکیل : کمک و حمایت فعالیت های سازمان ها و گروه های شبه نظامی مسلح و چهره های سیاسی در کشورها و مناطقی که ایران در آنها به دنبال گسترش نفوذ و تاثیر گذاری و کاهش نفوذ غرب است. بخصوص در کشورهای شیعه نشینی مثل عراق و لبنان و عربستان و بحرین و یمن.
نقش ضمنی : تعقیب اپوزیسیون رژیم ایران در کشورهای دیگر و همیاری سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در خارج از کشور [۱۴]
۴- نقش آفرینی و عملیات های سپاه پاسداران در داخل و خارج
مدیریت مسائل پیچیده برون مرزی همچون دخالت در سوریه و یمن و عراق و لبنان به عهده سپاه است. این ارگان با جریان ها و گروه های فعال در منطقه در ارتباط است که نمونه اخیر آن را می توان در یمن و حمایت نامحدود از حوثی ها ملاحظه نمود. نقش آفرینی سپاه در سطح منطقه ای و بین المللی را می توان به شکل زیر مورد بررسی قرار داد:
الف- عراق: ایران بازیگر عمده ای در صحنه عراق و تحولات آن در کلیه سطوح است، و نقش موثری در عراق بازی می کند. ایران تمامی توان خود را در عراق برای حفظ و گسترش و تداوم نقش آفرینی خود به کار گرفته است. تهران کاملا به این مساله واقف است که عراق از اهمیتی راهبردی برخوردار بوده و دروازه مهم ورود به منطقه عربی به شمار می رود. ایران از طریق عراق می تواند به شکل مناسب با متحدان خود در کشورهای دیگر منطقه ارتباط برقرار کند. البته، اگر عراق گرفتار بحران های جاری نمی شد ایران هرگز نمی توانست به موقعیت کنونی خود در عراق دست یابد. اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۱۳۸۱ این فرصت را برای نخستین بار در اختیار ایران قرار داد تا نفوذ سیاسی، امنیتی، اقتصادی و مذهبی خود را در این کشور گسترش دهد. [۱۵]
شاید موفقیت ایران در عراق را بتوان به این شکل تفسیر کرد که نیروهای سپاهی خیلی زود متوجه فرصت ایجاد شده برای دخالت در این کشور شدند.
سپاه پاسداران حمله غرب به عراق را اینگونه ارزیابی کرد که «ما فرصت طلایی در اختیار داریم. ما الان می توانیم آمریکایی ها را کاملا در عراق مشغول کنیم و از این فرصت ایجاد شده برای گسترش هرج و مرج بهره برداری کنیم.» [۱۶]