خبرنامه گویا - مطلب ضمیمه پاسخی از سوی اشرف دهقانی به "داستانسرایی های اخیر اصلاح طلبان" در بیش از ۱۰ سایت داخل ایران راجع به "فرار از زندان قصر" می باشد
اشرف دهقانی - [email protected]
خوانندۀ گرامی! من با قلبی اندوهبار و در شرایطی مجبور به نگارش مطلب زیر شدم که فاجعه ویروس کرونا بر بستر بی مسئولیتی، اهمال و در یک کلام سیاست های ضد مردمی جمهوری اسلامی با شدتی بیش از قبل، حیات و هستی و کار هزاران تن از توده های ستمدیدۀ ایران و بویژه کارگران، بی صدایان و محرومان اعماق جامعه را تاراج کرده و سایۀ مرگ را بر زندگی پر از درد و رنج و فقر و گرانی و ظلم و سرکوب توده ها زیر حاکمیت رژیم فاسد و سرکوبگر جمهوری اسلامی افزوده است. از این فرصت استفاده می کنم و همدردی عمیق خود را با خانواده های قربانیان خاموش این فاجعه اعلام می کنم و امیدوارم که این رژیم ضد خلقی هر چه زودتر به دست توانای توده های انقلابی ایران سرنگون گردد تا مرهمی بر زخم های عمیق مردم ما گذارده شود؛ و به امید آن که طبقه کارگر ایران در رأس همه ستمدیدگان جامعه بتواند با رهبری خود سنگ بنای یک نظام مبتنی بر آزادی و رهایی واقعی مردم از بار همه ستم های طبقاتی را در کشور ما بنا نهد.
*****
با مرگ خانم فاطمه موسوی (عفت) وابسته به ملی- مذهبی ها در رژیم جمهوری اسلامی، قلم به دستانی در ایران که روزی شان از وجود و تداوم حیات ننگین رژیم دار و شکنجه جمهوری اسلامی تأمین می شود به تلاش گسترده ای دست زده اند تا بلکه بتوانند یکی از ارزش ها و دستاوردهای تاریخی مردم مبارز ایران را از حافظه ها پاک یا در آن خلل وارد آورند.
در مواجهه با تلاش های اولیه اصلاح طلبان در ایران که درگذشت خانم نامبرده را به فرصتی برای اشاعه تحریفات خود در مورد فرار من از زندان در دوره شاه قرار دادند، پیش از این برای روشن شدن افکار عمومی، مبادرت به انتشار بخشی از کتاب "بذرهای ماندگار" در ارتباط با "فرار از زندان قصر" همراه با توضیحی کوتاه نمودم تا واقعیت چگونگی این رویداد هر چه شفاف تر در اختیار خوانندگان قرار گیرد. اکنون اما با توجه به حجم وسیع تبلیغات به خصوص از جانب اصلاح طلبان دستگاه جهنمی جمهوری اسلامی که مدافعین رژیم دیکتاتور گذشته نیز در فضای مجازی آن ها را همراهی می کنند، روبرو هستیم، طیفی که مرگ "عفت" را به فرصتی برای مقابله با گرایشات انقلابی در جامعه، نفی ارزش ها و دست آوردهای جنبش مسلحانه در دهه پنجاه به منظور باز داشتن جوانان از توسل به مبارزه قهرآمیز علیه نظام استثمارگرانه و ظالمانه حاکم تبدیل کرده اند. این موج جدید تبلیغات علیه توده های انقلابی ما در ارتباط با "فرار از زندان قصر" همراه با سئوالاتی که برای خوانندگان مطرح نموده و با من در میان گذاشته شده، توضیح بیشتری را از جانب من در مورد این فرار ضروری ساخته است.
اما، پیش از وارد شدن به اصل مطلب مایلم تا نکته ای را با افکار عمومی و خوانندگان این نوشته در میان گذارم. نگارش مطلب زیر از یک زاویه برای من خوشایند نبود. چرا که مجبور بودم بار دیگر در پاسخ به ادعاهای عوامفریبان مرتجع، به کرات از شخص خودم صحبت به میان آورم. اما کارزار دروغ و ریایی که مبلغین تبلیغات مسموم فوق با شخصی جلوه دادن چگونگی "فرار از زندان قصر" و مهمتر از آن تاثیرات و نتایج این رویداد تاریخی به طور همزمان در بیش از ده سایت و نشریه حکومتی و شبکه های اجتماعی براه انداخته اند (1) ، جایی برای تن دادن به این احساس ناخوشایند و شانه خالی کردن از وظیفۀ تلاش برای دفاع از حقیقت باقی نگذاشت. در نتیجه در میدانی که این مبلغین با هدف گرفتن شخص من به منظور خوراندن سموم فکریشان به نسل جوان آماده کرده اند، چاره ای باقی نمی ماند جز آن که به هنگام افشای داستانسرایی های عوامفریبانه آنان در مورد فرار اشرف دهقانی از زندان قصر و روشن ساختن اهداف پلید آن ها از این داستانسرایی، به اجبار از نقش و شخص خودم و نقش اشخاص مورد استناد در تبلیغات جاری، در ارتباط با آفریده شدن آن رویداد تاریخی سخن بگویم. من این کار سخت را صرفا به خاطر دینی که همیشه برای روشن کردن حقیقت، به همه کارگران و خلق های ستمدیده کشورم و جوانان مبارز و زندانیان سیاسی ای که زیر شدیدترین شکنجه های همپالگی های همین اصلاح طلبان قرار دارند، داشته و دارم انجام می دهم.
خانم فاطمه موسوی که با نام عفت شناخته شده، در دوره شاه به هنگام جوانیش متعلق به خانواده زندانیان سیاسی مبارز سازمان مجاهدین خلق ایران بود، همان ها که در نوروز 1352 به فرار من از زندان قصر یاری رساندند. بر این مبنا اصلاح طلبان حکومتی در روزنامه شرق اولین هائی بودند که در دشمنی با دست آوردهای مبارزاتی کمونیست های فدائی و مجاهدین انقلابی دهه پنجاه، با زدن تیتر درشتِ "عفت موسوی چگونه اشرف دهقانی، عضو چریکهای فدایی خلق را از زندان فراری داد"، به تحریف واقعیت پرداخته و به داستان سرائی در مورد آن فرار تاریخی دست زدند.
در آغاز تأکید کنم که اگر چه فرار از زندان قصر رژیم شاه توسط من صورت گرفت ولی این فرار دیگر - نه امروز در رژیم جمهوری اسلامی و نه دیروز در دوره رژیم جنایتکار شاه - متعلق به من نبوده و نیست. "فرار از زندان قصر" به دلیل عملکردش علیه دشمنان مردم و با توجه به تأثیرات انقلابی ای که در میان توده های تحت ظلم و ستم ایران و به ویژه نسل جوان و روشنفکر مبارز به جا گذاشته، جزئی از تاریخ مبارزات انقلابی خلق های ایران است و لذا به عنوان یک عمل و حرکت انقلابی تاریخی، به کارگران و زحمتکشان و همه توده های تحت ستم ایران تعلق دارد. از این روست که امروز دفاع از اهمیت انقلابی و ارزش تاریخی "فرار از زندان قصر" در مقابل قلم به دستان خدمت گزار جمهوری اسلامی که در تلاشند با تاکتیک "زیر آب زدن" فردی، حقانیت این فرار و ماهیت و نقش مبارزاتی آن را زیر سئوال ببرند، وظیفه همه نیروهای انقلابی و آزادیخواه ایران می باشد. من نیز درست در این چهارچوب خود را موظف می دانم به سهم خود به مقابله با آن هائی اقدام کنم که که امروز درگذشت خانم فاطمه موسوی (عفت) را به فرصتی برای تحریف تاریخ و وارونه جلوه دادن حقایق تبدیل کرده اند، آن هائی که تحت عنوان ملی - مذهبی و اصلاح طلب از بدو روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در همه جنایت ها و خون ریزی های این رژیم پلید وابسته به امپریالیسم سهیم بوده اند و حال به میدان آمده اند تا با داستانسرائی علیه مبارزه مسلحانه انقلابی در دهه پنجاه، باز هم دین خود را به رژیم متبوعشان ادا کنند.
فرار از زندان قصر در شرایطی صورت گرفت که توده های دربند ایران در حالی که در زیر استثمار و ظلم و ستم دست و پا می زدند، اما احساس ضعف مطلق در مقابل رژیم شاه با دستگاه امنیتی مخوفش (ساواک) که آن را قدر قدرت و شکست ناپذیر می پنداشتند، آن ها را از دست زدن به حرکت های انقلابی وسیع باز داشته بود. در چنین شرایطی، "فرار از زندان قصر" با نشان دادن شکست پذیری دستگاه امنیتی و اهریمنی رژیم شاه، در بستر جنبش مسلحانه چریکی جاری در جامعه در خدمت ارتقای روحیه مبارزاتی ستمدیدگان و رشد مبارزات آن ها قرار گرفت. تأثیر این فرار در ایجاد جوشش انقلابی در میان زنان و مردان تحت ستم به ویژه از آن جا که توسط یک زن صورت گرفته بود حتی ابعاد گسترده تری یافت و به خصوص الهام بخش زنان تحت ستم ایران در روی آوری به سوی مبارزه انقلابی گشت. در آن زمان این تصور که گویا زن ، انسانی درجه دوم و در مقام پائین تر از مرد قرار دارد، فرهنگ غالب و کاملاً گسترده در جامعه و حتی در میان خود زنان بود. "فرار از زندان قصر" ضربه ای به این فرهنگ ارتجاعی زد و به سهم خود در به میدان کشیدن هر چه بیشتر زنان به صحنه مبارزه علیه رژیم شاه و تلاش برای دست یابی به رهائی کامل زنان بسیار اثر گذار گردید. بر این مبنا باید دید که خدمت گزاران جمهوری اسلامی امروز در رابطه با این فرار چگونه و چرا قلمفرسائی می کنند!؟
در حجم بزرگ تبلیغات کنونی آن ها علیه "فرار از زندان قصر" ، چند نکته برجسته وجود دارد که در این جا به آن ها برخورد می شود:
-
تا جائی که به دوره جوانی عفت بر می گردد ، در کتاب بذرهای ماندگار، همراه شدن او با من جهت دور شدن از درب زندان زنان در ارتباط با فرار از زندان قصر توضیح داده شده و من اهمیت و ارزش کار مبارزاتی همه کسانی که به آن فرار یاری رساندند و از جمله او را در آن کتاب با برجستگی بیان کرده ام. اما عفت با تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین خلق ایران در سال 1354، از آن سازمان جدا شد و متأسفانه با روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، با شوهرش (محمد محمدی گرگانی) به صف جریان موسوم به ملی- مذهبی ها پیوست که یکی از جریان های همدست با رژیم جمهوری اسلامی و حافظ نظام استثمار گر حاکم بوده و می باشد. امروز پس از درگذشت او، افراد و نشریات و سایت هائی در ایران با اهداف سیاسی خاصی بدون آن که بگویند که عفت در چهل و یک سال گذشته حامی چه رژیمی بوده و یا مثلا بر این امر صحه بگذارند که وی طی دوره چهار ساله نمایندگی شوهرش در مجلس ارتجاع جمهوری اسلامی (طی سال های 1359-1363) - همان دوره بگیر و ببند و قتل عام توده ها و خون ریزی در کوچه و خیابان توسط رژیم حاکم، سال های اعدام سلسله وار دختران و پسران جوان، اعدام مادران و پدران و حتی کودکان و مادران با جنینی در رحم، سال های کشتار کمونیست ها و آزادیخواهان در سیاهچال ها در زیر شکنجه، و عربده کشی های خمینی و اعوان و انصارش جهت ارعاب توده ها با به رخ کشیدن همه جنایاتشان و از جمله جنایت تجاوز به دختران نوجوان و جوان با این توجیه که مانع از رفتن آن ها به بهشت به دلیل باکره بودنشان بشوند! ، سال های تواب سازی و شکنجه روزمره زندانیان سیاسی با کمک تواب ها و... - همراه شوهرش بوده، و یا مطرح کنند که بالاخره ایشان به طور خلاصه در سال های سیاه 60 در کدام سو (جبهه) قرار داشته، در طرف توده های تحت ستم یا در سوی رژیم خون خوار حاکم! و کلاً بدون پرداختن به این امر که عفت در آن سال ها چه می کرده است، ناگهان و با جا خالی دادن به تمام این پرسش ها، به طور هماهنگ و یک صدا با هم او را با فرار اشرف دهقانی در دوره رژیم شاه به دیگران می شناسانند. آن هم به این صورت تحریف آمیز که گویا او "فراری دهنده اشرف دهقانی" و یا "ناجی" او بوده است! خواهیم دید که این تمجید از عفت و اعتبار دادن به او از این طریق، به هیچوجه بی دلیل نیست. مبلغین وابسته به رژیم حاکم ابتدا از حسن نظر توده های آگاه ایران نسبت به فرار اشرف دهقانی از زندان، سوء استفاده نموده و عفت را با این فرار به خوانندگان سایت ها و نشریاتشان معرفی می کنند و سپس به طور موذیانه تبلیغات خود علیه رویداد تاریخی "فرار از زندان قصر" را به منظور کوبیدن مبارز انقلابی مسلحانه در دهه پنجاه و ارزش های تاریخی آن دهه، پیش می برند.
2- علاوه بر شناساندن عفت در ارتباط با فرار اشرف دهقانی، برای معرفی او، آگاهانه از عبارات و کلماتی استفاده می کنند که یادآور یک دوره پرشکوه از تاریخ مبارزاتی مردم ایران می باشند. مثلاً می نویسند: "درگذشت یک زن مهم در تاریخ مبارزه چریکی"، " عفت، از چهرههای نامدار تاریخ مبارزه چریکی در ایران" ( منبع روزآروز- اتحاد بازنشستگان)، یا "درگذشت عفت، ناجی اشرف دهقانی" ( این عبارت را سایت "تاریخ ایرانی" به کار برده که معروف است متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی می باشد و یکی از اتاق های فکر این وزارت محسوب می شود)، و از این قبیل. جای تردید نیست که این مبلغین نه طرفدار مبارزه چریکی در ایران بوده اند و یا امروز می باشند و نه پیرو نظرات کمونیستی و شیوه مبارزه مسلحانه ای که با نام چریکهای فدائی خلق ایران که اشرف دهقانی یکی از آن هاست، عجین شده است. اتفاقاً یکی از دلایل آزادی اینان برای انتشار نشریه و زدن سایت در رژیم جمهوری اسلامی، دشمنی شان با چریکهای فدائی خلق و خط مشی مبارزاتی آن ها می باشد. به واقع، مگر غیر از این است که هویت سیاسی جریانات موسوم به "ملی مذهبی" و "اصلاح طلب" در جمهوری اسلامی با دشمنی و خصومت با کمونیست ها، مبارزه مسلحانه و "جنبش چریکی" گره خورده است؟ پس، این مبلغین چرا اصرار دارند عفت را با نام اشرف دهقانی و خاطره درخشان مبارزه مسلحانه در دهه پنجاه به دیگران بشناسانند!؟
برای این که خواننده متوجه نیت ناپاک این مبلغین که همانا کوبیدن کمونیست های فدائی و مبارزات چریکی دهه پنجاه در پوشش یادآوری آن ارزش هاست بشود، باید به فضائی که از دیر باز در میان جوانان انقلابی ایران وجود داشته و دارد توجه کرد. امروز همه دست اندرکاران رژیم و همه متفکرین و مبلغین مدافع وضع ظالمانه موجود در ایران، به خوبی از رشد روز افزون گرایش جوانان انقلابی به سوی چریکهای فدائی خلق و راه و روش مبارزاتی آنان آگاه هستند؛ و می دانند که درک حقانیت و ضرورت مبارزه قهر آمیز علیه نظام حاکم در شرایط کنونی از طرف توده های دربند ایران به چه درجه و تا چه حد گسترده می باشد. از این رو برای مقابله با چنین فضائی و بازداشتن توده ها از دست زدن به هر اقدام مسلحانه علیه رژیم حاکم، آن ها به هر تلاشی دست می زنند و از هر موقعیتی سوء استفاده می کنند تا با وارونه کردن حقایق ، بر باورهای توده های انقلابی ایران ضربه بزنند و مثلا به آن ها بقبولانند که واقعیت فرار اشرف دهقانی از زندان قصر خلاف آن چیزی است که در اسناد تاریخی ثبت شده و آنان تا کنون در ذهن خود داشته اند. چنین است که درگذشت عفت نیز با توجه به مرتبط بودن او با فرار اشرف دهقانی، به وسیله ای در دست نیروهای اصلاح طلب برای اجابت منظور فوق جهت مقابله با جوانان مبارز کنونی ایران و گرایش انقلابی آن ها به سوی مبارزه مسلحانه تبدیل گشته است (در این مورد بیشتر توضیح داده خواهد شد).
3- در تبلیغات جاری طرفداران جمهوری اسلامی وانمود می شود که عفت در همه پروسه فرار از زندان قصر از آغاز تا انتها شرکت داشته. مطابق این تبلیغات، اوست که چادر به درون زندان می برد ("... با آوردن چادر سیاه به زندان، که با چادرهای زندان فرق داشت، توانست اشرف دهقانی، از کادرهای مهم چریکهای فدایی را از زندان فراری دهد"- منبع روزآروز- اتحاد بازنشستگان) و اوست که اشرف را از درب اصلی زندان "فراری"!! می دهد. مثلا می نویسند: عفت "با بقچهای حاوی چند چادر زنانه وارد زندان قصر شد و با یک برنامهریزی توانست دست دختر هفت سالهاش را به دست اشرف دهقانی مارکسیست بدهد و با عادیسازی شرایط، او را از زندان فراری دهد."
(برگرفته از : www.hamdelidaily.ir)
دلیل مسخره ای هم برای خروج از درب بزرگ زندان قصر ارائه شده است، از این قبیل که گویا نگهبان دم درب اصلی زندان چون تصور کرده بود که اشرف خواهر شوهر عفت می باشد، از او ورقه عبور طلب نکرده بود!! - خلاصه، این عفت بود که گویا "با یک برنامهریزی توانست اشرف دهقانی مارکسیست را از زندان فراری دهد" (سایت خبری شعار سال - این سایت مطالب روزنامه همدلی را تکثیر کرده و نوشته است: "با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همدلی، تاریخ انتشار: 24 اسفند 1398).
قابل توجه است که خود عفت در زمان حیاتش چنان ادعاهائی را که این مبلغین امروز اشاعه می دهند، مطرح نکرده بود، و امروز، این قلم به دستان رژیم هستند که پس از مرگ وی به منظور مخدوش کردن آن فرار تاریخی هر چه لازم می بینند می نویسند و با دستی باز به عفت نسبت می دهند.
در تبلیغات مذکور، تیتر همه نوشته ها نیز به صورت یک کلیشه، کاملاً یکسان انتخاب شده اند: عفت "فراری دهنده اشرف دهقانی". همین تیتر بیانگر آن است که گویا این اشرف دهقانی نبوده است که از زندان فرار کرده بلکه اگر کاری صورت گرفته که به گفته خودشان "ابهت و شکست ناپذیری ساواک" را در هم شکسته (روزنامه شرق) و "سالها موجبات تحقیر ساواک و غرور مبارزان" را فراهم ساخته (سایت خبری شعار سال)، و "مبارزان از آن فرار حماسهها ساختند و به چهره خشمگین ساواک کوبیدند و از این رهگذر شعله این جنگ را روشن نگاه میداشتند"، "مبارزان از همه گروههای سیاسی را در مقابل دستگاه جهنمی ساواک صاحب یک پیروزی بزرگ کرده بود. یک پیروزی کاملا زنانه." ...
(www.hamdelidaily.ir)، این ها همه به دست عفت صورت گرفته که اشرف دهقانی را فراری داده است. بنابراین، عفت به تنهائی هم برنامه ریز و هم مجری کار بوده و این او بود که "دریافت که میتواند حادثهای را رقم بزند که دستگاه آهنین ساواک را بلرزاند."
با اندکی دقت می توان دید که پیام اصلی چنین تحریفاتی این است که آی جوانان هوادار جنبش مسلحانه و پرچمداران پاکباخته آن یعنی چریکهای فدایی خلق! چه نشسته اید که هر چه تاکنون در مورد فرار تاریخی اشرف دهقانی و "حماسه مقاومت" به شما گفته اند "دروغ" بوده و ناجی و فراری دهنده این چریک "مارکسیست"، فرد "مهم" دیگری است که متعلق به خانوادۀ سیاسی جریانی می باشد که مفتخر به خدمت گزاری به جمهوری اسلامی است و اشرف دهقانی و سازمانش در این مورد به شما دروغ گفته اند!
-
تیتر کلیشه ای تحریفی یکسان که در بالا به آن اشاره شد (عفت، "ناجی اشرف دهقانی"، عفت "فرار دهنده اشرف دهقانی")، به تنهائی نشانگر هدف مبلغین برای تحریف واقعیات مربوط به "فرار از زندان قصر" می باشد. این امر به خصوص آن جا بیشتر آشکار می شود که در هیچ یک از نشریات فوق الذکر حتی اشاره ای هم به وجود زنان مبارز طرفدار سازمان مجاهدین خلق ایران در دوره شاه نمی شود که به عنوان خانواده زندانیان سیاسی هر یک به نحوی به "فرار از زندان قصر" یاری رساندند. همچنین باید این واقعیت را در نظر داشت که اندیشه فرار توسط من و ناهید جلال زاده موقعی به مرحله عمل در آمد که ما از پشتیبانی و یاری آگاهانه دختر رزمنده خانواده مبارز رضائی ها در دوره شاه یعنی صدیقه رضائی مطمئن شدیم و در هماهنگی با او به این عمل اقدام نمودیم. از این رو پرسیدنی است که چرا کسانی که در نشریات و سایت های "آزاد" در جمهوری اسلامی به داستانسرائی در مورد نقش عفت در فرار مورد بحث پرداخته اند، اگر قصد بهره برداری های سیاسی ضد انقلابی نداشته و یا ریگی به کفش ندارند، نامی هم از صدیقه رضائی نمی برند و اشاره ای هم به نقش او در این فرار نمی کنند؟ در مورد حسین خراسانی به عنوان یکی از خانواده های زندانیان سیاسی سازمان مجاهدین خلق ایران در همان دوره که آن سازمان علیه امپریالیسم و سگ زنجیری اش رژیم شاه می جنگید هم حرفی به میان نمی آورند. او تنها مردی بود که در این فرارِ (به قولی) زنانه، در اختفای من بعد از فرار از زندان نقش اصلی را ایفاء نمود - تا این که بالاخره امکان ارتباط با سازمان خودم (چریکهای فدائی خلق) فراهم گشت. آیا این نشریات و سایت های علنی و "آزاد" حاضر بودند و هستند که حسین خراسانی، آن مبارز انقلابی را هم با القابی که برای عفت به کار می برند توصیف کنند و او را به خاطر نقش مهمی که در ارتباط با فرار اشرف دهقانی داشته است یک مرد "مهم در تاریخ مبارزه چریکی"، یا " از چهرههای نامدار تاریخ مبارزه چریکی در ایران" بنامند؟ بی شک نه، چرا که حسین خراسانی برخلاف عفت به خانواده سیاسی آن ها تعلق نداشت، بلکه پس از سقوط شاه همچنان یک انقلابی باقی ماند و در مقابل رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت؛ و مأموران همین رژیم بودند که خون پاکش را به عنوان یک مجاهد انقلابی در دوم بهمن 1361 بر زمین ریختند. واضح است که این مبلغین اگر ریگی در کفش نداشتند در رابطه با فرار اشرف دهقانی تنها به ذکر نام عفت اکتفاء نمی کردند و اگر قرار بود حقایق را با مردم در میان می گذاشتند حتی می بایست از زن مجاهد انقلابی، معصومه شادمانی نیز نام می بردند. این زن انقلابی اگر چه در رویدادی دیگر و به قولی در "فرار دوم" با من در ارتباط قرار گرفت، اما نامش با همین فرار مطرح گشته است. اما نام بردن از این زن رزمنده که در سال 1360 پس از تحمل شکنجه های قرون وسطائی شکنجه گران جمهوری اسلامی، توسط این رژیم دار و شکنجه به قتل رسید هم برای این مبلغین مقرون به صرفه نبود و نیست. در حالی که اینان با داستان سرائی های بی مقدار در مورد "فرار از زندان قصر" و حذف نام هواداران و خانواده زندانیان سیاسی مجاهد می خواهند به مردم مبارز ایران این طور القاء کنند که اگر اشرف برای شما به مثابه یک سمبل مبارزاتی (در واقع خارج از اراده خود وی به عنوان یک فرد) با راه و روش قهر آمیز انقلابی با دشمنانتان مطرح است، بدانید که در فرار او از زندان شاه، یکی از خودی های ما نقش اصلی را داشته است - تا آن جا که او فرار نکرده بلکه عفت او را فراری و "نجات" داده است!
5- تحریف و قلب حقایق در مود "فرار از زندان قصر" به مواردی که در بالا گفته شد ختم نمی شود. قلم زنان در جمهوری اسلامی با کتمان بار سیاسی و انقلابی این فرار و شخصی جلوه دادن آن سعی کرده اند به خیال خود ضربه اصلی را به شخصیتی که از اشرف دهقانی به مثابه یکی از سمبل های مبارزاتی در میان مردم مبارز ایران شناخته می شود با طرح گفته های زیر وارد کنند : "اشرف رها شده و از بند گریخته و عفت راهی ساواک برای بازجویی"، " عفت در زیر شکنجه..." ، "بدین ترتیب، «حماسه فرار اشرف دهقانی از زندان» رقم میخورد. " اشرف پس از فرار بلافاصله به اروپا رفت." یا " بعد از گذشت چند ماه از این حادثه، اشرف مخفیانه از ایران خارج میشود". (برگرفته از روزنامه شرق و نشریات دیگر)
ادعاهای تحریفی فوق به مَثَل "خسن و خسین هر سه دختران معاویه اند" که به خوبی برای قلم زنان طرفدار اسلامِ رژیم حاکم آشنا است ، شباهت دارد.
بر خلاف آن چه سعی شده به توده ها القاء شود واقعیت این است که در سال 1352 پس از فرار از زندان، هیچ فردی در رابطه با این فرار دستگیر نشد. در جریان این حرکت، از یک طرف یاری دهندگان به این فرار بخشاً به طور اتفاقی به آن وارد شدند و از چند و چون این فرار آگاهی نداشتند. از طرف دیگر کسانی که آگاهانه به آن فرار یاری رسانده بودند، با توجه به دستگیری ناهید جلال زاده، در همان درب زندان زنان باقی ماندند و هیچوقت مطلع نشدند که اشرف پس از فرار چگونه و در چه ارتباطی خود را از چشم پلیس مخفی نگاه داشت و چگونه ساواک را از دستگیری مجدد خود نا امید ساخت. از طرف دیگر، باید مخفی کاری های به جا و درست زنده یاد حسین خراسانی پس از فرار را ذکر نمود که تا جایی که من می دانم، جز خود وی و رابطی که مرا به مرکزیت سازمان مجاهدین خلق وصل نمود، هیچ کس از این امر مطلع نگشت. و به طور قطع کسانی که من در خانه های آن ها به دور از گرگان مدتی به صورت مخفی به سر بردم، از این فرار و هویت من مطلع نشدند. مجموعه این واقعیات کمک می کرد که حتی اگر کسی از یاری دهندگان به آن حرکت دستگیر هم می شد، حتی اگر مجبور به دادن اطلاعاتش هم می گشت باز ساواک نمی توانست به کلیت موضوع و افراد شرکت کننده در این فرار پی ببرد - در واقع هم ساواک هیچوقت نتوانست به اطلاعات کامل راجع به این فرار دست یابد. در هر حال واقعیت این است که در مقطع مورد بحث یعنی در سال 1352، هیچ فردی در ارتباط با فرار از زندان قصر، مورد ضرب پلیس امنیتی شاه قرار نگرفت.
اما در اسفند سال 1353 و اوایل سال 1354 (یعنی حدوداً دو سال بعد از فرار از زندان قصر) برخی از مبارزین مرتبط با سازمان مجاهدین خلق ایران که عفت نیز جزء آنها بود به دلیل فعالیت های سیاسی ای که با آن سازمان داشتند دستگیر می شوند. هر چند این دستگیری ها به خاطر "فرار از زندان قصر" نبوده و به آن ربط نداشته، اما در جریان بازجوئی های دستگیرشدگان، موضوع فرار نیز طرح و موجب حساسیت ساواک گشته بود. یک موضوع دیگر که در بازجوئی های سال 1354 به میان کشیده شده مربوط به ارتباط گرفتن من با برخی از مبارزین طرفدار سازمان مجاهدین خلق در بهار سال 1353 بود. این موضوع هم ربطی به فرار از زندان قصر نداشت بلکه به قطع شدن ناگهانی ارتباط من با سازمان چریکهای فدائی خلق در اردیبهشت سال 1353 یعنی به گذشت بیش از یک سال از فرار از زندان، مربوط می شود. برای روشن شدن این موضوع که برخی از زندانیان سیاسی زن از آن به عنوان "فرار دوم" نام می برند و در خاطرات برخی، ناآگاهانه با فرار از زندان قصر ارتباط داده شده است، لازم است خواننده به بخشی از کتاب بذرهای ماندگار در مورد این "فرار دوم" رجوع کند. (این بخش در پایان این نوشته به صورت ضمیمه در اختیار خوانندگان قرار خواهد گرفت). لینک کل کتاب بذرهای ماندگار هم چنین است:
http://www.siahkal.com/publication/bazr-haye-mandegar-ketab.pdf
با توجه به آن چه گفته شد روشن است که این ادعای مبلغین جمهوری اسلامی که اشرف رها شده و بلافاصله یا پس از چند ماه از ایران خارج شده یا به اروپا رفته و در همین فاصله عفت دستگیر شده و عفت "توانست اشرف دهقان را از زندان اوین فراری دهد و خودش به جای آن زندانی شود." (منبع : رکنا)، تا چه حد مغرضانه بوده و نادرست و غیر واقعی می باشد. با گرفتن بار مبارزاتی از فرار از زندان و شخصی جلوه دادن آن، طوری از خروج اشرف از ایران صحبت می کنند که گویا او به میل خود و با امکاناتی که در اختیار داشته خیلی راحت و آسان (انگار از فرودگاه مهرآباد "شاهنشاه آریامهر" سوار بر هواپیما شده...!!) به قصد رفتن به اروپا از کشور خارج شده است! در حالی که در واقعیت امر اولاً این خروج نه به خواست شخص من بلکه به مثابه مأموریتی محول شده از طرف سازمان چریکهای فدائی خلق ایران صورت گرفت، آن هم نه بلافاصله پس از فرار در پنج فروردین سال 1352 ، بلکه پس از حدود یک سال و نیم فعالیت مخفی در درون این سازمان و به قولی به اندازه سه عمر چریک در دهه پنجاه (2) ثانیا خروج از کشور برای رفتن به اروپا نبود بلکه این خروج جهت انجام وظایفی در منطقه خاورمیانه و در رابطه با رادیو میهن پرستان که توسط دو سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و مجاهدین خلق ایران از عراق رو به ایران پخش می شد، انجام گرفت. اتفاقا خود این خروج با توجه به خطراتی که در دو نوبت من و رفقای همراهم از سر گذراندیم داستان خود را دارد که امیدوارم فرصت بازگوئی آن را در آینده داشته باشم.
6- ضمن نادیده انگاشتن بار مبارزاتی "فرار از زندان قصر" و القای این امر به خواننده که این فرار گویا یک امر شخصی و برای "حفظ خودش" بوده، مبلغین جمهوری اسلامی و اشاعه دهندگان تفکرات ارتجاعی در جامعه، بر شکنجه هائی که در زندان های رژیم شاه در سال های 1353 و 1354 بر دستگیر شدگان آن سال ها اعمال شده تأکید نموده و آشکار و پنهان مسبب را اشرف دهقانی به دلیل فرارش از زندان معرفی می کنند. در روزنامه شرق آشکارا نوشته شده است که "متعاقب این فرار فشارها و شکنجههای زندانیان سیاسی دو چندان شده و محکومیتها چند برابر!". همچنین به نیابت از عفت نوشته شده است که: "بچهها به این جمعبندی رسیدند که با آزادی یک نفر نمیارزید که این همه بقیه شکنجه شوند".
در ابتدا باید گفت که اولاً این ادعای نشریه اصلاح طلبان حکومتی که گویا متعاقب فرار اشرف دهقانی از زندان، هم شکنجه در زندان های رژیم شاه دو چندان گشته و هم محکومیت ها چند برابر، به هیچ وجه با واقعیت انطباق ندارد. هیچ مدرک و شاهد و گواهی وجود ندارد که نشان دهد بلافاصله پس از "فرار از زندان قصر" گویا به دلیل این فرار بر شدت شکنجه یا محکومیت ها در زندان افزوده شده باشد. در حالی که این واقعیتی است و بسیاری از زندانیان سیاسی در رژیم شاه نیز گواهی داده اند که ساواک (نه "متعاقب" فرار اشرف دهقانی در پنج فروردین 1352) بلکه در طی سالهای 1353 و 1354 حتی وحشیانه تر از گذشته مبارزین و به خصوص طرفداران دو سازمان چریکهای فدائی خلق و مجاهدین خلق را مورد شکنجه های بی رحمانه خود قرار می داد. باید دید که علت این امر چه بود!
واقعیت این است که اساساً میزان و چگونگی شکنجه در رژیم های مدافع استثمارگران، در انطباق با حد و چگونگی رشد مبارزه طبقاتی در جامعه قرار دارد. هر چقدر جنبش انقلابی در یک جامعه پیشرفت و موفقیت هائی کسب کرده و قادر به کشاندن هر چه بیشتر توده ها به صحنه مبارزه گردد، به همان میزان حکومت های مدافع طبقات استثمارگر برای باز داشتن توده ها از مبارزه جهت تغییر وضع ظالمانه حاکم، بر شدت سرکوب و شکنجه در سیاهچال های خود می افزایند. بدون شک در آن مقطع انقلابی، نه فقط "فرار از زندان قصر" بلکه حرکت های انقلابی دیگر چه از طرف سازمان های انقلابی مسلح صورت گرفته بود یا به طرق دیگر مثلا حرکت انقلابی و شجاعانه ای که از طرف دو مبارز فدائی قهرمان، خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان در دادگاه علنی انجام شد، نقش کاملاً مؤثری در جلب توده ها به مبارزه علیه رژیم شاه ایفاء نموده بودند. در این روند، سال های 1353 و 1354 اوج جنبش مسلحانه در ایران و فراگیرتر شدن پشتیبانی توده ها از سازمان های مسلح موجود بود که عکس العمل دستگاه امنیتی رژیم شاه و دیگر سرکوبگرانش برای جلوگیری از رشد مبارزات توده ها و وارد شدن وسیعتر آن ها به صحنه مبارزه را در پی داشت. در چنین شرایطی کاملاً قابل تصور است که نه فقط بر عفت که با سازمان مجاهدین خلق ایران مرتبط بود بلکه بر تمام کسانی که با دو سازمان مسلح فعال در جنبش انقلابی جاری در جامعه در ارتباط قرار داشتند و در آن سال ها گرفتار دست ساواک گشته بودند، شکنجه های وحشیانه ای اعمال شده باشد. اما، وقتی روزنامه شرق دلیل واقعی شکنجه های رژیم شاه در آن سال ها را مطرح نمی کند، با این نقل قول از جانب عفت که "با آزادی یک نفر نمیارزید که این همه بقیه شکنجه شوند"، مقصر را "فرار از زندان قصر" جلوه می دهد و بار آن شکنجه ها را بر دوش این حرکت انقلابی می اندازد تا "فرار از زندان قصر" در ذهن خواننده بار منفی پیدا نماید. این نمونه ای از برخوردی است که به واقع سوء نیت نویسنده و گردانندگان این نشریه و نشریه های مشابه در جمهوری اسلامی را آشکار می سازد. بیشک به خاطر "آزادی یک نفر" نبود که در آن سال ها بر زندانیان سیاسی بیشماری شکنجه های وحشیانه ای اعمال شد بدون آن که آن ها با اشرف دهقانی در ارتباط بوده باشند.
در رابطه با بحث فوق باید گفت که شدت گیری سرکوب و اختناق در کل جامعه و شکنجه در زندان های رژیم شاه در سالهای 1353 و 1354 به دلیل روی آوری هر چه بیشتر توده ها به سوی مبارزه و مقابله رژیم با توده ها به منظور حفظ وضع ظالمانه موجود، بیان واقعی اوضاع آن سال ها می باشد. تجربه خون بار دهه 60 با شکنجه های غیر قابل تصور لمپن های رژیم حاکم در زندان ها، در شرایطی که ضرورت سرکوب توده ها در مقیاس سرکوب یک انقلاب برای رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی مطرح بود گویا ترین نمونه جهت نشان دادن رابطه بین حد شکنجه و سرکوب با رشد مبارزات توده ها از طرف رژیم های مدافع استثمارگران می باشد. این امر در مورد تعیین محکومیت های بالا در بیدادگاه های رژیم شاه با رشد هر چه بیشتر جنبش نیز صادق است. لذا هر گونه شخصی کردن موضوع، و اعمال شکنجه توسط دژخیمان ساواک را به گردن این یا آن فرد انداختن، هم از کوته فکری و هم از اغراض ارتجاعی سرچشمه گرفته است.
7- پس از فرار از زندان، اگر چه به گفته خود همبندی های من در آن زمان، شکنجه های خاصی بر آنان اعمال نکردند ولی فشارها و سختگیری هائی به مراتب بیشتر از گذشته به این زندانیان سیاسی زن وارد کردند. حتی در همان روز فرار، فرزند شیرخواره خواهرم روح انگیز را هم از او جدا کرده و در حالی که کودک دیگرش در بیرون چشم به راه مادرش بود، او را همراه مادرم در همان زندان قصر، زندانی نمودند. ولی علیرغم همه فشارها، نه خواهر و مادرم و نه همبندی های من، آن زنان مبارز و پر کینه نسبت به دشمن در آن مقطع، در حالی که همه آن فشارها و سختگیری ها را تحمل می کردند، هرگز لب به شکوه از فرار من از زندان نگشودند. برعکس آن ها همواره با تأئید و حتی به عنوان یک امر افتخار آمیز مربوط به خود و جنبش انقلابی جاری در جامعه، از آن فرار یاد می کردند. وضع در آن سال های پر از امید و جوشش انقلابی در ایران- امید به سرنگونی یک رژیم دیکتاتور و جنایتکار- چنین بود. این که بعداً و به خصوص در رژیم جمهوری اسلامی چه کسانی تغییر موضع داده، چه گفته یا خواهند گفت امری است که نمی تواند واقعیات تاریخی آن دوران را لاپوشانی نماید و به هر حال باید با تحلیل مشخص از شرایط مشخص به آن ها برخورد کرد.
البته این را هم باید دانست که با رشد جنش انقلابی در جامعه و اعمال انقلابی ای که خود زندانیان در زندان به آن دست می زدند، زندانبانان فشار هر چه بیشتری را بر زندانیان سیاسی چه مرد و چه زن اعمال می کردند و این صرفا به موضوع "فرار از زندان قصر" ربط نداشت. در این رابطه می توان به شورش زندانیان سیاسی مرد در زندان عادل آباد شیراز در 26 فروردین 1352 و کندن عکس شاه در روز اول فروردین 1352 از روی دیوار توسط زندانیان سیاسی مرد در زندان قصر که منجر به شدت عمل بیشتری بر آن زندانیان گشت اشاره نمود. (3)
8- برای این که فرار اشرف دهقانی از زندان بی ارزش و حتی بر ضد نیروهای مبارز در جامعه قلمداد شود در روزنامه شرق و بعد در سایت ها و نشریات مجاز دیگر در رژیم جمهوری اسلامی، به نیابت از عفت نوشته شده: "میدانید، در زندان که بودیم، بچهها به این جمعبندی رسیدند که فرار اشرف نمیارزید، چون واقعاً خودش هم پس از آزادی نتوانست عملیاتی انجام دهد. بیشتر حفظ خودش بود". به نظر نمی رسد که اظهار نظر فوق که در گیومه آمد، واقعاً سخن عفت بوده باشد. به این دلیل ساده که کسی در آن سال ها چه در زندان بود یا در خارج از زندان نمی دانست که کدام عملیات توسط کدام انقلابیون صورت گرفته، چرا که هرگز اسامی انقلابیون شرکت کننده در عملیات نظامی به جنبش اعلام نمی شد و در نتیجه نه عفت و نه هیچ کس دیگر نمی توانست بگوید که اشرف عملیاتی انجام داد یا نداد تا در مورد آن جمعبندی هم ارائه داده باشند. بگذریم که اگر برای کسانی عملیات کردن اهمیت داشته ، نمی توانستند خودِ فرار از زندان را یکی از عملیات بزرگ کاملاً تأثیر گذار بر جامعه و به خصوص روی زنان ایران که متحمل ستم های مضاعف بودند، نخوانند. روزنامه شرق با ناشیگری چنین سخنی را در نشریه اش نوشته تا بتواند فرار اشرف از زندان را فاقد بار مبارزاتی، یک امر شخصی و به قول خودشان برای "حفظ خودش" جلوه دهد. این را هم باید گفت که اگر هم عفت واقعاً چنین سخنی را گفته باشد، بیانگر موضع و درک نادرستش از واقعیات بوده است.
جمعبندی مطالب فوق را می توان به صورت زیر ارائه داد:
شکی نیست که نیروهای متعلق به اردوی ستم و استثمار برای در بند نگاه داشتن استثمار شوندگان همواره دست به تحریف تاریخ زده و می کوشند دست آوردهای مبارزاتی توده ها را انکار و ارزش های آفریده شده توسط آن ها را به هر ترتیبی، بی ارزش جلوه دهند. اتفاقاً در رژیم جمهوری اسلامی، این یک سیاست شناخته شده می باشد که هم از طریق اتاق های فکر این رژیم که اصلاح طلبان یکی از گردانندگان این اتاق های فکر و نشریات و سایت های وابسته به آنان هستند، و همچنین توسط انواع روشنفکران و یا به اصطلاح تاریخ نویسانی که "وجدانشان را اجاره داده اند" (نقل از برادر فدائی شهیدم، بهروز دهقانی)، به پیش می رود. تحریف و قلب حقایق در مورد فرار تاریخی از زندان قصر شاه نیز تلاشی در این زمینه می باشد.
همان طور که دیده شد سبک کار مبلغین فوق الذکر به این صورت بود که در آغاز ظاهراً خود را همنوا با روشنفکران و توده های مبارز ایران نشان دادند و حتی نوشتند که "فرار اشرف دهقانی در آن روزگاران ابهت و شکستناپذیری ساواک را درهم میشکند". ولی به جای آن که از این گفته نتیجه گرفته شود که پس این فرار نقش انقلابی در جامعه ایفاء نموده و در خدمت رهائی کارگران و زحمتکشان از زیر ظلم و ستم رژیم وابسته به امپریالیسم شاه قرار داشت، به تدریج سعی کردند آن فرار را در ذهن خواننده یک امر غیر انقلابی و حتی به ضرر نیروهای دیگر در جامعه جلوه دهند. دلیل این امر مسلماً نه دشمنی شخصی با اشرف دهقانی و نه کوبیدن صرف و بی هدف فرار او از زندان قصر بود بلکه نوک حمله آن ها به واقع به سوی جوانان انقلابی امروز ایران می باشد. به این جوانان است که سعی دارند بقبولانند که آن چه آن ها از سمبل های مبارزاتی شان، از چریکهای فدائی خلق و مبارزات انقلابی چریکی در دهه پنجاه در ذهن خود دارند، نادرست و غیر واقعی و حتی دروغ پردازی است؛ و گویا نتیجه کار انقلابیون چریک در دهه پنجاه بی نتیجه و سترون بوده است، لذا جوانان امروز نباید راه انقلابی آنان را ادامه دهند. می دانیم که این قلم به دستان در شرایطی این چنین میدان داری می کنند که زبان طرفداران واقعی چریکهای فدائی خلق ، پیروان نظرات کمونیستی و راه انقلابی آن ها و همه کسانی که ارادت مبارزاتی نسبت به مبارزات انقلابی دهه پنجاه دارند، به زور گلوله و شکنجه و اعدام رژیم متبوعشان (جمهوری اسلامی) بسته شده است. لذا اینان حتی از مرگ کسی که در جوانیش در فرار اشرف دهقانی از زندان نقشی داشت نیز برای مقابله با گرایش انقلابی در میان نیروهای مبارز ایران که خواهان اعمال قهر انقلابی علیه دشمنانشان می باشند، استفاده می کنند؛ و همه تلاششان آن است که به هر ترتیب از پای نهادن جوانان انقلابی به راه ظفرنمون چریکهای فدائی خلق ایران و از اِعمال قهر انقلابیشان علیه قهر ضد انقلابی رژیم حاکم جلوگیری کنند.
پاورقی ها:
1- رویداد 24، پایگاه خبری و اطلاع رسانی رکنا، همشهری آنلاین، روز آرزو - اتحاد بازنشستگان، پایگاه خبری- تحلیلی انتخاب، سایت خبری-تحلیلی "شعار سال" به نقل از روزنامه شرق، سایت کلمه، سایت تاریخ ایرانی، خبر فارسی، قطره، کدوم، دیدار، روزنامه اعتماد، ریاست جمهوری- معاونت امور زنان و خانواده، انصاف نیوز ( پیام تسلیت جمعی از روحانیون حوزه علمیه قم و اندیشمندان برای در گذشت عفت موسوی) و ....
2- در دهه پنجاه معروف شد که عمر چریک شش ماه است. برای من روشن نیست که این حکم بر چه اساسی گفته شده. شاید مربوط به خود سال پنجاه بود که رفقای زیادی در آن سال به دلیل انتقال از زندگی سیاسی به زندگی سیاسی- نظامی و بی تجربگی در مورد شکنجه و غیره به شهادت رسیدند. در هر حال واقعیت زندگی چریکها در دهه پنجاه خلاف این حکم یا ادعا را نشان داد.
3- یکی از حوادث مهمی که زندانیان سیاسی زندان قصر در آن زمان آن را یکی از دلایل یورش رژیم به زندان قصر تلقی نمودند، به آتش کشیدن قاب بزرگ عکس شاه (با کار گذاشتن یک ماده انفجاری دست ساز) بر روی دیوار اتاقی در بند 3 در روز اول عید سال 52 می باشد. لازم است بدانیم که در این زمان تصویر نقاشی شده بعضی انقلابیون شهید توسط زندانیان سیاسی زینت بخش دیوارهای بند ها بود. در مقاله نسبتاً مفصلی از سازمان مجاهدین خلق در سال 53 تحت عنوان "نظری به تأثیر جنبش مسلحانه در سه ساله اخیر بر زندان ها" ضمن اشاره به "سقوط" و "آتش" گرفتن عکس شاه " در اطاق 9 بند 3" این موضوع نیز مطرح شده است که : "اواخر سال 51 قاب بزرگ عکس شاه از اطاق شماره 5 بند 3 گم می شود و عکس نقاشی شده و بزرگ مجاهد شهید مهدی رضائی زینت دیوار می گردد".
12 فروردین 1399 برابر با 31 مارس 2020
***************************************