
مقدمه
درگیریهای نظامی 12 روزه ای که با حملات غافلگیرکننده اسرائیل در 23 خرداد 1404 به ایران آغاز و با بمباران تاسیسات برنامه هسته ای ایران توسط آمریکا به اوج خود رسید و سپس با اعلام آتش بس غیر منتظره از سوی ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، در 3 تیرماه متوقف شد، جامعه ما را در بهت و حیرت فرو برده است. بسیاری از بی دفاعی کشور در برابر تهاجم خارجی دچار خشم و نا امیدی و سرگشتگی شده و گروه هایی از مردم نیز این حوادث را مقدمه زوال و سقوط رژیم جمهوری اسلامی دیده خود را برای دوران پسا جمهوری اسلامی مهیا میکنند. صرفنظر از ویژگیهای نظامی این درگیریها، از جمله تسلط بلا منازع هوایی اسرائیل و آمریکا بر آسمان ایران و برتری شگفت انگیز اطلاعاتی آنها نسبت به شبکه و دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی، که طبعا توسط متخصصان نظامی و اطلاعاتی بررسی میشود، این سئوال نیز در سپهر سیاسی-اجتماعی، مخصوصا برای مردمی که از سیاستهای ماجراجویانه رژیم و ناکارایی و فساد و بی لیاقتی سران آن به تنگ آمده اند مطرح شده است که آیا، باید این جنگ را میهنی دانسته و علیرغم ماهیت ارتجاعی و ضد مردمی جمهوری اسلامی در کنار آن و علیه مهاجمان قرار گرفت و یا همانطور که بسیاری از فعلان سیاسی برانداز میگویند باید این فرصت را برای انحلال این رژیم ارتجاعی غنیمت شمرده تلاش کرد تا از شر آن راحت شد.
داشتن پاسخی مناسب برای این سئوال مخصوصا از آن جهت مهم است که این جنگ موضوعی مربوط به گذشته نیست و احتمال شروع مجدد درگیریهای نظامی وجود دارد. روشن است که در این درگیریها اسرائیل و آمریکا دست بالا را داشته و نظام جمهوری اسلامی در موضع ضعف قرار خواهد داشت و اگر درگیریهای نظامی تجدید و به احتمال زیاد تشدید شود احتمال سقوط و اضمحلال رژیم ولایت فقیه زیاد خواهد بود. بنابراین این سئوال که آیا این جنگ را باید جنگی میهنی و عادلانه دانسته و در کنار رژیم ولایت فقیه و علیه مهاجمان ایستاد، و یا آنکه آن را مانند فرصتی برای سرنگونی این رژیم ارتجاعی دانسته و برای سرنگونی آن پای فشرد پرسشی است که هم اکنون نیز برای بسیاری از ایرانیان در داخل و خارج کشور مطرح است.
در این مقاله بجای پاسخ مستقیم به این پرسش سعی شده است مواضع و اقدامات طرفین درگیری در چارچوب مفهوم "جنگ عادلانه" بررسی شود. با توجه به اصول جنگ عادلانه که در زیر آمده خوانندگان خود میتوانند نتیجه گیری کنند که مواضع کدام یک از طرفین جنگ با معیارهای اخلاقی سازگار تر است و بر آن اساس موضع خود نسبت به این جنگ را، نه بر اساس خشم و نفرت از رژیم ولایت فقیه و یا متقابلا صرفا بر مبنای احساسات وطن پرستانه و دشمنی با متجاوزان به مرزهای کشور، بلکه بر مبنانی شاخصهای عقلانی که در چارچوب اخلاق جنگ در سطح جامعه بین المللی پذیرفته شده، تعیین کنند.
- جنگ عادلانه
نظریه "جنگ عادلانه" (Just War) چارچوبی اخلاقی و فلسفی است که برای ارزیابی مشروعیت اخلاقی ورود به جنگ و نحوه انجام عملیات جنگی و نیز اقدامات پس از جنگ برای بازگشت به شرایط صلح به کار میرود. ریشههای این نظریه در اندیشه کلاسیک و مسیحی، به ویژه در آثار سنت آگوستین و توماس اکویناس قرار داشته و در دوره معاصر نظریه پردازانی مانند مایکل والتزر و جف مک ماهون(1) به آن پرداخته اند. بر اساس این نظریات رعایت چارچوبهای اخلاقی و یا عدالت در ورود به جنگ (به عبارت لاتین Jus ad Bellum) در مواد (4) 2 و 51 منشور سازمان ملل گنجانده شده و در فصل هفتم منشور اصول 39 الی 51 به شورای امنیت سازمان ملل اجازه می دهد منابع یا کشور(های) تهدید کننده صلح را تعیین و از زور برای حفظ صلح استفاده کند. این اصول در مجموع این معنی را افاده میکنند که (ورود به) جنگ باید یک علت عادلانه و متقاعد کننده داشته باشد و توسط نهاد سیاسی (دولت) شناخته شده و مشروعی نیز انجام شود.
متعاقبا در چهار کنوانسیون سال 1949 ژنو و نیز مقررات مصوب سال های 1977 و 2005 دفتر سازمان ملل در ژنو مقررات و اصول کلی انجام عملیات جنگی (به عبارت لاتین Jus in Bello) نیز تصویب و در اسناد و بیانیه های سازمان ملل ثبت و قرار داده شد. کلیات اصول اخلاقی انجام عملیات جنگی شامل قائل شدن به تمایزبین نظامیان و غیر نظامیان در عملیات جنگی، تناسب عملیات نظامی با اهداف اعلام شده، ضرورت داشتن کاربرد قوای قهریه در رسیدن به هدافهای اعلام شده جنگ و رفتار انسانی با غیر نظامیان و اسیران جنگی است. باید توجه کرد که مشروعیت ورود به جنگ (Jus ad Bellum) و رعایت اصول اخلاقی در عملیلت جنگی (Jus in Bello) مستقل از یکدیگرند و در صورت وقوع یک جنگ حتی اگر شروع آن غیر عادلانه و فاقد مشروعیت (یعنی بر خلاف Jus ad Bellum) بوده باشد اصول اخلاقی عملیات جنگی و یا (Jus in Bello) باید رعایت شود.
عدالت پس از جنگ "Jus post bellum" سومین ستون نظریه جنگ عادلانه است که در کنار "Jus ad bellum" (عدالت در آغاز جنگ) و"Jus in bello" (عدالت در حین جنگ) قرار میگیرد. در حالی که دو اصل نخست بر دلایل ورود به جنگ و شیوههای انجام آن متمرکزند، Jus post bellum به عدالت در پایان جنگ و نظم پساجنگی میپردازد. عدالت پس از جنگ به اصول اخلاقی و حقوقیای اشاره دارد که باید فرآیند گذار از جنگ به صلح را هدایت کنند. هدف این اصول بطور کلی آن است که صلح به شیوهای عادلانه و نه از طریق انتقام جویی یا سلطه طلبی برقرار شده و حقوق طرف شکست خورده رعایت گردد. همچنین روند بازسازی باید منصفانه و پایدار بوده و بر اساس کرامت انسانی انجام شود.
این اصول اکنون بخشی از قانون بین المللی حقوق انسانی بوده و همه دولتها، حتی آنهایی که معاهدات خاصی را امضاء نکرده اند، متعهد به رعایت آنها هستند. این اصول در اساسنامه نهادهای دادگاه بین المللی (ICJ) برای نظارت بر جنگ و صلح و دادگاه بین المللی کیفری (ICC) که نهاد ناظر بر جنایات جنگی است تلفیق شده است. شورای امنیت سازمان ملل کشورهای عضو را ملزم به رعایت اصول و مقررات ورود به جنگ کرده و مجوزهای لازم برای دخالت در یک جنگ و یا تحمیل تحریم های مشخص علیه کشورهای ناقض این اصول و مقرات را صادر میکند. این اصول توسط ۱۹۴ کشور امضاکننده کنوانسیونهای ژنو به رسمیت شناخته میشود و جزو قواعد آمره (Jus Cogens) حقوق بینالملل محسوب میگردد. در سطور بعد ابتدا اجزای مهم سه بخش متمایز عدالت در جنگ ارائه و سپس عملکرد طرفین جنگ 12 روزه اخیر ایران در مقابل اسرائیل-آمریکا بررسی میشود.
- بخشهای سه گانه جنگ عادلانه و اجزای آنها
الف) عدالت در آغاز جنگ: به عبارت لاتین (Jus ad bellum) یا مشروعیت ورود به جنگ
در این نظریه مشروعیت اخلاقی ورود به جنگ یا معیارهایی که دولت آغازگر جنگ باید رعایت کند شامل مواردی مانند:
- هدف مشروع .(Just Cause): جنگ باید به دلایلی مشروع آغاز شود؛ مانند دفاع از خود، دفاع از دیگران در برابر تجاوز، یا جلوگیری از جنایات بزرگ. اهدافی چون تجاوز، کشورگشایی یا منفعتطلبی اقتصادی مشروع نیستند.
- مرجع مشروع .(Legitimate Authority): فقط نهادهای سیاسی قانونی و به رسمیتشناختهشده (مانند دولتهای مستقل یا شورای امنیت سازمان ملل) حق اعلام جنگ دارند.
- نیت درست .(Right Intention): انگیزه واقعی باید اخلاقی و برای تحقق عدالت و صلح باشد، نه انتقام جویی یا گسترش سلطه. مانند دفع تجاوز، رفع خطر و نه به قصد انتقام و یا اشغال خاک دیگران،
- آخرین راهحل .(Last Resort): جنگ باید پس از ناکامی همه راههای صلحآمیز (دیپلماسی، تحریم، میانجیگری) آغاز شود. آزمودن راه های صلح آمیز و دیپلماسی برای حل اختلافات قبل از آغاز جنگ،
- احتمال موفقیت .(Probability of Success): باید امکان منطقی برای پیروزی و تحقق اهداف مشروع جنگ وجود داشته باشد.
- تناسب .(Proportionality): ابزار و تسلیحات نظامی مورد استفاده متناسب با اهداف نظامی بوده و بیش از حد لازم نباشد،
عنوان میشود. در مورد هر کدام از این اصول بحثهای مفصلی در ادبیات موضوع وجود دارد که در این مختصر نمی توان به آنها پرداخت. برای مثال مشروعیت آغاز کننده جنگ معمولا در روابط بین الملل به معیارهایی مانند عضویت در سازمان های جهانی مانند سازمان ملل و یا شناخته شدن دولت مورد نظر از سوی دولتهای دیگر اتلاق می شود اما بسیاری از صاحبنظران دولتهای اقتدارگرا را که، نه از طریق انتخابات آزاد و منصفانه بلکه، با بکارگیری زور و سرکوب مخالفان بر سر کار آمده و حکومت میکنند فاقد مشروعیت دانسته و بنابراین جنگهایی را که از سوی چنین دولتهایی آغاز شود غیر عادلانه می دانند. در مورد سایر اصول مانند داشتن نیت صحیح از آغاز جنگ و یا آزمودن تمام راه های دیپلماتیک و صلح جویانه قبل از شروع جنگ نیز بحثهای مفصلی وجود دارد. مثلا چگونه میتوان به نیت صحیح دولتهایی که انگیزه آنها ریشه در ایدئولوژیهای قومی، نژادی، یا دینی (یهودی، اسلامی) داشته و نیت آنها هدم و نابودی طرف مقابل است باور داشت؟ هم چنین روشن است که در جنگ 12 روزه اخیر بین اسرائیل-آمریکا با ایران شانس کافی به مذاکره و میانجیگری برای جلوگری از جنگ داده نشد و حمله اسرائیل به ایران حتی قبل از پایان مذاکرات ایران و آمریکا، و احتمالا برای استفاده از عنصرغافلگیری و غیر منتظره بودن حمله در میان مذاکرات، صورت گرفت.
ب) عدالت در حین جنگ (Jus in bello): یا قواعد اخلاقی در مورد نحوه اجرای جنگ
این اصل مربوط به چگونگی اجرای جنگ است، صرفنظر از اینکه جنگ چگونه و چرا آغاز شده است. حتی اگر جنگی بهطور غیر عادلانه شروع شده باشد، باید در طول آن عملیات طرفین جنگ نیز اصول کلیدی اخلاقی را نقض نکنند. این اصول کلیدی شامل:
- تفکیک یا تمایز (Discrimination):. طرفهای جنگ باید بین نظامیان و غیرنظامیان تمایز قائل شوند؛ حمله مستقیم به غیرنظامیان کاملاً ممنوع است.
- تناسب (Proportionality):. استفاده از زور باید متناسب با هدف نظامی باشد؛ تخریب بیش از حد یا آسیب جانبی شدید غیرقابل توجیه است.
- ضرورت نظامی (Military Necessity):. زور باید فقط برای رسیدن به اهداف نظامی مشروع استفاده شود، نه برای ارعاب یا مجازات.
- ممنوعیت ابزارهای شر مطلق (No Means Mala in Se):. استفاده از سلاحهای کشتار جمعی یا روشهایی که ذاتاً غیرانسانی هستند (مانند سلاحهای شیمیایی، شکنجه یا تجاوز جنسی) ممنوع است.
- رفتار انسانی با اسرای جنگی (Fair Treatment of POWs):. اسرای جنگی باید طبق کنوانسیونهای ژنو با احترام و انسانیت رفتار شوند.
در اینجا هم میتوان ملاحظه کرد که معمولا عدالت در جریان درگیرهای جنگی رعایت نمیشود. برای مثال در جنگ 12 روزه اخیر تفکیک اهداف نظامی و غیر نظامی و یا تناسب میزان آتش با اهداف نظامی کمتر رعایت شد. از صدها کشته شده بمبارانهای اسرائیل شاید بیش از 80% از غیر نظامیان و مردم عادی بوده اند. موشکهای پرتاپ شده از سوی ایران هم عمدتا بر اهداف غیر نظامی اصابت کرده و غیر نظامیان اسرائیلی را کشته یا مجروح کرد. واضح است که فرماندهان نظامی غالبا توجیه هایی مانند حفظ نیروهای خودی و تحقق اهداف تعیین شده در کمترین زمان و هزینه ممکن برای کاهش تلفات داشته و در بیشتر موارد از حداکثر نیروی نظامی در دسترس برای رسیدن به هدفهای خود استفاده میکنند.
ج) عدالت پس از جنگ (Jus post bellum):
همانطور که گفته شد عدالت پس از جنگ مجموعهای از اصول اخلاقی و حقوقی است که باید فرایند گذار از درگیری نظامی به صلح پایدار را هدایت کند. اصول کلیدی عدالت پس از جنگ و هدف از این اصول را میتوان شامل موارد زیر دانست:
- صلح عادلانه (Just Peace):. هدف نهایی باید برقراری صلحی پایدار و عادلانه باشد، نه مجازات یا تحقیر طرف مقابل. حقوق طرف شکستخورده محترم شمرده شود، شرایط صلح نباید سرکوبگرانه بوده یا بذر درگیری آینده باشد.
- تناسب و نظم عمومی (Proportionality & Public Order):. تحریمها، محاکمهها یا غرامتهای پس از جنگ باید متناسب با میزان خسارت وارد شده باشد. تلاشهای بازسازی باید برای احیای نظم، قانون و نهادهای پایه طراحی شوند.
- احقاق حقوق (Rights Vindication):. توافق صلح باید به نقضهایی مانند نقض حاکمیت یا حقوق بشر رسیدگی کند. جنایات جنگی باید از طریق محاکمههای عادلانه و شفاف پیگیری شوند. توافقات پس از جنگ باید حقوقی را که در طول جنگ نقض شدهاند، احقاق کنند (مانند حاکمیت ملی، حقوق بشر). اگر جنایات جنگی اتفاق افتاده باید از طریق محاکمات عادلانه و نه انتقامجوییهای خودسرانه مورد پیگرد قرار گیرند.
- توانبخشی و آشتی (Rehabilitation & Reconciliation):. جمعیت شکستخورده باید در مسیر آشتی و مشارکت سیاسی گنجانده شود. مجازات جمعی یا سوءاستفاده از جامعه شکستخورده باید اجتناب شود.
- تفکیک (Discrimination):. همانند Jus in bello، مردم غیرنظامی باید محافظت شوند و اقدامات پس از جنگ نباید آنها را هدف قرار دهد. همانگونه که در «عدالت در حین جنگ» آمده، غیرنظامیان باید محافظت شوند. دولتها نباید صرفا بر اساس سوء ظن به افراد و یا جمعیتها در همکاری با دشمن پس از جنگ اقدامات تنبیهی بر علیه افراد و جمعیتهای بیگناه بکار بندد.
- بازگشت به حاکمیت (Restoration of Sovereignty):. در صورتی که حاکمیت یک کشور در خلال جنگ نقض شده باشد (مانند اشغال)، پس از استقرار صلح، باید به آن کشور بازگردانده شود.
اهمیت عدالت پس از جنگ (Jus post bellum) در آن است که رعایت آن از چرخههای بیپایان خشونت، پس از پایان جنگ، جلوگیری میکند. در پایان بسیاری از در جنگها، بخصوص در کشورهای در حال توسعه با حکومتهای اقتدارگرا که دارای اقوام و باورمندان به اعتقادات دینی مختلف هستند شاهد خشونت نهادهای نظامی امنیتی بر علیه افراد و گروه هایی بوده ایم که دولت مرکزی مشکوک به همکاری آنها با دشمن بوده و یا آنها مانع ثبات و پایداری خود تلقی میکند. عدم رعایت اصول عدالت پس از جنگ میتواند منجر به نارضایتی، بیثباتی، و درگیریهای مجدد شود. به همین دلیل، امروزه در حقوق بینالملل و مطالعات صلح، Jus post bellum به عنوان یکی از ارکان مهم اخلاق جنگ و سیاست خارجی مسئولانه تلقی میشود.
- عملکرد طرفین جنگ 12 روزه ایران-اسرائیل/آمریکا از منظر اصول جنگ عادلانه
در ارزیابی عملکرد ایران و اسرائیل/آمریکا در جنگ ۱۲ روزه اخیر (۱۲ تا ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵)، میتوان رفتار این دولتها را در چارچوب سه گانه نظریه جنگ عادلانه یعنی "عدالت ورود به جنگ"، "عدالت در جریان جنگ" و "عدالت پس از جنگ" را بررسی کرد:
1.4 عدالت ورود به جنگ (Jus ad Bellum)
همانطور که گفته شد ملاکها برای ورود به جنگ در یک جنگ عادلانه عبارت بودد از ارائه دلیل موجه، اختیار مشروع، نیت درست، آخرین چاره، احتمال موفقیت و تناسب ابزارها