نیکآهنگ کوثر - رادیو فردا
بحران فعلی خوزستان به خاطر کمآبی شاید برای بسیاری از مردم ایران غیرمترقبه باشد. خورستان استانی است که بزرگترین و طولانیترین رودهای کشور از آن میگذرند و به خلیج فارس میرسند، دهههاست نانآور مملکت بوده، چند منطقهٔ فلات مرکزی چون محدودهٔ گاوخونی و کویر و لوت چشم به حوضههای رودخانههایش دارند و دیگر مناطق کشور خواب زیرساختهایش را میبینند.
اگر وضعیت میزان آب سطحی عبوری از این استان را از طریق رودهای کرخه و دز و کارون و جراحی و مارون و زهره در نظر بگیریم، نمیتوانیم بهراحتی باور کنیم که خوزستان به این زودی مشکل آب پیدا کرده است.
حتی عیسی کلانتری، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست دولت روحانی، دو سال پیش خوزستان را تا حداقل ۵۰ سال روئینتن میدانست و میگفت: «خوزستان قدرت بازسازی دارد و تنها استانی است که حداقل تا ۵۰ سال آینده هرگز مشکل آب پیدا نخواهد کرد. در ۵۰ سال آینده تمام ایران بهجز خوزستان و حاشیه رود ارس مشکل آب پیدا میکنند.»
اما چه شد که پیشبینی عیسی کلانتری که همهٔ آمار و اطلاعات آبی و هواشناسی مناطق ایران زودتر از خیلیها به دستش میرسد، غلط از آب در آمد؟ شاید یک کارشناس مسائل خوزستان بگوید نفرین «طرح توسعه نیشکر» و سیاستهای خودکفایی دامان کلانتری را هم گرفته، چه عیسی کلانتری در دوران وزارتش از کسانی بود که برای شکلگیری این طرح تلاش زیادی کرد.
میگویند کلانتری منتقدان طرح توسعه نیشکر را «جاهل»، «نادان»، «دلال شرکتهای خارجی»، «ضد انقلاب» و «بدتر از صدام» خوانده بود. طرحی که میلیاردها متر مکعب از آب خوزستان را میبلعد. به نیشکر باید دادنِ مجوزِ شلتوککاری را هم افزود. طرح ۵۵۰ هزار هکتاری رهبر ایران برای کشت در ایلام و خوزستان هم نمیتواند خبر خوبی برای منابع آب باشد.
👈مطالب بیشتر در سایت رادیو فردا
کشاورزی بخش عمدهای از منابع آب استان را مصرف میکند و سیاستهای کشاورزی دوران سازندگی و بعد از آن، سهم ویژهای در کاهش حق آب محیط زیست و مردم داشته است. هاشمی رفسنجانی میخواست سردار سازندگی باشد و آب را سرِ زمین کشاورزان ببرد و آنها هم در عوض او را تبدیل به سردار خودکفایی کنند.
برای تأمین آب هم بیژن نامدار زنگنه، وزیر نیروی تازهآمده از جهاد سازندگی، ساخت سدهای عظیم را تبدیل به یک هدف کرد؛ هدفی که به مذاق رفسنجانی خوش آمد، چون هم میتوانست سدهایی بزرگ را افتتاح کند و عکس یادگاری بیندازد و هم خود را ناجی کشور بخواند و بر روی ایدئال دوره جوانیاش، امیرکبیر، سایه بیندازد.
زنگنه که در دوران جنگ با امکانات حداقلی سدهایی بسیار بد و نامطمئن ساخته بود و کارنامه درخشانی نداشت، در نقش جدیدش بهعنوان وزیر نیرو میتوانست از امکانات وزارت نیرو برای درست کردن سدهای بزرگ بهره ببرد.
با اینکه کارشناسان بهطور مستقیم و غیرمستقیم به هاشمی رفسنجانی گفته بودند که بر اساس گزارشهای امنیتی نهادهای آمریکایی، وضعیت آب و هوایی خاورمیانه تا سال ۱۳۷۹ و حتی دههها بعد به سمت گرم شدن و کاهش بارش خواهد رفت، اما زنگنه و گروهی دیگر به او اطمینان دادند که سدسازی مطمئنترین راه مدیریت آبهای سطحی است و چیزی که در خوزستان فراوان است، رودخانه و تالاب و آب سطحی است.
زنگنه و تیمش به هاشمی رفسنجانی مژده دادند که بعد از ساخت سدهای بزرگ در خوزستان، حتی میتوان آب مازاد این منطقه را به کرمان و سیرجان و البته رفسنجان هم برد.
از سال ۱۳۶۸ وزارت نیرو از مسئولان و مهندسان مشاور خواست که طرحهای قدیمی مکانیابی سدسازی را پیدا کنند. بخشی که بهشدت دنبال سدهای جدید میگشت، شرکت توسعهٔ منابع آب و نیروی ایران (آب و نیرو) بود. برخی از نیروهای چپ حکومتی که اشغال کننده سفارت آمریکا هم بودند، به آب و نیرو پیوستند.
کسانی چون حبیبالله بیطرف، وفا تابش، علی زحمتکش، محمد نعیمیپور از جمله دانشجویان خط امامیای بودند که بعد از جنگ بهدنبال ساخت سدهای جدید افتادند و برخی همزمان در روزنامهٔ سلام زیر نظر پدرخواندهٔ اشغال سفارت آمریکا، محمد موسوی خوئینیها، کار هم میکردند.
بعدها چند نفر از روزنامهٔ سلام به «آب و نیرو» پیوستند، از جمله رجبعلی مزروعی که مدتی درگیر پروژهٔ سد کرخه هم شد. «آب و نیرو» کارفرمای وزارت نیرو برای عملیات بزرگ بود و بعد از توجیه ساخت سد در مناطق مختلف، طراحی و ساخت را به شرکتهای مهندسی مشاور و پیمانکاران میسپردند.
در همان محدوده زمانی، قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا متعلق به سپاه پاسداران شکل گرفت و سپاهیانی که از پایان جنگ چندان راضی نبودند اما دستی در مهندسی داشتند، با توجه به امکانات فنی و ماشینآلات سپاه وارد بازار کار عمران دوران سازندگی شدند. مدت کوتاهی بعد هم مجموعهٔ سپاسد از دل این مجموعه زاده شد که کار تخصصیاش سدسازی بود.
این مجموعه بزرگ گزارشها و پیشنهادهای ساخت سد را که در دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی بیشتر بهوسیله کارشناسان و شرکتهای خارجی انجام گرفته بود، از نو بررسی میکردند. یکی از این مطالعات قدیمی مربوط به شرکت آمریکایی هارزا بود. در دهه ۶۰ میلادی، هارزا و دیگران به امکانسنجی ساخت سدهایی متعدد بر روی رودخانه کارون پرداختند.
بعد از بررسی وضعیت زمینشناسی زاگرس و بهویژه خوزستان، هارزا پیشنهاد کرده بود آخرین سد روی کارون جایی ساخته شود قبل از معدن نمک عنبل. بهعبارتی، کارشناسان گفته بودند که ساخته شدن سد بعد از توده عنبل به نفع هیچکس نیست. چرا؟ چون نمک در آب حل میشود و... نمکی که متعلق به سازند گچساران* است. اما شرکتهای دیگر گفته بودند که اگر سد در پاییندست تودهٔ نمکی ساخته شود، حجم بیشتری از آب کارون را میتوان پشت آن ذخیره کرد.
در دوران سازندگی، برای راضی نگه داشتن هاشمی رفسنجانی، همه دنبال زدنِ رکورد بودند. بزرگترین سد، درازترین دریاچه، بلندترین سد دو قوسی خاورمیانه، بزرگترین دریاچه و... جماعت میگفتند سدسازی بهترین چاره است چون آمریکا هم سدهای زیادی ساخته. اگر سدسازی بد است، چرا اینقدر سد در آمریکا ساخته شده است؟
جماعت آب و نیرو از جمله حبیبالله بیطرف که معاون وزیر نیرو هم بود، یادشان رفت که برای امکانسنجی ساخت یک سد، روشهای جدیدی در آمریکا استفاده میشود و نسبت فایده به هزینهٔ ساخت یک سد را از منظر محیط زیستی، اجتماعی و اقتصادی میسنجند و بررسی میکنند محل ساخت سد از نقطهنظر سازندهای زمینشناسی و جنس سنگها چگونه است.
در دوران سازندگی، به جای ارزیابی دقیق، ساخت سدها را بر اساس گزارشهایی سفارشی توجیه کردند. نویسندگان ارزیابیها بهجای بررسی دقیق و تعیین ریسک ساخت سد در مناطق مختلف، تلاش کردند فواید ساخت را بگویند و ابر و باد و مه خورشید و فلک در کار آمدند تا سفارش ساخت سد بین شرکتهایی ویژه تقسیم شود. کسانی در این بین تعیینکننده شدند که سد تعیین میکردند و درآمدش را هم تقسیم. رودخانههای زاگرس که عمدتاً به خوزستان میریختند، غنیمتی بودند که به گروهی محدود رسید.
ساخت سدهایی چون کارون ۴، کارون ۳، کرخه، گتوند و دیگر سازههای آبی شاید تا حدی باعث رفع تشنگی یاران موسوی خوئینیها شد، اما هاشمی رفسنجانی تشنهتر از این حرفها بود و یاران زنگنه طرحهای انتقال آب را به او معرفی کردند؛ طرحهایی که از حوضههای رودخانههای منتهی به خلیج فارس میدزدیدند و آب را به فلات مرکزی ایران میبردند. به او گفتند که ما میتوانیم آب را حتی به رفسنجان هم برسانیم...
آن زمان حبیبالله بیطرف مقدمات انتقال آب به یزد را از زایندهرود پایهریزی کرد؛ زایندهرودی که خود سهمی از کارون میگرفت. اساس حل مشکل مناطق کمآب داخلی نه مدیریت سیلاب برای تغذیه سفرههای آب زیرزمینی و احیای قناتها که انتقال آب از رودهای منتهی به خوزستان شد. برای مهندسان تهراننشین اهمیتی نداشت که کاهش حقآبهٔ مناطق مختلف خوزستان به چه بهایی برای محیط زیست و مردمان استان تمام خواهد شد. آنان اهمیتی نمیدادند به اینکه حتی انتقال آب از سرچشمهها میتواند آبهای زیرزمینی منطقهٔ سرچشمه را بخشکاند و موجب مهاجرت مردمان مناطقی شود که سابقاً پرآب بودند.
این روند همزمان با اجرای سیاستهای خودکفایی کشاورزی عیسی کلانتری بود که با اضافه برداشت از آبخوانها، بسیاری از دشتها تدریجاً بیآب میشدند و روستاییان چارهای جز مهاجرت نمییافتند. همین روند در دوران بعد از هاشمی تشدید شد تا جایی که کارشناسان علوم اجتماعی را نگران کرد و آمارگیران هم به آن حساس شدند.
وقتی مرکز آمار ایران علل مهاجرت از مناطق روستایی به شهری را در بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ بررسی میکرد، به یک عامل مهم رسید: کمبود آب. بنا به آمار موجود مربوط به آن بازه زمانی، ۶۴٪ مهاجرتها بهخاطر نبود آب کافی انجام گرفته است. بخشی از مهاجرتها از خوزستان و حوضه کارون به مناطقی بود که دریافتکنندهٔ آب کارون بودند.
در همان زمان، در کشوری دیگر که اتفاقاً از متحدان منطقهای جمهوری اسلامی هم محسوب میشود، بخش قابلتوجهی از مردم یک استان به خاطر کمبود آب مجبور به مهاجرت شدند. بنا به اطلاعات موجود، نزدیک به یک میلیون نفر از کشاورزان و دامداران و روستاییان استان حسکه سوریه در بین سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۸ مجبور به مهاجرت به حاشیه شهرهای غربی این کشور شدند.
بسیاری از تحلیلگران سیاسی و امنیتی، یکی از علل بروز جنگ داخلی سوریه بعد از آغاز بهار عربی را نابسامانی وضعیت همان مهاجران درون سرزمین و کوتاهی دولت بشار اسد در مدیریت وضع پیشآمده میدانند. بسیاری از همان مهاجران در سال ۱۳۹۰ به گروههای مسلح مخالف دولت پیوستند.