متن سخنرانی اسماعیل نوری علا در مهستان سکولار دموکرات های ایران
سلام بر دوستان درون و بیرون مهستان.
خوشحالم که در آغازگاهان سال نوی ایرانی اجازه یافته ام که سخنران نشست امروز (13 فروردین 1402) مهستان باشم. آرزو می کنم که همه تان موفق شده باشید که نحسی سیزده را به در کنید و پر انرژی و پر توان برای رویاروئی با آینده آماده باشید.
من امروز قرار است که، بجای پرداختن مطول به روزگار دیروز و امروزمان، اندکی به فردا بپردازم، فردائی که نام و صفت زیبای «آینده» را بر خود دارد، به معنی زمانه ای که دارد می آید. آینده است، و چون آمد رونده و رفته می شود و در صفخات تاریخ جای می گیرد اما جای پایش بر زندگی همهء ما می ماند.
من امروز می خواهم در مورد اینکه یک آدم سکولار دموکرات این آینده، این در حال آمدن، را چگونه می بیند و ارزیابی می کند و نسبت به آن واکنش نشان می دهد و برای شکل دادن به آن آینده ی هنوز نیامده، بصورتی که مطلوب اوست، دست به برنامه ریزی می زند برایتان صحبت کنم.
در ابتدا اما لازم است که در این مقوله چند مفهوم نزدیک بهم را مطرح کرده و تفاوت هاشان را با هم توضیح دهم. در این راستا بطور خلاصه عرض می کنم که رابطهء ما با آینده می تواند سه حالت و سه نوع عمل نسبت به آن را پیدا کند.
نخستین مرحله (که در نوشته های آینده نگرِ سرشناس ایرانی، آقای سام قندجی، «آینده نگری تحلیلی» analytical نام گرفته) بر محور این پرسش مطرح می شود که "چه چیزی به احتمال قوی در آینده اتفاق خواهد افتاد؟" معمولاً بیشتر کاری که اهل پیش بینی می کنند در این مرحله انجام می گیرد. مثلاً، پاسخ هواشناسان عموماً در همین مرحله متوقف می شود.
اما ما، در قلمروی آینده نگری، می توانیم کارمان را به مرخلهء بالاتری هم ارتقاء بدهیم، مرحله ای که آقای سام قندچی آن را «آینده نگری نظری» (visionary) نامیده و به این پرسش پاسخ می دهد که "چه چیزی می تواند در آینده اتفاق بیافتد؟" بعبارت دیگر یک آدم آینده نگر پس از آن که، با کمک قرائن قابل تصدیق، حوادث قوباً محتمل آینده را گردآوری کرد، می کوشد تا حوادثی را که در قرائن یافت نمی شوند اما می توان به امکان وقوع آنها نیز فکر کرد را به حساب بیاورد.
و بالاخر پلهء بالاتر و اصلیِ آینده نگری - که آقای قندچی آن را «آینده نگری مشارکتی» (Participatory) نامیده - وقتی است که ما، با تکیه بر آنچه در دو مرحلهء قبل دریافت و گردآوری کرده ایم بکوشیم تا ببینیم که در همین اکنون چه کاری می توانیم انجام دهیم که در مقابل حوادث آینده منفعل نباشیم و بتوانیم در شکل گیری حوادث آینده نقش داشته باشیم؛ یعنی در چند و چون «هنوز نیامده ها» دخالت کنیم و مسیری را برای حوادث آینده بسازیم که به نتایج مطلوب ما منتهی شوند.
و آنگاه است که ما تازه می توانیم دست به برنامه ریزی برای تغییر آینده بزنیم. و این برنامه ریزی ربطی به برنامه ریزی های مرسوم که بر اساس مطالعه امکانات و موانع کار صورت می گیرند ندارد.
توجه کنید که تا زمانی که ما چنین نکنیم هم احتمال غافلگیر شدن مان وجود دارد و هم می توانیم تنها بصورتی منغعل و تدافعی خودمان را برای مقابله با حوادثی که در آن دخالت نداشته ایم آماده کنیم.
شما وقتی یک چتر می خرید در واقع آینده نگری منفعل می کنید. می گوئید پیش بینی شده که فردا بارانی خواهد بود اما من چون توان جلوگیری ار این حادثه را ندارم چتری می خرم که باران خیسم نکند. این یک آینده نگری منفعل است و اگر بخواهید از این انفعال درآئید باید به این بیاندیشید که آیا می توانم از بارانی شدن هوای فردا جلوگیری کنم؟ آشکار است که پاسخ به این نوع پرسش بسیار سخت است اما تا برای آن پاسخ مثبتی نیابید شما یک آدم منفعل هستید.
توجه کنید که ما همگی با هر سه نوع از آینده نگری درگیر بوده ایم یا درگیر خواهیم شد. مثلاً من این وضعیت را در سال های تبعید خود خواسته و دوری از وطن مان بسیار دیده ام.
مجسم کنید آدم مهاجری را که چمدان و یا حتی کوله پشتی اش را بر می دارد و جلای وطن می کند و ناگهان در غربت با مسائل گوناگونی روبرو می شود.
عده ای مهاجرت را «تولدی دیگر» می دانند اما این تولد با آن متولد شدن در وطن فرق های بسیار دارد. شما در آن زمان که در وطن متولد می شویئ نه قدرت تفکر منطقی دارید، نه می دانید زمان های سه گانهء گذشته و حال و آینده چه هستند، و نه قادرید به آینده فکر کنید و احتمالات اش را بسنجید و در موردش نقشه بکشید. و در واقع این اولیاء و بزرگ ترهای شما هستند که تا مدت ها شما را برای آینده ای که آنها می خواهند آماده می کنند.
اما در تولد دیگری که در مهاحرت پیش می آید، و اغلب ما این دوران را از صفر شروع کرده ایم، هم شما از آن زمان های سه گانه آگاهید و هم دلهرهء آینده را دارید. در آن صورت یا تسلیم آینده می شوید و یا تصمیم می گیرد با دست زدن به کارهائی در شکل گیری آینده دخالت کنید. مثلا تصمیم می گیرید که هرجه زودتر مهارتی به دست آورید که شغل بهتری را برای شما ممکن کند. این تصمیم دخالت در آینده است.
بهر حال، همه اینها را که جمع بزنید به چهار مفهوم اصلی می رسید. 1) تعیین هدف: تصمیم گیری برای اینکه وضع مطلوب آینده چه می تواند باشد، 2) بررسی وضع موجود، 3) پیش بینی احتمالات آینده 4) و بالاخره برنامه ریزی برای رسیدن به آن وضع مطلوب.
طی کردن این مراحل اغلب ساده نیست و بخصوص اگر مطالعهء شما نشان دهد که در آینده احتمال وقوع نه یک حادثه معین بلکه چند آلترناتیو مختلف که هر یک با دیگری فرق داند وجود دارد، وظیفهء شما شامل برنامه ریزی برای مقابله با هر کدام از آنها که اتفاق بیافتد هم هست. هم برای این احتمال نقشه می کشید و هم برای آن احتمال دیگری که ممکن است بجای اختمال نخست پیش بیاید.
من مطمئن هستم که اغلب شما در زندگی شخصی تان این مراحل را طی کرده اید و من با اتکاء به تحربه های شخصی همه مان می خواهم حرف های سیاسی امروزم را تقدیم شما کنم و شما را با خودم از ان چهار مرحله که گفتم بگذرانم.
گفتم که مرحلهء اول کار ما تعیین «وضع مطلوب»ی است که آرزو داریم به آن برسیم، یعنی تعیین هدف. نه تنها تک تک آدم ها بلکه همهأ گروه ها و احزاب سیاسی و سازمان های اجتماعی و بازرگانی و همچنین کشورها و تمام دنیا هم باید هدفی داشته باشند. تغییر کردن طبیعی تنها قانون جنگل است.
بیائید به سازمان های سیاسی خودمان توجه کنیم: