ایمان گنجی ــ رادیو زمانه
وضعیت انقلابی ایران با تلاش توامان نیروهای ضدانقلاب داخل و خارج، وارد سُکون شده است. کدام نیروها؟ تجربههای تاریخی را به یاد آوریم. در واقع، ضدانقلابِ تاریخی را به خاطر آوریم.
امروز به شما میگویم که هیچکس نه در تجربه و نه در عمل نمیتواند ادعا داشته باشد که بیش از من به خدا یا به ائمه اطهار نزدیک است.[۱]
"شاهنشاه آریامهر" خیلی مسلمان بود. میگفت دو روز قبل کودتای بریتانیایی ــ آمریکایی علیه دولت محمد مصدق، در نجف در حرم امام اول شیعیان «دست توسل و التماس برای نجات میهن به سمت آن بزرگوار» دراز کرده و شک نداشت که «لطف آن حضرت... در فاصله بسیار کوتاهی ایران را از خطر فنا نجات داد». جای دیگری میگفت که «برای انجام وظیفهای مأموریت یافته» و «نیروی ماوراء الطبیعه» از او نگهبانی میکند.
این صرفاً بازیِ پادشاه برای واردشدن به دل مردم نبود. اساساً مشخص نیست که شاهنشاه تا چه حد به "دل مردم" بها میداد. آنچه اما از سندهای پلیس مخفی او مشخص است، قرار گرفتن این اجراهای اسلامگرایانهاش در بدنهی یک کارزار سیستماتیک ضدچپ بود؛ کارزاری ضدانقلاب برای حفظ قدرت.
شاهنشاه و دستگاه حکومتاش این طور قمار کرده بودند: روحانیون و اسلامگرایان را میتوانیم کنترل کنیم، آنها توان انداختن حکومت را ندارند، تا جایی که خطرناک نشوند از آنها حمایت میکنیم و گفتارشان را تقویتشان میکنیم تا مردم ناراضی در عوض چپها به سمت آنها گرایش پیدا کنند و خطرناکترهایشان را سرکوب میکنیم. همزمان چپها و کمونیستها را با خشونت سرکوب، و گفتارشان را تحریف میکنیم.
آنها در این قمار بازنده شدند.
در واقع، نهادیسازی دین و استفادهی حکومتی از نهاد دین نه به ایران معاصر محدود است نه به دین اسلام. ادغامکردن مناسبات پیشامدرن اجتماعی مبتنی بر دین در مناسبات تولید و بازتولید سرمایهداری مدرن و معاصر بخشی از دینامیک سرمایهداری ست: چه مسیحیت، چه اسلام، چه هندوئیسم، چه یهودیت، و الخ. اما این استفادهی عام در جریان جنگ سرد، استفادهای خاص و جزئی در خاورمیانه پیدا کرد: سوء استفاده از دین نهادیسازیشده برای جلوگیری از پیشروی کمونیسم و خواباندن نارضایتیهای اجتماعی و ساختن هویت واحد ملی. بدین ترتیب بود که نیروهای اسلامگرای راست در سرتاسر خاورمیانه به تدریج جایگزین نیروهای چپگرایی شدند که علیه استعمار و امپریالیسم و استبداد، همزمان میجنگیدند و با وجود این، از خطاهای تاریخی وابستگی به شوروی و تمرکزگرایی و پدرسالاری برکنار نبودند.
حکومت پهلوی که میدید نبردی طبقاتی از یک سو و نبردی علیه اقتدار از سوی دیگر به راه افتاده، خواست هر دو عرصه آنتاگونیستی سیاست را به نبردی فرهنگی تقلیل دهد. این کار اما در آن زمان باعث شد که جنبشی بیناطبقاتی و سرتاسری علیه او شکل بگیرد؛ انقلابی که آن را «پستمدرن» خواندند چون با نظریههای ساختارگرایانه و جامعهشناختی انقلابها جور درنمیآمد. اکنون هم استراتژی تقلیل نبرد طبقاتی ــ سیاسی به نبرد فرهنگی در سطحی جهانی در میان نیروهای راست و ارتجاعی، از ایالات متحده تا ایران، وجود دارد: به جای شورش علیه صاحبان قدرت و سرمایه، در غرب شورش علیه مفهومهایی فرهنگی و گنگ همچون «وُوک» یا مقابله با خارجیهایی که «فرهنگ غربی» را از بین میبرند، تبلیغ میشود تا سیاستمداران محافظهکار را به پارلمانها و کاخهای دولتی ببرد و پایههای قدرتشان را محکم کند. و در ایران، آسیبزدنندگان به فرهنگ و هویت ملی هدف نقد هر دو سوی ارتجاع هستند: چه آنها که هویت ملیشان ابتدا بر شیعهگری استوار است و چه آنها که از شکوه و تمدن ازدسترفته دم میزنند.
در هر حال، امروز وضعیت انقلابی ایران با تلاش توامان نیروهای ضدانقلاب داخل و خارج، وارد سُکون شده است. کدام نیروها؟ باید تجربههای تاریخی را به یاد آوریم. در واقع، ضدانقلابِ تاریخی را به خاطر آوریم.
این یادداشت رجوعی به این مسأله است.
پهلوی دوم و ضدانقلاب تاریخی: سوء استفاده از اسلام علیه کمونیسم
میگویند در ایمان مومنان شک نکنید. در نهایت چه کسی از حقیقت درون دل دیگری خبر دارد؟ شاید شاهنشاه آریامهر واقعا چنان مومن بود که باور داشت علی به خوابش آمده تا از حصبه شفایش دهد، ابوالفضل هنگام سقوط او از اسب در برش گرفته و مانع از مصدومیتش شده، و حکمرانیاش اجرای مشیات الهی است:
برای خودم مسلم بود که خداوند مایل بود کارهایی به دست من برای خدمت به ملت ایران انجام گیرد... من در تمام آنچه کرده ام و خواهم کرد، خود را عاملی برای اجرای مشیات الهی بیش نمیبینم.
فارغ از باورهای شخصی و قلبیاش اما، یک سیاست نظاممند برای استفاده از اسلام برای حفظ استبدادش در کار بود. بالاخره کسانی همچون سنتگرایان (چون سید حسین نصر، رئیس دفتر ویژه ملکه) بودند که شاهنشاهی را شکل اصلی حکومت منطبق با شیعهگری میدانستند و عقبهای طولانی از روحانیون شیعه در کار بودند که شاهان را ظلالله میپنداشتند. او از کمونیستها و مارکسیستها میترسید و در جهان جنگ سرد، این ترس دو چندان شده بود.
«تجلیل از مذهب شیعه اثنی عشری مورد توجه خاص اعلیحضرت همایون شاهنشاه میباشد و دولت نیز به پیروی از منویات همایونی در تبلیغ مذهب اثنی عشری حداکثر پشتیبانی را از روحانیون و علماء و وعاظ مینماید.»
ساواک دوران شاه
روحانیون حوزه علمیه قم هم از همان ابتدا به رژیم شاه گفتند که سد اصلی در برابر کمونیسم، آنها هستند. در بیانیهای که امثال علی مشکینی، حسینعلی منتظری، ابوالقاسم خزعلی، محمدتقی مصباح یزدی، احمد جنتی، صادق خلخالی، هادی خسروشاهی و ... در ۲۱ مهر ۱۳۴۲ منتشر کردند، چنین تذکار هشدارآمیزی به رژیم داده شده بود:
در مواقعی که بسیاری از مامورین خائن و عده ای از مالکین و فئودالهای بزرگ با ایجاد ناراحتیها قهرا عامل نشر کمونیسم بودند نیروی روحانیت یگانه حافظ مملکت بود و با استفاده از نفوذ معنوی خود ایران را از این خطر قطعی نجات داد.
شاه و دستگاه امنیتاش با این قرائت همراه بودند. پس بیدلیل نیست که در اسناد ساواک چنین میخوانیم:
«تجلیل از مذهب شیعه اثنی عشری مورد توجه خاص اعلیحضرت همایون شاهنشاه میباشد و دولت نیز به پیروی از منویات همایونی در تبلیغ مذهب اثنی عشری حداکثر پشتیبانی را از روحانیون و علماء و وعاظ مینماید.»
اما این تجلیل تنها «مورد توجه خاص» محمدرضا نبود. ساواک او از همان ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ توصیه به امتیاز دادن به روحانیت و اسلامگرایان راست ــ یعنی به جز مجاهدین خلق ــ را رها نکرد.
مصلحت است بوسیله کلیه عوامل و وسایل تبلیغاتى در تأیید و تکریم روحانیت اقدامات وسیعى بعمل آید تا بتدریج افکار روحانیون طراز اول بطرف دولت ایران جلب و از بدبینى و هیجان ضد ایرانى آنان جلوگیرى شود. بسیار بجا است که در صورت موافقت هر گاه مقامات عالیه کشور نطقهائى ایراد میفرمایند ضمنا مقام روحانیت را نیز مورد تکریم و احترام قرار دهند تا خاطرات گذشته روحانیون و مردم متعصب مذهبى بتدریج فراموش گردد.
دربار، متخصص نهادسازی اسلامی
کارزار اسلامگرایانه رژیم شاه برای مقابله با نفوذ چپگرایان به حمایت خشکوخالی خلاصه نمیشد. حکومت شاهنشاهی بنا به توصیههای سازمان اطلاعاتیاش دست به ساختن نهادهایی اسلامی زد که قرار بود علیه کمونیستها فعالیت کنند و شاهدوستی را ترویج. آنچه که روحالله خمینی «اسلامِ آمریکایی» مینامید، در واقع همان اسلامای بود که خودش و پیروانش و دیگر روحانیون همبسته با او به لطف پولهای دربار در آن مکتب رشد کردند.
حتی وقتی رژیم شاه میدانست که این یا آن روحانی دل خوشی از حکومت ندارند، باز برای مقابله با کمونیسم دست حاجت به سوی آنها دراز میکرد. روحالله خمینی یکی از آنها بود.
«ابهامات مفید» کلیدواژهی جنس نهادهای جدید اسلامگرایانهای بود که محمدرضا پهلوی مسئول مستقیم تأسیس آنها شد تا مردم را از چپها ــ و اسلامگرایان خطرناک ــ دور کنند و اسلامِ درباری را ترویج:
اگر در تهران سازمان دینی بوجود آید و از مقدورات فعلی مثل مسجد سپهسالار دستگاه تولیت قم ـ دستگاه تولیت آستانه ـ در حوزه علمیه قم پرتو اندازد میتوان غیر مستقیم این حوزه را تحت تاثیر ابهامات مفید قرارداد و بیش از هر دستگاه تبلیغاتی برای ارشاد و رهبری افکار عمومی بخش مهمی از مردم کشور اقدام نمود.
حتی وقتی رژیم شاه میدانست که این یا آن روحانی دل خوشی از حکومت ندارند، باز برای مقابله با کمونیسم دست حاجت به سوی آنها دراز میکرد.
مطالب بیشتر در رادیو زمانه
روحالله خمینی یکی از آنها بود. ساواک فهرست سهنفرهای از «علمائی که [به] عامل اجتماعی هم علاقه ای دارند» تهیه کرده بود: «۱- آقای سید کاظم شریعتمداری ۲- آقای حاج آقا روح الله خمینی ۳- آقای سید محمد حسین قاضی طباطبائی. عموم علماء و مدرسین مخالف کمونیسم هستند ولی بدستگاه حاکمه کشور هم اعتقادی ندارند. سه نفر آقایان فوق تبلیغات و فعالیت منطقی بر علیه کمونیزم را هم تعقیب میکنند». پس از این مشاهده بود که پیشنهاد ساختن نهاد دینی در تهران و «تحت تأثیر ابهامات مفید قراردادن» حوزهی علمیه قم مطرح میشود.
نهادسازی دیگری که در امتداد حوزهی علمیه قم برنامهریزی کردند، مجلهای برای انتشار هرچه بیشتر اسلامگرایی بود. در جای دیگری مأموران سازمان اطلاعات و امنیت رژیم شاهنشاهی برای مقابله با نفوذ کمونیسم چنین پیشنهاد میکنند:
مجله مکتب اسلام تقویت و ترتیبی داده شود که مرتباً بطور هفتگی منتشر گردد و روحانیون طراز اول وعلماء و دانشمندان مقالاتی در مبارزه با کمونیسم تهیه و در مجله مزبور منتشر نمایند. از مجله مذکور تعداد زیادی چاپ و بین طبقات مختلف بخصوص وعاظ و اهل منبر توزیع شود.
این سوء استفادههای نهادی[۲] برای ساختن و تقویت گفتاری علیه کمونیسم، قرار بود در مرکز اصلی بسیج نیروی اسلامگرایان هم رخ دهد؛ یعنی در مسجدها و تکیهها. از همین رو مقامهای ساواک دستور دادند که «ضمن تماس با روحانیون و وعاظ و کارگردانان مساجد و تکایا بنحو شایسته از نامبردگان خواسته شود که اعمال و رفتار کمونیستها را با ذکر امثله و شواهد برای مردم تشریح و آنان را به مبارزه مرام کمونیسم تشویق نمایند.»
مجله مکتب اسلام از افتخارهای مقامهای جمهوری اسلامی است، هرچند آنها هرگز فاش نکرده اند که رژیم شاهنشاهی بزرگترین حامی مالی آنها بود تا تیتراژ این نشریه را برای مقابله با کمونیسم و نیز ترویج «نوگرایی دینی» ــ احتمالاً به نظر شاه و عواملاش، کمخطرترین نسخهی اسلامگرایی ــ از ۱۰۰۰ نسخه در شماره اول به ۱۲۰ هزار نسخه برسد.
خمینی جمعه ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ با «سپردن تعهد و التزام مبنی بر خودداری از تحریکات مجدد» آزاد شد و اندکی پس از آزادی هم گفت که فعلاً نمیخواهد کار سیاسی کند.
بسیاری از چهرههای سرشناس به اصطلاح «انقلاب اسلامی» در مکتب اسلام قلم زدند و مسئولیت آن را برعهده داشتند. محمدکاظم شریعتمداری که با بازگشت روحالله خمینی به تهران به استقبالش شتافت و در آغوشش گرفت و اندکی بعد مغضوب او شد، موسس آن بود. موسی صدر که پیش از پیروزی انقلاب در لیبی ناپدید شد، در سال اول مسئول اصلی نشریه بود و این سمت پس از او به ناصر مکارم شیرازی، مرجع تقلید حکومتی فعلی، سپرده شد.
در نسل اول و دوم نشریه مکتب اسلام حامیان و مقامهای آینده جمهوری اسلامی همچون عبدالکریم موسوی اردبیلی، جعفر سبحانی، موسی شبیری زنجانی، محمد فاضل لنکرانی، محمدجواد باهنر، محمد حسین طباطبایی، عباسعلی عمید زنجانی، هادی خسروشاهی و ... فعالیت داشتند. حتی وقتی در ۱۳۵۵ نشریه توقیف شد، روحانیون توانستند با «میانجیگری» از آن سریعاً رفع توقیف کنند.
حمایت از روحانیون و تلاش برای راضی نگهداشتن آنها تا آنجا رسید که خود شاه شخصاً از آنها دلجویی میکرد. در سند دیگری آمده است:
تلگرافی از طرف اعلیحضرت همایون شاهنشاه از مازندران به عنوان آقای سید محمدرضا گلپایگانی به قم مخابره شده که در آن دلجوئی کامل و تفقد شاهانه نسبت به آقایان روحانیون به عمل آمد و مقرر فرمودند به زودی علماء و وعاظ از زندان آزاد خواهند شد.
به علاوه، حوزه نفوذ آنها چنان زیاد بود که در مذاکراتشان با نماینده دربار، تغییر نخستوزیر ــ اسدالله اعلم ــ و آزادی طلبهها و روحانیون دستگیرشده را مطالبه میکردند و به آنها قول مساعد داده میشد.[۳]