چهار دهه است که رژیم ولایت فقیه در جنگ است، انواع و اقسام جنگها. ولی آن اصلیترین جنگ، جنگ رژیم حاکم بر ایران است با خود مردم ایران، برای ادامه سلطهاش بر ملت ایران. در این میدان، آن مهمترین جنگ، جنگ روانی است.
سیاست جنگی رژیم در جنگ روانی بر علیه مردم ایران، دقیقا همان رفتاری است که بازجویان و شکنجهگران، با زندانیان سیاسی میکنند. یک حداقل لازمی از مردم ایران، تا این زمان، نتوانستهاند در این جنگ پیروز شوند. در نتیجه، به همان آسیب روانشناسی بعضی زندانیان سیاسی شکسته شده مبتلا شدهاند.
آن آسیب روانشناسی بعضی از زندانیان شکسته شده، که آنها را به ابزاری در دست بازجو تبدیل میکند، همان آسیب روانشانسی بعضی از مردم ایران (در جامعه مدنی، و نیز در جامعه سیاسی) است که آنها را به ابزاری در دست رژیم تبدیل کرده است.
اگر بخاطر شکست مردم در جنگ روانی نبود، رژیم نمیتوانست به فسادها و خیانتها و تجاوزها و جنایتهای خود، تا به امروز ادامه دهد و مردم را در حد نظارهگرانی منفعل، کنترل کند. مردمی که تحمل اینهمه انواع خشونتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی، کار روزانهشان شده است، و تازه رژیم از مردم طلبکار هم هست (در زمان نوشیدن «جام زهر» پایان جنگ عراق، یکی از این طلبکاران گفته بود«...ملت، به دولت خیانت کرده...»)
هدف این جنگ روانی، تولید رضایتی اجباری در دل و جان و روان مردم است. بدین ترتیب است که انفعال در جامعه، اپیدمیک میگردد.
ولی همین انفعال هم در کنترل رژیم بوده است.
مثلا بدین معنا که بعضی مردم با شعار «...سیاست، پدر و مادر ندارد...» چهار سال «اصلا وارد سیاست نمیشوند» ولی بعد از چهار سال که باز موقع رایگیری میشود، دوباره عدهای از مردم، با ترسیدن و با ترساندن همدیگر از بدتر، «سیاسی» میشوند، منتها سیاستهای رژیم را اعمال میکنند و با رفتن به حوزههای رایگیری، از دست «بدتر»، به «بد» پناه میبرند، و با دست خود، به این رژیم سفاک، مشروعیت میدهند.
مثال دیگر، راهپیماییها و تظاهرات رژیم (مثلا عزاداری آقای سلیمانی و سینهزنیهای خیابانی و...)، است که این روزها شاهد شرکت عدهای در آنها هستیم.
مثال بعدی، تویت زدن و پست اینستاگرام و فیس بوک و تلگرام گذاشتن و... و مقاله نوشتن و سخنرانی و مصاحبه کردن است، با این زمینه فکری که روی به قدرت، و پشت به ملت دارد. در این روی به قدرت داشتن، جایگاههایی به ظاهر متضاد دیده میشود. بسیاری در مدح، و بسیاری در قدح آقای سلیمانی گفتهاند و نوشتهاند. ولی در واقع اینها همه بازی خوردن توسط اتاق جنگ روانی رژیم، و تبدیل شدن به اسلحهای در دست رژیم است، که مغز افکار عمومی را نشانه گرفته. جایگاه آنکه به پشتیبانی آقای ترامپ میاید که به زعم خود با رژیم مبارزه کرده باشد، در ظاهر (و فقط در ظاهر) به نظر میرسد که متضاد آن شخصی است که به پشتیبانی آقایان سلیمانی و خامنهای برخواسته است، حتی اگر آن شخص با تمام وجود و از ته دل با کلیت این رژیم هم مخالف باشد. ولی در باطن، این دو جایگاه، هر دو، با قبول لزوم خشونت و ترور، از مردم دور، و به هر دوی این قدرتمداران نزدیک شدهاند. کسانی که در هر کدام از این دو طیف فعال هستند، در واقع نه تنها در جنگ روانی از رژیم شکست خوردهاند، بلکه حتی خود را به اسلحهای در دست رژیم، برای سرکوب مردم و ادامه حیات رژیم، مبدل کردهاند.
برای اینکه بتوانیم از این وضعیت فاجعهامیز امروز خارج شویم، و سرنوشتهای خوب و خوبتری را رقم بزنیم، باید این جنگ را شناسایی کنیم، تا حداقل لازمی از ما مردم (در جامعه مدنی، و نیز در جامعه سیاسی) به کمک یکدیگر، در جبهههای مختلف این جنگ، پیروز شویم تا بتوانیم در کمال خشونتزدایی، از این وضع گذار کنیم، و خودمان را از زندانهای خوساختهٌ بدها و بدترها، رها کنیم و در ساختن سرنوشت خوب و خوبتر، مشارکت کنیم.... هر کدام از ما به سهم خود، و به سلیقه خود، و به نوبه خود.
روز جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ نقطهٌ عطفی برای ایران، در رابطه با امریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و سایر کشورهای منطقه، و بلکه در رابطه با دنیا است. نقطهٌ عطفی برای ایرانیان (در جامعه مدنی، و نیز در جامعه سیاسی) که بیش از پیش، به جنگ روانی رژیم توجه کنیم، و به کمک همدیگر بشتابیم و در این میدان جنگ، پشت به پشت یکدیگر دهیم.
در این مصاف، اول کار اینکه، ناخواسته، خودمان به ابزار دست قدرت، تبدیل نشویم که از خود ما به عنوان اسلحهای برعلیه مردم، و به نفع قدرت استفاده شود.
دوم اینکه به هموطنانی که، نادانسته و یا دانسته، روی به قدرت کردهاند وپشت به ملت کردهاند را به سعه صدر، به دوری از قدرت، و به دوستی با خودشان و با مردم دعوت کنیم، و اگر لازم است، در بحثهایی آزاد و دوستانه، قواعد جنگ روانی را مورد بحث قرار دهیم، که باز هم این رژیم نتواند با بوجود آوردن بحران دیگری، مردم را در زندان بد و بدتر و بدتر و... محبوس کند، و با تحمیل انواع ترسها و اضطرابها در مردم، به حیات منحوس خود ادامه دهد.
در این چهار دههای که از عمر این رژیم اصلاحناپذیر میگذرد، هر وقت تعرضها و تهدیدهای خارجی زیاد شده، بسیاری از مردم در لاک خود فرو رفتهاند و منفعلتر شدهاند، و آن عدهای هم که نتوانستهاند دم از اعتراض فرو ببندند، و دلیل آن تعرضها و تهدیدها را، به درستی خود رژیم معرفی کردهاند، توسط عناصر مسخ شدهٌ قوای سرکوب، ساکت شدهاند. علیرغم این، در سالهای اخیر، تعداد هرچه بیشتری از مردم، در هر موقعیتی که مییابند، به دامنه و طول و عرض اعتراضات خود اضافه کردهاند.
باز دوباره، با تجاوز امریکا به حق حیات یک انسان، یک ایرانی، تهدید خارجی به تعرض و تجاوزهای بیشتر، افزون گشته. اگر ما با اعتماد به نفس فردی، و با اعتماد به نفس ملی، با پشت کردن به قدرت (قدرتهای خارجی، و قدرتهای داخلی) و با خشونتزدایی، و با امتناع از با دست خود مشروعیت دادن به رژیم، این بحران را مدیریت نکنیم، رژیم بهانه خوبی را به دست خواهد آورد برای سرکوب بیشتر مردم، جهت ادامه حیات خود.
لازم است که هرکدام از ما از خود بپرسیم در این ماجرا، تکلیف ما مردم (در جامعه مدنی و در جامعه سیاسی) چیست؟ آیا ما به افکار عمومی دنیا، و به افکار عمومی در ایران (بخصوص به پرسنل قوای سرکوب در بخشها لشکری و امنیتی-اطلاعاتی و حتی پرسنل مشتغل در بخشهای کشوری در این رژیم، و حتی به خودمان) ثابت خواهیم کرد که ما از جنس این رژیم نیستیم و یا دیگر نمیخواهیم باشیم؟ و یا باز بعضی از ایرانیان، علیرغم مخالفتهای عمیق خود با این رژیم، به شکلها و از راههای مختلف، دانسته و یا نادانسته، با دست خودمان به رژیم ولایت مطلقه مشروعیت خواهند داد؟
هدف، وسیله و روش را توجیه نمیکند!
وسیله و روش، هدف را واضح و روشن و شفاف، مینمایاند!
ابتدا به دانستهها و به حدسیات و شایعات بپردازیم.
اول بعضی دانستهها:
بعضی از آنچه که بر اساس خبرهای رسانههای دولتی و غیردولتی دنیا میدانیم، از این قرارند:
-
ساعت اولیه بامداد جمعه ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸، شاهد حمله پهباد امریکایی که از پایگاه هوایی امریکا در قطر بلند شده بود، و اصابت موشکها و تیراندازی به دو خودرو در نزدیکی فرودگاه بغداد بود.
-
سفارت ایران در عراق، تعداد کشته شدهها را ۱۰نفر اعلام کرد. تا این زمان اسامی اعلام شده عبارتند از: قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه، ابومهدی المهندس، نایب رئیس حشد شعبی عراق، محمدرضا جابری، مدیر تشریفات حشد شعبی در فرودگاه، حسن عبدالهادی، حشد شعبی، محمد الشیبانی، حشد شعبی، حیدر علی، حشد شعبی.
-
در حالیکه یکپنجم نفت جهان، باید از تنگه هرمز عبور کند تا به بازارهای جهانی برسد، در بازارهای نفتی، قیمت برنت حدود ۳ دلار بالا رفت و به نزدیک ۷۰دلار رسید.
-
قیمت بازار سهام پایین آمد، البته قیمت سهام بعضی شرکتهای نفتی و کارخانههایی که تولیداتی مربوط به جنگ و اسلحه و امنیت و... دارند، بالا رفت.
-
نرخ دلار در ایران، حدود ۴۰۰-۴۵۰تومان بالا رفت.
-
ترامپ و شرکا، به خاطر خطر عزل از ریاست جمهوری، در وضعیتی متزلزل هستند، ولی از زمانی که خبر ترور ارتش امریکا در بغداد منتشر شد، نه تنها رسانههای دست راستی و حامی ترامپ، بلکه رسانههایی که ۲۴ساعته به ترامپ میتاختند و خبرهای روند عزل وی را منتشر میکردند هم، پوشش عمده شبکههای خود را از عزل ترامپ به این بحران، و شروع جنگ با کشور ایران، در خاک کشوری ثالث منحصر کردهاند.
-
ماموران امنیتی-اطلاعاتی کهنهکار امریکا، طی نامه سرگشادهای به ترامپ، زنگ خطر بهانه شروع جنگ جهانی سوم را به صدا درآوردند و عمل تروریستی فرمانده کل قوای امریکا را شبیه به تروری که در سال ۱۹۱۴ بهانه شروع جنگ جهانی اول شد، دانستند. https://consortiumnews.com/2020/01/03/vips-memo-doubling-down-into-yet-another-march-of-folly-this-time-on-iran/
-
بنجامین نتانیاهو نه تنها برای حیات سیاسی خود، بلکه برای منحرف کردن روند قضایی و به زندان رفتن به خاطر فسادهای خود و خانوادهاش، نیاز دارد به افکار عمومی دنیا، بخصوص مردم اسرائیل و امریکا، بقبولاند که فلسفه وجودی وی، یعنی دفع خطر پاک کردن اسرائیل از صحنه گیتی توسط ایران، بیش از هر زمان نیازی حیاتی برای مردم اسرائیل، و غرب بخصوص امریکا، است.
-
جنگ روانی، مهمترین جنگی است که قدرتها برای به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن و پیشبرد اهداف و منویات خود، به آن نیاز حیاتی دارند و بر علیه مردم، مردم کشور خود و نیز مردم کشورهای دیگر، براه انداخته و مدیریت میکنند.
-
بنا به اقرار مهرههای خود این رژیم، قدرتمداران حاکم بر میهن ما، در اقلیت محض هستند. (آقای قالیباف در بیانیه تبلیغاتی ۲۶فروردین۱۳۹۶ گفت: «آقایِ روحانی از بهتر شدنِ وضعیتِ اقتصادی میگویند، اما اگر ایشان پای خود را از درون اتاق شان بیرون بگذارند و میانِ مردم بروند، از واقعیتهای ملموسِ دَرونِ جامعه، تصویر دقیقتری پیدا میکنند و برایشان روشن میشود که تنها ۴درصدِ جامعه از وضعِ موجود رضایت دارند». بنا بر جنبش خودجوش۱۳۹۶ و ۱۳۹۸، چه بسا که امروز همان ۴درصد را هم نداشته باشد.)
-
بدون پیروزی در جنگ روانی، این رژیم امکان نداشت بتواند علیرغم از همان ابتدا اقلیت مطلق بودن (بنا به اعتراف آقای محمد بهشت در نامه مورخ خود به آقای خمینی بتاریخ ۲۲اسفند۱۳۵۹) به مدت چهار دهه بر اریکه قدرت تکیه بزند.
-
موفقیت این رژیم در جنگ روانی به حدی بوده است که حتی بعضی مخالفان خود را، به اسلحه جنگ روانی به نفع رژیم بدل کرده است. در این جنگ روانی، قدرت مستبد به مردم باید ثابت کند که گرچه وضعیتشان بد است، ولی اگر آنها نباشند که مردم را از خطرات «دشمنها» محافظت کنند، وضعیتشان از این هم بدتر خواهد شد. تا جایی که کسی در مرثیه آقای سلیمانی بگوید: «شخصیتى که سدٌى سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهاى کشور ما را از نکبت حضور آنان ایمن داشت.» غافل از اینکه به دلیل این رژیم مستبد بدون پایگاه مردمی است که خطرات متعدد، ایران را تهدید میکنند. اینجا این مثال مصداق پیدا میکند که اتشی بر خانه ما و بر خانه همسایگان ما افتاده است، و شخصی پیدا شود که ما را از آتش محافظت و آتش را دفع کند، و بعد ما برویم و ببینیم که در واقع، همان شخص از کسانی بوده است که در ابتدا آن آتش را روشن کرده است، و الان هم با آنکه خاموش کردن آتش، به راحتی و به سرعت، کاملا امکانپذیر است، از اینکه آتش کاملا خاموش بشود جلوگیری میکند...، و لاینقطع به یاد شما میآورد که اگر من نبودم تو در لهیب آتش سوخته بودی...، و اگر من نباشم که تو را از شر شرارههای آتش محافظت کنم، بزودی خود و عزیزانت دود و خاکستر خواهید شد...، و همیشه هم تو را در تاریکی اطلاعاتی در مورد آتش و آتشسوزی نگه میدارد...، و اگر هر سوالی بکنی، سیلی محکمی به بناگوشت روانه میکند...، و...
-
هر یک روزی که این رژیم بیشتر بر سریر قدرت باشد، خطرهای بیشتری ایران و ایرانیان را تهدید میکند، و هر روز خطر سوریهای شدن ایران بیشتر میشود.
-
روش موفق این رژیم برای ادامه سلطهٌ چهل سالهاش بر جامعه، این بوده است که انواع و اقسام بحرانها بسازد و به بهانه آنها مردم را سرکوب کند.
-
خامنهای و شرکا، خطر سقوط را توسط «مستضعفان»، نزدیک و نزدیکتر میبینند، به حدی که نایب امام زمان که خطش به خط خدا وصل است، مجبور شد دروغ جدیدی را به قرآن نسبت بدهد و طبقات فرودست و محروم جامعه را از مقام «مستضعفی» عزل، و قوای سرکوب را به این مقام منصوب کند و در نطق خود به آنها بگوید که «مستضعف» واقعی، در واقع خود شما هستید، که در نتیجه «امامان روی زمین» هستید. امام هم که البته از دید ایشان، یعنی تجاوزگر و سرکوبگر و قاتل و فاسد و جنایتکار و.....
-
آقای خامنهای در مجلس ترحیم سعید امامی شرکت کرد و وی را «سعید جون» خطاب کرد. بعدها معلوم شد که خود جناب ایشان فتوای دستگیری و شکنجه «سعید جون» و به قتل رساندن وی، البته به دلیل واجبی، را صادر کرده است.
-
آقایان خامنهای، و روحانی و بعضی دیگر از سران رژیم، در مجلس ترحیم آقای سلیمانی، در منزل وی حاضر شدند. هنوز نمیدانیم که وی را «قاسم جون» خطاب کردهاند، یا نه
دوم بعضی حدسیات و شایعات:
بعضی از آنچه که نمیدانیم ولی در رسانههای گروهی و مردمی، به صورت حدسیات و شایعات، از آنها ذکری شده است:
-
امکان همکاری مهرههایی از درون رژیم با امریکا (نه فقط جاسوسان با جیره و مواجب، بلکه همچنین شامل نوکران بیجیره و مواجب.)
-
امکان فراهم آوردن اطلاعات لازم برای این ترور، با همکاری ردههای بالای امنیتی-اطلاعاتی-نظامی و از درون رژیم. (یادمان باشد که بنا بر خاطرات رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی رئیس جمهور امریکا، آقایان رفسنجانی و خامنهای، از طریق دیوید کیمچی افسر ارشد موساد، به حکومت ریگان پیام داده بودند که در برابر حمایت آمریکا حاضر هستند خمینی را زهر کش کنند.)
-
امکان راحتتر شدن جانشنی آقای مجتبی خامنهای، در مقام پدر با حذف «شخص دوم مملکت»
در اینکه قدرت و استبداد، استعدادکش است، حرفی نیست. ولی آن استعدادهایی که پشت به ملت، و روی به قدرت میکنند، در هر مکان و موقعی از پرسنل کشوری و لشکری که باشند، و یا در هر مکان و موقعی در «اپوزیسیون» که باشند و با هدر دادن استعدادهای مقالهنویسی و سخنوری خویش، خود را فدای شعار «حفظ قدرت، از اوجب واجبات است» میکنند، و در واقع خود را منتر قدرتمداران بیمایهای کردهاند. از جمله این قدرتمداران بیمایه، همین آقای خامنهای، روضهخوانی که بعد از مرگ آقای خمینی، در مجلس خبرگان، خود در بارهٌ خودش گفت: «...به حال آن ملتی که من در مقام رهبری آنها باشم باید گریست...»
https://www.youtube.com/watch?v=WlnJ7ijJUMQ
در این روزهای خطیر، کسانی به هر شکلی و به هر اندازهای در پیشبرد شعار «حفظ نظام از اوجب واجبات است» با آقای خامنهای همصدا شده اند باید با خود خلوت کنند و بیاندیشند.
چرا استعدادهایی که در مقامهای نظامی-انتظامی هستند، خود را در کنار ملت، و پشت به قدرتها قرار نمیدهند که شرف و شعف دفاع از ایران و ایرانیان را نصیب خود کنند، و در انواع جنگهای فیزیکی، همراه و همرزم با خواهران و برادران خود باشند؟
چرا استعدادهایی که در مقامهای اطلاعاتی-امنیتی هستند، خود را در کنار ملت، و پشت به قدرتها قرار نمیدهند که شرف و شعف دفاع از ایران و ایرانیان را نصیب خود کنند، و در انواع جنگهای روانی، همراه و همرزم با خواهران و برادران خود باشند؟
مرگ هیچ انسانی، خوشحالکننده نیست. خشونت هیچگاه خوشحالکننده نیست. بیاد بیاوریم جشن و شادیهایی که بعضی در کشته شدن هویداها و نصیریها و... در اول انقلاب کردند، و سرنوشتی که امروز داریم را هم ببینیم. بیاد بیاوریم که فقط همین دو نفر، چقدر میتوانستند با افشای اسرار و اطلاعاتی که در اختیار داشتند، برای ایرانی آزاد و مستقل، برای پیشگیری از ادامه حیات ساختار ولایت مطلقه پهلوی، و تغییر اسم دادن آن به ولایت مطلقه فقیه، بکار بیایند.
خوشحالی واقعی از خشونت، مربوط به قدرتها است، قدرتهای داخلی و خارجی، دولتی و غیردولتی است. قدرتهایی که امروز همه وضعیت خود را متزلزل میبینند و برای رسیدن به قدرت، و یا ماندن در قدرت، به ایجاد بحران و خشونت نیازمند هستند. مخاطب واقعی ترامپ و خامنهای در تهدیدهایی که روانهٌ دیگری میکنند، یکدیگر نیستند، بلکه مردم و افکار عمومی هستند. آقای خمینی در سخنرانی به مناسبت انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و کشته شدن بهشتی و شرکا گفت: «...بکشید ما را، ملت ما قویتر میشود (بخوانید بکشید آنهایی را که ممکن است موی دماغ من و قدرت من شوند! دولت ما قویتر و سرکوبگر و جنایتکارتر میشود!)...»
جنبشهای خودجوش مردم، در سراسر دنیا، و در لبنان و عراق و ایران، ادامه پیدا کردهاند، و کام قدرتها را تلخ نمودهاند.
ترس قدرتها همه، از این است که مردم کشورهایشان و یا مردم منطقه و کشورهای دیگر، منقلب شوند و از این انفعال مرگباری که مورد پسند قدرتها است، دست بردارند و در میدان ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر، حاضر باشند.
ترامپ و شرکا از انتخاب نشدن در دور دوم و حتی از عزل شدن قبل از پایان دور اول ریاستش، نتانیاهو و شرکا از پروندههای فساد خود و خانواده و به زندان رفتن، شاه و ولیعهد و شرکا در عربستان، و نیز خامنهای و شرکا در ایران، از نارضایتیهای مردم و انقلاب، مضطرب و نگران هستند. همه اینها به اشکال مختلف، مردم را از منقلب شدن و از انفعال در آمدن و انقلاب کردن، میترسانند. و هر جا که این ترس کمی کمتر میشود، این قدرتها مجبورند بحران جدیدی را به مردم تحمیل کنند، ولی همیشه مجبور بودهاند این بحرانهای جدید را، با درجه بالاتری از خشونت به مردم تحمیل کنند. واقعیت این است که، آنکه به درستی باید از منقلب شدن و از انفعال در آمدن و انقلاب کردن مردم بترسد، خود این قدرتها هستند.
خشونتهایی را در ایران، به شکل بحرانها کوچک و فراوان، و نیز سه بحران بزرگ شاهد بودهایم که سرنوشت ما این که امروز شاهد آن هستیم، شده است.